تالیف: حیدر حب الله
ترجمه: مجمع علمی طور سینا
پرسش[1]: به نظر شما این جمله که درون هر انسانی شیطانی است که او را وسوسه میکند، چه معنایی میتواند داشته باشد؟ آیا معنایش این است که درون من موجود دیگری وجود دارد که نامش شیطان است و افکار اشتباه و زشت را به من القا میکند؟ آیا شیطان، در عالم دیگری مانند عالم مثال زندگی میکند و تمام این فعالیتهای گستردهاش در همانجا اتفاق میافتد؟ آیا میتوانیم وسوسه شیطان را اینطور تفسیر کنیم؟
پاسخ: واژه عربی وسوسه به معنای رساندن پنهانی یک اندیشه یا تصور به دیگری یا گمراهکردن شخصی به صورت مخفیانه است و گویا نجوایی در گوش است. ما نمیدانیم فرآیند تکوینی و نظام طبیعی وسوسه چگونه است. تنها چیزی که از متون دینی به دست می آید این است که شیطان میتواند افکاری را در ذهن ما و امیالی را در روان ما برانگیزاند، و البته به این معنی نیست که شیطان درون ما لانه کرده است، بلکه ممکن است این موجود، بیرون ما باشد ولی قدرت این را دارد که تصوراتی را القا کند و امیال منحرفی را برانگیزاند.
لازم است به این نکته دوباره توجه کنیم که برخی از شیاطین، انسانها و جنیان هستند و پر واضح است که درون هر انسان، انسان دیگری نمیتواند زندگی نمیکند! خداوند تبارک و تعالی میفرماید: « وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَياطينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحي بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما يَفْتَرُونَ»[2] (انعام: 112) و میفرماید: « مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الخَنَّاسِ الَّذِى يُوَسْوِسُ فىِ صُدُورِ النَّاسِ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاس»[3] (ناس: 4-6)
تاکنون صاحبنظران، دربرابر پرسش از چیستی جن، دو پاسخ ارائه کردهاند، پاسخ نخست از جانب برخی از متکلمان مسلمان و تعدادی از اندیشمندان همعصرما[4] مطرح شده است که طبق آن، جنیان موجوداتی جسمانی و لطیف هستند؛ پاسخ دوم را نیز صدرالدین شیرازی ارائه میکند که طبق آن، جن موجودی است «روحانی و تاریک». به هر حال آفریدهای است که میتواند افکاری را القا کند، چیزهایی را بیاراید، انسان را بترساند و آرزوها و مقاصدی را پیشروی او قرار دهد؛ همانطور که یک دوست میتواند اندیشهای را به ذهن دوستش القا کند و ذهن او را به دنبال آرزویی بکشاند؛ اما جنیان چگونه این کار را می کند و فرآیند تکوینی این أعمال چیست؟ پاسخ علمی برای این سوال نداریم.
تفسیری در متن سوال ذکر شد مبنی بر اینکه «شیطان، در عالم دیگری مانند عالم مثال زندگی میکند و تمام این فعالیتهای گستردهاش در همانجا اتفاق میافتد» نمیتواند ماهیت وسوسه را تفسیر کند ، بلکه صرفا چارچوب عام آن را شرح می دهد. اما نمیتواند به ما توضیح دهد که هنگام وسوسه دقیقا چه اتفاقی میافتد.
اینکه گاهیاوقات قرآن کریم شیطان را با واژه قرین (همراه) توصیف میکند یعنی هنگامی که شیطان، انسان را از مسیر مستقیم، منحرف می کند همراه و ملازم انسان است. خداوند سبحان میفرماید: « وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرين وَ إِنَّهُمْ لَيَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبيلِ وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُون حَتَّى إِذا جاءَنا قالَ يا لَيْتَ بَيْني وَ بَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ فَبِئْسَ الْقَرين »[5] (زخرف: 36-38) و میفرماید: « وَ الَّذينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ رِئاءَ النَّاسِ وَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ مَنْ يَكُنِ الشَّيْطانُ لَهُ قَريناً فَساءَ قَرينا»[6] (نساء: 38) و میفرماید: « قالَ قَرينُهُ رَبَّنا ما أَطْغَيْتُهُ وَ لكِنْ كانَ في ضَلالٍ بَعيد قالَ لا تَخْتَصِمُوا لَدَيَّ وَ قَدْ قَدَّمْتُ إِلَيْكُمْ بِالْوَعيد» [7](ق: 27-28) و میفرماید:«وَ قَيَّضْنا لَهُمْ قُرَناءَ فَزَيَّنُوا لَهُمْ ما بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ في أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنَّهُمْ كانُوا خاسِرين»[8] (فصلت: 25)
این قرین بودن که درباره برخی حالات وسوسه آمده است نشان می دهد که گویا شیطان، ملازم انسان است و این ملازمت و مقارنت، تعبیری کنایی از فراوانی خطورات و امیال انسان برای انجام کارهای ناپسند است. بنابراین کسی که از جهت دینی و اخلاقی لغزشهای شدیدتری دارد، زمینه را برای نزدیک شدن و همراهی شیطان فراهم میکند و در نهایت گرفتار شیطانی میشود که مدام او را وسوسه میکند و به همین دلیل می بینیم که تفکرات و امیالِ آنها متمایل به انحراف است. به همین دلیل است که طبق تبیین قرآنی، این همراهی پس از مرحلهای رخ میدهد که انسان از یاد خدا غافل میشود و بیراهه را بر راه راست ترجیح میدهد. بنابراین همراهی و قرین بودن با شیطان، شدیدترین و تأثیرگذارترین مرحله وسوسه است و ورود انسان به این مرحله بعد از تسلیم شدن انسان و پیروی او از وسوسههایی است که پیش از آن، پراکنده و یکیدرمیان به ذهنش خطور کرده و بر اساس آنها عمل نموده است به گونه ای که بعد از این مرحله، شیطان او را می بلعد.
اما آنهایی که به این وسوسههای شیطان بیتوجهاند، وارد مرحله همراهی نمیشوند و دیگر شیطان نمیتواند آنان را – به اختیار خودشان – به زانو درآورد، در نتیجه پیروی مداوم از شیاطین هم در کار نخواهد بود. خداوند سبحان میفرماید: « وَ قالَ الشَّيْطانُ لَمَّا قُضِيَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَ ما كانَ لِيَ عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لي فَلا تَلُومُوني وَ لُومُوا أَنْفُسَكُمْ ما أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِيَّ إِنِّي كَفَرْتُ بِما أَشْرَكْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمينَ لَهُمْ عَذابٌ أَليم»[9] (ابراهیم: 22) و میفرماید: « إِنَّ عِبادي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوين»[10] (حجر: 42) و میفرماید: « فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجيمِ إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذينَ آمَنُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذينَ هُمْ بِهِ مُشْرِكُونَ»[11] (نحل: 98-100)
این آیات نشان میدهند که به واسطه پیروی از شیطان، او میتواند به انسان مسلط شود. پس این توالی برای ما روشن میکند که تسلط شیطان بر انسان، به انتخاب و اختیار خود انسان است. پس این خود انسان است که با پیروی کردن از شیطان، به او قدرت می دهد تا بر وی مسلط گردد و البته اگر توبه کند می تواند بر علیه این قدرت و تسلط شیطان، بشورد و وی را کنار زند و در آن هنگام خواهد دید که شیطان هیچ تسلط تکوینی بر وی ندارد. سلطه و قدرت شیطان هنگامی است که خودِ انسان مجال را برای او فراهم آورد تا ملازم و قرین و سپس حاکم بر انسان گردد.
با این توصیف، دیگر تعارضی میان آیات قرآنی دیده نمیشود و آیات قرآنی در بافت صحیح خود، به خوبی فهمیده میشوند.
[1] . اضاءات فی الفکر و الدین و الاجتماع، ج 3 ص 51
[2] و اين گونه براى هر پيامبرى دشمنانى از شياطين انس و جن قرار داديم، كه براى فريب مردم همواره گفتارى باطل ولى به ظاهر آراسته و دلپسند به يكديگر القاء مىكنند، و اگر پروردگارت مىخواست چنين نمىكردند، پس آنان و آنچه را به دروغ به هم مىبافند واگذار.
[3] از زيان وسوسهگر كمين گرفته و پنهان، آنكه همواره در سينههاى مردم وسوسه مىكند از جنّيان و آدميان
[4] از جمله علامه محمدتقی مصباح
[5] و هر كس خود را از ياد [خداى] رحمان به كوردلى و حجاب باطن بزند، شيطانى بر او مىگماريم كه آن شيطان ملازم و دمسازش باشد. و بىترديد شيطانها چنين كسانى را از راه خدا باز مىدارند، در حالى كه [با اين گمراهى سخت] گمان مىكنند راه يافتگان واقعى آنانند. تا زمانى كه [در قيامت] نزد ما آيند [به شيطانش] گويد: اى كاش ميان من و تو فاصله و دورى مشرق و مغرب بود، پس چه بد همنشينى بودى!
[6] و آنان كه اموالشان را از روى ريا و خودنمايى به مردم انفاق مىكنند، و به خدا و روز قيامت ايمان ندارند [شيطان همدم آنان است]. و هر كس شيطانْ همدم او باشد بىترديد بد همدمى است.
[7] همنشينش [از ميان شيطان ها] مىگويد: پروردگارا! من او را به سركشى و طغيان وا نداشتم، او خودش [به ميل خود] در گمراهى دور و درازى بود. [خدا] مىگويد: در پيشگاه من با يكديگر ستيزه مكنيد، بىترديد من تهديد [به عذاب] را پيش از اين [از طريق وحى و پيامبران] به شما اعلام كرده بودم.
[8] [به خاطر كفر و طغيانشان] براى آنان همنشينانى [مفسد و تبهكار] گماشتيم كه لذايذ مادى و شهوانى حال و آينده را در نظرشان زيبا و دلربا جلوه دادند، و فرمان عذاب بر آنان در [زمره] گروههايى از جن و انس كه پيش از آنان گذشتند، محقق و ثابت شد، آنان بىترديد زيانكارند.
[9] و شيطان [در قيامت] هنگامى كه كار [محاسبه بندگان] پايان يافته [به پيروانش] مىگويد: يقيناً خدا [نسبت به برپايى قيامت، حساب بندگان، پاداش و عذاب] به شما وعده حق داد، و من به شما وعده دادم [كه آنچه خدا وعده داده، دروغ است، ولى مىبينيد كه وعده خدا تحقّق يافت] و [من] در وعدهام نسبت به شما وفا نكردم، مرا بر شما هيچ غلبه و تسلّطى نبود، فقط شما را دعوت كردم [به دعوتى دروغ و بىپايه] و شما هم [بدون انديشه و دقت دعوتم را] پذيرفتيد، پس سرزنشم نكنيد، بلكه خود را سرزنش كنيد، نه من فريادرس شمايم، و نه شما فريادرس من، بىترديد من نسبت به شركورزى شما كه در دنيا درباره من داشتيد [كه اطاعت از من را همچون اطاعت خدا قرار داديد] بيزار و منكرم يقيناً براى ستمكاران عذابى دردناك است.
[10] قطعاً تو را بر بندگانم تسلّطى نيست، مگر بر گمراهانى كه از تو پيروى مىكنند.
[11] پس هنگامى كه قرآن مىخوانى از شيطان رانده شده به خدا پناه ببر.يقيناً او بر كسانى كه ايمان آوردهاند وهمواره بر پروردگارشان توكل مىكنند، تسلّطى ندارد. تسلّطش فقط بر كسانى است كه او را سرپرست و دوست خود گرفتهاند و بر كسانى است كه [به وسيله اغواگرى او] براى خدا شريك قرار دادهاند.