hobballah

الموقع الرسمي لحيدر حب الله

لغات اُخرى

لعن و مشروعیت آن در قرآن کریم

تاريخ الاعداد: 5/18/2024 تاريخ النشر: 6/8/2024
860
التحميل

حیدر حب الله

ترجمه: سعید نورا

 

 

سؤال[1]: بسیاری از مردم می گویند: «لعن» در ده‌ها آیه از قرآن کریم وارد شده که خود دلیلی بر مشروعیت لعن و پاسخی محکم و قاطع به مدعیان حرمت یا کراهت آن است، آیا لعن مذکور در قرآن کریم چنین معنایی دارد؟

l لعن در زبان عربی به معنای طرد از رحمت در اثر غضب است و ملعون رانده شده از رحمت خدا و مورد غضب او است و در لغت به وی «لعین» نیز گفته می شود و این نام بر زن نیز اطلاق می شود، وقتی مردی را خانوده‌اش لعنت می‌کنند یعنی او را دور رانده و طرد می‌کنند، بنابراین او لعین و مطرود است. تا آنجا که من می دانم این مورد اتفاق همه است. بنا به نقل اهل لغت اگر لعن از سوی شخصی صادر شود به معنای دشنام و ناسزا یا نفرین اوست و از جمله سخنان علمای لغت در این باره موارد زیر است:

الف- فراهیدی می‌گوید: «اللعن: التعذيب، والملعن: المعذّب، واللعين المشتوم المسبوب. لعنته: سببته. ولعنه الله: باعده. واللعين: ما يتخذ في المزارع كهيئة رجل. واللعنة في القرآن: العذاب. وقولهم: أبيتَ اللعن، أي: لا تأتي أمراً تلحى عليه وتلعن. واللعنة: الدعاء عليه»[2] (العين 2: 141 ـ 142)، پس توجه کنید که چگونه نفرین را جزو آخرین کاربردهای زبانی این واژه قرار می دهد.

ب- جوهری می گوید : «اللعن: الطرد والإبعاد من الخير. واللعنة الاسم، والجمع لعان ولعنات. والرجل لعين وملعون، والمرأة لعين أيضاً. واللعين: الممسوخ. والرجل اللعين: شيء ينصب وسط المزارع تستطرد به الوحوش.. والملاعنة واللعان: المباهلة.. ورجل لعنة: يلعن الناس كثيراً، ولعنة بالتسكين: يلعنه الناس» [3](الصحاح 6: 2196).

ج - ابن فارس گفته است: «لعن: اللام والعين والنون أصل صحيح يدلّ على إبعاد وإطراد. ولعن الله الشيطان أبعده عن الخير والجنّة. ويقال للذئب: لعين، والرجل الطريد لعين. ورجل لعنة بالسكون يلعنه الناس، ولعنة كثير اللعن»[4] (معجم مقاييس اللغة 5: 252 ـ 253).

د- ابن منظور گفت: «اللَّعْنُ: الإِبْعادُ والطَّرْد من الخير، وقيل: الطَّرْد والإِبعادُ من الله، ومن الخَلْق السَّبُّ والدُّعاء، واللَّعْنةُ الاسم، والجمع لِعانٌ ولَعَناتٌ. ولَعَنه يَلْعَنه لَعْناً: طَرَدَه وأَبعده. ورجل لَعِينٌ ومَلْعُونٌ، والجمع مَلاعِين» (لسان العرب 13: 387).[5]

هـ ـ فیروزآبادی می گوید: «لعنه كمنعه: طرده وأبعده فهو لعين وملعون، ج: ملاعين، والاسم: اللعان واللعانية واللعنة مفتوحات. واللعنة بالضم: من يلعنه الناس. وكهمزة: الكثير اللعن. لهمج: لعن كصرد، وامرأة لعين فإذا لم تذكر الموصوفة فبالهاء. واللعين: من يلعنه كلّ أحد كالملعن كمعظم والشيطان والممسوخ والمشؤوم والمسيب وما يتخذ في المزارع كهيئة رجل والمخزي المهلك. وأبيت اللعن أي: أن تأتي ما تلعن به. والتلاعن: التشاتم والتماجن»[6] (القاموس المحيط 4: 267).

با مراجعه به لغت‌نامه‌‌های عربی متوجه می شویم که لعن در موارد زیر استفاده می شود:

اول: طرد و دوری،  این همان معنای اصلی و مورد اتفاق همگان است.

ثانیاً: درخواست طرد و دوری برای یک نفر، و این از جانب مردم است، و همانطور که واضح است این معنا منشعب از معنای اول است، این همان معنایی است که امروزه در میان مردم رواج دارد که می گوییم: لعنت بر فلانی و فلان چیز. منظورشان امروزه این است که با نفرین، دوری از رحمت الهی را برای او بخواهید.

ثالثاً: توهین و فحش و ناسزا، این موضوع باب رابطه بین عنوان لعن را با عنوان سب و توهین در برخی از موارد باز می کند امری که در این جا به آن نمی پردازیم.

مشکل اصلی این است که لعن به معنای امروزی آن یعنی دعا برای دور نمودن فردی [از رحمت خدا]، در عرف زبان عربی معاصر و نیز قشر متدین نهادینه شده و باعث شده لعن به معنای خود «طرد و دوری» در ذهن ما غریب جلوه کند. اگر چه این معنای اصلی است که عرب به کار می بسته است،

بنابراین قبل از رفتن سراغ قرآن باید به این موضوع توجه ویژه ای داشته باشیم تا آنچه امروزه در زبان عربی متداول شده را به جای معانی زمان نزول قرآن کریم بر نصوص قرآنی تحمیل نکنیم. بر اساس لغت عرب، اگر شخصی فردی را بعد از درگیری و عصبانیت از منزل خود طرد کند گفته می شود: لعنه با این که کلمه ی «لعن» را اصلا بر زبان خود جاری نکرده است. همچنین اگر مؤسسه ای برخی از کارکنان خود را به جهت برخی از مشکلات و درگیری ها اخراج و طرد کند در لغت گفته می شود:

لقد لعنتهم (این شرکت آن ها را طرد کرد) با این که کاربرد امروزی این واژه، چنین معنایی را برنمی‌تابد. بلکه از جمله ی (لعنه صاحب المنزل) معنایی که به ذهن انصراف پیدا می کند این است که صاحب خانه به او گفته: لعنک الله! با این که این معنای انحصاری این واژه نیست بلکه حتی معنای اولی آن نیز نمی باشد. زیرا معنای اولی آن طرد و دور کردن و مغضوب داشتن اوست.

بسیاری ـ و در رأس ایشان محقق کرکی (940 ق) در کتاب خود (نفحات اللحوت فی لعن الجبت و طاغوت: 43، 56-57، 72، و موارد دیگر) به آیات قرآن كريم كه در آن تعبیر لعن و مشتقات آن ذكر شده است استناد جسته اند تا اثبات نمایند که قرآن کریم فرهنگ لعن را جایز دانسته بلکه ممکن است وجوب آن را برساند.

اگر به آیات شریفه قرآن بنگریم، می‌بینیم این آیات در موضوع استفاده از لعن و مشتقات آن به دو دسته قابل تقسیم است:

دسته اول: آیاتی که می گوید خداوند کافران یا ستمکاران را پیشتر لعنت کرده یا هم اکنون آنها را لعنت می کند یا این لعنت همیشگی است، چه با تعبیر لعن و چه با عبارات دیگر، و این دسته به مسئله ی جواز لعن یا عدم آن نسبت به انسان دیگر -به این معنا که به او بگوید: لعنت بر تو باد یا خدا تو را لعنت کند یا فلانی را خدا لعنت کند یا...- ارتباطی ندارد; زیرا وقتی خداوند کافر را لعنت می کند نمی گوید: (خدا تو را لعنت کند) و یا (لعنت بر تو)، بلکه او را در آتش می ‌اندازد یا مثلاً توفیق را از وی در دنیا سلب می کند. بنابراین خود همین به آتش افنکندن، لعن الهی برای این کافر به شمار می آید. و بدین ترتیب لعن الهی با لعن معروف ما متفاوت است. پس ممکن است لعن ما دعا و درخواستی از جانب خداوند باشد تا شخصی را لعنت کند، اما لعنت خداوند عین اخراج این شخص از رحمت و همان قرار دادن او در معرض عذاب و عقوبت در دنیا یا در آخرت یا هر دوست.

از جمله این گروه، بیشتر آیات قرآنی است که در آنها تعبیر لعن آمده است، مانند:

1- آیه شریفه: ﴿إنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْكَافِرِينَ وَأَعَدَّ لَهُمْ سَعِيرًا[7] (الأحزاب: 64) مقتضای دلالت لغوی که از کتب لغت به دست آوردیم ایجاب می کند که تفسیر این آیه چنین باشد: خداوند بر کافران غضب کرد و آنان را از رحمت خود بیرون کرد و آتش را برای آنان آماده ساخت تا به آنجا رانده شوند، پس آتش، نشان اخراج و خشم بر آنان است.

1-   آیه شریفه: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ آَمِنُوا بِمَا نَزَّلْنَا مُصَدِّقًا لِمَا مَعَكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهًا فَنَرُدَّهَا عَلَى أَدْبَارِهَا أَوْ نَلْعَنَهُمْ كَمَا لَعَنَّا أَصْحَابَ السَّبْتِ وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا[8] (النساء: 47)، این آیه به وضوح منعکس کننده تهدید خداوند است که می فرماید: هر که به موقع به آنچه بر محمد صلی الله علیه و آله و سلم نازل شده ایمان نیاورد به سرنوشت أصحاب سبت که تبدیل به خوک و میمون شدند گرفتار می شود. خداوند چگونه خداوند اصحاب سبت را لعنت نمود؟ بر آنها عذاب فرستاد و آنها را به میمون و خوک تبدیل کرد، نه اینکه آن ها را نفرین کند یا بگوید: (خدا شما را لعنت کند) مثلاً، و قرآن کریم داستان آنها و چگونگی نازل شدن خشم خدا بر آنها و طرد شدنشان از رحمت و رأفت الهی را برای ما بیان کرده است و بر این اساس معنای آیه چنین خواهد بود: برحذر باشید پیش از آن که مشمول طرد و غضب من شوید، آنچنان که بر اصحاب سبت نازل شده و آنها را به میمون و خوک تبدیل نمودم.

 

3- آیه شریفه: ﴿فَبِمَا نَقْضِهِمْ مِيثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِيَةً يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَنَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ وَلَا تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَى خَائِنَةٍ مِنْهُمْ إِلَّا قَلِيلًا مِنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ[9] (المائدة: 13)، پس خداوند آنها را به خاطر پیمان شکنی لعنت کرد، یعنی از رحمت خود بیرونشان نمود و دلهایشان را سخت کرد و در جزای این کارشان توفیق را از ایشان سلب کرد. این کجا و آن لعنتی که ما به عنوان یک انسان به کار می‌بریم کجا؟ و آیا هیچ نوع تلازم عقلی یا عقلائی یا شرعی بین فرود آمدن غضب خداوند بر عده‌ای و قسی ساختن قلبشان و بین لعنت نمودن و استفاده از این تعبیر توسط ما در مورد آنها وجود دارد؟

۴ آیه شریفه: ﴿إنْ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا إِنَاثًا وَإِنْ يَدْعُونَ إِلَّا شَيْطَانًا مَرِيدًا لَعَنَهُ اللَّهُ وَقَالَ لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبَادِكَ نَصِيبًا مَفْرُوضًا[10] (النساء: 117 ـ 118)، پس خداوند شیطان را لعنت کرد، هنگامی که خشمش را بر وی نازل ساخت و او را از دایره رحمت خود بیرون کرد، چنانچه خداوند متعال در آیه: ﴿قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ وَإِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ إِلَى يَوْمِ الدِّينِ[11] (الحجر: 34 ـ 35)، و آیه: ﴿قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ وَإِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتِي إِلَى يَوْمِ الدِّينِ[12] (ص: 77 ـ 78) به بیان این موضوع می‌پردازد، بنابراین ابلیس همواره مطرود از رحمت و رضایت و دور از خیر و نیکی و مورد خشم الهی است و عذاب اصلی اش را خداوند به روز قیامت موکول نموده. این موضوع چه ارتباطی با لعن به عنوان یک فعل بشری و زبانی دارد؟ چه ارتباطی بین حق الهی در انجام این کار نسبت به ابلیس و لعن او توسط ما دارد؟

5- آیه شریفه: ﴿قُلْ هَلْ أُنَبِّئُكُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذَلِكَ مَثُوبَةً عِنْدَ اللَّهِ مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَغَضِبَ عَلَيْهِ وَجَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَالْخَنَازِيرَ وَعَبَدَ الطَّاغُوتَ أُولَئِكَ شَرٌّ مَكَانًا وَأَضَلُّ عَنْ سَوَاءِ السَّبِيلِ[13] (المائدة: 60)

، پس بدترین مردم کسانی هستند که خداوند آنها را لعنت کرده است، آنها را از دایره رحمت خود بیرون کرد و بر آنها خشم گرفت و آنها را میمون و خوک قرار داده و در بدترین مکان ها و جایگاه‌ها قرار داده است.

6- آیه شریفه: ﴿وَنَادَى أَصْحَابُ الْجَنَّةِ أَصْحَابَ النَّارِ أَنْ قَدْ وَجَدْنَا مَا وَعَدَنَا رَبُّنَا حَقًّا فَهَلْ وَجَدْتُمْ مَا وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقًّا قَالُوا نَعَمْ فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَيْنَهُمْ أَنْ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ[14] (الأعراف: 44)،  پس از این گفتگو و فسق و ستم بیشتر از سوی کافران، شخصی آمد تا اعلام کند و خبر دهد (اذان به معنای اعلام است) که خشم خداوند بر ظالمان نازل شده است. بنابراین همه این آیات اخباری(گزارش گونه) است و هیچ تشریعی در آن ها وجود ندارد و هیچ تشویق و ترغیبی در این آیات برای این که مردم، کافران و افراد ظالم را با این لعن لفظی دعایی که امروز به کار می بریم، لعنت کنند، در این آیات دیده نمی شود. بلکه تنها اخباری هستند که خداوند آنها را لعنت کرده است یا اینکه اخبار از این که شخصی گفته است که خدا آنها را نفرین کرد، پس این مطلب را باید خوب مورد توجه قرارداد تا استدلال فقهی متانت و محکمی لازم را داشته باشد.

۷-آیه شریفه: ﴿وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا أُولَئِكَ يُعْرَضُونَ عَلَى رَبِّهِمْ وَيَقُولُ الْأَشْهَادُ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ كَذَبُوا عَلَى رَبِّهِمْ أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَيَبْغُونَهَا عِوَجًا وَهُمْ بِالْآَخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ أُولَئِكَ لَمْ يَكُونُوا مُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ وَمَا كَانَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِيَاءَ يُضَاعَفُ لَهُمُ الْعَذَابُ مَا كَانُوا يَسْتَطِيعُونَ السَّمْعَ وَمَا كَانُوا يُبْصِرُونَ أُولَئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ لَا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِي الْآَخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ[15] (هود: 18 ـ 22)، این آیه نیز به وضوح بیانگر این است که این افراد مستحق لعنت و خشم و طرد از ساحت رحمت او و دو چندان شدن عذاب بر آنها هستند. بلکه حتی اگر این را بپذیریم که (ألا لعنة الله...) جمله ای ابتدائی از زبان خداوند سبحان نیست بلکه تکمله ی کلام گواهان که فرشتگان یا دیگران در روز قیامت، باشد بازهم این جمله تنها حکایت از سخن ایشان در روز قیامت دارد و این ربطی به حکم شرعی مرتبط با سخن گفتن ما در حق دیگران در دنیا ندارد، زیرا بین این دو امر ارتباطی وجود ندارد.

8- آیه شریفه: ﴿وَأُتْبِعُوا فِي هَذِهِ الدُّنْيَا لَعْنَةً وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ أَلَا إِنَّ عَادًا كَفَرُوا رَبَّهُمْ أَلَا بُعْدًا لِعَادٍ قَوْمِ هُودٍ[16] (هود: 60)، آری لعنت الهی در دار دنیا با فرود آمدن عذاب بر آنان و قطع رشته عمرشان فرارسید ، همچنان که در آخرت نیز آنان را فرا خواهد گرفت. مفاد آیه عبارت است از جملاتی خبری که بیانگر وضعیت قوم عاد می باشد و این که خداوند در دنیا هنگامی که باد شدیدی را بر آنان فرستاد آنان را مورد لعن قرار داد و در آخرت نیز با انداختن آنها در آتش و جهنم ایشان را لعنت خواهد کرد.

9- آیه : ﴿وَأُتْبِعُوا فِي هَذِهِ لَعْنَةً وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ بِئْسَ الرِّفْدُ الْمَرْفُودُ[17] (هود: 99)، و وضعیت این آیه دقیقاً مانند آیه قبل است، بنابراین آن را تکرار نمی کنیم.

10- حق تعالی فرمود: ﴿وَاسْتَكْبَرَ هُوَ وَجُنُودُهُ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَيْنَا لَا يُرْجَعُونَ فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِي الْيَمِّ فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِينَ وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ لَا يُنْصَرُونَ وَأَتْبَعْنَاهُمْ فِي هَذِهِ الدُّنْيَا لَعْنَةً وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ هُمْ مِنَ الْمَقْبُوحِينَ[18] (القصص: 39 ـ 42)، و نیز مانند دو آیه قبل است، پس بحث را طولانی نمی کنیم

در این سه آیه - بر خلاف آنچه برخی نقل کرده اند - دلیلی وجود ندارد که مقصود لعنتی است که مردم تا روز قیامت نثار ایشان می کنند بلکه این تنها یک احتمال است. بلکه احتمال بهتر آن است که بگوییم عذاب آن ها لعنتی است که در این دنیا به آن ها رسیده است. دقیقاً مثل وقتی که گفته می شود: «لحق فلان لعنة، أي حلّت به فأنهت أمره» یعنی به فلانی لعنت رسید یا به وی لعنت فرود آمد و کارش را تمام نمود.

و دست کم اینکه وجود احتمالات مختلف مانع از استدلال به مفهوم رایج زبانی لعن در قرآن می شود. بنابراین آیه دارای احتمالات معنایی مختلفی می شود که هیچ یک بر دیگری ترجیحی ندارند و همین داستان در دیگر آیات نیز تکرار می‌شود.

11- آیه شریفه: ﴿وَقَالُوا قُلُوبُنَا غُلْفٌ بَلْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ فَقَلِيلًا مَا يُؤْمِنُونَ[19] (البقرة: 88) و اين آیه نيز جمله اى خبری است كه می‌گوید: خداوند آنان را به خاطر كفرشان از رحمت خود طرد کرده و دلهايشان را سخت و غیرقابل نفوذ ساخته است. بنابراین هیچ مناسبتی با ادبیات قانونی بیانگر جواز یا استحباب یا وجوب لعنت حتی در حق کافران، ندارد.

12 آیه شریفه: ﴿مِنَ الَّذِينَ هادُوا يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَيَقُولُونَ سَمِعْنَا وَعَصَيْنَا وَاسْمَعْ غَيْرَ مُسْمَعٍ وَرَاعِنَا لَيًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَطَعْنًا فِي الدِّينِ وَلَوْ أَنَّهُمْ قَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَاسْمَعْ وَانْظُرْنَا لَكَانَ خَيْرًا لَهُمْ وَأَقْوَمَ وَلَكِنْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ فَلَا يُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِيلًا يَا أَيُّهَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ آَمِنُوا بِمَا نَزَّلْنَا مُصَدِّقًا لِمَا مَعَكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهًا فَنَرُدَّهَا عَلَى أَدْبَارِهَا أَوْ نَلْعَنَهُمْ كَمَا لَعَنَّا أَصْحَابَ السَّبْتِ وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَنْ يَشَاءُ وَمَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرَى إِثْمًا عَظِيمًا أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يُزَكُّونَ أَنْفُسَهُمْ بَلِ اللَّهُ يُزَكِّي مَنْ يَشَاءُ وَلَا يُظْلَمُونَ فَتِيلًا انْظُرْ كَيْفَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَكَفَى بِهِ إِثْمًا مُبِينًا أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيبًا مِنَ الْكِتَابِ يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَالطَّاغُوتِ وَيَقُولُونَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا هَؤُلَاءِ أَهْدَى مِنَ الَّذِينَ آَمَنُوا سَبِيلًا أُولَئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَمَنْ يَلْعَنِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ نَصِيرًا[20] (النساء: 46 ـ 52)، و در اینجا کلمه لعن به سه معنای مختلف به کار رفته است، اولی دقیقاً مانند آیه قبل است، بنابراین آن را تکرار نمی کنیم و دومی که در آیه شماره (2) مورد بحث قرار گرفت و لذا به آن نیز دوباره نمی‌پردازیم و سومی نیز وضوح در اخبار دارد و مشتمل بر دو تعبیر می باشد و اینکه هر که را خداوند لعنت نموده و از دایره رحمت خود بیرون و او را عذاب کند، یاری برای او نخواهی یافت و این شاهدی است که تأیید می کند لعن و نفرین در اینجا یک عمل الهی بوده و کسی را یارای مقابله با آن نیست.

13 – آیه شریفه: ﴿إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآَخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُهِينًا﴾[21] (الأحزاب: 57)، و این نیز اخبار از آن است که خداوند کسانی را که به خدا و رسولش آزار می‌رسانند لعنت کرده و در دنیا از دایره رحمت خود بیرون می‌کند، همانطور که در آخرت نیز آنها را بیرون می راند جایی که اوج طرد و عذاب تحقیر کننده در انتظارشان است، پس اخراج آنها به معنای وارد نشدن آنان به بهشت است، دقیقاً مثل شیطان که از آن بیرون رانده شد.

14 – آیه شریفة: ﴿فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَتُقَطِّعُوا أَرْحَامَكُمْ أُولَئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَأَعْمَى أَبْصَارَهُمْ[22] (محمّد: 22 ـ 23)، این آیه نیز به صراحت دلالت بر اخبار داشته و می‌گوید: لعنت الهی در این دنیا از طریق پوشاندن و سنگ شدن دلها و نیز از کار انداختن شنوایی و بینایی -که کنایه از تأثیرناپذیری از گفتار حق به خاطر سنگدلی و وجود حجاب دل است- صورت گرفته که با توجه به مطالب پیشین معنای آن اشکار شد.

15 – آیه شریفه: ﴿وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ يُنْفِقُ كَيْفَ يَشَاءُ وَلَيَزِيدَنَّ كَثِيرًا مِنْهُمْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ طُغْيَانًا وَكُفْرًا وَأَلْقَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ كُلَّمَا أَوْقَدُوا نَارًا لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَادًا وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ[23] (المائدة: 64)، و این آیه نیز از این مطلب خبر می دهد که به خاطر آنچه درباره خداوند متعال گفته اند و او را به بخل متهم ساخته اند، آنها را از رحمت خود بیرون کرده و از نیکی دور ساخته است و خداوند این امر این چنین تبیین کرده که آیات نازل شده بر کفر آنان افزوده و تا روز قیامت دچار دشمنی و کینه می شوند و خداوند آتش آنان را خاموش می کند و... .

16 -آیه شریفه  : ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ لُعِنُوا فِي الدُّنْيَا وَالْآَخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ وَيَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ[24] (النور: 23 ـ 25) این آیه نیز حاکی از آن است که هر کس به زنان پاکدامن مؤمن تهمت بزند در دنیا و آخرت لعنت شده است و برخورد خدا را در دنیا و عقبی نسبت به خود خواهد دید و ممکن است مراد از (لعنوا) گفته دیگران با جمله: (خدایا لعنتشان کن) در مورد آنها باشد. ولی چون فعل لعن از نظر زبانی در درجه اول به معنی خود طرد است نه دعای طرد، لازم است این لفظ را بر فعل طرد حمل کنیم، یعنی (اخراج شدند) مگر این که قرینه ای وجود داشته باشد که مراد لعن لسانی به معنای دعا باشد. حتی اگر این آیه دلالت بر لعن لسانی داشته باشد اما در این آیه مشخص نیست که لاعن دقیقا چه کسی است ممکن است فرشتگان باشند و لذا آیه برای ما انسانها دلیل فقهی برای مشروعیت لعن به شمار نمی‌آید و به همین دلیل فقها لعن قاذف را در صورتی که مثلاً شیعه باشد جایز نمی دانند; چون او شیعه فاسقی است و مشهور این است که مسلمان شیعه را حتی اگر فاسق باشد نمی توان لعن نمود.

17 – آیه شریفه: ﴿لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لَا يُجَاوِرُونَكَ فِيهَا إِلَّا قَلِيلًا مَلْعُونِينَ أَيْنَمَا ثُقِفُوا أُخِذُوا وَقُتِّلُوا تَقْتِيلًا[25] (الأحزاب: 60 ـ 61) این آیه شریفه - بنابر دلالت لغوی - به این معناست که این افراد مدت زیادی در مدینه در مجاورت شما باقی نخواهند ماند بلکه از این جا رانده می شوند، پس هر کجا که یافت شوند دستگیر شده و کشته خواهند شد، بنابراین لعن در اینجا کاملاً مناسب با عدم همجواری در مدینه است، یعنی خداوند تو را علیه آنها می‌شوراند تا آن ها را از مدینه بیرون می کند و دیگر در مجاورت تو نخواهند بود. بلکه بالاتر از این موضوع قتل آن ها نیز مطرح است. بنابراین این آیه شریفه هیچ ارتباطی با لعن به مفهومی که امروزه مورد استفاده قرار می گیرد ندارد هرچند برخی از مفسران آن را ذکر کرده باشند، بلکه مربوط به اقدامی است که منجر به اخراج منافقین از مدینه یا به عبارت دقیق تر تهدید آن ها به طرد و اخراج می باشد.

این اولین دسته از آیات لعن در قرآن کریم است که دلالت خبری این دسته بدون بیان موضع قانونی یا اشاره به آن- کاملا آشکار است و گفتیم که استفاده خداوند از آن تعیین کننده جواز یا وجوب و یا حرمت استفاده از آن علیه دیگران نیست. زیرا معنای لغوی  کلمه یعنی طرد مراد است و این که خداوند کسی را مجازات نماید به معنی جواز نفرین آن فرد و اینکه بگوییم خدا فلان بلا را بر سرت آورد،‌ نیست. ممکن است خداوند متعال پدر مؤمن را به خاطر معصیتی که مرتکب شده است عذاب کند ولی من این اجازه را ندارم که پدر مومنم را به خاطر این معصیت لعن و نفرین کنم و از خداوند بخواهم که وی را از رحمت خود طرد کند. تا زمانی که دلیل و مجوّزی برای این کار نداشته باشیم، حتی اگر در عالم واقع و در علم خداوند نیز استحقاق آن را داشته باشد، ما حق چنین کاری را نداریم. به همین دلیل است که نهی قرآنی از استغفار برای مشرکان آمده است ولی در ادامه دستوری به دعا برای عذاب آنها نیامده است. آری، نسبت به کسانی که احراز می کنیم که همین الآن در آتش هستند می توان گفت ـ به لحاظ لغوی و به صورت اخباری ـ که وی ملعون است ولی این با دعای لعن فرق دارد.

همچنین خواندن آیات قرآنی - به صورت قرآنی و اخبار – با تجویز لعن به نحو توهین یا تمسخر و یا نفرین، متفاوت است زیرا آنها دو عنوان جداگانه هستند. به همین دلیل فقها اختلاف نظر دارند که آیا جایز است در نماز آیه ﴿اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ﴾ سوره فاتحه را علاوه بر عنوان قرآنی به قصد دعایی نیز بخوانیم یا خیر؟ یعنی عنوان قرآنیت با عنوان دعا فرق می کند، در این جا نیز مسئله این چنین است. لذا مقتضی است دقّت لازم صورت بگیرد.

خلاصه سخن آن که: در مجموع به نظر می رسد آیات اخباری قرآنی در دسته اول هیچ ارتباطی با موضوع لعن به معنای رایج امروزی‌اش ندارد.

 

دسته دوم: گروهی است که احتمالاً به لعن به معنای امروزی دلالت دارند که من آنها را: (لعن زبانی دعایی) می نامم و آنها چند آیه شریفه هستند:

1- آیه شریفه: ﴿وَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلَا رَبَّنَا آَتِهِمْ ضِعْفَيْنِ مِنَ الْعَذَابِ وَالْعَنْهُمْ لَعْنًا كَبِيرًا[26] (الأحزاب: 67 ـ 68)، این آیه به روشنی بر این مطلب دلالت دارد که گروهی در جهنم از خداوند متعال می خواهند که گروهی را که در دنیا گمراهشان کرده و از صراط مستقیم منحرف کرده اند لعنت کند و شکی نیست که این لعن زبانی و دعایی آشکار است. ولی جواز لعن در دنیا یا تعیین حکم تکلیفی را نمی رساند. چون این آیه در مقام بیان حکم شرعی دنیوی نیست، بنابراین ممکن است لعن و نفرین در دنیا حرام باشد، خداوند متعال به ما می گوید: که اهل آخرت این را می گویند، پس چه ارتباطی بین این دو موضوع وجود دارد؟! بماند که اگر هم دلالت این دلیل را بپذیریم، مخصوص گمراه شوندگان و در حق گمراه کنندگان است، نه اینکه مطلقاً و منحصراً در مورد غیر مسلمان است چنانکه از سیاق این آیات روشن است و همینطور تنها جواز لعن را می رساند نه استحباب یا وجوب آن را، زیرا نهایت دلالت آن بر این است که لعن نمودن برای آنها جایز است، نه اینکه بر آنان واجب یا مستحب یا غیر آن باشد.

2 - ـآیه شریفه : ﴿قَالَ ادْخُلُوا فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ فِي النَّارِ كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا حَتَّى إِذَا ادَّارَكُوا فِيهَا جَمِيعًا قَالَتْ أُخْرَاهُمْ لِأُولَاهُمْ رَبَّنَا هَؤُلَاءِ أَضَلُّونَا فَآَتِهِمْ عَذَابًا ضِعْفًا مِنَ النَّارِ قَالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَلَكِنْ لَا تَعْلَمُونَ[27] (الأعراف: 38) نهایت دلالت این آیه نیز شبیه آیه پیشین است، پس آن را تکرار نمی کنیم.

3- آیه شریفه: ﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَمَاتُوا وَهُمْ كُفَّارٌ أُولَئِكَ عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ خَالِدِينَ فِيهَا لَا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلَا هُمْ يُنْظَرُونَ[28] (البقرة: 161 ـ 162) روشن است که این آیه شریفه در مورد وضعیت پس از مرگ آنها صحبت می کند، یعنی لعنت همه مردم در روز قیامت بر آنها خواهد بود. نقش نحوی کلمه (خالدین) و سیاق پیشینی و پسینی آیه شریفه بیش از این را نمی‌رساند. بلکه اگر تنها خود این آیه را مورد توجه قرار دهیم لعن زبانی از آن فهمیده نمی شود بلکه ممکن است به این معنی باشد که خداوند متعال آن‌ها را از بهشت بیرون می کند و فرشتگان نیز این افراد را از خود دور نموده و آنها را توبیخ و از رحمت خود طرد می کنند و همینطور همه مردم در آخرت، اهل بهشت آنها را از خود دور می کنند، بلکه اهل جهنم نیز با آنها همین کار را می‌کنند، که اشاره به عدم امکان هر گونه دوستی یا نزدیکی به خیر و نجات و بهشت و... برای آنان دارد. این مطلب چه ارتباطی با بحث قرآنی در مورد جواز لعن در دنیا دارد؟! و أساسا چه ربطی به موضوع بحث دارد؟! این آیه در مقام انشای حکم شرعی در مورد لعن آنها نیست، بلکه در مقام اخبار از این است که سرنوشت آنها در روز قیامت، لعنت خدا و فرشتگان و مردم است.

4-آیه شریفه: ﴿كَيْفَ يَهْدِي اللَّهُ قَوْمًا كَفَرُوا بَعْدَ إِيمَانِهِمْ وَشَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَجَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ أُولَئِكَ جَزَاؤُهُمْ أَنَّ عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ اللَّهِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ خَالِدِينَ فِيهَا لَا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلَا هُمْ يُنْظَرُونَ[29] (آل عمران: 86 ـ 88)، و این آیه مانند آیه قبل در مورد عقاب و آتش و جاودانگی در آن، می باشد لذا آن را تکرار نمی کنیم، نهایت دلالت این آیه این است که همگی آن ها را در روز قیامت لعنت می کنند و و دشوار است بخواهیم بیش از این از آیه برداشت کنیم، و این چه ارتباطی با حکم شرعی و عملی دنیوی نسبت به این قضیه دارد؟!

5- آیه شریفه: ﴿وَالَّذِينَ يَرْمُونَ أَزْوَاجَهُمْ وَلَمْ يَكُنْ لَهُمْ شُهَدَاءُ إِلَّا أَنْفُسُهُمْ فَشَهَادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقينَ وَالْخَامِسَةُ أَنَّ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَيْهِ إِنْ كَانَ مِنَ الْكَاذِبِينَ وَيَدْرَأُ عَنْهَا الْعَذَابَ أَنْ تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الْكَاذِبِينَ وَالْخَامِسَةَ أَنَّ غَضَبَ اللَّهِ عَلَيْهَا إِنْ كَانَ مِنَ الصَّادِقِينَ[30] (النور: 6 ـ 9)، و این آیه را بعضی در اینجا مورد استناد قرار داده اند ولی به نظر من عجیب است و اصلاً روشن نیست، زیرا نهایت دلالت این آیه شریفه که از فقه ملاعنه سخن می گوید این است کسی که زنش را متهم به زنا نموده و کسی را جز خودش شاهدی ندارد، باید چهار بار خود شهادت دهد که در این ادعای خود صادق است، سپس شهادت پنجمی را بدهد . بگوید: لعنت خدا بر او باد اگر دروغگو باشد و زن او نیز که متهم به زنا شده در مقابل همین کار را انجام می دهد تا با این کار عقوبت زنا را از خود دور کند یعنی چهار بار شهادت می دهد که شوهرش در این نسبتی که می دهد دروغ می گوید و در شهادت پنجم خود را این گونه می‌گوید که اگر همسرش در این ادعا صادق باشد خشم و غضب الهی بر وی فرود آید از همین جاست که در این آیه در یک جا تعبیر غضب و در جای دیگر تعبیر لعنت آمده است. این موضوع کلام ما و سخن علمای لغت که قائلند لعن را در اصل به معنای طرد از روی خشم و غضب است تأیید می‌کند.

 

بر این اساس، این آیه شریفه بیانگر جواز لعن تقدیری (فرضی) فرد توسط خود او به صورت موردی و در شرایط خاص قضایی است  و در فقه اسلامی جزائی قرآنی نمونه دیگری ندارد، پس چگونه می توان از آن جواز لعن انسان توسط خود وی، در غیر این مورد را نتیجه گرفت؟! بلكه چگونه از آن جواز لعن و نفرين ديگران را بفهميم؟! چه رسد به این که از آن وجوب یا استحباب این کار را برداشت کنیم؟!

6- آیه شریفه: ﴿وَقَالَ إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثَانًا مَوَدَّةَ بَيْنِكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ثُمَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُمْ بِبَعْضٍ وَيَلْعَنُ بَعْضُكُمْ بَعْضًا وَمَأْوَاكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُمْ مِنْ نَاصِرِينَ[31] (العنكبوت: 25)، در این آیه لعن را هر گونه تفسیر کنیم – چه به معنای فعلی و عملی آن و چه به معنای دعایی و زبانی-خبر از وضعیت آنان در آخرت می دهد و این چه ارتباطی با حکم به جواز لعن کافر یا مسلمان توسط مسلمان دیگر دارد؟‌ بلکه این آیه در مقام تبیین حال بد آنها در قیامت است که همدیگر را طرد و نفرین می کنند، آیا از این تصویر غم انگیز و بلیغ و شیوا چنین فهمیده می شود که قرآن در اینجا می خواهد – هرچند به دلالت التزامی - به جواز لعن و نفرین آن ها در این دنیا یا استحباب یا وجوب آن حکم کند؟! و آیا فقها از چنین آیه شریفه ای این را استنباط می کنند؟! و اگر فرضا چنین نتیجه ای صحیح باشد مسلما مخصوص بت پرستان یا مطلق کافران خواهد بود و دلالتی بر جواز لعن دیگران ندارد چه رسد به استحباب آن.

7 ـ آیه شریفه: ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَى مِنْ بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَابِ أُولَئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ[32] (البقرة: 159)، ممكن است تصور شود كه اين آيه بر وجود لعن كنندگان به معنای لعن مرسوم امروزی دلالت دارد ولی چنین امری روشن نيست. اگر با دلالت لغوی این آیه همراه شویم معنا چنین می شود که خداوند ایشان را از رحمت خود طرد می کند. همچنان که افرادی هستند که همین عمل طرد از رحمت را نسبت به وی اعمال می کنند که ممكن است از ملائكه باشند و یا ممکن است این آیه ناظر به روز قیامت باشد افزون بر این که اگر دلالت این آیه بر لعن زبانی دعایی را بپذیریم، مخصوص کسانی خواهد بود که دین و بینات را کتمان می کنند، نه به طور مطلق، همچنان که این آیه بیانگر حدود لعن نیست، بلکه ممکن است قدر متیقن از آن غیر مسلمان باشد. زیرا در سیاق اهل کتاب قرار گرفته است.

خلاصه: نهایت دلالت این آیه ی شریفه آن است که افرادی هستند که ما هویت آنها را نمی دانیم - ممکن است از ملائکه باشند - کسانی را که اهل کتمان دین اند را لعن می کنند. ولی هیچ شاهدی بر این نکته وجود ندارد که این لعن به نحو دعائی و زبانی است بلکه ممکن است به واسطه تأثیر آنها در بیرون راندن او از رحمت الهی، به نحو فعلی باشد، بنابراین چگونه می توان از این آیه شریفه، جواز لعن، چه رسد به استحباب آن را استنباط کرد؟!

8- آیه شریفه: ﴿لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ عَلَى لِسَانِ دَاوُودَ وَعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ذَلِكَ بِمَا عَصَوْا وَكَانُوا يَعْتَدُونَ كَانُوا لَا يَتَنَاهَوْنَ عَنْ مُنْكَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ مَا كَانُوا يَفْعَلُونَ[33] (المائدة: 78 ـ 79)، این آیه همانطور که بر لعن به معنای درخواست طرد آنها از رحمت دلالت دارد می‌تواند به معنای طرد عملی و زبانی آنها توسط این دو پیامبر باشد. وقتی به شخصی می گویی: از محفل بیرون شو، با زبان او را لعن می کنی. از اشکالات وارده بر این دو احتمال که بگذریم، نهایت دلالت این آیه شریفه پس از اینکه در ابتدا بنی اسرائیل را با عنوان (الذین کفروا) توصیف می کند، خبر از لعن ایشان توسط این دو پیامبر به علّت عصیان و نافرمانی آنهاست. بنابراین این آیه بر فراتر از لعن کافر دلالت نمی کند، همچنان که لعن بر زبان داود لزوماً به این معنا نیست که گفته باشد: خدایا لعنتشان کن، بلکه ممکن است به این معنا باشد که وی گفته باشد: خدایا عذابت را بر آنان نازل کن، چنانکه در مورد سایر پیامبران نیز چنین بوده که با تعابیر مختلفی قوم خود را لعن و نفرین می کردند. یعنی به درگاه خداوند متعال دعا می کردند که عذاب نازل کرده و آنها را از رحمت خود طرد کند، همچنان که قرآن در داستان نوح علیه السلام این موضوع را برای ما نقل می کند بنابراین مسئله تازه ای نیست، بلکه این آیه مضمون دعا که لعن است را بیان می‌کند. چون طلب عذاب و اخراج از رحمت است.

نتیجه اینکه نهایت دلالت این آیه لعن برخی کفار بنی اسرائیل توسط پیامبران است و بر اساس استصحاب شرایع پیشین، شاید بتوان جواز لعن کافرین را با این آیه شریفه اثبات کرد. اما مثلاً جواز لعن و نفرین دیگر مسلمانان را نمی توان اثبات کرد.چنانچه آیه تنها در مقام اخبار از اصل وقوع این لعن می باشد اما مورد آن را برای ما توضیح نمی دهد. لذا ممکن است مثل جریان قوم نوح پس از ناامیدی از هدایت آنها باشد، بنابراین دلالت اطلاقی از این آیه فهمیده نمی شود تا بتوان برای بیان یک موضع شرعی عام به آن استناد کرد بنابراین این آیه بر جواز لعن فی الجمله کافر نه بالجمله دلالت دارد مگر اینکه سیاق تعلیلی که بعد از آن آمده را مورد توجه قرار دهیم.

9 –آیه شریفه: ﴿وَإِذْ قُلْنَا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْنَاكَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآَنِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا يَزِيدُهُمْ إِلَّا طُغْيَانًا كَبِيرًا[34] (الإسراء: 60)، این آیه اجمالا خبر از وجود درختی در قیامت می‌دهد اما آیا همان درخت آدم است که به دوری از آن امر شده بود، پس این درخت مورد طرد قرار گرفته و برای آدم و بشریت مایه آزمایش شد. یا بنی امیه است که برخی از روایات در میان اهل سنت و شیعیان بر آن دلالت می کند یا درخت زقوم است که در قعر جهنم قرار دارد، چنانکه بسیاری از مفسران معتقدند که فاقد هر گونه خیر بوده و شر محض است و لذا مورد لعن واقع شده؟ یا مراد کافران و یا تنها یهودیان و یا هر چیز دیگری است که مفسران در مورد آن گفته اند: درختی است که در قرآن کریم لعن شده است. در این اینجا:

الف- ممکن است جار و مجرور (فی القرآن) را به اسم مفعول که (الملعونة) است ارجاع دهیم که در این صورت معنا چنین خواهد بود: درختی که در قرآن کریم لعن شده است. به همین دلیل مفسران در تعیین موضع این لعن دچار سرگردانی شده اند تا آنجا که برخی آن را دلیل بر تحریف قرآن مجید دانسته اند چرا که معتقدند هیچ درختی در قرآن امروزی توسط خداوند لعن نشده و یا ملعون نامیده نشده است.

ب – احتمال دوم آن است که جار و مجرور را به فعل (جعلنا) ارجاع دهیم که در این صورت معنی چنین خواهد بود: ما درخت ملعون را ـ که به خودی خود ملعون است ـ در قرآن جز به عنوان آزمایش ذکر ننمودیم، بنابراین اساساً 

قرآن این درخت را لعن ننموده، بلکه فی نفسه ملعون است، و فقط ذکر آن در قرآن آمده، خوب دقّت کنید، نه اینکه در قرآن کریم ذکر شده و بالتبع مورد لعن واقع شده باشد، و با توجه به طولانی بودن آیه، درصدد ورود به تفسیر این آیه نیستم و صرفاً به احتمالات تفسیری مربوط به بحث می‌پردازم( با بعید شمردن تفسیر تقدیری که بسیاری آن را ترجیح داده‌اند و گفته‌اند: درختی که خورنده از آن ملعون است که همان زقوم باشد).

بر اساس فرض اول، قرآن لعن کننده این درخت خواهد بود و لعنت قرآنی باید لعنت زبانی باشد، اگر این درخت را به بنی امیه تفسیر کنیم شجره ی آنها در قرآن کریم ملعون خواهد بود در نتیجه می توانیم با کنار هم قراردادن این آیه و احادیث جواز لعن بنی امیه را نتیجه بگیریم؛ اما لعن فراتر از این مقدار و افرادی غیر از بنی امیه را از این آیه نمی‌توان فهمید مگر دلیل دیگری در کار باشد، اینها همه در صورتی است که مراد از درخت، بنی امیه باشد نه احتمالات دیگر، همچنین بر این اساس است که تلازم بین لعن لفظی قرآن نسبت به شخصی و بین لعن زبانی ما را بپذیریم.

اما بر اساس فرض دوم، درختی که در قرآن لعن شده باشد، اساساً وجود ندارد، بله درخت مورد لعن و طرد خداوند وجود دارد اما در قرآن کریم لعن زبانی نسبت به آن نیامده است. در این صورت استفاده از این آیه برای اثبات یک حکم شرعی مرتبط با لعن دشوار خواهد بود بلکه این آیه مانند آیات دسته اول می شود که صرفاً جنبه اخبار دارند.

بر این اساس، به جز دو آیه آخر گروه دوم -آن هم در حدی که بیان شد نه بیشتر- هیچ آیه ای مرتبط با حکم فقهی لعن در قرآن کریم وجود ندارد که آن دو نیز -با صرف نظر از مناقشاتی که گذشت - حداکثر حاکی از جواز فی الجمله لعن کافران است نه استحباب، چه رسد به وجوب آن.

اما دلیل جواز لعن بنی امیه، به هیچ عنوان قرآنی محض نخواهد بود، بلکه به واسطه حدیثی است که مراد از آن را بنی امیه معرفی می‌کند، لذا علی القاعده هر که این احادیث را می پذیرد، می تواند به این داده‌ها به عنوان دلیلی مرکب از کتاب و سنت با هم و نه به عنوان یک دلیل قرآنی محض استناد نماید.

لعن غیر کافر (در برخی موارد برای او) در قرآن کریم ذکر نشده است. از این رو – برای استنباط جواز لعن در هرموضوع دیگری - یا باید در صورت عدم مانع به اصل برائت رجوع کرد که در این صورت تنها جواز این عمل ثابت خواهد شد و نه استحباب یا وجوب آن و یا باید به سراغ سایر شواهد حدیثی و روایی در این زمینه رفت. برای اثبات اصل جواز یا استحباب این موضوع نمی‌توان تنها به آیات و روایاتی که در آنها تعبیر (لعن) آمده است،اکتفا کرد بلکه می توان به سراغ نصوصی رفت که در آنها مضمون مفهوم لعن وارد شده است. مثل این که امام7 مثلاً بگوید: خدایا گناه فلانی را نبخش، یا خدایا حرارت آتش را به او بچشان، چنانچه مضمون آن در برخی روایات آمده است. بنابراین این روایات را نیز باید جزو ادله لعن به شمار آورد تا بتوان از مجموع این نصوص و با در نظر گرفتن قواعد نقد حدیث و ملاک های تصحیح آن، و میزان شواهد مخالف حکم دینی و حدود آن در را در چارچوب سنت شریف بدست آوریم. که جزئیات آن را باید در جای مناسب بررسی نمود.  

 

 ______________________________

[1] حیدر حب الله، إضاءات فی الفکر والدین والاجتماع 1: سوال 266.

[2] -«لعن یعنی شکنجه، و ملعّن یعنی شکنجه‌گر، و لعین یعنی مورد لعن و شتم، لعنتُه: او را دشنام دادم، لعنه الله:خدا او را دور نماید، لعین: مترسک، لعنت در قرآن به معنای عذاب است،‌ أبَیتَ الّلعن: یعنی از کاری که موجب لعن و نفرینت می‌شود اجتناب نمودی و لعنت یعنی نفرین.» 

[3] -«لعن: طرد و راندن از خیر، لعنة اسم است و جمع آن لعَنات و لِعان است، لعین برای مرد و زن هر دو استفاده می‌شود، الرجل اللعین: مترسک مزرعه، ملاعنه و لعان: مباعله... لعنة:کسی که دیگران را زیاد لعن و نفرین می‌کند، لُعْنة: مورد لعن دیگران»

[4] -«لعن، اصل صحیحی متشکل از حروف لام و عین و نون است که دلالت بر طرد و راندن می کند، لعن الله الشیطان: یعنی خداوند شیطان را از خیر و بهشت دور نمود، لعین هم بر گرگ و هم بر فرد مطرود اطلاق می‌شود، لًعْنة مورد لعن دیگران است و لَعَنة : به لعن کننده دیگران گفته می‌شود.»

[5] -«لعن:دور نمودن و طرد از خیر و گفته شده: طرد از ساحت خداوند، اگر از بنده صادر شود به معنای دشنام و نفرین است،‌ لَعْنة‌ اسم به شمار می آید و جمع آن لعنات و لعان است، لَعَنَه یلعَنَه لَعْنا یعنی او را طرد نمود و دور راند، می گویند مرد لعین و ملعون و جمع آن مَلاعین است.»

[6] -«لعنه بر وزن مَنَعَه یعنی : او را از طرد نموده و دور راند لذا به او را لعین یا ملعون گویند، لَعان و لَعانیة و لَعْنة به صورت مفتوح همگی اسم بوده و جمع آن لِعان و لَعَنات است، لُعنة کسی است که مورد لعن مردم است، لُعَنة بر وزن همزة بر فردی که بسیار لعن می‌کند اطلاق می‌شود، لُهْمَج نوعی لعن است،‌ زن لعین نیز گفته می‌شود، لعین همچون ملعن بر وزن مُعْظَم کسی است که همگان او را لعن می‌کنند و نیز بر شیطان و موجود مسخ شده و شوم و رها شده و مترسک مزارع و فرد خوارکننده و عامل هلاکت اطلاق می‌شود، می‌گویند: أبَیْتَ اللعن: یعنی از کاری که به موجب آن مورد لعنت قرار گیری اجتناب نمودی،‌ تلاعن: یعنی دو نفر به دشنام به یکدیگر و لودگی پرداختند.»

[7] -به يقين، خدا كافران را لعنت كرده و براى آنها آتشى برافروخته آماده كرده است.

[8] -اى كسانى كه به شما كتاب (آسمانى) داده شده! به آنچه نازل كرديم كه تصديق كننده چيزى (تورات و انجيل) است كه با شماست، ايمان آوريد، پيش از آنكه چهره هايى را محو و نابينا كنيم، پس به پشت برگردانيم، يا مورد لعن خويش سازيم، آن گونه كه اصحابِ روزِ شنبه (يهوديان متخلّف) را لعنت كرديم و فرمان خداوند، شدنى است.

[9] -پس به خاطر پيمان شكنى شان، آنها را از رحمت خويش دور ساختيم و دل هايشان را سخت گردانيديم؛ كلمات را از جايگاه هاى خود تحريف مى كردند و بخشى از آنچه را به آنها گوشزد شده بود فراموش كردند، و تو همواره به خيانت [تازه اى] از ايشان آگاه مى شوى، مگر عده ى كمى از آنان؛ و ليكن تو از آنها درگذر و چشم پوشى كن كه خداوند نيكوكاران را دوست مى دارد.

[10] -[مشركان] به جاى او جز [جمادات] مؤنث (لات و عزّى) را نمى خوانند و جز شيطان سركش را نمى خوانند [و بندگى نمى كنند]. خدا او را لعنت كرد و او گفت: حتما از ميان بندگانت سهم معينى خواهم گرفت.

[11] -گفت: پس از آن جا بيرون شو كه بى شك تو مطرودى.

[12] - گفت: پس از آن جا بيرون شو كه بى شك تو مطرودى و تا روز جزا لعنت من بر توست.

[13] - بگو: آيا شما را از چيزى كه عقوبتش نزد خدا از اين هم بدتر است خبر بدهم ؟ كسانى كه خدا آنها را از رحمتش دور ساخت و بر آنان خشم گرفت و برخى از ايشان را به ميمون ها و خوك ها مسخ نمود، و آنان كه طاغوت و بت را پرستيدند اينانند كه موقعيت آنها [خيلى] بدتر است و از راه راست منحرف ترند.

[14] - و اهل بهشت دوزخيان را آواز دهند كه ما آنچه را پروردگارمان به ما وعده داده بود درست يافتيم؛ آيا شما [نيز] وعده ى پروردگارتان را درست يافتيد؟ گويند: آرى پس ندا دهنده اى ميان آنها آواز دهد كه لعنت خدا بر ظالمان باد.

[15] -و كيست ستمكارتر از آن كسى كه بر خدا دروغ بندد؟ آنان بر پروردگارشان عرضه مى شوند، و شاهدان مى گويند: همين كسانند كه بر پروردگارشان دروغ بستند هان، لعنت خدا بر ظالمان باد، همانان كه [مردم را] از راه خدا باز مى دارند و راه خدا را منحرف مى خواهند و آخرت را هم باور ندارند ، آنها در زمين عاجز كننده ى خدا نبودند و جز خدا سرپرستى نداشتند عذاب براى آنان دو چندان مى شود، كه نه توان شنيدن [آيات حق را] داشتند و نه مى ديدند.

[16] - و [سر انجام] در اين دنيا و روز قيامت با لعنت و نفرين بدرقه شدند آگاه باشيد كه عاديان به پروردگارشان كافر شدند اى طرد و هلاك باد بر عاديان، قوم هود.

[17] - و در اين دنيا و روز قيامت به لعنت بدرقه شدند، و بد عطايى نصيبشان شد.

[18] - و در اين دنيا لعنتى بدرقۀ آنها كرديم و روز قيامت آنان از [جملۀ] زشت رويانند.

[19] - و گفتند: دل هاى ما در نيام است [اين طور نيست] بلكه خدا به سبب كفرشان لعن [و طرد] شان كرده، پس خيلى كم ايمان مى آورند.

[20] - از يهود كسانى هستند كه كلمات را از جاهاى خود تغيير مى دهند و از راه زبان بازى و براى طعنه زدن به دين مى گويند: شنيديم و نافرمانى كرديم، و بشنو كه هرگز نشنوى، و [با تمسخر مى گويند:] راعنا، حال آن كه اگر مى گفتند: شنيديم و فرمان برديم و سخن ما بشنو و به ما نظر كن، قطعا براى آنها بهتر و استوارتر بود، ولى خدا آنها را به سبب كفرشان لعنت كرده كه جز اندكى ايمان نمى آورند، اى كسانى كه كتاب داده شده ايد! به آنچه نازل كرديم كه تصديق كننده ى چيزى است كه با شماست، ايمان بياوريد، پيش از آن كه چهره هايى را محو كنيم و به پشت سرشان بگردانيم يا لعنتشان كنيم چنان كه اهل شنبه را لعنت كرديم، و امر خدا انجام پذير است، مسلما خداوند اين را كه براى او شريك قائل شوند نمى بخشد و آنچه را كه فروتر از آن باشد براى هر كه بخواهد مى بخشد، و هر كه براى خدا شريك بگيرد، بدون شك گناهى بزرگ ساخته است، آيا نمى بينى كسانى را كه خود را به پاكى مى ستايند؟ در صورتى كه خداست كه هر كس را بخواهد به پاكى مى ستايد و ذرّه اى به آنها ستم نمى رود، بنگر چگونه بر خدا دروغ مى بندند، و همين به تنهايى گناهى آشكار است. آيا كسانى را كه از كتاب بهره اى يافته اند نديدى كه به هر بتى و طغيانگرى مى گروند و در باره ى كافران مى گويند: اينان از مؤمنان رهيافته ترند! آنها هستند كه خدا لعنتشان كرده و هر كه را خدا لعنت كند هرگز براى او ياورى نخواهى يافت.

[21] - بى گمان، كسانى كه خدا و پيامبر او را آزار مى دهند، خدا آنها را در دنيا و آخرت لعنت كرده و برايشان عذابى خفت بار آماده كرده است.

[22] - اينان كسانى هستند كه خدا لعنتشان كرده و گوش هايشان را كر و چشم هايشان را كور نموده است.

[23] - و يهود گفتند: دست خدا بسته است دست هاى خودشان بسته باد! و به سزاى اين [ناروا] كه گفتند از رحمت خدا دور گشتند؛ بلكه دو دست او باز است، هرگونه بخواهد مى بخشد و به تحقيق آنچه از جانب خدا بر تو نازل شده بر كفر و طغيان بسيارى از آنان مى افزايد، و تا روز قيامت ميان آنها دشمنى و كينه افكنديم هر زمان آتش جنگى افروختند خدا آن را فرونشاند، و [اكنون نيز] آنها در زمين به فساد تلاش مى كنند و خداوند مفسدان را دوست نمى دارد.

[24] - بى گمان كسانى كه به زنان پاك دامن بى خبر [از فحشا] و با ايمان، نسبت زنا مى دهند، در دنيا و آخرت لعنت شده اند و براى آنها عذابى سخت خواهد بود.

[25] -اگر منافقان و كسانى كه در دل هايشان مرض است و شايعه افكنان در مدينه، [از كارهاى خود و آزار زنان] باز نايستند، تو را سخت بر آنان مى شورانيم كه جز مدت كوتاهى نمى توانند در كنار تو در اين شهر بمانند.

[26] - و گويند: پروردگارا! ما پيشوايان و بزرگان خويش را اطاعت كرديم و آنها ما را از راه به در كردند.

[27] - گويد: شما هم در جمع گروه هايى از جن و انس كه پيش از شما گذشتند به آتش داخل شويد هر بار كه گروهى داخل شود، هم كيشان خود را لعنت كند، تا وقتى كه همگى در آن جا به هم رسند، پسينيان آنها (پيروان) در باره ى پيشينيانشان (پيشوايان) گويند: پروردگارا! اينها بودند كه ما را گمراه كردند، پس عذابشان را از آتش دو چندان ده گويد: براى هر دو [گروه] دو چندان است ولى نمى دانيد.

[28] - آنها كه كافر شدند و با كفر از دنيا رفتند، لعنت خدا و فرشتگان و همۀ مردم بر آنهاست، كه در آن [لعنت] جاويدانند، نه [در عذابشان] تخفيف داده مى شود و نه مهلت مى يابند.

[29] - چگونه خدا قومى را هدايت كند كه بعد از ايمان و گواهى به حقانيت رسول و آمدن نشانه هاى روشن براى آنها، كافر شدند؟ و خداوند قوم ستمكار را هدايت نمى كند، آنان سزايشان اين است كه لعنت خدا و فرشتگان و مردم، همگى بر آنهاست، جاودانه در آن بمانند و نه عذاب از آنها كاسته شود و نه مهلت يابند.

[30] -و كسانى كه همسران خود را به زنا متهم مى كنند، و جز خودشان شاهدان ديگرى ندارند، گواهى يكى از آنها چهار بار گواهى، با سوگند به خداست [مبنى بر اين] كه بى ترديد او از راستگويان است و و بار پنجم بگويد: لعنت خدا بر او باد اگر از دروغ گويان باشد  از آن [زن] كيفر را بر مى دارد اين كه چهار بار به خدا سوگند ياد كند كه شوهر او حتما از دروغ گويان است.

[31] - و [ابراهيم] گفت: جز اين نيست كه شما به خاطر دوستى [و ارتباط ] ميان خودتان در زندگى دنيا به جاى خدا بت هايى را گرفته ايد ولى روز قيامت منكر يكديگر مى شويد و همديگر را لعنت مى كنيد و جايگاهتان آتش است و براى شما هيچ ياورى نخواهد بود.

[32] - كسانى كه دلايل روشنگر و هدايتى را كه نازل كرده ايم، بعد از آنكه آن را در كتاب آسمانى براى مردم روشن ساخته ايم، كتمان مى كنند خدا آنها را لعنت مى كند، و لعنت كنندگان نيز لعنتشان مى كنند.

[33] - آن كسان از بنى اسرائيل كه به كفر گراييدند، بر زبان داود و عيسى بن مريم لعنت شدند اين از آن روست كه [آنها] سركشى كردند و پيوسته تجاوز مى نمودند، آنها يكديگر را از اعمال زشتى كه مرتكب مى شدند باز نمى داشتند به راستى آنچه مى كردند بد بود.

[34] - و آن گاه كه به تو گفتيم: به راستى پروردگارت بر مردم احاطه دارد، و خوابى را كه به تو نمايانديم و نيز آن درخت نفرين شده در قرآن را صرفا براى امتحان مردم قرار داديم، و ما آنها را مى ترسانيم اما آنها را جز سركشى بزرگ نمى افزايد.