hobballah

الموقع الرسمي لحيدر حب الله

لغات اُخرى

اختلاف نظر علما در عقاید ابن عربی

تاريخ الاعداد: 9/5/2024 تاريخ النشر: 9/12/2024
2500
التحميل

حیدر حب الله

ترجمه: سعید نورا

 

سوال[1]: باز هم در مورد شیخ ابن عربی، تناقض ظاهری در آرای علمای خود را چگونه تبیین کنیم؟ کسانی هستند که او را ستایش می کنند، مانند امام خمینی و سید طباطبایی، و در میان معاصرین، سید کمال حیدری هستند، در حالی که برخی از علمای مذهب هستند که ابن عربی را تحقیر می کنند و او را در ردیف ناصبی ها و زندقه قرار می دهند. مانند سید جعفر مرتضی، سید مرتضی شیرازی و غیره. کدام نظر را باید بگیریم؟ به کدام یک از آنها در صورت وجود اثر، ترتیب اثر دهیم؟ مخصوصاً که ما پیرو علمایی هستیم که وارثان پیامبران هستند و از آنها دین خود را می گیریم.

پاسخ: در سوال شما دو نکته وجود دارد:

نکته اول: اختلاف نظر علما در مورد شخصیتی مانند شخصیت ابن عربی طبیعی است که اگر کتاب های او را بخوانید و مرور کنید متوجه می شوید که این فرد در بسیاری از مواضع کتابش از زبانی پر از ابهام و نماد استفاده می کند. مخصوصاً در کتاب (فصوص الحکم) و ممکن است - در میان این زبان شدید صوفیانه – که در فهم این مرد اختلاف رخ دهد و این موضوع منحصر به ابن عربی نیست، شخصیت‌هایی در تاریخ هستند که در تشیع و تسنن یا حقیقت مذهب آنها اختلاف رخ داده است، مانند امام ابوحامد غزالی (505ق) که برخی از علمای امامیه ادعا کردند که در اواخر عمر به تشیع گرویده‌است، آنچنانکه ـ طبق آنچه به خاطر دارم ـ فیض کاشانی و.. قائل به این دیدگاه بوده اند و همچنین مانند امام فخرالدین رازی که به طور شفاهی از شیخ حسن زاده آملی از طریق برخی از شاگردان معروف معاصرش شنیدم که ایشان - یعنی شیخ حسن زاده آملی حفظه الله – هر شب دو رکعت نماز برای فخر رازی می خواند. چون معتقد است وی شیعه بوده است! ممکن است در این زمینه چیزهای عجیب و شگفت انگیزی بخوانید و بشنوید، کسانی هستند که درباره - و من در آنچه نقل می کنم مزاح نمی کنم - شیعه شدن انیشتین و بحثی که بین او و برخی از علما انجام شده صحبت می کنند و نام مرجع تقلید سید حسین بروجردی رحمه الله را به میان می آورند و دهها شخصیت وجود دارد که در طول تاریخ اختلافاتی نسبت به جهت گیری مذهبی آنها رخ داده است به ویژه افرادی از معتزله و صوفیه، چرا که جریان سلفی سنی آنها را به تشیع متهم می کرد، در حالی که شیعیان امامیه در مورد آنها اختلاف نظر داشتند و اکثریت اهل سنت آنها را سنی می دانستند.

گاه موضوع از وجود متون نقل شده یا یافت شده در کتب این عالم ناشی می شود که باعث سردرگمی در مورد او می شود و گاهی دیگر تمایل هر یک از طرفین به جلب این متفکر بزرگ و ذهن خلاق را می بینیم. زیرا آوردن آن به این یا آن فرقه برای آن فرقه به اصطلاح منفعتی است و در نتیجه عده ای را علاقه مند به معرفی آن به فرقه خود خواهید یافت. همچنین ممکن است دلیل آن، تفاوت در معیارها باشد. مثلاً می بینیم که ترجیح علی بر ابوبکر - حتی با تصحیح خلافت ابوبکر - در نزد برخی از اهل سنت تشیع تلقی می شود و به همین دلیل بسیاری از معتزله را متهم به تشیع کردند زیرا چنین اعتقادی دارند، تا آنجا که یکی از معتزله این کلام معروف را گفت: «الحمد لله الذي قدّم المفضول (أبا بكر) على الفاضل (علي): حمد و سپاس خدایی را که مفضول (ابوبکر) را بر فاضل (علی) مقدم داشت» . در حالی که امامیه این را تشیع نمی دانند زیرا هر فرقه ای فهم و برداشت خاص خود را از چارچوب کلی تشیع، تسنن و دیگر مفاهیمی از این دست دارد .

ما در اینجا باید به یک موضوع بسیار مهم توجه کنیم که مربوط به صوفیه و معتزله است، تصوف و اعتزال یک فرقه یا مذهب نبودند، ممکن است شما از میان همه فرقه ها، شخصی را پیدا کنید که معتزلی باشد. تصوف و عرفان نیز همین گونه است. تصوف و اعتزال بیشتر یک رویکرد فکری، یک نظام اجتهادی و یک جریان فرهنگی است تا این که یک مذهب یا فرقه آنچنان که در مورد شیعه امامیه یا زیدیه یا اهل سنت سراغ داریم، باشد. این موضوع بسیاری را در یک سردرگمی عمیق در درک عقاید معتزله و صوفیه، گرفتار کرده است بلکه در واقع، به نظر می رسد که صوفیه در بسیاری از موارد اصلاً اهمیتی به موضوع مذهبی نمی دهد، اهتمام صوفی و عرفانی به امور مذهبی از زمان صدر الدین شیرازی(1050 هـ) تاکنون شاهد فعالیت مداوم بوده است. چرا که به مذهبی کردن عرفان و تشیع سازی آن نزدیک شده ایم. این موضوعی طولانی و دارای حواشی و شاخه های فراوان است.

نکته دوم: علما در مسائل فقهی مرجع هستند، به فقیه مراجعه می کنیم تا به ما بگوید ملاک اسلام و کفر چیست؟ چگونه انسان مسلمان می شود؟ چگونه یک مسلمان از اسلام خارج می شود؟ این معیارها توسط فقیه بررسی و تحقیق می شود و سعی می کند آنها را از متون دینی استنباط کند، این وظیفه مرتبط با اوست و در حیطه اهتمامات وی قرار می گیرد و اعتقادات او در این زمینه برای مقلدینش الزامی است. اما در مورد اینکه فلان شخص مشرک است یا کافر یا گناهکار یا سنی یا شیعه و یا زیدی یا... این از وظایف فقیه و عالم نیست بلکه از وظایف خود انسان است. این خود فرد است که باید مطالعه کرده و مراجعه کند یا به دیدگاه های مختلف در این موضوع گوش فرادهد سپس تعیین کند که آیا قاعده فقهی در مورد این شخص صدق می کند یا خیر؟

به همین دلیل، آنچه را که بسیاری از عموم مردم برای تشخیص تشیع یا سنی بودن ابن عربی به فقیه مراجعه می کنند و یا اینکه فلانی متعلق به فلان فرقه است را نادرست می دانم، اینها موضوعات است و تعیین و تشخیص آنها از شئون فقیه نیست، بلکه وظیفه ی خود مکلف است، دقیقاً مثل تشخیص این که این آبی که در مقابل من است، نجس است یا پاک؟ این از شئون خود انسان است و باید قاعده را اعمال کرده و تطبیق دهد و نه از وظایف فقیه است و نه از اختیارات اوست که برای دیگران لازم الاجرا باشد، اگر فقیه به این نتیجه رسیده باشد که مرگ ابوحنیفه در سال 156 هجری قمری، بوده است و این فقیه داناترین مرجع مسلمانان باشد، اما مورخ معاصر او به این نتیجه برسد که ابوحنیفه در سال 150 هجری قمری ـ که درست همین است ـ وفات یافته است. این مورخ ملزم به اعتقاد این فقیه نیست و عموم مردم موظف به جانبداری از مرجعیت در برابر این مورخ نیستند، چنین مسائلی در حیطه عناصر تقلید و مرجعیت قرار نمی گیرد.

اگر به دیدگاه های مختلف در مورد مذهب ابن عربی مراجعه کردید و به دیدگاهی که می‌گوید او شیعه است، قانع شدید یا دیدگاهی که می‌گوید او اهل سنت یا ناصبی است، شما را قانع کرد در این صورت می‌توانید از نظر خود پیروی کنید. وقتی می بینید که اطلاعات لازم را برای ایجاد چنین عقیده ای فراهم کرده اید، حتی اگر نظر همه فقهای عصر شما برعکس باشد. این ها موضوعات هستند و احکام شرعی نیستند تا زمانی که که حاکم یک حکم ولایی یا قضائی که حیثیت الزام آوری قانونی دارد، در این زمینه صادر نکند امری که معمولاً اتفاق نمی افتد.

 ________________________

[1] حیدر حب الله، إضاءات فی الفکر والدین والاجتماع 2: سوال 342.