hobballah

الموقع الرسمي لحيدر حب الله

لغات اُخرى

دشنام اهل بدعت در حدیث نبوی

تاريخ الاعداد: 7/10/2024 تاريخ النشر: 7/11/2024
990
التحميل

حیدر حب الله

ترجمه: سعید نورا

سوال[1]: معنای معتبر بودن حدیث چیست؟ آیا حدیث معتبر حجت و مبنای عمل است؟  بر این اساس، آیا حدیث دشنامِ بسیار به اهل بدعت به لحاظ سندی و متنی صحیح است؟ تفسیر آن چیست؟ چگونه آن را اعمال کنیم؟

 

پاسخ: اولاً: حديث معتبر حديثي است كه داراي تمامي شرايط علمي و شرعی لازم باشد كه آن را مبناي عمل و ترتیب نتایج علمی و عملی بر اساس آن قرار دهد. علما در شروط اعتبار حدیث با هم اختلاف نظر دارند برخی وثاقت سلسله راویان حدیث و اتصال آن به معصوم را شرط دانسته و برخی دیدگاه دیگری در این زمینه دارند.

از دیدگاه بنده ـ در ضمن مباحث اصولی در این زمینه ـ حدیث تنها زمانی حجت و معتبر خواهد بود که یقین یا اطمینان به صدور آن حاصل شود امری که از طریق تواتر یا کثرت طرق یا از بین رفتن احتمال جعل و خطا در آن به نحوی که احتمال خلاف آن را بسیار اندک و نادر سازد حاصل می شود. بنابراین خبر واحد ظنی حجت نیست. والله العالم.

 

ثانیاً: حدیثی که شما به آن اشاره کردید، از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده است، داود بن سرحان از امام صادق علیه السلام آن را برای ما نقل می کند. که فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «إذا رأيتم أهل الريب والبدع من بعدي فأظهروا البراءة منهم وأكثروا من سبّهم والقول فيهم والوقيعة، وباهتوهم؛ كيلا يطمعوا في الفساد في الإسلام ويحذرهم الناس ولا يتعلّمون من بدعهم يكتب الله لكم بذلك الحسنات ويرفع لكم به الدرجات في الآخرة» (الكافي 2: 375).

این حدیث به لحاظ قواعد تصحیح حدیث به لحاظ سندی صحیح است ولی به نظر من معتبر نیست زيرا به صدور آن اطمينان حاصل نمي شود، بلكه نهایت ظن آور است چون این روایت تنها یک سند و یک طریق بیشتر ندارد و تنها شیخ کلینی در کتاب کافی آن را نقل کرده است و هیچ یک از پیشینیان غیر از او این روایت را نه با طریق جدید و نه حتی از خود او نقل نکرده اند!! اگر در این حدیث تأمل کنید هیچ ذکر قابل توجهی از این حدیث در کتب علما و محدثین و فقها و مفسرین تا قرن دهم هجری نمی بینید و هیچ چیزی در حمایت و تایید این حدیث که احتمال صدور آن را افزایش دهد وجود ندارد. این عمده مناقشه بنده نسبت به این حدیث است که در ادامه نیز مویداتی برای آن خواهد آمد. اگر نگوییم که این روایت با شبهه تعارض با فرهنگ قرآنی مواجه است.

ثالثاً: کسانی که قائل به حجیت خبر واحد ظنی هستند این حدیث نزد ایشان معتبر است. آنها هستند که باید این حدیث را تفسیر کرده و آن را در عمل اجرا کنند. برخی مناقشاتِ متنی نسبت به این حدیث مطرح کرده اند از دو جهت:

جهت اول: این حدیث دربردارنده سب و دشنام بسیار اهل بدعت است به طوری که از چشم مردم بیفتند معنای این سخن این است که این حدیث خواستار سب علنی است مادامی که تقیه در کار نباشد.

جهت دوم: این روایت به «مباهتة» با ایشان دستور می دهد که نسبت به این متن دواحتمال وجود دارد: احتمال اول این که مقصود بهتان زدن به ایشان است به معنای گفتن چیزی در مورد آن ها که نگفته اند و دروغ بستن و تهمت زدن بر زبان اهل بدعت تا از این طریق از چشم مردم بیفتند و احتمال دوم این که مقصود مجادله و ساکت کردن آن ها باشد (دیدگاهی که فیض کاشانی در الوافی: 245 و علامه مجلسی در بحار الأنوار 71: 204 و سید جعفر مرتضی در کتاب أفلا تذکرون: 10 و دیگران آن را پذیرفته اند) به این معنی که باید با آن ها به مقابله و مناظره پرداخت به گونه ای که دچار تحیر و سرگردانی شوند باید از لحاظ فکری به آن ها حمله کرد تا آنها و افکارشان از چشم مردم بیفتند.

اما نسبت به جهت اول، قرآن کریم فرموده است ﴿لا يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَنْ ظُلِمَ وَكَانَ اللَّهُ سَمِيعًا عَلِيمًا﴾ (النساء: 148)، طبق این آیه، خداوند متعال سخن گفتن به بدی را جز در حالت ظلم دوست ندارد و این مربوط به توهین است که مصداقی از سخن گفتن به بدی است مگر این قائل به تخصیص آن باشیم.

اما نسبت به جهت دوم خداوند متعال می فرماید ﴿وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآَنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ أَنْ تَعْتَدُوا وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ﴾ (المائدة: 2)، همچنین می فرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآَنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ﴾ (المائدة: 8)،

اگر (باهتوهم) را در حدیث به معنای بهتان و تهمت و سخن بستن به ایشان بدانیم. این منطق قرآنی با فرهنگ بهتانی که در این حدیث آمده است مخالف است

رابعاً: مؤید همه اینها، وجود نصوص فراوانی است که از اخلاق مؤمن و خصوصیات پیامبر و اهل بیت او (علیهم السلام) سخن می گویند. این نصوص نشان می دهند که آنها به چنین مسیری (مسیر دشنام آشکار) معروف نبوده اند. با وجود بدعت‌های فراوانی که در قرون اولیه اسلامی طبق فهم مشهور ظاهر شد، در حدیثی از مالک بن انس، امام صادق علیه‌السلام را چنین توصیف کرده است «ما رأت عيني أفضل من جعفر بن محمد فضلاً وعلماً وورعاً، وكان لا يخلو من إحدى ثلاث خصال: إما صائماً، وإما قائماً، وإما ذاكراً، وكان من عظماء البلاد وأكابر الزهاد الذين يخشون ربهم، وكان كثير الحديث طيّب المجالسة كثير الفوائد، فإذا قال: قال رسول الله، اخضرّ مرّة واصفرّ أخرى. حتى لينكره من لا يعرفه، ويقال: الإمام الصادق، والعلم الناطق، بالمكرمات سابق، وباب السيئات راتق، وباب الحسنات فاتق. لم يكن غياباً، ولا سبّابا، ولا صخاباً، ولا طماعاً، ولا خدّاعاً، ولا نمّاماً، ولا ذمّاماً، ولا أكولاً، ولا عجولاً، ولا ملولاً، ولا مكثاراً، ولا ثرثاراً، ولا مهذاراً، ولا طعّاناً، ولا لعّاناً، ولا همّازاً، ولا لمّازاً، ولا كنّازاً» (مناقب آل أبي طالب 3: 396).

در نهج البلاغه از حضرت علی علیه السلام آمده است که آن حضرت - وقتی شنیدند برخی از یارانش در ایام جنگ صفین مردم شام را دشنام می دهند - فرمودند: «إنّي أكره لكم أن تكونوا سبّابين، ولكنّكم لو وصفتم أعمالهم وذكرتم حالهم، كان أصوب في القول وأبلغ في العذر، وقلتم مكان سبّكم إيّاهم: اللهم احقن دماءنا ودماءهم، وأصلح ذات بيننا وبينهم، واهدهم من ضلالتهم حتى يعرف الحقّ من جهله، ويرعوي عن الغيّ والعدوان من لهج به» (نهج البلاغة 2: 186). سید عبدالزهرا حسینی خطیب در تحقیق مصادر احادیث نهج البلاغه پس از نقل این حدیث چنین آورده است: (سمع أمير المؤمنين عليه السلام حجر بن عدي وعمرو بن الحمق الخزاعي يشتمان أهل الشام فدعاهما ونهاهما عن ذلك فقالا: يا أمير المؤمنين، ألسنا محقّين قال: «بلى»، قال: أوليسوا مبطلين، قال: «بلى»، قالا: فلم منعتنا من شتمهم، قال: «إنّي أكره أن تكونوا سبّابين..». روى ذلك قبل الرضي وبعده جماعة من أهل النقل كأبي حنيفة الدينوري في (الأخبار الطوال) ص 155، ونصر بن مزاحم في كتاب (صفين) ص 103، وابن أبي الحديد في شرح نهج البلاغة م 1 ص 280، وسبط ابن الجوزي في (تذكرة الخواص) ص 154) (الخطيب، مصادر نهج البلاغة وأسانيده 3: 91 ـ 92).

خامساً: کسانی که این حدیث را صحیح می دانند می توانند بگویند که این حدیث، دشنام و توهین را در چارچوب طرحی قرار می دهد که هدف آن ترک اهل بدعت از سوی مردم است اما دشمانی که این چنین اثری را نداشته باشد دیگر مشمول این حدیث نخواهد بود بنابراین هر دشنام و توهینی به اهل بدعت و انحراف که در ضمین این سیاق قرار نگیرد مشمول این حدیث نبوی نخواهد بود. این بدان معناست که توهین و ناسزایی که موجب تمسک بیشتر مردم به این فرد بدعت گزار شده یا موجب توهین و ناسزا به مقدمات مومنین شده یا موجب تشویه صورت مومنین باشد بی آن که نتیجه قابل توجهی از آن حاصل شود دیگر مشمول این حدیث نخواهد بود. خداوند متعال می فرماید: ﴿وَلَا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ كَذَلِكَ زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَيُنَبِّئُهُمْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ (الأنعام: 108)، در روایت صحیحه ابی بصیر از ابو جعفر علیه السلام آمده است که فرمودند: «إنّ رجلاً من بني تميم أتى النبي صلى الله عليه وآله فقال: أوصني، فكان فيما أوصاه أن قال: لا تسبّوا الناس فتكتسبوا العداوة بينهم» (الكافي 2: 360).

روایت ابن ابی محمود نیز در همین سیاق قرار دارد که می گوید: ... قلت للرضا : يا ابن رسول الله إنّ عندنا أخباراً في فضائل أمير المؤمنين عليه السلام وفضلكم أهل البيت، وهي من رواية مخالفيكم ولا نعرف مثلها عندكم، أفندين بها؟ فقال: «.. يا ابن أبي محمود، إنّ مخالفينا وضعوا أخباراً في فضائلنا وجعلوها على ثلاثة أقسام: أحدها الغلوّ، وثانيها التقصير في أمرنا، وثالثها التصريح بمثالب أعدائنا، فإذا سمع الناس الغلوّ فينا كفّروا شيعتنا ونسبوهم إلى القول بربوبيّتنا، وإذا سمعوا التقصير اعتقدوه فينا، وإذا سمعوا مثالب أعدائنا بأسمائهم ثلبونا بأسمائنا، وقد قال الله عز وجل: ولا تسبّوا الذين يدعون من دون الله فيسبّوا الله عدواً بغير علم» (عيون أخبار الرضا عليه السلام 1: 272).

ظاهرا از این روست که آقای خوئی جواز دشنام و تهمت به اهل بدعت را مشروط به این می داند که این امر موجب بازدارندگی و جلوگیری از منکر شود. در استفتائی از ایشان این چنین آمده است: «هل يجوز سبّ أهل البدع والريب ومباهتتهم والوقيعة فيهم؟ الخوئي: إذا ترتب ردع منكر على تلك، فلا بأس» (صراط النجاة 1: 447).

بنابراین، حتی اگر این حدیث را بپذیریم با توجه به این قرائتی که از آن گذشت، کاری که برخی از مومنین انجام می دهند که با تمسک به این حدیث حرمت هر کسی که وی را از اهل بدعت می دانند یا با آنها اختلاف نظر دارند را ساقط می کنند اعم از این که در ضمن یک استراتژی روشمند باشد یا نه، نادرست است.

______________________

[1] حیدر حب الله، إضاءات فی الفکر والدین والاجتماع 1: سوال 279.