آیا حقیقت گم شده است؟! علت اختلاف علما و بزرگان
حیدر حب الله
ترجمه: سعید نورا
سؤال[1]: ما همیشه درگیریهای عمدهای را بین شخصیتهای برجسته فکری، علمی و مذهبی میبینیم، مانند اختلاف دکتر شریعتی با مخالفانش، هرچند هر دو طرف در خدمت اسلام هستند و با وجود آن، تا آنجا پیش میروند که به یکدیگر حمله میکنند. و قضیه همینطور است وقتی این فضا را در واقعیت لبنان دنبال می کنیم. آقای موسی صدر وقتی به لبنان آمد، علمای بزرگی که در آن زمان شناخته شده بودند، در مقابل او ایستادند و با او مخالفت کردند. سوال من این است: آیا حقیقت حتی برای کسانی که ذهن بزرگ و آزاد دارند نیز مبهم است؟ بنابراین چه رسد به ما؟!
پاسخ: معمولاً می توان گفت که اسباب اختلاف به یکی از دو عنصر کلی و شاید گاهی اوقات به هر دو مربوط می شود:
عنصر اول: عنصر ذاتی است، یعنی تمایلات، ذات و مصالح انسان که او را به انکار حقیقت یا مقاومت در برابر آن سوق می دهد و سپس سعی می کند وجدان خود را - اگر زنده یا هوشیار باشد - متقاعد کند که امور به حد مخالفت با ارزش های اخلاقی یا شرعی نرسیده است و انسان غالباً به این وضعیت مبتلا می شود، چه در سطح زندگی فردی و چه در سطح زندگی اجتماعی. همه اقشار جامعه - به جز کسانی که خداوند آنها را حفظ کرده - ممکن است در معرض طغیان نفس و انحرافات و تحریفات آن، قرار گیرند حداقل در سطح زیبنده کردن باطل و زشت کردن حق.
عنصر دوم: عنصر عینی است، همه حقیقت همیشه روشن نیست، بلکه گاهی امور دچار ابهام و تداخل می شوند، درنتیجه حق با باطل آمیخته می شود، بنابراین می بینید که در کلام هر گروهی صدق و باطل همزمان وجود دارد، این اتفاق غالباً در مواردی رخ می دهد که فتنه ها همچون پرده های تاریک شب خیمه می زنند و انسان در آن گم می شود و در این صورت این توقع و انتظار وجود دارد که هرچقدر نیت ها خوب و سالم باشد و هرچقدر وجدان انسان بیدار باشد باز هم گرفتار اشتباهات و موضع گیری های نادرست شود.
زمانی که ما درگیر مسائل عمده و اساسی در فکر، دین، اجتماع، سیاست، اخلاق و ارزش ها هستیم، بین جریان های درگیر با واقعیتی از نوع اول و دوم مواجه می شویم، بله، ما نمی توانیم کسی را در نیت ها و گرایشاتش متهم کنیم، مگر اینکه این مطلب با شواهد علمی یا شرعی برای ما ثابت شده باشد اما نمی توانیم چنین احتمالی را از هیچ کسی نفی کنیم بلکه باید با وجود احتمال نیت ها و مقاصد بد، آن را حمل بر احسن کنیم و برایش بهانه بجوئیم.
مشکل این است که افراد برای مدت طولانی این گونه تربیت شده اند که بزرگان نمی توانند با هم اختلاف داشته باشند و اگر با هم اختلاف داشته باشند نمی توانند با هم نزاع و درگیری داشته باشند و حال آن که واقعیت زندگی اینطور نیست و تاریخ با صدای بلند فریاد می زند که افراد صالح نیز ممکن است گرفتار یک درگیری تلخ و جنگی شدید نسبت به یکدیگر شوند. در این جا ضروری است که بین فرهنگ حمل بر احسن و فرهنگ بیداری و نقد جمع کنیم چرا که استفاده نادرست از فرهنگ حمل بر احسن باعث می شود که انسان فردی غافل و ساده لوح شود همچنان که افراط در فرهنگ بیداری و نقد نیز ممکن است انسان را به سمت اتهام بدون علم به دیگران سوق دهد بنابراین باید این تصور و قناعت را در خود ایجاد کنیم که هیچ کسی از خطا و اشتباه مبرا نیست جز کسانی که خداوند آن ها را حفظ کرده است و غیر از ایشان همگی بشری هستند که هم اشتباه کرده و هم به صواب می روند اطاعت می کنند و عصیان می ورزند ولی ما همه ایشان را حمل بر احسن کرده و در نیت های مردم فحص و جستجو نمی کنیم در عین حال در صورت داشتن مدارک قاطع در مورد هر اتهامی آنها را مورد قضاوت قرار می دهیم و در صورت اثبات اتهامات به بهانه این که از بزرگان هستند، آنها را از اتهامات تبرئه نمی کنیم. دین به ما می آموزد که بخشش گناهان و جنایات بزرگان و در عوض سخت گیری در مجازات دیگران اشتباه است. همه ما فرزندان آدم هستیم و همه در حقوق و تکالیف برابر هستیم، هر که خطایی کرده و جرم او محرز شود، بدون تمایز بین کوچک و بزرگ باید آنچه که سزاوارش است را دریافت کند و هر کس که جرم او ثابت نشده باشد، حق نداریم صرفاً به دلیل اتهام، سوء ظن یا شک، آن را کنار گذاشته یا مجازات کنیم. در این زمینه هم فرقی ندارد که وی فردی بزرگ باشد یا کوچک، اگر هر یک از ما زبانش را از تعجیل در تهمت و سوء ظن یا تبرئه نگه می داشتیم، خیلی اوضاع ما خوب می شد.
___________________________
[1] حیدر حب الله، إضاءات فی الفکر والدین والاجتماع 2: سوال ۳۳۸.