خطاهای نحوی در قرآن کریم و راه حل آن
حیدر حب الله
ترجمه: سعید نورا
سوال[1]: برخی از وجود اشتباهات نحوی در قرآن کریم سخن می گویند مثل کلام پروردگار: ﴿لَكِنِ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَالْمُؤْمِنُونَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَالْمُقِيمِينَ الصَّلَاةَ وَالْمُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَالْمُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآَخِرِ أُولَئِكَ سَنُؤْتِيهِمْ أَجْرًا عَظِيمًا﴾ (النساء: 162)، چرا که باید گفته می شد: (والمقيمون الصلاة)، چطور می توان این مشکل را حل کرد؟
پاسخ: حل چالش آن چه که با عنوان «خطاهای نحوی در قرآن کریم» شناخته می شود نیازمند پژوهشی مفصل است که در آن جا دیدگاه خود را تببین خواهم کرد. اما با عجله مقداری نسبت به موضوع خطاهای نحوی در قرآن کریم برای شما می نویسم . امیدوارم فرصت دیگری برای بررسی این موضوع با تفصیل بیشتری فراهم شود. از این رو تنها به طرح برخی از فکار به منظور بحث و بررسی نه پذیرش و قطعیت اکتفا می کنم.
مطالعات قرآنی از وجود برخی از مشکلات نحوی در قرآن کریمی که امروزه در برابر ما قرار دارد خبر می دهند. مهمترین این آیات سه آیه هستند که آیه ای که در سوال مطرح کرده اید یکی از این آیات است. دو آیه دیگر عبارت اند از: ﴿إنّ الَّذِينَ آَمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالصَّابِئُونَ وَالنَّصَارَى مَنْ آَمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآَخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ﴾ (المائدة: 69)، مفروض آن است که (والصابئين) باشد. وکلام پروردگار: ﴿قَالُوا إِنْ هَذَانِ لَسَاحِرَانِ يُرِيدَانِ أَنْ يُخْرِجَاكُمْ مِنْ أَرْضِكُمْ بِسِحْرِهِمَا وَيَذْهَبَا بِطَرِيقَتِكُمُ الْمُثْلَى﴾ (طه: 63).
تصورات مختلفی در حل این مشکل موجود در آیه ی شریفه مطرح شده است که به دلیل نبود مجال، با اختصار مهمترین این احتمالات را ذکر می کنم و به این احتمالات و آن چه که به نظر جواب بهتری برای حل این مشکل و مشکلات مشابه آن است، خواهم پرداخت.
جواب اول: تعدادی از علمای مسلمین این نکته را مطرح کرده اند که (والمقيمين الصلاة) عطف بر (ما أنزل إليك) است بنابراین معنای آیه این چنین می شود: مومنین به آن چه به تو نازل شده ایمان می آورند و به اقامه کنندگان نماز ایمان می آورند. مقصود از ایمان به (نمازگزاران) ایمان به پیامبران است و گفته شده: فرشتگان. و گفته شده: به امامان. یعنی این افراد نمازگزارانی هستند که مومنین به آن ها ایمان می آورند آن چنان که به آن چه به تو نازل شده است ایمان می آورند و برخی این دیدگاه را پذیرفته اند اما ایمان به (نمازگزارا) را ایمان به خود اقامه ی نماز تفسیر کرده اند.
این جواب به نظر دارای انسجام داخلی است از این جهت که جمله ی (والمقيمين الصلاة) را به جمله ی پیشین یعنی (بما أنزل إليك وما أنزل من قبلك)، ارتباط می دهد. اما مشکل این است که معنای جلمه بعدی یعنی (والمؤتون الزكاة) را توضیح نمی دهد. چون طبق این فرض باید به: (والراسخون) و همینطور (والمؤمنون) برگردد و خبر همه این موارد ، (أولئك سنؤتيهم..) خواهد بود. در حالی که جمله: (يؤمنون بما أنزل إليك وما أنزل من قبلك) اشبه به جمله معترضه یا صله برای اسم موصول مقدر خواهد بود و معنای آیه این چنین می شود: مومنین ـ و آن ها کسانی هستند که به آن چه به تو نازل شده ایمان می آورند ... ـ و همینطور اداکنندگان زکات و... پاداش آن ها را خواهیم داد. بر اساس این تفسیر، جمله مومنین تکرار شده است چرا که یک بار در ابتدا بعد از «الراسخین» آمده است و سپس بار دیگر بعد از کسانی که زکات را ادا می کنند تکرار شده است بنابراین این جمله از لحاظ بلاغی دارای ارتباک است از این رو این تفسیر به نظر ناموفق می رسد مگر این که بگوییم ـ آن چنان که خواهد آمد ـ که این آیه دارای دو جمله است که خبر جمله دوم (أولئک) است در حالی که خبر جمله اول (یؤمنون) می باشد.
افزون بر این که این تفسیر مشهور در مصادر مسلمین وجه تخصیص وصف (المقیمین الصلاة) به پیامبران یا فرشتگان یا ائمه را توضیح نمی دهد با این که این صفتی عام است که شامل دیگران نیز می شود. همچنین در عالم ایمان اعتقادی وجود چیزی به اسم ایمان به نمازگزاران دیده نمی شود. بنابراین تا زمانی که دلیلی از حدیث صحیح و معتبر بر این امر اقامه نشود تخصیص این وصف صرف فرضی است که هیچ شاهدی بر آن در آیه ی شریفه وجود ندارد.
جواب دوم: این پاسخ نیز از سوی برخی از علمای مسلمین مطرح شده است مبنی بر این که جمله (المقيمين الصلاة) به معطوف به مجرور در (منهم) می باشد که بعد از «الراسخین» آمده است. بنابراین معنی این چنین خواهد بود: اما راسخون در علم از آنان و از نمازگزاران.
این تفسیر با این اشکال مورد مناقشه قرار گرفته است که در زبان عرب عطف ظاهر بر ضمیر جایز نیست چون در این جا کلمه «المقیمین» که اسم ظاهر است بر ضمیر (هم) موجود در کلمه (منهم) عطف می کنیم که از لحاظ زبانی مورد پذیرش نیست.
به صرف نظر از این مناقشه، ممکن است گفته شود که این تفسیر ارتباک آیه را افزایش می دهد. چرا که مفروض آن است که با توجه به آیات پیشین، مقصود از ضمیر در (منهم) اهل کتاب یا هدایت یافتگان است در این صورت معنی این چنین خواهد بود: اما راسخون در علم از کسانی که هدایت یافتند و مومنون به آن چه به تو و پیش از تو نازل شده، ایمان دارند
این جدایی بین دو جمله (الراسخین) و (والمؤتون) با جمله (المؤمنون) به صورت روشنی موجب ارتباک مخل به بلاغت قرآنی می شود.
جواب سوم: پاسخی که شهرت بیشتری در فضای اسلامی دارد که می گوید نصب (المقیمین) به عنوان مدح آمده است و هدف از آن بیان فضیلت نماز است مثل کلام خداوند متعال: (ليس البرّ أن تولوا وجوهكم قبل المشرق والمغرب ولكن البرّ من آمن بالله واليوم الآخر والملائكة والكتاب والنبيين وآتى المال على حبه ذوي القربى واليتامى والمساكين وابن السبيل والسائلين وفي الرقاب وأقام الصلاة وآتى الزكاة والموفون بعهدهم إذا عاهدوا والصابرين في البأساء والضراء وحين البأس أولئك الذين صدقوا وأولئك هم المتقون) (البقرة: 177)، (الصابرين) بر مرفوع قبل از آن عطف شده است. علت آن مدح صابرین است. روشی که در زبان عربی جایز است.
اگر کسی بپرسد: دلیل این نصب به خاطر مدح چیست؟ می توان این گونه به او جواب داد که طولانی شدن فاصله بین الراسخین با جمله (والمؤمنون... من قبلك) نصب به خاطر مدح را توجیه می کند.
ناقدون بر این جواب ملاحظه ی لغوی ای را مطرح کرده اند به این بیان که: نصب علی مدح به خاطر فاصله ی طولانی باید بعد از تمام خبر (الراسخون..) باشد با این که مفروض آن است که خبر (أولئك سنؤتيهم أجراً..)، می باشد بنابراین نصب به خاطر مدح در زبان عربی جایز نخواهد بود.
طرفداران این دیدگاه از این اشکال این گونه پاسخ داده اند که خبر آمده و تمام شده است. خبر الراسخون این تعبیر (يؤمنون بما أنزل إليك وما أنزل من قبلك)، می باشد بنابراین مشکل لغوی در این تخریج وجود ندارد.
جواب چهارم: این که جمله به کاف در (من قبلک) معطوف باشد به این معنی که: «بما أنزل من قبلك، ومن قبل المقيمين الصلاة.» به آن چه که پیش از تو نازل شده و آن چه که پیش از نمازگزاران نازل شده است.
این جواب معنی ندارد چرا که (قبل از نمازگزاران) چه معنایی دارد؟ یعنی قبل از تمام پیامبران و اوصیاء یعنی قبل از خلقت جهان بشری، این سخن چه معنایی دارد و چه شاهدی بر آن وجود دارد؟ افزون بر این که عطف ظاهر بر ضمیر بدون اعاده ی عامل جر از نگاه برخی از لغویون جائز نیست.
جواب پنجم: برخی از علما قرائت دیگری برای این آیه آورده اند که به مصحف و قرائت: ابن مسعود، (و أبی طبق دیدگاه برخی) و حسن و سعید بن جبیر و عکرمه و عیسی الثقفی و مالک بن دینار و جحدری که قرائت به رفع است نه نصب، بنابراین به این قرائت اخذ کرده و مشکل حل خواهد شد.
جواب ششم: در روایتی به عائشه همسر پیامبر و أبان بن عثمان نسبت داده شده است و مستشرقون نیز از آن سخن گفته اند که وجود خطا از جانب کاتبان قرآن کریم در این آیه بوده است و باید به رفع باشد.
مناقشاتی بر بیشتر این تخریجات مطرح شده است مخصوصا مناقشاتی که طبری در جامع البیان و قرطبی در جامع أحکام القرآن و... آورده اند.
از نگاه اولیه ی متواضع بنده، اگر بخواهیم این نوع از آیات را مورد مطالعه قرار دهیم با دو روش روبه رو هستیم:
روش اول: این که جوابی بدهیم که عدم وجود خطا یا تحریف ممنوعی در قرآن کریم را ثابت کند چه ان که بتوانیم مشکل لغوی را حل کنیم یا خیر.
روش دوم: جوابی بدهیم که مشکل لغوی موجود در این آیه ی شریفه را حل کند.
طبیعی است که روش دوم بر روش اول مقدم است چرا که اگر این تلاش موفقیت آمیز باشد نه تنها می تواند با وجود پذیرش این آیات، عدم تحریف آن را اثبات کند بلکه می تواند حل تفصیلی برای این مشکل احتمالی ارائه کند که از اساس این اشکال را از بین ببرد.
به نظر می رسد که چهار جواب اولی که تراث اسلامی ارائه کرده است روش دوم را در پیش گرفته اند و علمای لغت می توانند این پاسخ ها را مورد مناقشه یا ملاحظه قرار داده تا ببینند آیا مناسب هستند یا خیر؟ و چه بسا گفته شود این پاسخ ها چندان قوی نیستند حداقل از این جهت که دلیلی بر آن ها وجود ندارد یا به جهت سنگینی که از جهت زبان عربی در این پاسخ ها احساس می شود. این پاسخ ها تنها از خاستگاه عدم وجود تحریف در قرآن مطرح شده اند که به دنبال توجیه این پدیده ها هستند. از این رو مثل این پاسخ ها برای مثل مستشرقی که ایدئولوژی پیشین مبنی بر ایمان به متن قرآن را ندارد، قانع کننده نخواهد بود.
در مقابل ممکن است گفته شود: این پاسخ ها قوی هستند و زبان عرب امکانات بسیار زیادی مثل این موارد را دارد و قوی ترین تخریج از بین این تخریجات تخریج نصب بر مدح است که همانطور که به آن اشاره رفت، با قراردادن این آیه به صورت دو جمله که هر یک از آن دو از مبتدأ و خبر تشکیل شده اند
با ربط این آیه ی شریفه به موضوع خطا در قرآن معتقدم ـ به صرف نظر از تخریج لغوی بهتر ـ می توان آن را این گونه حل کرد:
1 ـ سخن در خطا در نوشتن قرآن نیست این امر در نگاه بسیاری از علمای مسلمان امری قطعی است و آقا خوئی معتقد است که خطا و اشتباه در قرآن کریم بسیار بوده است بلکه برخی از علماء آن ها را در حد پانصد اشتباه کتابی در قرآن رسانده اند و این امر آشکاری است که دانشجوی رشته علوم قرآن کریم باید آن را بداند.
بنابراین در سببی که موجب نوشتن نادرست کلمه شده سخن نمی گوییم بلکه سخن از قرائت زبانی این کلمه به نصب است قرائتی که نسل به نسل بین مسلمانان به تواتر نقل شده است بنابراین اگر مشخص شود که این قرائت غیر از قرائت صحیحی است که بر حضرت محمد نازل شده است... تحریف در قرآن به همین مقدار ثابت شده است و این نکته ی بسیار مهمی است. امری که وجود خطاهای کتابت در قرآن و سکوت ایشان نسبت به آن را توجیه می کند. عرب امتی شفاهی است بنابراین ممکن است کتابت اشتباه باشد ولی آن را درست قرائت می کنند چرا که آن ها امت خواندن و نوشتن نیستند بلکه امت سخن گفتن و حفظ کردن هستند. این قضیه ی بسیار مهمی در مطالعه ی ظواهر تدوین و تعامل با نصوص نزد قدمای عرب قبل از فتوحات اسلامی است که تفصیل آن را به فرصت دیگری موکول می کنم.
بنابراین اگر کسی که قائل به وقوع خطا در قرآن است ـ متأسفانه فرصت مراجعه ی کلام وی را نداشتم ـ مقصود او این باشد که قرائت این آیه به رفع است و تنها خطا در کتاب است و برای این سخن خود دلیلی از زبان عربی داشته باشد در این صورت، این امر مستهجن یا غریبی نخواهد بود. همه وقوع خطاهای نوشتاری در قرآن را پذیرفته اند اما مهم در این جا این است که این مطلب را نسبت به این مورد ثابت کند. اما اگر مقصود او این چنین باشد که ـ حداقل برخی از آنان ـ آن را به نصب قرائت می کردند و این قرائت نادرست است و این قرائت نادرست به ما رسیده و قرائت صحیح به ما نرسیده است. محل بحث در این جاست و این همان چیزی که آن چنان که به اذن الهی خواهد آمد، با آن موافق نیستیم.
خوب، این چنین فرض می گیریم که در نص قرآنی خطایی رخ داده است در این صورت می پرسیم: این خطا چه زمانی رخ داده و توجیه آن چیست؟ از لحاظ زمانی دو حالت برای این خطا قابل تصویر است:
الف) این اتفاق در دوران خلیفه اول أبوبکر رخ داده باشد.
ب) این اتفاق در دوران عثمان خلیفه سوم رخ داده باشد. به این جهت که در این دوران کتابت یکسان از مصاحف و انتشار این کتابت نادرست اتفاق می افتد امری که به جهت رواج اعتماد بر مکتوب در قرائت در عصور آینده مثل دوران ما به خاطر ضعف زبان عربی و کمبود عرب خالص موجب قرائت نادرست می شود.
اگر این چنین فرض کنیم که این خطا در صدر اسلام رخ داده است این سوال پیش می آید: چطور ممکن است که شخص و اشخاصی این آیه را به روش نادرستی ـ حتی از لحاظ عربی ـ قرائت کنند و هیچ کسی به آن اعتراض نکند با آن که با زبان عربی آشنا تر بوده اند؟ بنابراین چرا این خطا از ایشان صادر شده با آن که ایشان عرب خالص بوده اند که هنوز با اقوام و شعوب دیگر مختلط نشده بودند؟ آیا این قابل تصور است یا خیر؟ از روی جدل این چنین فرض می کنیم که شخصی آیه ای را نادرست قرائت کند آیا این چنین انتظار می رود که این خطایی که بر خلاف زبان عربی است از سوی دیگران تکرار شود؟ چگونه ممکن است که این شکل نادرست در فضایی که زبان مادری و کلام روزانه ی آن زبان درست است، استقرار یابد؟
فرضیه ی نزدیکتر در این حالت، تعمد تحریف از سوی آن ها و وجود یک توطئه نسبت به این آیه ی شریفه است بنابراین اگر محققی فرضیه ی توطئه ی گسترده نسبت به متن قرآن از سوی صحابه یا برخی از آن ها یا حکومت آن دوران را بپذیرد و حذف ده ها بلکه صدها بلکه هزاران آیه از روی عمد را بپذیرد در این صورت ممکن است راهی برای نفی تحریف در این آیه را نداشته باشد. اما اگر قائل به صیانت قرآن از تحریف در این سطح گسترده باشیم اما با این وجود این چنین فرض کنیم که این آیه را تحریف کرده اند در این صورت این سوال پیش می آید: چه مصلحتی در تحریف این آیه به این صورت انتظار می رود؟ فرضیه ی وجود مصلحتی در تغییر این کلمه تا صحابه یا حکومت آن دوران را به آن متهم کنیم... فرضیه ی بسیار بعیدی است هر دیدگاهی که نسبت به صحابه داشته باشم. چرا که مصلحت واضحی در این سیاق نمی یابیم. اگر مشکل آن ها تأویل کلمه (المقیمین الصلاة) به اهل بیت باشد در این صورت باید بسیاری از این عناوین موجود در قرآن کریم را حذف می کردند و صرف احتمال مصلحت به صورت یک احتمال صرف در موضوع ما در این جا سودمند نخواهد بود.
از این رو، حصول این خطا در صدر اسلام بلکه از حیات پیامبر تا زمان عثمان بن عفان بعید است بنابراین تنها احتمال حصول آن در دوران بعدی یعنی دوران عثمان باقی می ماند و در این جا می گوییم:
أولاً: چرا امام علی و همینطور اهل بیت بعد از ایشان با این امر مخالفت ننمودند و حصول این خطا یا تحریف را هرچند برای نزدیکان خود از شیعه بیان نکردند؟ در حالی که ایشان محافظان و مدافعان این دین هستند و مسئولیت آن بر دوش ایشان است. هیچ روایتی از اهل بیت که شکل موجود از این آیه ی شریفه را مورد انتقاد قرار دهند. چرا کسانی که بر عثمان شوریدند از این موضوع بهره برداری نکردند تا از این طریف در خلافت او و نگهداری او از قرآن تشکیک کنند و این که او در سطح مطلوب در مواجهه با تحریف عمدی یا غیر عمدی از متن قرآن نبوده است؟ مخصوصاً که گفته شده آن ها برخی از ملاحظات بر متن مکتوب قرآن از طرف عثمان را که به شهرهای مختلف فرستاده شده مورد استناد قرار دادند اما هیچ چیزی از ایشان نسبت به این آیه نشنیدیم؟
این پاسخ بر این فرضیه ی پیشینی استوار است که اهل بیت حصول تحریف واسع در قرآن کریم را مطرح نکرده اند.
ثانياً: چرا ملاحظه ای از سوی صحابه یا قاریان در شهرهایی که مصاحف عثمان به آن ها ارسال شده نسبت به نسخه ای که در خصوص این آیه به ایشان رسیده مطرح نکرده اند به عبارت دقیق تر: چرا همگی این آیه را به صیغه نصب خوانده اند و جز از تعداد اندکی از ایشان در قرائت یا مصحف ایشان صیغه ی رفع دیده نمی شود. این سخنی است که میزان صحت آن اساساً معلوم نیست چون هیچ دلیل تاریخی وجود ندارد که ثابت کند مصحف ابن مسعود مثلا شامل صیغه ی رفع بوده است؟
تعلیقی در این آیات نشنیدیم جز روایتی منقول از ام المومنین عائشه، این نکته را نیز باید مورد توجه قرار داد که برخی از روایاتی که نسبت به وجود مقداری لحن در قرآن کریم تعلیقه زده به این نکته اشاره کرده عرب این قرآن را با زبان خود مورد ارزیابی قرار می دهد بنابراین چرا این ارزیابی در موضع بسیار واضحی مثل این مورد، انجام نداده است. معنای این سخن آن است که اگر قرائت دیگری ثابت نشود این کلام خواهد آمد و اگر وجود قرائت دیگری ثابت شود تعلیق دیگری نسبت به آن خواهد آمد
2 ـ اجازه بدهید سوالی اساسی در این جا مطرح کنیم: چگونه فهمیدیم که نصب این جمله نادرست است؟
پاسخ: ما بر قواعد زبان عربی که از صدها سال آموخته ایم اعتماد می کنیم که به ما می گوید: نصب (المقیمین) در این جا نادرست است با فرض این نکته که تمام توجیهات پیشین بر نصب به خاطر مدح یا غیر آن نادرست باشد.
در این جا بار دیگر می پرسیم: چگونه فهمیدیم که در زبان عربی مثل این قواعدی وجود دارد که ما را به بطلان صیغه نسب رهنمود می سازد؟
پاسخ: قواعد زبان عربی که امروزه فرامی گیریم بعد از قرن اول هجری به وجود آمده است که مرجع تعیین این قواعد چند امر اساسی که کسی که مصادر قدیمی زبان را مورد مطالعه قرار دهد با آن ها آشناست. فرقی بین نحو و صرف و بلاغت و... در این مورد نیست. این مصادر عبارت اند از:
الف) شعر عرب جاهلی
ب) شعر عربی قبل از عصر امویه و بهتر آن است که قبل از فتوحات باشد.
ج) کلام اهل بادیه که از شهرهایی که از فتوحات و اختلاط ملت های عربی با دیگر ملت ها تاثیر گرفته اند دور بوده اند.
د) خود قرآن کریم.
هـ) فهم ناخودآگاه از زبان که نسل به نسل در فضای عربی منتقل شده است به شرط عدم احتمال حصول تغیر در آن.
معنای این سخن آن است که اگر بخواهیم بدانیم که عرب مبتدأ را مرفوع می کند یا خیر؟ به یکی از این مصادر اصلی مراجعه می کنیم اگر ببینیم شعری جاهلی مبتدأ را منصوب کرده است می گوییم: نصب مبتدأ در حالات اندکی مثل ... جایز است. بنابراین قواعد زبان عربی ـ در اظهار نظر نهایی ـ بر متن قرآنی که امروز در دسترس ما قرار دارد استوار است بنابراین چگونه می توان این قواعد را معیاری برای نقد خود متن قرآن قرار دهیم؟ مخصوصاً با توجه به انفتاح زبان عربی نسبت به پدیده استثناءات تا آن جا که از قاعده ی عدم جواز ابتداء به نکره ـ آن طور که بخاطر دارم ـ بیشتر از سی مورد را استثناء کرده اند. در نتیجه وجود یک مورد نصب در قرآن در جایی که عادت به رفع آن دارم دلیل بر جواز نصب هر چند به صورت نادر خواهد بود. استثناءات نادر برای لغت و قواعد آن پدیده ای گسترده در دانش های زبان عربی است مخصوصا با توجه به این نکته که قرآن کریم از بین دیگر مصادر اجتهاد در زبان عربی هرچند به صورت نسبی به یقینی بودن ممتاز است بازگشت بسیاری از شعر جاهلی به دوران جاهلی ثابت نشده است و برخی معتقند کلام اهل بادیه همیشه نمی تواند مرجعی برای قضاوت نسبت به قرآن باشد چرا که زبان اهل بادیه نسبت با زبان قریش که حداقل غالب قرآن به آن نازل شده است متفاوت است. بنابراین این نوع محاکمه از لحاظ روشی دارای مقداری خلل و اشکال است.
اگر گفته شود: چرا شعری جاهلی نمی بینیم که مثل این آیه استخدام کرده باشد؟
پاسخ: بیشتر استثناءات تنها یک دلیل دارند افزون بر این که نصب بر مدح در زمان عرب متعارف است.
این همه، افزون بر این نکته که هیچ معلوم نیست که استخدام استثناء با بعد بلاغی در زبان منافاتی داشته باشد.
3ـ فرض کنیم که شخصی حصول خطا در این آیه را با اعتماد بر زبان عربی یا غیر آن بپذیرد ولی ما با این ارزیابی او اختلاف داشته باشیم این به چه معنی خواهد بود؟ معنای این سخن آن است که وی معتقد است که مسلمانان صدر اسلام این آیه را به رفع خوانده اند و در برهه ای از زمان صیغه ی نصب نادرست فراگیر می شود بنابراین باید به صیغه ی درست آن بازگردیم. بنابراین وی نیز به عطف یا استئناف معتقد است نهایت آن که می گوید به جای یاء در (المقیمین) از واو استفاده کنیم بنابراین اختلاف تنها در یک حرف است.
بنابراین، چه فرقی بین او و بین کسی که می گوید: این آیه مثلا به خاطر مدح، منصوب باشد؟
پاسخ: در اصل معنی ـ به صرف نظر از دو فرض عطف یا استیناف ـ هر دو یکسان هستند چرا که قائل به نصب به خاطر مدح نیز به این اعتراف دارد نهایت آن که «یاء» را همانطور که الآن هست باقی می گذارد و نمی خواهد آن را با «واو» جایگزین کند.
اگر از خود بپرسیم: آیا این تحریفی از قرآن است که مسلمانان جایز نمی شمرند؟
پاسخ این است: گمان نمی کنم این چنین باشد. چرا که این امر از قرائات قرآنی که هیچ شکی در تعدد آن نیست فراتر برود. بنابراین چه فرقی بین (المقیمین) و (المقیمون) از جهتی و اختلاف بین (لمستم النساء) و (لامستم النساء) از سوی دیگر وجود دارد؟ اگر تغییر یک حرف ـ حذف یا زیاده ـ تحریف ممنوع باشد متن قرآن با یک فاجعه روبه رو خواهد بود. قرائات بی شماری داریم که از لحاظ زیادی یا نقص حروف یا جابه جایی حرفی مکان حرف دیگر با هم اختلاف دارند. به عنوان مثال سوره ی فاتحه اختلافات معروفی دارد (ملك يوم الدين، و مالك يوم الدين)، و همینطور (الصراط، والسراط، والزراط)، و همچنین قرائت معروفی می گوید: (صراط من أنعمت عليهم)، سخن در قرائات است نه فقط خطا در کتابت که امری بسیار واضح است. بین (يطهرن) و (يطهّرن) زیاده و نقیصه است و در آیه ی: (.. موسى أربعين ليلة ثم اتخذتم العجل من بعده) قرائت معروفی است که می گوید: (ثم أخذتم)، و در آیه: (وإذ أخذنا ميثاق بني إسرائيل لا تعبدون إلا الله..)، قرائتی می گوید: (لا يعبدون) با «یاء»، و در کلام پروردگار: (أسارى تفادوهم) این قراءت آمده است: (أسرى تفدوهم) بدون «الف» در آن و قرائت دیگری: (أسارى تفدوهم)، و در کلام پروردگار: (إن الله لا يظلم مثقال ذرة وإن تك حسنة يضاعفها ويؤت من لدنه أجراً عظيماً) قرائت معروفی آمده است: (يضعّفها) با «تشدید» نه با «الف». مانند این موارد در قراءت بیشمار است.
آیا این کلام بالاتر است یا دیدگاه آقای خوئی و محقق خراسانی صاحب کفایه و دیگران که معتقدند قرائات متواتر نیستند بلکه از مصادیق اخبار آحاد هستند؟ حتی آقای خوئی بحثی در قرائات دارند و در آن به این نتیجه می رسند که حفص که از عاصم روایت می کند و امروزه این قرائت مشهور در مشرق اسلامی است توثیق وی محل اشکال است. وی می گوید: حتی بر اساس نظریه حجیت خبر واحد برخی از این قرائات دارای اشکال هستند و همه می دانند که این قراءات در زیاده ی حرف یا نقصان آن و در حرکت ها و نقطه ها و تقدیم یا تاخیر و مانند آن با هم اختلاف دارند و موسوعه ی معروفی در قراءات تألیف شده که تعداد مجلدات آن را مطمئن نیستم ولی آن چنان که به خاطر دارد از شش مجلد کمتر نیست، این موسوعه تنها مواضع اختلاف قراءات را بیان می کند.
پیشنهاد می دهم کسی که دیدگاهی لغوی نسبت به این آیه دارد به جای تعبیر (خطای نحوی در قرآن) یا تعابیر مشابه آن از تعبیر (خطای در قرائت نصب) به نفع قرائت رفع نزد برخی از قاریان، استفاده کند و در این صورت، تحقیقات لغوی او به مثابه ی دلیل بر ترجیح یک قرائت بر دیگری خواهد بود.
هیچ ایرادی در این کار نیست. شیخ طبرسی در (مجمع البیان) در هر مجموعه ای از آیات بحثی تحت عنوان (القراءة) دارد، که در آن قرائات در تمام آیات را بیان می کند و سپس بحث دیگری با عنوان (الحجة) دارد که در آن ادله ای که قرائتی بر دیگری ترجیح می دهد می آورد.
این بحث، تنها مداخله ی گذرایی در این موضوع بود و تحقیق نهائی آن نیازمند فرصت دیگری است که از خداوند متعال می خواهیم که به حول و قوه ی خود این فرصت را برای ما فراهم سازد.
[1] حیدر حب الله، إضاءات فی الفکر والدین والاجتماع 1: سوال 109.