• الرئيسية
  • السيرة الذاتية
  • الكتب والمؤلفات
  • المحاضرات والدروس
  • المقالات
  • الحوارات واللقاءات
  • المرئيات
  • الأسئلة والأجوبة
  • لغات اُخرى
  • تطبيق مؤلفات حب الله
  • آراء
الموقع الرسمي لحيدر حب الله
# العنوان تاريخ الإعداد تاريخ النشر التعليقات الزائرين التحميل
چرایی مبالغه در مستحبات و شعائر و مقدم داشتنِ آنها بر واجبات 2020-06-15 2020-06-15 0 1425

چرایی مبالغه در مستحبات و شعائر و مقدم داشتنِ آنها بر واجبات

حيدر حبّ الله

ترجمه: محمّد رضا ملايی

سوال[1]: دلیلِ توجهِ بیش از حد ما به برخی از مستحبات یا برخی اعمال که استحباب‌شان (حتی) ثابت نشده و یا علماء درباره‌ی حکمِ آنها اختلاف نظر دارند چیست؟ گاهی اوقات حتی اینگونه اعمال را بر واجبات نیز مقدم می‌داریم و به آنها اهتمام می‌ورزیم و مال و وقت زیادی را صَرفِ آنها می‌کنیم مانند برخی زیارت‌ها و ..

جواب: دلایل متعددی برای این موضوع وجود دارد که البته مرتبط با هم هستند. در اینجا برخی از آنها را به صورت مختصر بیان می‌کنم:

  1. به نظرم مهمترین دلیلی که امروزه برای این گونه پدیده‌ها میتوان بر شمرد ترس از زوال هویت و یا نگرانی از کنار گذاشته شدن و یا کم شدنِ رونق و هیبت برخی از امور دینی است؛ فرض کنید عده‌ای، از یک عملِ مستحب انتقاد می‌کنند و یا یک مساله‌ی اعتقادی را نقد می‌کنند و یا نگاهی تاریخی را نَقّادی می‌کنند و فلان تفسیر را مورد انتقاد قرار می‌دهند و این یا آن حدیث را نقد می‌کنند و … ؛ آنچه که توسط اینان انجام می‌شود می‌تواند یک کار ساده باشد که پیامدهای نگران کننده‌ای ندارد؛ ولی آنچه باعث نگرانی می‌شود این است که اینگونه انتقادها و یا حاشیه‌نگاری‌ها طبیعتا به همین مقدار باقی نمی‌ماند و از فلان عمل مستحب و مساله‌ی اعتقادی و واقعه‌ی تاریخی و فلان حدیث و … فراتر رفته و به عرصه‌های وسیع‌تری کشانده خواهد شد. در چنین حالتی، این احساسِ ترس، ظاهر می‌شود که اگر به دنبالِ این گونه نقدها، به راه افتیم، در آینده، شاهدِ افتادنِ برگهای این درخت پر ثمر و یا افتادنِ دانه‌های تسبیح خواهیم بود. اینجاست که نسبت به آینده‌ی دین، این احساس نگرانی خودنمایی می‌کند که اگر به این‌گونه نقدها، مجال دهیم وضعیت دین در آینده به خطر می‌افتد.

البته کسانی که این نگرانی‌ها را دارند انسان‌های ساده‌ای نیستند؛ حداقل، عده‌ای از آنها – که تعدادشان کم هم نیست – به وضوح می‌فهمند که مشکل اصلی، این اعتقادِ جزئی و یا مساله‌ی تاریخی و یا فقهی و حدیثی نیست؛ بلکه مشکل در جریانِ انتقادی ای است که ابزار ویرانگر نقد را محدود به این موارد نمی‌کند بلکه استفاده از آن را همین طور ادامه می‌دهد. اینجاست که از عواقبِ این فرآیندِ ادامه دار، می‌ترسند. قبلا گفته‌ام برخی از کسانی که چنین نگرانی‌هایی دارند سعی می‌کنند یک مساله‌ی جزئی را بزرگ جلوه دهند تا بدین وسیله از یک مساله‌ی بزرگ و مهم، محافظت نمایند؛ همان مساله‌ی مهمی که خوفِ آن می‌رود فرآیند انتقاد و نقد، بعد از عبور از این مساله‌ی کوچک، به سراغِ آن بیاید. همانطور که شما مرزهای دفاعیِ متعددی را برای حمایت از مرکز و عمق، تعریف می‌کنید و حتی به مرز زمین‌های دیگران می‌روید تا به وسیله‌ی ممانعت از پیشرویِ نظامیِ آنها، خود را مصون بدارید در این جا نیز همین اتفاق می‌افتد؛ بدین صورت که مثلا تضعیفِ فلان حدیث و یا فلان قضیه‌ی فقهی و یا دیدگاه فلسفی را بزرگ جلوه می‌دهند[2] تا بدین وسیله – ولو اینکه خودشان هم متوجه نباشند – از منظومه‌ای حمایت کنند که در ورای این جزئیات، قرار دارد. بسیاری از این تفاصیل و جزئیات، در واقع نقش حمایت از محورها و مراکز بزرگ در منظومه‌های فکری را ایفا می‌کنند.

به همین دلیل است که می‌بینید در یک شرایط زمانیِ خاصی، همین افرادی که چنین نگرانی هایی دارند انتقاداتی را مطرح می‌کنند شبیه همان نقدهایی که از آن می‌ترسیدند. یعنی خودِ همین افرادِ محافظه‌کار، در برهه‌ای از زمان، بسیاری از میراث‌های علمی خود را نقد کردند ولی امروزه از اینکه دیگران نیز وارد این فضای انتقادی شوند و بقیه نیز آن را استمرار دهند احساس ترس می‌کنند به گونه‌ای که همین ترس، باعث می‌شود نسبت به آنچه که پس از این فضای انتقادی و استمرارِ آن، از منظومه‌ی فکر دینی باقی می‌ماند احساس نگرانی کنند. به همین دلیل، امروزه می‌بینید بسیاری از پیروان شهید مطهری و یا شهید صدر و یا شیخ محمد عبده و … از بیانِ برخی از افکارِ آنها می‌هراسند؛ با اینکه قبلا، افکار همین افراد را ترویج می‌کردند. چرا؟ چون اوضاع تغییر کرده و حالتِ احساسِ امنیت به حالتِ ترس تبدیل شده است؛ ترس درباره خود، آنهم به خاطر انجام کاری که باعث پسرفت و عقب‌نشینیِ اوضاع دینی ما و رشد و ترویج جوّ سکولار – که منتقدِ منظومه‌ی دینی از داخل است – گردد؛ و این[3] در واقع، مرحله‌ی جدیدی از نزاع و درگیریِ سکولاریسم و دین است که امروزه در عالَمِ عربی و اسلامی مشاهده می‌کنیم. این مرحله، غیر از انتقاداتی است که سکولارها از خارجِ منظومه‌ی دینی[4] مطرح می‌کنند. سکولارها امروزه شروع به نقدِ فکرِ دینی آنهم از طریقِ بازتولیدِ فهمِ جدیدی از دین کرده‌اند. نقدهایی که امروزه سکولارها بر دین وارد می‌کنند به نقدهای برون دینی و نقدِ دین از خارج، منحصر نمی‌شود؛ فرقِ بینِ نقدِ از خارج و نقدِ از داخل، مانند تفاوت بین شکستنِ صفهای لشکر دشمن در روی زمین و بین بمبارانِ صفوفِ آنها از دور است.

  1. عامل دیگری که برای این پدیده می‌توان برشُمُرد عدمِ اعتماد به کسانی است که متصدیِ پروژه‌های انتقادی و اصلاحی و فکرِ جدید هستند. الآن با بحرانِ اعتماد بین محافظه کاران از یک سو و منتقدینِ جدید از سوی دیگر مواجه هستیم. محافظه کاران، به برخی – یا بیشترِ – منتقدین و نیت‌های آنها اعتماد ندارند و به همین دلیل، شک می‌کنند که آیا آنها مذهب خویش را رها کردند و یا اساسا به دین اسلام، ایمان ندارند و خود را همچون اغلبِ مسلمین جلوه می‌دهند تا از این طریق افکار خود را ترویج کنند و در صدد ویران کردنِ تشکیلاتِ دینی و ساختار و شاکله‌ی مذهبی و دینی مردم می‌باشند و علاوه بر این، آنها افرادی خبیث هستند و مقاصد منحرفی دارند که در نهایت تقیه آنهم به بهترین وجه به سر می‌برند. حتی ممکن است اینگونه تشکیک‌ها به مرحله‌ای برسد که آنها را از عوامل بیگانگان دانسته که در حالِ خیانت هستند؛ اتهامی که بر اساس برخی اطلاعات، تقویت هم می‌شود.

اکنون حضورِ این بحران اعتماد را می‌توان حس کرد؛ وقتی شما نسبت به کسی که متصدیِ پروژه‌ی فکرِ دینی است اعتماد ندارید به طور طبیعی، در برابر هر حرفی که بگوید، حساسیتِ زیادی از خود نشان می‌دهید حتی اگر آن حرف، صحیح باشد. همه‌ی ما می‌دانیم که بازسازیِ این وضعیت و بازتولیدِ اعتمادِ به یکدیگر، به هیچ عنوان یک کارِ ساده و بسیط نیست و نمی‌توان به شواهد و قسم‌های سنگین و غلیظ، اکتفا کرد. فقدانِ اعتماد، عادتا به همراهِ حالتی از بیگانگی و دور شدن از یکدیگر است و این بیگانگی و دور شدن از یکدیگر، تخیلاتِ منفی و سلبیِ ما را فعال می‌کند. وقتی از کسی دور هستید و فقط به خبرهایی اکتفا می‌کنید که باعثِ تقویتِ این بی اعتمادی می‌شود در این صورت، قوه‌ی خیال شما شروع به شیطنت در عقل کرده و دیدگاه شما را نسبت به آن شخص، بدتر می‌کند و به جایی می‌انجامد که نمی‌توانید قبول کنید آن شخص، تا این اندازه که می‌پندارید خبیث و منفی نباشد … . ما در اینجا با واقعیت‌ها سر و کار داریم و باید کاملا از آنها آگاه باشیم. به نظرم، اینگونه واکنش‌ها طبیعی و قابل انتظار است؛ هر چند ممکن است از نظر فکری، صحیح نبوده و فاقد ارزش باشند.

  1. اما عامل و دلیلِ دیگر برای ظهور چنین پدیده‌هایی، عبارت است از تبدیل شدنِ گروه‌های منتقد، به رقیبانی قدرتمند که در پیِ کسب اقتدار و مشروعیت در نزد مردم بوده و با جریان‌های محافظه‌کار بر سَرِ جذبِ مردم و کسبِ موقعیت‌های اجتماعی و سیاسی و تسلط بر منابع مالی، رقابت می‌کنند. امیدوارم فکر نکنید که من از نیت‌های غیر اخلاقیِ شخص و یا اشخاصی خاص، سخن می‌گویم. من از کشمکش بر سر قدرت و اختلاف و درگیری بر سر موضوعی سخن می‌گویم که هر طرف، آن موضوع را حق و حقیقت و در واقع، همان دینی می‌داند که باید از آن دفاع کند. مشاهده می‌کنیم که«واقعیت عینی و بیرونی»، تبدیل به جریان‌هایی شده که ریشه در افکار و مسائل دیگری دارد؛ و این جریان‌ها، نیروهای با نفوذی شمرده می‌شوند. وجود جریان‌های متعدد و با نفوذ که عموما در سایه‌ی وضعیتِ بیمار و غیر طبیعیِ جهان اسلام – جهت مشارکت در قدرت[5]– به سر می‌بَرند منتهی به کشمکش و نزاعی می‌شود که احیانا غیر منطقی به نظر می‌رسد. اگر ما در جامعه‌ای با ثبات زندگی می‌کردیم که هیچ کسی در آن جامعه، نسبت به زندگی و عناوینِ اجتماعیِ خویش، هراسی نداشت در آن صورت، نزاع‌های موجود بین جریانات مختلف، در ذیل چارچوب‌های طبیعی و عامی قرار می‌گرفت که عموما بر آن جامعه، حاکم بود. اما وقتی یک جامعه بی‌ثبات باشد – مانند بیشتر شهرهای اسلامیِ ما – در این صورت، اختلافات میان جریاناتِ متعدد، عادتا به نزاع‌ها و کشمکش‌های شدیدتری می‌انجامد؛ مخصوصا اینکه ما از جریانهای دینی و ایدئولوژیک سخن می‌گوییم. در هر صورت، سهمگین شدن این کشمکش‌ها و نزاع ها، منجر به قطع شدن ارتباط‌ها می‌شود و این قطع ارتباط‌ها، منجر به تمرکز و تاکید بر ویژگی‌های طبقاتی و جناحی می‌شود به این معنی که وقتی فضای رقابتِ منفی بین جریان‌ها، شدت گرفت هر جریان سعی می‌کند ارتباط خود را با جریان‌های دیگر، قطع کند و وقتی ارتباطات سیاسی و فکری و اجتماعی و … قطع شود عادتا هر گروهی سعی می‌کند ویژگی‌ها و ممیزات خویش را حفظ نماید و در اینجاست که هر گروه و جریانی، تمایزات خود با دیگران را تقویت کرده و عناصری که باعث اشتراک با جریان‌های دیگر می‌شود را کاهش می‌دهد. طبیعتا چنین وضعیتی به جایی می‌رسد که می‌بینیم بر یک مساله که اصلِ آن ثابت نشده و یا حداقل، محل اختلاف نظر است به شدت تاکید می‌شود آنهم فقط به این خاطر که از جریان‌های دیگر، متمایز شوند؛ همان جریانهایی که در تقابلِ با نفوذ و یا حتی وجودِ آنها هستیم. به همین دلیل مشاهده می‌کنیم به هر اندازه که خصومت بین مذاهب و جریان‌های دینی، شدیدتر شود عادت‌ها و رویه‌ها و مفاهیمِ اختصاصی – که باعث تمایز با رقیب می‌شود – زیادتر شده و مفاهیم و عرف‌ها و رویه‌های مشترک، تقلیل می‌یابد. این دقیقا همان چیزی است که در تاریخ، اتفاق افتاده و حتی اکنون نیز تقریبا عمومِ مذاهب اسلامی، در همین وضعیت به سر می‌برند. حتی مشاهده می‌کنیم که برای مخالفت مذهبی با دیگران و اینکه رشد و تعالی، در مخالفت کردن با جریان‌های دیگر است نظریه پردازی کرده و توصیه می‌کنند که باید فلان کار را ترک کنید زیرا پیروانِ مذهبِ رقیب، این کار را انجام می‌دهند و باید فلان عمل را انجام دهید نه به این خاطر که در اصلِ دین و شرع، توسط یک نص و یا دلیلِ خاص، ثابت شده بلکه بدین خاطر که آن عمل، نشانه‌ی اختصاصیِ مذهب – در جاهای مختلف – بوده و باعث تمایز مذهبی نسبت به دیگران می‌شود. در اینجا، خودِ تمایز و ویژگیِ اختصاصی، ارزش ذاتی دارد و به چیزهای دیگر، اعتبار و قیمت می‌دهد. دقیقا همین نکته در داخلِ جریان‌هایی که درون یک مذهب وجود دارد نیز اتفاق می‌افتد و در صورتی که مدتِ تخاصم و نزاع میان این جریانات، طولانی شود به مروز زمان ممکن است از داخل یک مذهب، مذاهب دیگری سر برآورد.
  2. عامل دیگر، احساسِ فقدانِ بدیل است؛ این عامل را نباید کوچک شمرد. وقتی منتقدان، بَنایِ با شکوه یک مفهوم و یا عادت و مناسک دینی را تخریب می‌کنند، وجدانِ عمومیِ متدینین، حس می‌کند این مناسک و آئین مذهبی، از فرهنگ دینی کنار گذاشته شد؛ و وقتی همین منتقدان، این خلاء را با چیزی که به نظرشان، درست و صحیح است پُر نمی‌کنند، در جامعه، این درک و احساس، شکل می‌گیرد که اینان، به تخریب دین می‌پردازند بدون اینکه بدیل‌ها و جایگزین‌هایی برای آن ارائه دهند؛ و این یعنی ارزشهای دینی به جای اینکه مورد تاکید واقع شوند در حال تقلیل بوده و رو به نقصان دارد؛ چنین وضعیتی، باعث می‌شود احساس ترس و نگرانی ایجاد شود.

لذا عدم توجه و تمرکزِ منتقدان بر ارائه‌ی جایگزین‌ها و بدیل‌ها – در صورتی که ارائه‌ی بدیل ممکن باشد – کار اشتباهی است؛ زیرا حالت روانیِ جامعه، احساسِ خلاء مذهبی می‌کند (حتی اگر شخصا معتقد باشید این احساسِ خلاء، وهمی است) و این مساله، باعث بروز این تلقی می‌شود که دین در حالِ پسرفت و عقب نشینی است. اگر کسی بگوید کنار گذاشتن «صلوة رغائب»، باعث می‌شود حالتِ روحی و ایمانی مسلمین در ابتدای ماه رجب، از بین برود؛ در واقع این شخص، از یک واقعیتِ اجتماعیِ حقیقی سخن می‌گوید؛ زیرا فعلا با توجه به وضعیتِ موجود، چنین اتفاقی رخ خواهد داد. حال اگر شما، نظری درباره‌ی جایگزینِ این عمل – مثلا صلوة رغائب که به خاطر بررسی و تحلیلِ انتقادی، حذف شده – نداشته باشید با یک بحران مواجه خواهید شد. لذا وقتی برخی از مردم، از صلوة رغائب دفاع می‌کنند در حالی که می‌دانند چنین نمازی، در شریعت اسلام، ثابت نیست، در واقع – بر اساس یک تحلیل روانی – به دنبالِ این هستند که مخالفتِ خود را با قربانی کردنِ یک حالت و احساس دینی، ابراز کنند؛ حالتِ دینی‌ای که به هر دلیلی الآن وجود دارد. همچنین اینگونه افراد با دفاع خود از – مثلا – صلوة رغائب، می‌خواهند از گروه‌های منتقد، فاصله گرفته و از آنها متمایز شوند؛ به همین دلیل است که مشاهده می‌کنید برخی از مردم، از این مناسبت‌ها و شعائر دینی، برای ابراز و نشان دادنِ ویژگی هایی استفاده می‌کنند که آنها را از گروه‌های منتقد، متمایز نموده است و به بیان دیگر، از طریقِ تاکید بر این آیین و مراسمِ دینی، سعی در مرزبندی با چنین گروه‌هایی دارند؛ گویی می‌خواهند به هر قیمتی – ولو با زور و اجبار – این آئین دینی و مذهبی را نگه دارند؛ در حالی که چنین حساسیت و تلاشی را برای یک آئین و مناسک دینی دیگر که یقینا به وسیله‌ی نصوص دینی ثابت شده و در عین حال، مهجور مانده – مانند نماز شب – مشاهده نمی‌کنید. دلیلش همین است که عرض شد؛ یعنی علتِ چنین رفتاری، عدمِ آگاهی علمی نسبت به مسائل مختلف نیست بلکه سبب این رفتارها، احیانا تلاش برای تمایز با چنین گروه‌هایی است و یا اینکه می‌خواهند – در فضایی که بسیاری از ساختارهای مذهبی در حال سقوط و بی‌اعتبار شدن است – آن حالتِ ایمانی و عمومی را از دست ندهند؛ همان حالتی فعلا حضور دارد و به نظرِ آنها، بقاء این حالت (به هر قیمتی) بهتر است از اینکه جوانان ما به سمت و سوهای دیگری بروند.

و بدین صورت، کار تمام می‌شود؛ هر گاه بدیل و جایگزین ارائه نکنید نقد و نَقّادی، باعث می‌شود حالتِ عمومی و ذهنیت مردم به وضعیتی بدتر از آنچه که در صدد نقدش هستید هدایت گردد.

  1. اما عامل پنجم: برخی از مسائل، مربوط به بُعد عمومی جامعه‌ی دینی بوده و آن جامعه را نظم می‌دهد مانند شعائرِ عام. شعائر و آئین‌های دینی – از یک جهت – یکی از عواملی است که اجتماعات دینی را نظم داده و موجب اتحاد و پیوستگی آنها شده و باعث نیرو گرفتنِ این جوامع می‌گردد. حال وقتی شما از رونقِ این شعائر، می‌کاهید در واقع، عاملِ انسجام و درهم‌تنیدگیِ دینی – یا مذهبیِ – جامعه را به لرزه در آوردید. درست است که شما با شیوه‌ای علمی، به نقد این شعائر پرداخته‌اید ولی تَلَقّیِ طرف مقابل – با توجه به زاویه و بُعدِ اجتماعیِ نقدِ شما – این است که نقدِ شما در واقع، تخریبِ رکن و پایه و یا یکی از عواملِ اجتماعی دینی است.

یک دین و یا مذهبی را تصور کنید که هیچ آئینِ مذهبی و دینی و یا شعائر و مناسکی نداشته باشد. چنین مذهب و دینی از نظرِ اجتماعی، استحکام و پایداری کمتری دارد نسبت به دین و مذهبی که پیروانِ آن از طریق شعائر و آئین‌ها با هم متحد و مرتبط شده‌اند؛ همان شعائر و آئین‌هایی که در واقع نمایانگرِ منبعِ روحیاتِ عامِ اجتماعی است. کسانی که در برابر انتفادهای شما می‌ایستند و از مسائل و موضوعاتِ مورد انتقادِ شما، دفاع می‌کنند ممکن است به صورت ناخودآگاه، در همین سیاق، قرار گرفته و در چنین فضایی، سیر کنند. هرگاه و به هر اندازه که از فلان آئین و سلوک دینی، محافظت کنیم در واقع از مذهب و دین و برپایی و استحکامِ آن در برابر دیگران مراقبت کرده‌ایم؛ همانطور که در مقابلِ آنها – آنهم درفضایی آکنده از تنش‌های فرقه‌ای – عرض اندام کرده‌ایم. تمام این مسائل را باید لحاظ کرد. درست است که این مسائل، بر ارزش علمیِ نقدِ شما، تاثیری نمی‌گذارد ولی کسی که در عالَمِ واقع، حمایت از دین – و نه انهدامِ آن – را رسالت خویش می‌داند نمی‌تواند نسبت به چنین مسائلی، بی تفاوت باشد و آنها را نادیده بگیرد.

عواملِ فوق، فقط از باب مثال بود و قصدِ من از ذکرِ آنها، تاییدِ اتفاقاتی که می‌افتد نیست؛ حتی من معتقدم این عوامل، بر خلافِ فقهِ اولویات است. مقصودِ من از ذکر این عوامل، فهم و درک برخی از ابعادِ اتفاقاتی است که می‌افتد و اینکه نباید به این امور، فقط از بُعد علمی نگاه کرد؛ زیرا در مواجهه با وقایع و اتفاقات، لازم است علاوه بر تعاملِ علمی با آنها، در صددِ این باشیم تا ذاتِ آن اتفاقات را کاملا بفهمیم و نسبت به مبادی و مناشیءِ پیدا و پنهان‌شان در انعکاساتِ رفتارهایی که از خود بروز می‌دهند آگاه باشیم. «فراهم آوردنِ احساسِ امنیت» از یک سو و از سوی دیگر، «تلاش جهت ارائه‌ی جایگزین‌های اجتماعی و روحی»،[6] از عوامل مهم برای به نتیجه رسیدنِ عملیاتِ اصلاح دینی است آنهم در فضایی که دین، از ارکانِ اساسیِ زندگی محسوب می‌شود.

_____________________

[1] حب الله, اضاءات فی الفکر و الدین و الاجتماع, ج 4 سوال 662.

[2] . و از آن همچون یک جُرم سنگین و واقعه‌ی عظیم یاد می‌کنند

[3] . یعنی نقدِ منظومه‌ی دینی از داخل، توسط جوّ سکولار (مترجم)

[4] . و در واقع با یک نگاه برون دینی، دین را نقد می‌کنند. (مترجم)

[5] . قدرت به معنی عامِ آن نه خصوصِ قدرت سیاسی.

[6] . برای شعائر و مناسکِ دینی و مذهبی که مورد نقد قرار گرفته اند.

إرسال

you should login to send comment link

جديد الأسئلة والأجوبة
  • تأليف الكتب وإلقاء المحاضرات بين الكمّ والنوعيّة والجودة
  • مع حوادث قتل المحارم اليوم كيف نفسّر النصوص المفتخرة بقتل المسلمين الأوائل لأقربائهم؟!
  • استفهامات في مسألة عدم كون تقليد الأعلم مسألة تقليديّة
  • كيف يمكن أداء المتابعة في الصلوات الجهرية حفاظاً على حرمة الجماعات؟
  • هل يمكن للفتاة العقد على خطيبها دون إذن أهلها خوفاً من الحرام؟
  • كيف يتعامل من ينكر حجيّة الظنّ في الدين مع ظهورات الكتاب والسنّة؟!
  • هل دعاء رفع المصاحف على الرؤوس في ليلة القدر صحيحٌ وثابت أو لا؟
الأرشيف
أرسل السؤال
الاشتراك في الموقع

كافة الحقوق محفوظة لصاحب الموقع ولا يجوز الاستفادة من المحتويات إلا مع ذكر المصدر
جميع عدد الزيارات : 36592510       عدد زيارات اليوم : 18907