ارتباط اجتماعی با منکران مقام اهل بیت علیهم السلام
حیدر حب الله
ترجمه: سعید نورا
سوال[1]: برخی از محققان می گویند: « محقق عقیده اهل بیت علیهم السلام کسی است که به سه سؤال عمده پاسخ نظری دقیق داده است: پروردگار شما کیست؟ پیامبر شما کیست؟ امام شما کیست؟ و... چون از رمز عبوری که اجازه عبور به آن سوی دنیای دیگر را می دهد مطلع شده، این محقق صاحب پیام و رسالت شده است. پیام دانشجوی ایمان چیست؟ پاسخ عملی و نظری به سه سؤال اصلی است: پروردگار، بندگی او و پیامبر، در اینجا ممکن است فردی به پاسخی پاسخ دهد که فقط شامل نام او صلوات الله علیه و آله و سلم باشد، اما دیگری ممکن است پاسخ بسیار جامع تری نسبت به اولی بدهد و تفاوت آن ها در میزان علم و شناخت به پیامبر است. آنچه که برای دانش پژوه عقیده مهم است، شناخت پیامبر و پیروی تمام و کمال و حب کامل است. در پاسخ به سؤال آخر هم همینطور است: یعنی درباره امام. بر این اساس، طلبه عقیده کسی نیست که وقتی از امامت صحبت می کند بگوید: بعضی این گونه می گویند و برخی دیگر این چنین می گویند. این شخص امامت را نشناخته است. برخی گمان می کنند که ما باید از طریق ادله صحیح خود از حق ثابت خود و مواردی که این چنین نیست سخن بگوییم و هر دو را در یک سطح قرار دهیم یا اشارات گذرایی از میل و گرایش خودمان ارائه کنیم. این ویژگی طالب عقیده حق نیست بلکه چنین فردی از عقیده حق به لحاظ عملی بسیار دور است بلکه تنها مدرس افکار است! این حکایت دارای عبرت است: عالم ربانی جناب سید عبدالکریم کشمیری در مدت اقامت خود در نجف اشرف مرتباً در صحن علوی شریف حاضر می شد و روزی با فرزند یکی از مراجع تقلید ملاقات کرد و با تعجب از حال پدرش پرسید و به پسر گفت: امرور دیدم پدرتان، خیلی دور از ضریح، هستند با اینکه همیشه نزد ضریح بودند، چرا؟ پسر جواب را نمی دانست و تصمیم گرفت از پدرش در این مورد سوال کند. وقتی پدرش را ملاقات کرد به او گفت که کشمیری از او پرسیده است که چرا بر خلاف همیشه دور از حرم مطهر بودید، این مرجع سرش را پایین انداخته و فهمید که کشمیری به رویت قلبی، عرفانی و شهودی او را بسیار دور از حرم مطهر دیده بود وگرنه جسم او نزدیک حرم بود. مرجع تقلید سرش را بلند کرد و به فرزندش گفت که در آن روز با چند نفر از همکارانی که به ولایت مطلقه امیرالمؤمنین علیه السلام اعتقاد نداشتند، دیدار کرده است! داستان تمام شد. یک زیارت با مردی که منکر مقامات اهل بیت علیهم السلام است، موجب میشود که یک مرجع هرچند به لحاظ جسمی نزدیک ضریح است اما به لحاظ روحی از آن دور باشد و این عارف جلیل بعد روحی وی از امام علیه السلام را ملاحظه می کند! آیا امام علیه السلام او را دور کرد؟ یا دیدار وی با شخصی که منکر مقامات است؟برخی از ما می خواهیم کسانی را که منکر مقامات ائمه اطهار هستند را در ردیف مؤمنان قرار دهیم. ..». نظر شما در این باره چیست؟
پاسخ:
l من با آنچه در متن بالا آمده است به صورت کلی موافقم، اما چندین ملاحظه سریع نسبت به آن دارم:
اول: محقق عقیده با کسی که به آن اعتقاد دارد متفاوت است و من فکر می کنم متن بالا این دو مطلب را با هم خلط کرده است، آثاری که ایشان ذکر کرده برای مؤمن و محب است نه برای شاگرد عقیده، ممکن است فردی شاگرد عقیده باشد ولی مؤمن نباشد یا مؤمن باشد ولی از علمای کلام و اعتقادات نباشد به همین دلیل بهتر بود این متن، بین معتقد به حق و با روح خود و بین کسی که تنها عقاید و اعتقادات را مطالعه می کند فرق می گذاشت.
دوم: این داستانها ارزشی ندارند. زیرا آنچه آن مرجع ذکر کرده تنها یک استنتاج است بهتر آن است که به جای تکیه بر استنتاجات شخصی که اقوال ش جز در اجتهاد در فروع احکام حجیت ندارد همانطور که علما خود گفته اند برای اثبات پایین آمدن مقام کسی که با منکرین مقامات اهل بیت ملاقات می کند به کتاب خدا و سنت پیامبر و اهل بیتش تمسک کنیم. بلکه آن مرجع از کجا فهمیده است که قصد آقای کشمیری رحمه الله این بوده است؟ چرا نمی توانست منظور دیگری داشته باشد؟
سوم: مشخص نشده است که این شخص که منکر مقام ایشان علیهم السلام شده است، چه درجه ای از انکار داشته است، چه بسا به نصب یا چیز دیگری مبتلا بوده است، در نتیجه از این جهت بوده که مصلحت در دوری از او بوده است.
علاوه بر این، خداوند متعال ملاقات حتی با کسانی را که آیات خدای متعال را به سخره می گرفتند، تحریم نکرده است، بلکه از مؤمنان خواسته است که اگر آیات خدا را مسخره کردند، آنها را رها کنند تا دست از استهزاء بردارند، نه تا زمانی که به آنها ایمان نیاورند. لازم به ذکر است که آیه در مورد استهزاء صحبت کرده است نه صرفاً انکار یا نقد عقاید حق و اگر ملاک تنها پرهیز از ملاقات با منکران آیات الهی بود صحیح نبود که انکار به استهزاء ضمیمه شود. خداوند متعال فرمود: (وَقَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتَابِ أَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ آيَاتِ اللّهِ يُكَفَرُ بِهَا وَيُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلاَ تَقْعُدُواْ مَعَهُمْ حَتَّى يَخُوضُواْ فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ إِنَّكُمْ إِذاً مِّثْلُهُمْ إِنَّ اللّهَ جَامِعُ الْمُنَافِقِينَ وَالْكَافِرِينَ فِي جَهَنَّمَ جَمِيعاً﴾ (النساء: 140)، بنابراین عطف استهزاء به کفر با «واو» و نه با «یا» دلیل بر این است که کفر به تنهایی ملاک نیست و تعلیق ننشستن با آنها تا زمانی که در گفتگوی دیگری شرکت نکنند، یعنی در اصل دیدار و ملاقات با آنها مشکلی وجود نداشته است.
بلکه اگر ملاقات با اهل کفر - چه رسد به انواع گمراهان - فی نفسه حرام بود یا ایجاب می کرد که پیامبر و خاندانش از این شخص بیزاری بجویند، این امر در میان مسلمانان یا شیعیان متدین سرایت می کرد و به یکی از امور عرفی ایشان تبدیل می شد. چگونه چنین چیزی ممکن است و حال آن که نصوص ارتباط با اهل ذمه بر این نکته شهادت می دهد و قرآن کریم به بر و نیکی با کافرانی که به مسلمانان تعدی و تجاوز نکرده اند ـ از نمونه های ارتباط اجتماعی با ایشان است ـ فرامی خواند آنجا که خداوند متعال می فرماید: ﴿لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ﴾ (الممتحنة: 8).
توجه داشته باشید که این شخص منکر مقامات - در صورتی که به درجه نصب نرسد - در دایره اسلام باقی می ماند و حتی ممکن است شیعه باشد، بنابراین تمام ادله ای که بر حقوق مسلمان و حسن معاشرت با او، برادری او، حمایت از او و ارتباط مثبت با او شامل وی خواهد شد و اینها نصوصی است که به ده ها آیه و روایت می رسد، پس چگونه می توان از این همه فرهنگ ایمانی که در قرآن و سنت آمده است فاصله گرفت تا به یک فرهنگ بیگانگی بین مسلمانان و مؤمنان برسیم آن هم بر اساس چنین مفاهیم و داستان هایی؟ اگر روایات به عیادت بیماران اهل سنت و اقامه نماز جماعت با آنان و تشییع جنازه آنان تشویق می کند و آن را امری مستحب و پسندیده می دانند، آیا این غیر از ارتباط اجتماعی با اهل سنت است که ولایت مطلقه اهل بیت ع را انکار می کنند؟! ملاقات این مرجع تقلید با فردی که ظاهراً شیعه است و تنها در برخی امور دیدگاه متفاوتی دارد چگونه باعث نفرت معصومین شده است، در حالی که خود معصوم از ما می خواهد در زندگی اجتماعی خود با اهل سنت ارتباط برقرار کنیم تا زمانی که محذور خاصی در بین نباشد؟ این موضوع مستلزم بررسی جدی در این قضیه است. این مسئله را نمی توان با یک رویا یا خواب یا داستانی که از معصوم نقل نشده و چه بسا شرایط خاصی در آن وجود داشته اگر نقل آن صحیح باشد، حل کرد. تا دین خود را بر پایه عواطف و احسااست خود بنا نکنیم بلکه احساسات خود را بر اساس دین و عقول خود بسازیم.
بله، اگر ارتباط با گمراهان و کفار و منحرفین منجر به گمراهی این شخص شود و یا ترک ارتباط با آنها جزئی از یک راهکار تربیتی اصلاحی سازنده در میدان واقعیت باشد، بحث دیگری است، اما آنچه در متن بالا نقل شد اصلاً اشاره ای به این فضا ندارد.
_____________________
[1] حیدر حب الله، إضاءات فی الفکر والدین والاجتماع 2: سوال 361.