hobballah

الموقع الرسمي لحيدر حب الله

لغات اُخرى

اعتبار و معناى حديث: «وعلى معرفتها ـ الزهراء ـ دارت القرون الأوَل»؟

تاريخ الاعداد: 7/10/2024 تاريخ النشر: 7/21/2024
790
التحميل

حیدر حب الله

ترجمه: سعید نورا

سوال[1]:  در حدیثی آمده است: « اگر اسمش را فاطمه گذاشتی، او را لعنت نکن و نزن ». آیا از نظر سندی درست است یا ضعیف؟ حديثى كه از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه مى فرمايد: «هي الصدّيقة الكبرى وعلى معرفتها دارت القرون الأولى» چقدر صحت دارد ؟ منظور از حدیث دوم چیست؟

 

پاسخ: منبع اصلی حدیث اول کتاب (الکافی 6: 48-49) شیخ کلینی است که آن را با سند خود به سکونی روایت کرده و به همین سند شیخ طوسی آن را در تهذیب نقل کرده است (تهذیب الاحکام 8: 112) و شیخ مجلسی در (مرآة العقول 21: 85) این حدیث را بر اساس دیدگاه مشهور ضعیف دانسته است. این کلام درست است چرا که در سند این روایت محمد بن جمهور قرار دارد که نجاشی وی را فاسد المذهب و ضعیف در حدیث توصیف می کند. وی متهم به غلو است. همچنین در سند این روایت پدر او یعنی جمهور عجلی نیز قرار دارد فردی که در کلمات علمای رجال نه مدح و نه تعدیل و نه توثیقی در حق او نیامده است بنابراین این روایت به لحاظ سندی ضعیف است هرچند که این مقطع از حدیث به لحاظ متنی درست است چرا که جایگاه حضرت زهرا سلام الله علیها منزلت خاصی به کسی که به این اسم نامیده می شود می دهد و قلب انسان به خاطر این نام برای او نرم می شود و این یک امر عاطفی پسندیده است و از نظر دینی اشکالی در آن نیست.

اما حدیث دوم، تنها منبع آن کتاب (امالی شیخ طوسی: 668) است که در آن چنین آمده است: الحسين بن إبراهيم القزويني، عن محمّد بن وهبان، عن علي بن حبيش، عن العبّاس بن محمّد بن الحسين، عن أبيه، عن صفوان، عن الحسين بن أبي غندر، عن إسحاق بن عمار وأبي بصير، عن أبي عبد الله عليه السلام، قال: «إنّ الله تبارك وتعالى أمهر فاطمة عليها السلام ربع الدنيا، فربعها لها، وأمهرها الجنّة والنار، تُدخل أعداءها النار، وتدخل أولياءها الجنّة، وهي الصدّيقة الكبرى، وعلى معرفتها دارت القرون الأول»، مجلسی این حدیث را در (بحارالانوار 43: 105) از او نقل کرده است. این خبر را شیخ معاصر ابوالحسن مرندی از کتاب المناقب مرتضوی نقل کرده است (ر.ک : مجمع النورین: 34).

ایشان در توضیح این حدیث می گویند که امتهای پیشین حضرت زهرا سلام الله علیها را می شناختند و به او افتخار می کردند و به او توسل می کردند و نبوت هیچ پیامبری جز به وسیله او و ایمان به او و شناخت حق او کامل نشد. همچنان که این حدیث را در سیاق ارتباط با ولایت تکوینی و اینکه مدار وجود از همان آغاز بر ایشان سلام الله علیها بوده و... تفسیر می کند.

اما سند این حدیث، از متفردات شیخ طوسی است که تنها ایشان آن هم از یک طریق آن را نقل کرده است و به صرف نظر از مناقشه برخی از علمای معاصر در اصل صحت نسبت کتاب امالی به شیخ طوسی و این که آیا این کتاب به طریق صحیحی به ما رسیده است یا نه؟ در سند این حدیث مشکلاتی وجود دارد:

از جمله: الحسین بن ابی غندر الکوفی، وی هیچ توثیقی ندارد جز بر مبنای توثیق راویان کتاب کامل الزیارة، وی از مشایخ مباشر(بی واسطه) نیست و این مبنی همرأی با دیدگاه اخیر آقای خوئی در مشایخ با واسطه صحیح نیست.

از جمله: علی بن حبیش (حبشی) که وثاقت او ثابت نشده است، همچنین همرأی با آقای خوئی.

از جمله: العباس بن محمد بن الحسین،  که هیچ توثیقی ندارد.

بر این اساس، روایت از لحاظ سند ضعیف است - و شاید از لحاظ مصدر هم ضعیف باشد - و برای اثبات چیزی به صورت مستقل نمی توان به آن استناد کرد.

______________________

[1] حیدر حب الله، إضاءات فی الفکر والدین والاجتماع 1: سوال 289.