• الرئيسية
  • السيرة الذاتية
  • الكتب والمؤلفات
  • المحاضرات والدروس
  • المقالات
  • الحوارات واللقاءات
  • المرئيات
  • الأسئلة والأجوبة
  • لغات اُخرى
  • تطبيق مؤلفات حب الله
  • آراء
الموقع الرسمي لحيدر حب الله
# العنوان تاريخ الإعداد تاريخ النشر التعليقات الزائرين التحميل
وجود­گرایی اسلامی، برنامه و روشی مستقل است یا صرفا واکنشی است در برابر تحجر دینی؟ 2022-12-06 2022-12-06 0 144

وجود­گرایی اسلامی، برنامه و روشی مستقل است یا صرفا واکنشی است در برابر تحجر دینی؟

حیدر حب الله

ترجمه: مجمع علمی طور سینا

پرسش[1]: استاد… در حملاتش علیه معبد ( یعنی موسسه فقهی) مردم را به انقلاب بر ضد آن فراخوانده و دربرابر فیلسوفان و فقیهان به پاخاسته است. وی معتقد است که آن­ها – بر خلاف عرفا- هیچ ارتباطی با گوهر وجودی انسانیِ دین ندارند. نظر شما در رابطه­ ی با این مفهوم از گرایش وجودی و همچنین وجود­گرایی اسلامی چیست؟ آیا این مسلک مبتنی بر برهان ها و استدلالهای خاصی است یا صرفا واکنشی است در برابر تحجر عقلانی و نص­گرایی متحجرانه­ ای که امروزه گرادگرد ارتباط خدا و انسان را فراگرفته است؟

پاسخ:

  • روشن است که خاستگاه بخش قابل توجهی از نظریاتِ فکری معاصر واکنش­های تندی هستند در برابر رفتار نهاد دین و شیوه­ ی برخورد آن با سایر افکار و روش­های مدیریت دین در جهان. هر فردی که فضای تفکر انتقادی را مشاهده کند درمی­یابد که او اساسا با فقه و شریعت مشکل دارد. بنابراین اگر امروزه از این رویه ­ی فقهی کوتاه بیاییم و قوانین را صرفا بر اساس قرارداد­های اجتماعی پیش ببریم، خیلی از مشکلاتی که بین جریان­های فکری رقیب در جریان است، یکباره ناپدید می­شوند.

همین­جا است که درگیری پنهان قدرت در میان نهاد دین و دشمنان آن مشاهده­ می­شود. در حالی که در این میان نهاد دین منطق ولایت، اشراف و مراقبت را به کار می­گیرد، در طرف مقابل برای اینکه جای­ پای محکمی برای قدم­ گذاردن در عرصه­ ی قدرت داشته باشد، به دنبال آن هستند که از قدرت علم استفاده کنند با توجه به اینکه علم در انحصار نهاد دین و اولیای آن قرار ندارد.

  • نبرد قدرت بخشی از میدان درگیری­ های جامعه­ ی اسلامی را به خود اختصاص داده است ولی بخش دیگری از این معرکه، حاصل بحران عدم اعتراف همه­ جانبه­ ای است که از ناهمسانی روش­ های شناختی سربرآورده است. هنگامی که افرادی، جامعه­ ی انسانی را به سمت عرفان و تصوف به عنوان راهکار حل مشکلات فرا می­خوانند، این جبهه­ ی جدید را به راحتی می­توانیم مشاهده کنیم؛ چرا که این جریان بیشترین تسامح را در بین سایر جریانات از آن خود کرده است و تسامح خواسته­ ای است انسانی که شهروند عرب و مسلمان در مقابل صورت­ های مختلف استبداد، زور و سستی­ ای که حیات اجتماعی – سیاسی از آن رنج می­برد، به آن فراخوانده می­شود.

آن­ها این اندیشه­ را پذیرفته اند تا بتوانند میان دین و زندگی تفاهمی را برقرار کنند، چرا که از نظر آن­ها عرفان و تصوف – برخلاف فلسفه، کلام، فقه، اصول و تفسیر – هیچ قانون و الزامی را برنمی­تابد. اشتیاق به فرار از نظم بی­تسامحِ فرهنگ و اندیشه ­ی عرب که از بحران استبداد رنج می­برند، دائما افراد این جامعه را به پیروی از این رویکردهای روحانی برمی­انگیزاند.

  • از دیدگاه من، در مرحله­ ی اول بایستی به دنبال نظریه­ ای فلسفی و شناختی پیرامون الاهیات باشیم و سپس سراغ نظریه ­ای برویم که نصوص دینی را به ما بشناساند. پس از رسیدن به این دو نظریه می­توانیم پیرامون این برنامه­ ها و طرح هایی سخن بگوییم که به آن اشاره کردید. ولی خیلی از پژوهشگران مدعی­اند (و خاستگاه دیدگاه­شان چیز دیگری است) که شکاف­ های موجود در ساختار اندیشه ­ی کلاسیک و نهاد دین، اسباب فروپاشی انسجام شناختی این نهاد را فراهم کرده است. بنابراین گذار کامل از آن برای رسیدن به مرحله­­ ای نوین ضروری است. ولی از نگاه من، بایستی در تشخیص علت مشکل دقت بیشتری داشته باشیم. به جای اینکه درب علم پزشکی را به دلیل پاسخ­گو نبودنش به همه­ ی پرسش­ های حوزه­ ی سلامت ببندیم، بایستی با ژرف­ کاوی­ هایمان ریشه­ ی این ناتوانی را بیابیم، تا نقاط قوت این علم را فدای نقاط ضعفش نکنیم.

 

  • بنابراین دو رویکرد نسبت به این مسئله وجود دارد:

الف) رویکردی که باورد دارد هنوز فرصت­هایی برای ترمیم درونی (درون دینی) و به عبارتی از درون ساختار میراث شناختی دین وجود دارد، اگر چه که ممکن است این ترمیم، ما را به سمت جراحی­ هایی حساس و بحران­زا بکشاند. در نتیجه با وجود چنین ترمیم­ هایی لازم نیست کل این نظام را رها کنیم. یا حتی می­توانیم بگوییم با پیاده­ سازی ترمیم­ های درون و برون دینی در کنار یکدیگر، دیگر نیازمند ترک این ساختار نیستیم.

ب) رویکردی که این تلاش­ها را کاملا بی­فایده­ می­داند و باور دارد که تجربه ­ای به گستره­ ی دو قرن به ما نشان داد که اصلاح، ترمیم، نوسازی و احیاء هیچ سودی نداشته و تنها یک راه­کار وجود دارد و آن هم اینکه طرح نوین ما مبتنی بر نصوص دینی نباشد. به این معنی که از نصوص دینی به عنوان راه ارتباط با خداوند چشم پوشی کنیم و این نقش را به خرد و دل واگذار کنیم؛ چرا که متون دینی شأنی تاریخی دارند و امروزه همانطور که می­دانید با توجه به نقدهای متوجه شناخت تاریخی و به طور کلی نقد­های دانش شناخت شناسی، دیگر تاریخ، ارزش چشمگیری ندارد.

من، دیدگاه اول را مناسب ­تر یافته­ ام. ما بایستی به دنبال زنجیره ­ای از جراحی­ هایی سنگین در نواحی بسیار حساس دین باشیم نه اینکه خود را سرگرم بخش­های حاشیه­ ای جسم دین کنیم. من طرفدار روش دوم نیستم که حامیان دیدگاه وجودی در پی آن هستند (با اینکه کاملا اولویت طریقت نسبت به شریعت را پذیرفته­ ام)؛ چرا که فکر می­کنم ما فقط به دنبال دین­داری فردی و گریختن از استبداد و فقه هستیم. آیا عرفان و تصوف را برای واگذاری امور سیاسی در سرزمین­های اسلامی آزموده­ایم؟ آیا نگران این نیستیم که آن­ها ساختاری خرافی از دین ارائه کنند؟ آیا انتظار داریم که با تکیه بر خرد و دل بتوانیم راه را بر ارتداد­های سلبی ببنیدیم؟ آیا دیگر جنگ اندیشه ­ها را نخواهیم دید؟ و آیا حتما با این کار به هدفمان که همان دین­داری است دست می ­یابیم یا اینکه از بی­راهه انسان­ مداری و سکولاریزم سردرمی­ آوریم؟

پس به پرسشی اساسی­ تر رسیده­ ایم: دیدگاه­ی واقعی ما نسبت به دین و نظام­های عقیدتی چیست؟ آیا ما به آن باور نداریم یا در نهایت به جایی می­رسیم که دیگر به آن باور نداشته باشیم تا در نتیجه تدین چیزی جز تسامح و عشق و محبت نباشد؟ البته که من تا کنون نسبت به این نتایج قانع نشده­ ام.

بله، هر متفکر و اندیشمندی که با تکیه بر فلسفه انتقادی، مساله ایمان را مورد نقد قرار می دهد و در نتیجه به عاجز بودن عقل و نص برای تولید معرفت می رسد[2] این حق را دارد به شیوه ای فوق بیاندیشد.

ولی تا وقتی که به یک دیدگاه فلسفیِ قانع کننده­ که ثابت کند عقل و نص از ایجاد یک منظومه معرفتی و منطقی عاجز است نرسیم حق نداریم در این موضوع حتی از شخصیتی چون ملکیان تقلید کنیم.

آنچه گفتم در حد یک اشاره و درآمدی به این مساله بود که ضیق وقت بیش از آن را اجازه نمی دهد. واقعا با یک پرسش و پاسخ نمی­توان به بررسی بنیاد­های دیدگاه ملکیان و امثال او رسید زیرا که مکتب فکری بسیار بزرگی از او پشتیبانی می­کند.

[1] اضاءات فی الفکر و الدین و الاجتماع ج 2 ص 28

[2] مانند دکتر ملکیان که بنیان گذار بسیاری از این ادعاها در جهان تشیع و حتی تسنن است و یکی از این ادعاها، همین مدرسه وجودی است که شما در سوال خود به آن اشاره کردید و یا مدرسه وجدانی که امروزه متداول است.

comments are closed

جديد الأسئلة والأجوبة
  • تأليف الكتب وإلقاء المحاضرات بين الكمّ والنوعيّة والجودة
  • مع حوادث قتل المحارم اليوم كيف نفسّر النصوص المفتخرة بقتل المسلمين الأوائل لأقربائهم؟!
  • استفهامات في مسألة عدم كون تقليد الأعلم مسألة تقليديّة
  • كيف يمكن أداء المتابعة في الصلوات الجهرية حفاظاً على حرمة الجماعات؟
  • هل يمكن للفتاة العقد على خطيبها دون إذن أهلها خوفاً من الحرام؟
  • كيف يتعامل من ينكر حجيّة الظنّ في الدين مع ظهورات الكتاب والسنّة؟!
  • هل دعاء رفع المصاحف على الرؤوس في ليلة القدر صحيحٌ وثابت أو لا؟
الأرشيف
أرسل السؤال
الاشتراك في الموقع

كافة الحقوق محفوظة لصاحب الموقع ولا يجوز الاستفادة من المحتويات إلا مع ذكر المصدر
جميع عدد الزيارات : 35763678       عدد زيارات اليوم : 483