حیدر حب الله
ترجمه: مجمع علمی طور سینا
پرسش[1]: در فصل سوم از مرحله ی چهارم در شرح کتاب بدایة الحکمة آنجا که بحث بر سر آن است که ماهیت واجب الوجود همان وجود اوست، یکی از مدرسین فلسفه میگوید: این برهان نمیتواند این گزاره را ثابت کند و به همین دلیل است که صدر المتألهین بعد از اینکه این برهان را در جلد اول کتاب اسفار می آورند در ادامه از آن رویگردان میشوند و میگویند: این برهان ما را قانع نمیکند! حال پرسش من این است که چگونه علامه طباطبایی استدلال بی نتیجه ای را ارائه میدهند، به ویژه اینکه این برهان در مورد نفی شریک از خداوند است و اینکه برهان دیگری پیرامون این موضوع در کتاب بدایة الحکمة ارائه نکرده اند؟ اساسا چرا این چنین کتابی که ممکن است عقاید را متزلزل کند در حوزه های علمیه تدریس میشود؟ از شما میخواهم توضیحاتی را ارائه دهید.
پاسخ: نخست: اینطور نیست که علامه طباطبایی در بدایة الحکمة تنها یک دلیل برای توحید واجب الوجود آورده باشند، ما میتوانیم برهان دیگری را در فصل دوم از مرحله ی دوازدهم که ویژه ی الاهیات به معنای اخص است مشاهده کنیم. حتی آنجا به برخی اشکالاتی (مانند شبه ی ابن کمونه) که بر برخی دیگر از ادله ی نفی توحید وارد شده پاسخ داده اند. بنابراین منظورتان را نمیفهمم چیست که گفتید علامه در بدایه دلیلی برای اثبات توحید واجب الوجود نیاورده اند؟
دوم: در همان فصل سوم که شما به آن اشاره کردید، دلیلی را می آورند تا این گزاره را که «ماهیت حق تعالی همان وجود اوست و اینکه او هیچ ماهیتی ندارد» اثبات کنند و خودشان همین دلیل را برگزیده اند. حال آنطور که اشاره کردید اگر صدرالمتألهین اشکالی را بر این برهان در کتاب اسفار اربعه وارد کرده باشد و خود علامه نسبت به این اشکال قانع نشده باشند، ایشان در قبال این اشکال و پذیرفته شدنش از جانب صدرالمتألهین یا برخی دیگر از شارحان مسئولیتی ندارند. شاهدی وجود دارد که ایشان خود دلیل را قبول کرده اند ولی اشکال آن را بیوجه میدانند و آن هم اینکه در فصل سوم از مرحله ی دوازدهمِ کتاب نهایة الحکمة به همین دلیل برمیگردند و دوباره آن را می آورد، اشکال برخی از فیلسوفان چون فخر رازی به این اشکال را یاداوری میکنند و در ادامه این اشکال را با دلایلی کنار میگذارند و آن را مردود میدانند، و این بدین معنی است که ایشان این دلیل را میپذیرند و اشکالاتِ وارده شده ی به این دلیل، ایشان را قانع نمیکنند. پس درست نیست به دلیل سخن دیگران علامه طباطبایی را محاکمه کنیم حتی اگر این دیگری صدرالمتألهین شیرازی باشد.
سوم: فرض کنیم آن چیزی که شما گفتید درست است، ولی نکته ای که باید مدنظر قرار دهیم این است که «ماهیت حق تعالی همان وجود اوست و اینکه او هیچ ماهیتی ندارد» تنها به عنوان مقدمه ای برای برخی از دلایل توحید قرار میگیرد و تمامی دلایل نفی شریک پروردگار منوط به اثبات این گزاره نیستند، پس معنای باطل بودن دلیل علامه طباطبایی در این زمینه این نیست که تمام دلایل توحید باطل شده اند، بلکه تنها برخی از آنها دچار مشکل میشوند.
چهارم: کتاب بدایة الحکمة، حلقهای از زنجیره مطالعاتی فلسفه است که علامه طباطبایی برای مطالعه فلسفه اسلامی آماده کرده اند، و در این صورت درست نیست که ما ایشان را با نگاه به حلقه ابتداییِ این زنجیره محاکمه کنیم بدون اینکه توجهی به حلقه های پایانی آن داشته باشیم در صورتی که ایشان قصد دارند در حلقه های پایانی (مانند نهایة الحکمة) مطالب را عمیقتر و گسترده تر بررسی کنند. در این صورت بایستی کل این راه را نگاه کنیم و ببینیم که آیا واقعا ایشان این مسئله را بدون هیچ نتیجه ی قانع کننده ای رها کرده اند؟ این همان کاری است که خود شهید صدر هم انجام دارند داده اند (در کتاب دروس فی علم الاصول) و اگر اشکال شما درست باشد، این اشکال در مورد شهید صدر درستتر است!
شاید بتوانیم اشکال را ناشی از بیانات استاد بدایه یا شارحان این کتاب بدانیم، چرا که شاگردان را به سمت بررسی اشکال های مبنایی دلایل اثبات توحید در این کتاب سوق داده اند. غرق کردن طلبه در مراحل اولیه این مطالعات در اشکالاتی که بایستی در مراحله بعدی با آن مواجه شود باعث میشود ذهن او مشوش شود. به همین دلیل بارها گفته ایم که در کتابهای اولیه ای که دانشجو مطالعه میکند، استاد به واسطه بیان اندیشه های دقیق نقادانه نباید ابراز وجود کند و صرفا در این کتابهای ابتدایی در علومی مانند فلسفه بایستی در ابتدا تحلیل های به کار رفته آشکار شود، تصورات به خوبی روشن شود و مقایسه ها انجام شود تا پس از آن به مرحله ی تصدیقات برویم؛ چرا که بیشترین چیزی که او نیاز دارد روشن شدن مفاهیم و تصورات، فهم تمایز اصطلاحات و مقولات فلسفی و مقایسه ی نظرات مختلف است قبل از این اینکه بخواهد به مرحله تصدیق و قطعیت برسد. از نظر من میان ارائه اندیشه های مختلف و رویکردهای متفاوت با ارائه تنها یک اندیشه و نقد در یک موضوع خاص، تفاوت زیادی وجود دارد. در کل به نظرم اشکال شما به علامه طباطبایی وارد نیست.
[1] اضاءات فی الفکر و الدین و الاجتماع ج 2 ص 108