موضع در برابر هرج و مرج ارزیابی احادیث یا تصحیح آنها
حیدر حب الله
ترجمه: سعید نورا
سؤال[1]: هنگامی که روایتی مثل این روایت آمده است: امام عسکری فرمود: «نحن حجج الله على خلقه وجدّتنا فاطمة عليها السلام حجّة علينا» و یکی از محققین در پاسخ به آن می گوید که این حديث ابداعى است و هیچ اساسى ندارد و قديمى ترين منبع آن كتاب تفسيرى به نام أطیب البيان في تفسير القرآن به زبان فارسى است كه توسط آقاى عبدالحسين الطيب نوشته شده است، وى این حدیث را بدون سند منسوب به امام عسکری نقل می کند و سپس عده ای از مؤلفان آمدند و بر این تفسیر تکیه کردند با اینکه خود آن می گوید که منسوب است و سپس شیخ فاضل مسعودی معاصر آن را در کتاب الأسرار الفاطمیة بدون سند نقل کرده است. در نتیجه برای ما روشن می شود که این حدیث اختراعی است و پشتوانه ای ندارد، پس چگونه محقق دیگری می آید و می گوید: ائمه برای ما روش معینی برای برخورد با روایات به لحاظ معرفتی مشخص نکرده اند و دقیق تر آن که به سبب حجیت ذاتی معرفت، چنین چیزی امکان پذیر نیست. ما نمیتوانیم روایت را به دلیل اینکه سند ضعیفی دارد دور بریزیم، نه تنها به این دلیل که ائمه ما را از این کار نهی کردهاند، بلکه به این دلیل که این روایت وزن معرفتی دارد، بنابراین باید در حد وزن معرفتی آن و بر اساس معیارهای حرفه ای و عینی با آن تعامل کرد. یعنی ما نمی توانیم روایاتی را که از جزئیات مظلومیت حضرت زهرا سلام الله علیها صحبت می کند، دور بریزیم، حتی اگر به لحاظ سندی ضعیف باشند. زیرا با این روش در نهایت به این نتیجه خواهیم رسید که هیچ ظلمی در کار نیست، در حالی که به طور متواتر می دانیم که ظلم شدیدی در حق ایشان رخ داده است که که از هر تصور و هر زشتی فراتر است. دیگری می آید که بگوید عدم وجود حدیث در یکی از کتب مشهور حدیثی، دلالت بر عدم صدور آن ندارد; زیرا شواهدی وجود دارد که این کتاب ها همه روایات را پوشش نداده اند، بلکه شواهدی وجود دارد که برخی از اصل ها گم شده اند،[2] و سپس این روایات بعدها پیدا شده اند. بعد دیگری می آید و می گوید که از حیث دلالت نمی دانم چه مانع عقلی برای پذیرش این روایت وجود دارد، به ویژه با وجود روایاتی که دلالت بر معانی متشابه در تفضیل حضرت زهرا دارند، مانند اینکه وی کسی بوده است که قرون اولی در شناخت وی حیران بودند یا هیچ شخص هم کفوء با وی از زمان آدم تا دوران پیامبر غیر از علی علیه السلام نبوده است. شخص دیگری میگوید: ما میتوانیم این روایت را به صورت روان و شفاف و واضحی تفسیر کنیم. بخش اول روایت - یعنی این که ائمه حجج الهی بر خلق هستند ـ با شواهد ثابت و متواتر بر نصب از جانب خداوند متعال ثابت میشود. بخش دوم دلالت بر این دارد که در میان ائمه منابعی از علم و معرفت وجود دارد که این همان چیزی است که از طریق مصحف فاطمه سلام الله علیها به ایشان رسیده است بنابراین این مصحف برای ایشان حجت است، یعنی فاطمه یکی از مجاری انتقال علم نبوی الهی به قلوب ائمه است. بدین ترتیب، عرفا، صاحبان حکمت متعالیه و اخباری ها همگی می آیند تا هر کدام نظر خود را در این زمینه بیان کنند. سؤال من این است که: نظر شما در مورد این کلام چیست؟ آیا با وجود این همه نظرات و نظریات مختلف برای تصحیح و توجیه روایات، حدیث ضعیفی باقی می ماند؟
پاسخ: من قبلاً در پاسخ به سؤالات قبلی در مورد روایاتی که در سؤال خود ذکر کردید صحبت کرده ام و در مورد مقولاتی که ذکر کردید اظهار نظر کردم، بنابراین برای تکرار نشدن می توان به همان مباحث مراجعه کرد، اما خوب است در اینجا به چند نکته به صورت گذرا اشاره کنم. مجموعه ای از نکات سریع، روشن، معروف و مختصر که در روش تعامل با احادیث مفید است:
الف - ضعف حدیث از نظر منبع یا سند به معنای یقین به عدم صدور آن نیست. عدم توانایی در اثبات صدور آن مساوی با اثبات عدم صدور آن نیست، بنابراین صرف ضعف سند به معنای عدم صدور حدیث نیست، بنابراین همچنان احتمال صدور حدیث باقی می ماند، بلکه آنچه ما را در ادعای عدم صدور یاری می رساند چیزی مثل مخالفت حدیث با قرآن کریم است، از آن جهت که اهل بیت متعهد شده اند که سخنی در تعارض با قرآن کریم بر زبان جاری نسازند، به همین دلیل است که اصولیون بیان کرده اند که روایت مخالفت با قرآن کریم از جهت صدور باطل است نه آن که فقط از حیث جهت به تعبیر ایشان باطل باشد.[3] بنابراین این نقد متنی است که امکان یقین به عدم صدور روایات را برای ما فراهم می کند مانند مخالفت حدیث با قرآن. البته هر نقد متنی نیز موجب ابطال صدور روایت نیست بلکه نقد متن درجات و سطوح مختلفی دارد.
بله، در مواردی ضعف سند موجب جزم به عدم صدور می شود، مانند اینکه اگر این حدیث واقعاً صادر می شد، در میان متشرعه غوغایی به پا می کرد و سؤالات زیادی پیرامون آن مطرح می شد و در محافل مختلف منتشر می شد. بنابراین اگر روایتی تا قرن هشتم هجری ظاهر نشده باشد گاهی ممکن است حدیث پژوه طبق قاعده «لو کان لبان» به عدم صدور آن یقین پیدا کند.
بر این اساس، ضعف در متن یا سند می تواند به جزم و یقین به عدم صدور آن کمک کند، اما در بسیاری از موارد ضعف ممکن است لزوماً به معنای قطع به عدم صدور آن نباشد، این همان چیزی است که علمای حدیث مبنی بر عدم تلازم بین ضعف روایت و وضع و جعلی بودن گفته اند. بنابراین این گونه نیست که هر حدیث ضعیفی، حدیثی جعلی و ساختگی باشد.
ب - عدم امکان انکار حدیث ضعیف یا اقرار به عدم صدور آن به معنای قبول آن روایت نیست بلکه در عمل به حکم روایت صادر نشده است جز در یک حالت و آن حالتی است که تعدد طرق و روایات مستلزم تقویت حدیث ضعیف بشود به گونه ای که این به مرحله اعتبار برسد هرچند که این اعتبار از خارج از روایت ناشی شده باشد این همان چیزی است که علمای حدیث اهل تسنن از آن با عنوان (صحیح لغیره) یا (حسن لغیر) یا تعبیراتی از این دست یاد می کنند.
این که نمی توانم بگویم این حدیث دروغ و جعلی است، به این معنا نیست که شما مرا شکست داده اید. زیرا عدم اثبات آن به معنای بی ارزش بودن آن از نظر عملی و عدم امکان ترتیب اثر از هر دو جهت نظری و عملی است و همینطور اثبات این حق برای من که آن را نادیده بگیرم هرچند که حق انکار و جزم به عدم صدور آن را نیز ندارم. اینها مفاهیمی است که اغلب موجب خلط و اشتباه می شود.
ج - باید به خوبی بدانیم که رویکردهای علمای حدیث بین مذاهب مختلف بلکه در داخل یک مذهب نیز مختلف است و همچنین است نسبت به روش ها و مناهج علمای رجال و جرح و تعدیل و این اختلافات گاهاً بسیار شدید هستند به گونه ای که ممکن است نزد شخصی ده هزار روایت غیر معتبر باشد و حال این که تمام این روایات نزد شخص دیگری معتبر باشد. بنابراین در سمت چپ ما کسانی را داریم که آنقدر در نقد حدیث سخت گیر هستند که به سختی یک حدیث معتبر از دست آنها خارج می شود. در سمت راست نیز افرادی را می بینیم که آنچنان به دنبال دفاع از حدیث هستند که ضعیف ترین احادیث و سست ترین آن ها را اثبات می کنند.
بر این اساس، تضعیف حدیث از سوی شخصی به معنای ضعیف بودن این حدیث از نظر همه نیست و همچنان که تصحیح آن توسط شخصی لزوماً به معنای صحیح بودن آن از نظر همه نیست، بلکه موضوع احتمالات بسیار زیادی دارد و یکی از اسباب آن این است که در مسائل علم حدیث و تاریخ هنوز به معیارهای نزدیکی نرسیده ایم بلکه همچنان رویکردها بسیار با هم فاصله دارند به ویژه در عصر حاضر که شاهد تفاوت های شدید در منهج تعامل با تراث تاریخی به معنای عام این کلمه هستیم و شاید بتوان گفت که در چنین علومی امکان همگرایی کامل وجود ندارد .
قبلاً عرض کردم که وظیفه فرد غیر متخصص - که هنوز اعتقاد مثبت یا منفی نسبت به این حدیث یا آن حدیث پیدا نکرده است - در صورت اختلاف ارزیابی بین علما و متخصصان، این است که از طرفی این روایت را انکار نکند. در عین حال نباید بر این حدیث ترتیب اثر بدهد و نباید آن را به پیامبر یا امامی یا صحابه یا امثال ایشان نسبت دهد.
د - با توجه به تعلقم به مکتب سختگیری در پذیرش حدیث، معتقدم - حتی اگر بخواهم معتدل باشم - در پذیرش حدیث، به ویژه احادیث کلامی و تاریخی، در سه دهه اخیر گرایش تساهل آمیزی وجود دارد که محافل اسلامی را فراگرفته است. این گرایش هیچ گونه انتقاد و جسارتی را در حق روایات روا نمی دارد امری که در نهایت منجر به رویکردی اخباری شده که به همه روایات متعبد بوده و مانع نقد و ارزیابی و آگاهی تاریخی نسبت به این روایات می شود مگر این که به مذاهب دیگر مسلمانان ارتباط داشته باشد هرچند توانایی خوبی در تأویل و تکلف در تفاسیر داشته اند.
من این رویکرد اخباری را که این بار در کسوت اصولی خود را پنهان ساخته است، به تفکر عقلانی و غیر ایدئولوژیک دعوت می کنم، در حالی که با رویکرد حذف حدیث با کوچکترین ابهام و اشکال نیز به شدت مخالف هستم روشی که بسیاری از طرفداران مدرنیته، سکولاریسم و نواندیشی به کار بسته اند بنابراین ما باید روشی را در برخورد با حدیث ایجاد کنیم و خالصانه به آن پایبند باشیم و با امانت کامل آن را تطبیق دهیم نه به صورت گزینشی، و نه به صورت احساسی و نه با گرایشی ایدئولوژیک و تأویلی تا از دخول در یک مرحله جدید نامطلوب از تاریخ فکری خودمان به دور باشیم.
______________________
[1] حیدر حب الله، إضاءات فی الفکر والدین والاجتماع ۳: سوال 425.
[2] توضیح مترجم: در میان متقدمین قبل از تدوین موسوعه های حدیثی، روایات در قالب «أصل» جمع آوری می شدند و هر راوی مجموعه روایاتی تحت عنوان «أصل» داشته است.
[3] توضیح مترجم: در دانش اصول در ذیل بحث مرجحات در تعارض بین احادیث به موضوع موافقت با قرآن کریم به عنوان مرجح و مخالفت با قرآن کریم می رسیم دو رویکرد کلی در این زمینه وجود دارد برخی مخالفت با قرآن را دلیلی بر عدم حجیت روایت دانسته و در این صورت اساساً دیگر تعارض وجود ندارد چون تعارض بین دو حجت معنی دارد و حال آن که روایت مخالف با قرآن از اساس حجیت ندارد درنتیجه تعارض معنی ندارد اما رویکرد دیگری نیز وجود دارد که معتقد است روایت مخالف با قرآن کریم نیز حجت است نهایت در فرض مخالفت با قرآن باید در جهت صدور روایت تصرف کرد و آن را حمل بر تقیه یا ... دانست.