نقد و بررسی نظریه «اصالت حس در علم جرح و تعدیل »
حیدر حب الله
ترجمه: سعید نورا
سؤال[1]: برخی از علما برای اثبات حجیت توثیقات قدمای علم رجال در هنگام شک در حسی یا حدسی بودن آنها، به اصالت الحس عقلائی استناد می کنند، اصالت الحس چیست؟ منشأ عقلانی آن چیست؟ آیا استناد به آن برای اثبات حجیت توثیقات قدما صحیح است؟
پاسخ:وقتی یک عالم رجالی شخصی را توثیق میکند. طبیعی است بپرسیم: این عالم رجالی (مثلاً شیخ نجاشی یا شیخ بخاری) از کجا می دانسته که فلان راوی ثقه است؟ اینجا دو احتمال عمده وجود دارد:
احتمال اول: به نحو محسوسی از احوال راویان مطلع شده، سپس از وثاقت این راوی خبر داده است. این مورد محسوس را برخی از علما با توجه به نوع تعامل خود با آنها در آثار خود، به سه حالت مختلف تقسیم کرده اند:
1- یا بی واسطه بوده به این صورت که با این راوی مصاحبت داشته و از وضعیت او از نظر صدق و کذب و ضبط و وهم و نسیان او آگاه شده است.
2 -دیگرانی که در ارتباط مستقیم با این راوی بودند، مشاهدات خود را برای او نقل کرده اند.
3 -یا از طریق حجم انبوهی از کتابهایی که در اختیار اوست تصویر کاملا شفافی از محیط پیرامونش شکل گرفته و میتواند وثاقت یک راوی را سریع و راحت استنباط نماید. این همان چیزی است که رویکرد حسی در توثیقات رجالی، نامیده میشود.
احتمال دوم: این که بگوییم نجاشی یا دیگری با رواتی که آنها را توثیق کرده فاصله زمانی داشته است چرا که در بسیاری از موارد نزدیک به دویست سال یا بیشتر بین آنها فاصله است. بنابراین به طور عادی امکان ندارد که از احوال راوی به صورت بیواسطه اطلاع پیدا کرده باشد. حتی اگر فرض را بر این بگذاریم که به اخباری از طریق دیگران دست یافته باز مشکل پا برجاست، زیرا این اخبار به خصوص در بسیاری از کتابهای شیعه مانند کتب نجاشی، برقی، طوسی، صدوق، مفید و غیره مسند نبوده و خبر مرسل حجیت ندارد و ای بسا خبری که از طریق هم عصر زرارة در مورد وثاقت وی به او رسیده ضعیف السند باشد.
بر این اساس رجالیون با تجزیه و تحلیل روایات راویان و برخی اطلاعاتی که از آنها در اختیار داشتند اجتهاد نموده و هر کدام وثاقت فلان راوی یا ضعف دیگری را اثبات نمودهاند و این را رویکرد حدسی در ارزشگذاریهای رجالی میگویند.
و از همین روی عدهای آمدند و گفتند: اجتهادات این علما چه میزان برای من الزام آور است؟ دلیل اینکه اجتهاد ایشان برای من حجت باشد چیست؟ آقای بروجردی در رجال مجتهد است و شیخ نجاشی هم مجتهد است، پس وجه ترجیح قول نجاشی بر بروجردی چیست؟ با کدام دلیل بروجردی را ملزم به تقلید از اقوال نجاشی و پیروانش درمورد زید و عمر کنیم؟ خبر نجاشی حدسی است و ادله حجیت خبر ثقه شامل خبر حدسی نمیشود بلکه مشمول دلیل حجیت فتوا مثلا قرار میگیرد و فرض این است که دلیل حجیت فتوا تنها در حق عامی جاری می شود نه در حق مجتهدی مانند آقای بروجردی نسبت به مجتهد دیگری (مثل نجاشی).
این اختلاف نظر حجیت ارزشگذاریهای رجالی را در وضعیتی نگران کننده قرار میدهد. بر اساس رویکرد اول ممکن است اعتبار و حجیت توثیقات را بپذیریم اما بر اساس رویکرد دوم در مشکلی بزرگ گرفتار میشویم. در صورت عدم امکان اثبات رویکرد اول باید سراغ راهحلهای دیگری برای خروج از این بنبست رفت. یکی از این راه حل ها ترجیح بین دو رویکرد بود یعنی احتمال این که توثیقات نجاشی حسی باشد و احتمال این که حدسی باشد پس هر چیزی که قول اول را ثابت کند برای پشتیبانی احتمال حسی مناسب است و اگر چنین باشد، در اینجا از یک قاعده عقلائی مفروض که آخوند خراسانی در کفایه آن را مطرح نموده کمک میگیریم. این قاعده می گوید: هر خبری که هر دو احتمال حسی و حدسی بودن را دارا باشد اصل در آن حسی بودن است و خبر حسی خبری است که بر خلاف خبر حدسی-در جای خود ثابت شده که- مشمول قاعده حجیت خبر واحد ثقه میشود .
بر این اساس ، احتمال حسی بودن اخبار نجاشی کافی است تا اطلاعات او از راویان را حسی بدانیم تا مشمول قانون حجیت خبر واحد ثقه قرار گیرد و بدین ترتیب حجیت قول رجالی از باب حجیت خبر ثقه را ثابت می کنیم.
به این راه حل – که یکی از راه حل ها است، نه همه آنها – ایراداتی وارد شده که مهمترین آنها عبارت است از:
مناقشه اول: اثبات حدسی بودن خبرهای افرادی همچون نجاشی است و این که در غالب موارد احتمال حسی بودن آن وجود ندارد. این یک بحث تتبعی طولانی است که در محل خودش بدان پرداختهایم.
مناقشه دوم: زیر سؤال بردن قاعده ای عقلائی در باب حجیت خبر به نام اصالت حس. با ساقط شدن این قاعده از اعتبار مشخص نیست که خبر نجاشی مشمول دلیل حجیت خبر ثقه بشود بنابراین تمسک به دلیل حجیت خبر ثقه برای اثبات حجیت خبری که احتمال حدسی بودن آن میرود ممکن نیست چرا که از موارد تمسک به عام در شبهه مصداقی ست که همانطور که اصولین بیان کرده اند باطل است.
از جمله کسانی که اصالت الحس عقلایی را رد کردند میرزا حبیب الله رشتی است که معتقد است جمله خبری که یک نفر به کار میبرد نه ظهور وضعی در حسی بودن دارد و نه ظهور عرفی و أساسا ظهور خاصی در این جا نیست که نوبت به اصالت الحس برسد. (ر.ک : فقه الأمامیة، بخش خیارات: 290).
آنچه به نظر ما میرسد - با توجه به آنچه در بحثهای حجیت خبر در اصول و در مباحث کلیات علم رجال بحث کردیم - این است که عقلا در مواجهه با اخباری که به آنها میرسد، دو نوع تعامل دارند :
حالت اول: اینکه حسی بودن آن را از حدسی بودنش تشخیص نمیدهند اما احتمال حدسی بودن را صرفا یک احتمال منطقی فرضی بدانند که بنده آن را شک فرضی مینامم. ما معتقدیم در اینجا اصالة الحس جاری میشود هر چند به خاطر دلیلی که شهید صدر در اینجا مطرح کرده است و آن «غلبه اخبار حسی در مواردی که شأنیت ادراک با حس را دارند.» باشد. (ر.ک: الصدر، مباحث الاصول ج 2، ج 2: 598)، اما نه به دلیل وجود اصل مستقلی به نام اصالة الحس ، بلکه به این دلیل که عقلا در موارد شک فرضی، به چنین شکهایی اهمیت نداده و در آن توقف و تأمل نمی کنند، زیرا عمده رفتارهایشان بر اساس اطمینان هایی درهمتنیده با چنین شکهایی است. بنابراین اصالت الحس در اینجا چیزی جز همان حجیت اطمینان نیست نه این که اصل مستقل جداگانهای نزد عقلا باشد چه برسد به این که اصلی تعبدی باشد.
حالت دوم: جایی است که شک ما واقعی باشد -که در جاهای مختلف بدین نام از آن یاد کردیم - این در جایی است که هر دو احتمال (حسی و حدسی) دارای شواهد قابل توجهی باشد به گونهای که سبب ایجاد شک و اشتباه و تحیر حقیقی در ذهن عقلا شود. مثل این که تحلیلگری سیاسی خبری به شما میدهد و در اخبار این شخص تحلیلات سیاسی - نه اطلاعات خبری- بسیار است به گونهای که پنجاه درصد خبرهایش حدسی و تحلیلی هستند نه خبری حسی. در این صورت از کجا احراز کنیم که عقلاء بنا را بر حسی بودن سخنش میگذارند آنجایی که به این تردید توجه دارند و برایشان شک واقعی به وجود آمده باشد؟ آیا حقیقتا به اصالة الحس عمل میکنند یا تا زمان روشن شدن مسئله صبر میکنند؟
خلاصه کلام اینکه دقیقا همین اتفاق در علم رجال رخ داده است، اما آنچه شهید صدر در باب غلبه یا ادعای حسی بودن ظاهر خبر فرموده در اینجا جاری نمیشود. زیرا غلبه توان رویارویی با شک واقعی را ندارد. چرا که قوت احتمال غلبه با قوت احتمال موجود در داده های این شک و تردید در تعارض است و غلبه تنها در شک فرضی مفید است زیرا خروجی آن اطمینان ناشی از نادیدهگرفتن احتمال مخالف است. اما این ادعا که ظاهر اخبار حسی هستند به لحاظ مضمون خبر صحیح است اما به لحاظ کیفیت حصول خبردهنده بر آن نه اینگونه نیست چرا که در غیر این صورت به همان غلبه برمیگردد.
اما این که وثاقت راوی به علّت ظهور تصدیقی اخبارات دارای شأنیّت حسی او در قصد اخبار حسی، اقتضای حسی بودن خبر را دارد، در موارد شک واقعی صحیح نیست. اگر چنانچه بگوییم: خبرهای علمای رجال حدسی بوده است آیا این موضوع عرفا باعث خدشه در وثاقتشان میشود؟ بله، در مواردی که دلایل خاص خود را دارد، ممکن است این اتفاق بیفتد، مانند شهادت شاهد در دادگاه، زیرا شهادت او در زمینه محاکمه شخص دیگری باید محسوس باشد، بنابراین اتکا به حدس در آن، حسن ظاهر و وثاقت و صداقت فرد در رعایت قوانین شهادت در دادگاه را زیر سؤال میبرد. اما این امر در تمام اخبار رایج بین عقلاء جاری نمی شود به گونه ای که اگر فرد خبر حدسی یا نیمه حدسی بدهد دروغگو بوده یا وثاقتش زیر سؤال برود. چنانچه از کلام شهید صدر برمیآید که گفته معنای جمله «زید مرده است» این است که من دیدم مثلاً یا به طور محسوس متوجه مرگ زید شدم.
علت این اشتباه در اینجا، مانند بسیاری از تفسیرهای اصولیون در مورد بناهای عقلایی، این است که بین موارد شک فرضی که مخصوص علم منطق بوده و در سیرههای عقلایی به کار نمیرود و شک واقعیِ برخاسته از شواهد و ادله کافی برای شکلگیری یک احتمال عقلایی در گزارههای قدمای رجالی، تفاوتی نمیگذارند. مواردی همچون بُعد زمانی قابل توجه بین اکثر راویان و علمای رجال و وجود اختلاف در نسلهای گذشته علمای رجال و نیز قرائن آشکار حدسی بودن در لابهلای سخنان ایشان را نیز باید به علّت فوق افزود.
پس درست در مسئله این است که بین موارد شک واقعی و فرضی تمییز قائل شده و بگوییم این مسئله بستگی به قرائن موجود دارد. ما نه اصل تعبدی و نه اصل عقلائی کلی و ثابتی به نام اصاله الحس نداریم. شاید منظور شهید صدر نیز که معترف است وجود آنچه شأنیت قرینه بودن برای حسی بودن را دارد موجب اجمال است، همین باشد و این دقیقا همان مراد و منظور ماست.
پس مشخص شد نمی توان برای جریان دلیل حجیت خبر ثقه در این مقام، به سراغ یک قاعده برای تنقیح و اثبات موضوع این دلیل برویم و فرض این است که دلیل حجیت نیز قابلیت پوشش این مورد را ندارد زیرا حکم موضوع خود را محقّق نمی کند و در شبهه مصداقیه نیز نمیتوان به عام تمسک نمود. بنابراین اشکال مذکور مادامی که احتمال حدسی بودن، معقول و قابل توجه باشد، چنانچه از قرائنی که در این زمینه آمده برمیآید، همچنان پابرجا و وارد است.
این بدین معناست که نمی توان دلیل حجیت خبر ثقه را نسبت به کلمات رجالیان پیاده کرد مگر در مواردی که حسی بودن در آنها احراز شده باشد مانند توثیق شخص رجالی در مورد استادان خودش که ملازم آنها بوده یا جایی که احتمال حدس از نظر عرف و عقلا قابل توجه نباشد.
اینکه علمای أصول اصلی را علیرغم مخالف افراد دیگر عقلایی میدانند جای تعجب ندارد و مواردش زیاد است، لذا شیخ ناصر مکارم شیرازی در جایی از مباحث فقهی خود می گوید: : «.. والإنصاف أنّ العقلاء لا يعرفون كثيراً من هذه الأصول التي تُنسب إليهم وإنّ بناءهم في هذه الموارد على الأخذ بما تطمئنّ به أنفسهم» (شیرازی، القواعد الفقهية 1: 46).[2]
نهایتا، ممکن است بپرسید: آیا این به معنای بیاعتباری همه نظرات رجالی و فروپاشی علم رجال نیست؟
به هیچ عنوان، اثبات حجیت قول رجالی منحصر در باب حجیت اخبار ثقه نیست و این اشکال به مثل مبنی آقای خویی که حجیت قول رجالی را از باب حجیت خبر ثقه میداند، وارد است در حالی که نظریات دیگری نیز در باب حجیت قول رجالی وجود دارد که اهم آن عبارت است از:
الف- از باب حجیت شهادت، چنانچه نظر صاحب المعالم و تفرشی همین بوده و البته اشکال اصالة الحس بر آن نیز وارد است.
ب- از باب حجیت علم و اطمینان، همان گونه که حر عاملی، علامه مامقانی و برخی معاصران چنین نظری داشته اند و بعضا آن را ظن اطمینانی نیز مینامند.
ج- از باب حجیت اجماع و تسالم که عدهای مثل وحید بهبهانی و صاحب الفصول محقق غروی و فاضل خاقانی به آن اظهار تمایل نمودهاند.
د ـ از باب حجیت ظن انسدادی که نظریه میزرای قمی است.
ه – از باب حجیت قول اهل خبره.
و ـ از باب حجیت فتوا و...
این نظریهها نیز مورد نقد و بررسی قرار گرفتهاند و آنچه بنده در طی مباحث مفصل رجالی در این زمینه به آن رسیدهام این است که حجیت قول رجالی تنها از باب حجیت ظن اطمینانی است چنانچه مرحوم علامه مامقانی نیز با قدرت هر چه تمامتر از آن دفاع نموده و به نظر میرسد سید موسی شبیری زنجانی نیز قائل به آن باشند و این نظریه مستلزم تحولات اساسی در شیوه تعامل ما با اسناد تاریخی علمای رجال است که ما در جای خود به صورت مفصل به آنها پرداختهایم.
________________________
[1] حیدر حب الله، إضاءات فی الفکر والدین والاجتماع ۳: سوال ۴۰۹.
[2] ترجمه: « ... و انصافا عقلا از بسیاری از این اصولی که به آنها نسبت میدهند اطلاع ندارند و بنایشان در این موارد عمل به اطمینان است.».