hobballah

الموقع الرسمي لحيدر حب الله

لغات اُخرى

جایگزینی مطالعات سندی با موافقت حدیث با قرآن

تاريخ الاعداد: 7/16/2024 تاريخ النشر: 7/25/2024
910
التحميل

حیدر حب الله

ترجمه: سعید نورا

 

سوال[1]: برخی از علما معتقدند روش خاصی در ارزیابی احادیث و روایات دارند و این روش را به علامه طباطبایی نسبت می دهند که این روش بر نقد سندی یا ارزیابی مصادر و اسانید استوار نیست بلکه تنها بر متن استوار است. هر حدیثی که با قرآن کریم و روح تشریع و تاریخ و عقل و اخلاق سازگار باشد این حدیث معتبر و قابل اعتماد خواهد بود و هر حدیثی که با این امور مخالف باشد حدیثی ضعیف و مردود خواهد بود. بر این اساس هزاران حدیث ضعیف السند را براساس این معیار تصحیح می کنند. نظر شما در این باره چیست؟

 

پاسخ: علمای مسلمان قواعدی را برای نقد متن وضع کرده اند. قواعدی همچون مخالفت با قرآن کریم و مخالفت با عقل و مخالفت با حقائق تاریخی و سستی و ضعف ساختار زبانی یا معنایی حدیث و...، این معیارها و معیارهای دیگر در نقد متن حدیثی سودمندند و علما نیز در زمینه پاکسازی حدیث شریف این معیارها را به کار می بندند.

اما با این وجود بین علمای مسلمان ـ مخصوصاً در دوران معاصر ـ در مورد مرجعیت نقد سند یا نقد متن بحث و گفت و گوست. درحالی که جریان های فکری و حدیثی بزرگی به مرجعیت نقد سند به طور اساسی معتقدند چنانکه می بینیم بر معیارهای سندی و بررسی حال راویان تمرکز دارند در مقابل گروه دیگری را می بینیم که تلاش دارند که تحلیل متن حدیث را معیار در تعامل با حدیث قرار دهند درنتیجه اگر حدیث با قرآن و عقل و تاریخ و منطق اشیاء موافق باشد این حدیث را باید بپذیریم وگرنه باید آن را کنار بگذاریم.

برخی از علمای معاصر در این زمینه که نقد متن معیار است نه نقد سند، این چنین نظریه پردازی کرده اند که نقد سند در نهایت ما را به ظن و گمان می رساند در حالی که نقد متن ما را به یقین به صدور حدیث یا عدم صدور آن می رساند بر این اساس که احادیث عرضه بر قرآن کریم بیانگر این است که هر حدیثی که موافق با کتاب است را بپذیرید و هر حدیثی که مخالف با قرآن است کنار بگذارید. این احادیث روایت مخالف را باطل کرده و همزمان روایات موافق را نیز ثابت کرده است نه این که تنها بیانگر ابطال روایت مخالف باشد.

اما ما با این روش مخالف هستیم و معتقدیم که نقد متن ـ به تنهایی ـ تنها نقشی ابطالی دارد و به ندرت حالاتی را می توان یافت که بتواند به دور از سند، صدور یک متن را اثبات کند. به تعبیر دیگر ـ با استعاره از تعابیر فیلسوف غربی کارل بوبر در معرفت شناسی ـ غالباًن نقش اثباتی در این زمینه ایفا نمی کند.

به عبارت دیگر: معیاریت متن ـ به صورت یک قاعده ـ حیثیت صدور در حدیث را به طور قطعی مشخص نمی سازد، آری امکان مشخص کردن حیثیت عدم صدور را به طور قطعی دارد بنابراین اگر متنی مخالف با قرآن کریم باشد، در این صورت قانون معایریت متن می تواند این روایت را از اعتبار ساقط کند اما صرف عدم مخالفت یک حدیث با قرآن یا صرف وجود فضای آن در قرآن کریم به این معنی نیست که این روایت صادر شده باشد مخصوصاً با توجه به این نکته که در تاریخ حدیث معروف است که بسیاری از زهاد و صالحین احادیثی را در فضائل اعمال به جهت ترغیب مردم جعل می کردند. بنابراین اگر مستدل در این جا به دنبال آن است که روش معیاریت متن را بر معیاریت سند این گونه ترجیح دهد که اولی یقینی و دومی ظنی است این استدلال نادرست است چرا که نسبت ظنی در مجال متنی مساوی یا حداقل کمتر از مقدار ظن در مجال سند است بنابراین همان اشکالی که وی خود بر روش نقد سند وارد ساخته بر او وارد خواهد شد.

این بدین معناست که موافقت حدیث با قرآن و عقل مضمون حدیث را تصحیح می کند ولی تصحیح مضمون مساوی با تصحیح صدور نیست. اگر الآن به شما بگویم: رسول خدا فرمود: اخلاق یک مسئله خوب است. این مضمون مناسب با عقل و قرآن است و می توانم با اثبات موافقت آن با عقل و قرآن صحت این مضمون را اثبات کنم اما این بدین معنا نیست که این متن از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله صادر شده است. چه دلیلی وجود دارد که هرچیزی که به پیامبر اکرم نسبت دادیم و مضمون آن درست است حتما صادر شده باشد؟! فیلسوف صدرائی به وحدت تشکیکی خاصه ایمان دارد آیا می تواند به این کلام تمسک کرده وقتی ما که در قرن بیست و یک هستیم روایتی را از رسول خدا به طور مرسل برای او نقل کنیم که پیامبر فرمودند: وحدت تشکیکی حق است. این مضمون از نگاه صدرائی درست است اما آیا این بدین معناست که رسول خدا واقعاً این جمله را فرموده اند؟! آیا این نسبت صدوری عقلانی است؟! این پرش از تصحیح مضمونی به تصحیح صدوری نیز ظنی و احتمالی است و از ظن و گمانی که از توثیق تاریخی و سندی حاصل می شود قوی تر نخواهد بود.

اما احادیث عرضه بر قرآن کریم که در آن تعبیر پذیرش روایت موافق آمده است که ـ با تعبیر پذیرش موافق ـ نزدیک به هشت روایت است ملاحظات متعددی را می توان به آن مطرح دانست که مهمترین آن ها عبارت اند از:

1.      اگر بخوایم این احادیث را بر اساس همان منهج نقد متن اثبات کنیم، با توجه به این نکته که صحت مضمون لزوماً به معنای صحت صدور نیست از این طریق علم به صدور این روایات حاصل نمی شود و اگر بخواهیم این روایات بر اساس منهج نقد سند اثبات کنیم این بدین معناست که روش نقد متن در دلیل حجیت خود ـ که همان روایات پذیرش موافق باشد ـ به روش نقد سند بازمی گردد. بنابراین معنی ندارد که طرفداران این دیدگاه بگویند که روش آنها ـ به لحاظ ظنی و یقینی بودن ـ بر روش نقد متن برتری دارد.

2.      این روایات این نکته را اثبات نمی کنند که آنچه موافق با کتاب خداست واقعا صادر شده اند تا از این طریق بتوان ادعای یقینی بودن را مطرح کرد. نهایت چیزی که از این روایات فهمیده می شود لزوم پذیرش روایت موافق با کتاب خداست و ممکن است این موضوع به این خاطر باشد که اغلب روایات موافق با کتاب خدا از مجموعه روایاتی که به ما رسیده است واقعا صادر شده اند بنابراین این روایات خود بر اساس ظن غالب معیاری را برای سنجش احادیث ارائه می کنند نه این که کاشف از صدور واقعی روایات باشند. به عبارت دیگر: امر به پذیرش روایت موافق با کتاب نهایتاً بیانگر حجیت یک طریق ظنی است دقیقا مثل امر به پذیرش روایت خبر ثقه که ضرورتاً به این معنی نیست که خبر ثقه یقیناً صادر شده است. باید به این موضوع به خوبی توجه داشت. از این رو روش نقد متنی که این افراد مطرح می کنند به لحاظ میزان یقین از روش نقد سند قوی تر نخواهد بود بر خلاف آنچه که ادعا می کنند.

3.      می توان گفت اغلب روایات عرضه بر قرآن کریم در سیاق ارائه حجیت نهائی برای روایات نیستند بلکه می خواهند بگویند حدیثی که به شما می رسد و هیچ مشکلی از جهات دیگر ندارد این حدیث اگر موافق با کتاب خداست آن را بپذیرید و اگر مخالف است آن را کنار بگذاریم. این روایات به صدد بیان رفع مانع هستند نه این که به صدد اعطای حجیت به هر خبر موافقی باشند. به صدد اعطای حجیت به روایت موافق با قرآن است که متصف به دیگر صفات حجیت که در نصوص آمده باشد درنتیجه این روایات محکوم یا مقید یا مخصصِ ادله حجیت علم خواهند بود اگر قائل به اختصاص حجیت به خبر یقینی باشیم یا همین حالت را نسبت به ادله حجیت خبر ثقه یا عدل یا ... خواهند داشت اگر قائل باشیم که دلیل حجیت خبر مثل آیه نبأ، حجیت خبر ثقه یا عدل را اثبات می کنند. از این رو این درست نیست که از احادیث عرضه به کتاب یک مفاد نهائی برای اثبات احادیث، صرف نظر از ضمیمه کردن آنها به دیگر شروط حجیت که از نصوص و بناءات عقلائی به دست آمده اند برداشت کنیم.

می توان در تایید این موضوع به این نکته اشاره کرد که عمده ادله حجج ظنی کاشف مثل حجیت خبر و حجیت ظهور و... همگی تنها اشاره هایی به مرتکزات عقلائی هستند و هیچ یک طرق ظنی تاسیسی جدیدی خارج از بنای عقلائی نیستند و پرواضح است که عقلاء صرف موافقت را موجب ظنیت صدور نمی دانند مگر آن که به عنوان قرینه ای در کنار دیگر قرائن صدوری قرار گیرد.

4.      روایات عرضه ای که در آن تعبیر پذیرش موافق آمده است بیشتر از هشت روایات یا کمی بیشتر نیستند که اغلب آن ها به لحاظ سندی ضعیف هستند و از آن جا مبنای درست حجیت خبر اطمینانی است، حصول اطمینان به صدور از این تعداد از اخبار مشکل است و در این صورت نمی توان بنا را بر حجیت این اخبار گذاشت تا از این طریق این روایات را مدرکی برای حجیت مطلق خبر موافق دانست.

بلکه حتی اگر حجیت این روایات به نحوی پیش فرض بگیریم، در این صورت اطلاق یا عموم این روایات خود با قرآن کریم مخالف خواهد بود درنتیجه باید این روایات را کنار گذاشت چون آیه نبأ حجیت خبر فاسق را ساقط می کند و این بدین معناست که خبری که فاسق آن را روایت می کند ـ البته نسبت به معنای فسق در اینجا اختلاف است که آیا مقصود فسق شرعی است یا فسق خبری به معنای قابل اعتماد نبودن راوی ـ از نگاه قرآن حجت نخواهد بود چه آن که مضمون این خبر موافق با قرآن باشد یا مخالف با آن اشت حال آن که مفروض این بود که به جهت اخبار عرضه خبر این فرد نیز اگر موافق با قرآن باشد حجت بود درنتیجه بین متن قرآنی و متن اخبار عرضه بر اساس این فهم، تعارض به نحو عموم من وجه خواهد بود(چون اخبار عرضه حجیت خبر موافق با قرآن را اثبات کرده و حجیت خبر مخالف را نفی می کند چه آن که راوی این خبر ثقه باشد یا نه درحالی که آیه نبأ حجیت خبر غیر ثقه را نفی می کند چه آن که روایت وی موافق با کتاب باشد یا مخالف با آن باشد بنابراین خبر شخص غیر ثقه که موافق با کتاب باشد مورد اختلاف بین این دو متن خواهد بود) این موضوع موجب می شود که خبر غیر ثقه که موافق با قرآن کریم چه رسد به خبر مخالف با قرآن، حجت نباشد. نمی توان این گونه اشکال کرد که تبین با محض موافقت مضمون روایت با قرآن کریم حاصل می شود چرا که محض موافقت یک تبین عقلائی نیست.

مشکل بسیاری از پژوهشگران در عرصه نقد سند و متن این است که تصور می کنند یا باید سند را انتخاب کنند یا متن را در حالی که می توان بین این دو جمع کرد تا این جمع بتواند اطمینان قوی در نفس ایجاد کند که بتواند اثبات تاریخی و صدوری حدیث را فراهم سازد. اگر سند به تنهایی کافی نباشد و متن نیز این چنین نباشد اما ضمیمه کردن این دو به یکدیگر و اعمال معاییر این دو بر حدیث ممکن است بتواند حالت وثوق را تقویت کند. این بحث تفصیلاتی دارد که در محل به آن پرداخته ایم.

_______________________

[1] حیدر حب الله، إضاءات فی الفکر والدین والاجتماع 1: سوال 293.