آیا مواردجواز غیبت و دروغ، فریب دین و مخالف با تقوا نیست؟
حیدر حب الله
ترجمه: سعید نورا
سؤال[1]: نظر شما درباره آنچه که فقها در مورد موارد جواز غیبت و موارد جواز دروغ آورده اند چیست؟ آیا این موارد مخالف با تقوی و مایه رذیله و سستی در دین نیست؟
پاسخ: همیشه باید در این موارد یک چیزی را مد نظر داشته باشیم که بین نظریه و حقیقت و خدمت به آن ها و چیزی به نام دور زدن نظریه، دستکاری حقیقت یا سوء استفاده از حقیقت، تفاوت قائل شویم. مواردی که شما نام بردید ـ به لحاظ نظری ـ مخالف با تقوی یا بیانگری سستی در دین و فضیلت های اخلاقی نیست. بلکه بر خلاف آن، برخی از آنها حاوی دینداری و مراعات فزاینده تقوا است و همچنین بیانگر انعطاف و سازگاری فقه است.
1- اما مواردی که در حقیقت بیانگر دینداری است، دروغ برای اصلاح اختلافات است اگر کسی برای آشتی دادن دو طایفه، قبیله یا دو گروه دروغ بگوید و در نتیجه جان ایشان را حفظ کند و از نزاع و درگیری بین آنها جلوگیری کند، آیا این کار مصداقی از دغدغه نسبت به دین و مسلمانان و بشریت نیست؟ بنابراین چرا باید آن را دعوت به رذایل اخلاقی بدانیم؟ همچنین است نسبت به غیبت برای نصیحت و راهنمایی، اگر مرد بدی را می شناختی که دزد و ستمگر است که به همسرش که به خاطر او مرده باشد ظلم می کرده است و بعد دختری بی گناه نزد تو آید و از تو در مورد ازدواج با این مرد مشورت بخواهد آیا نصیحت کردنش بد است یا اینکه او را در معرض ظلم و تباهی قرار دهیم، خوب است؟ برخی از مواردی که فقها به آن اشاره می کنند، در واقع ناشی از احتیاط و ایمان و فضیلت بیشتر است، اگر هنگامی که دشمن از وضعیت مقاومین و مجاهدین از شما استفسار می کند با دو انتخاب مواجه شدید: یا این که بر علیه ایشان اعتراف کنید یا آن که به دشمن دروغ بگویید و آن ها را گمراه کنید. در این حالت کدام یک از این دو دیندارتر و پرهیزکارتر و نیکوکارتر است؟ آیا با اعتراف خود آنها را به زندان می اندازید یا دشمن را با دروغ پردازی فریب می دهید تا او را گمراه کرده و جان و روح این مجاهدانی که از اسلام و میهن خود دفاع می کنند را حفظ کنید ؟!
2- وجود استثنائات در هر قانونی نقطه ضعف این قانون نیست، بلکه - از نظر حقیر من - نقطه قوت است، مخصوصاً وقتی وارد قوانین تفصیلی می شویم و دلیل آن این است که زندگی انسان در هم تنیده است و شرایط و معیار های مختلف در آن به نبرد با هم می پردازند. اگر شما یک قانون یکپارچه و بدون استثنا تنظیم کنید، در این صورت این قانون با قوانین و مصالح دیگر در مکانی دیگر در تضاد خواهد بود.
روزه را به عنوان مثال در نظر بگیرید، روزه واجب است، اما اگر کسی شما را مجبور به ترک آن کند وگرنه فرزندانتان را می کشد یا خود شما را می کشد، در این صورت قانون گذار اگر شما را از ترک روزه بازدارد، احمق است. همین امر در مورد خودکشی نیز صدق می کند که حرام است، اما اگر دشمن به کشور شما حمله کند و بخواهد هویت شما را در همه اشکالش از بین ببرد و بخواهد مردم را بکشد، کودکان را نابود کند و محصولات و فرزندان را از بین ببرد، آیا قانون می تواند بگوید: برای شما جایز نیست که خود را بکشید و آن را در معرض خطر قرار دهید؟ آیا این قانونی که مرا نسبت به ریختن خون کودکان در کشورم بی تفاوت می کند، قانون نابخردانه ای نیست؟ اکثریت قریب به اتفاق قوانین تفصیلی (و نه حداقل اصول قانون اساسی) تحت این وضعیت قرار دارند. در این مورد تفاوتی بین قوانین دینی و قوانین بشری وجود ندارد. از همین روست که غالبا در قوانین، ملحقاتی را به جهت توضیح و تقیید یا ... می بینید.
بلکه می بینید که آنها از روح قانون صحبت می کنند و اینکه این روح این توانایی را دارد که برخی از متون خود قانون را به حالت تعلیق درآورد تا از آن محافظت کند و بقای این روحی را که قانون برای آن آمده است تضمین کند. هیچ نظام قانونی مطلقی وجود ندارد. اگر شرع برای غیبت، دروغ یا هر چیز دیگری استثنا قائل شده است، این - اصولاً - چیزی سالم است، نه بیماری.
بله، ما باید بنشینیم و در مورد طبیعت این استثنائات بیندیشیم: آیا با روح قانون، با فقه اولویت ها و با اصول عالیه قانون اساسی که بیانگر گوهر و جوهر قانونگذاری است، سازگار است یا خیر؟ این بحث از جزئیات و درحقیقت به معنای پذیرش اصل استثنای قانونی است.
3- مشکلی که در همه قوانین و همچنین در قوانین دینی وجود دارد این است که هر قدر هم سعی کنید قانون را به صورت دقیق و متین وضع کنید، باز هم جا برای سوء استفاده از حقوق و قوانین برای فرصت طلبان باقی می ماند تا از این حقوق و قوانین برای مصالح و اهداف نادرست بهره گیرند. چه با دستکاری ظاهری در قانون و چه با متقاعد ساختن خود به این که وضعیتی که در آن قرار دارند، حالت استثنا است، نه حالت اصلی، در اینجاست که تقوا از بین می رود، فضیلت از بین می رود و بدی ها و رذایل جایگزین می شود.
روح طغیانگر انسان او را همیشه دعوت می کند که این کار را انجام دهد تا خود را متقاعد کند که اکنون در حالت استثنای نهی یا تکلیف قرار گرفته ام و در حالت عادی نیستم که من را مجبور به ترک کاری یا انجام کاری کند. مخصوصاً وقتی صحبت از موارد فردی است که خود شخص مرجع تشخیص است، و ایجاد یک مرجع که به بتوان به لحاظ قانونی به آن تکیه کرد در آن دشوار است. خداوند متعال می فرماید: ﴿بَلِ الْإِنسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ﴾، بنابراین او به دروغ به دنبال این است که خود را متقاعد کند که فلانی آشکارا فاسق است، تا غیبت وی را برای خود هموار سازد، یا خود را متقاعد کند که هدفی بالاتر وجود دارد. به طوری که به خود اجازه دروغ گفتن را بدهد و این آفتی است که به مؤمنان و چه رسد به دیگران می رسد، پس دینداری و تعبد با رذیله و انحراف خدای ناکرده توأم می شود و خدا به جای عبادت با خیر با بدی پرستش می شود و دلیل آن فریب نفس اماره است که همیشه سعی می کند برای ما این گونه جلوه کند که این کار برای من حلال است و ذهن ما را متقاعد کند که ما در دایره مباح قرار داریم. پس به نام دفاع از دین، جایز است که حرمت مردم را زیر پا بگذارم! به نام دفاع از وطن برای من جایز است که خونشان بریزم! به نام دفاع از عقل و آزادی و تجدید پس برای هیچ عنصری در میدان ارزشی قائل نباشم و همه را عقب مانده و مرتجع بدانم که انصاف نسبت به ایشان و سخن عادلانه در حق آنها بر من لازم نباشد به اسم دفاع از اهل بیت یا اصحاب و امّهات المؤمنین پس من حق دارم نسبت به کسانی که با نظر من مخالف هستند دست به هرکاری بزنم!
این یکی از سخت ترین مهالک ماست که ما را به ورطه نابودی می کشاند تا دینداری هولناک و عجیبی را برپا کنیم که متکی بر فریب و دستکاری و فرض عناوین ثانویه و غیره است، چه آن را احساس کنیم یا نه. اگر این همان چیزی است که شما از سوال خود مد نظر داشتید، پس من کاملاً شما را تأیید می کنم و به همین دلیل شخصاً معتقدم که کلید بخش بزرگی از راه حل ها در اینجا غلبه و هیمنه ارزش های اخلاقی بر قانون است. هر چه قانون بیشتر از روح و ارزش های اخلاقی که برای آن ها آمده است فاصله گرفته ـ و به شکلیات اکتفا کند ـ مثل چنین بلایی رخ می دهد و هر چه به روح خود و اخلاقیت عالی خود نزدیک شود به صورت نسبی از این مشکل دور خواهد شد.
این همان چیزی است که همیشه میگفتیم: فقه و شریعت مسیری است برای ارزشهای اخلاقی، نه برعکس، و تورم فقه به قیمت از بین رفتن بعد اخلاقی و معنوی دین فقط یک مشکل مطالعاتی در برنامه های آموزشی حوزه های علمیه و مؤسسات دینی، نیست بلکه مشکل ایجاد یک ذهن دینی است که می تواند آثار و نتایج منفی خود را در مکان هایی مثل جایی که به عنوان مثال از آن سخن می گوییم خود را نشان دهد.
_________________________
[1] حیدر حب الله، إضاءات فی الفکر والدین والاجتماع 2: سوال 305.