• الرئيسية
  • السيرة الذاتية
  • الكتب والمؤلفات
  • المحاضرات والدروس
  • المقالات
  • الحوارات واللقاءات
  • المرئيات
  • الأسئلة والأجوبة
  • لغات اُخرى
  • تطبيق مؤلفات حب الله
  • آراء
الموقع الرسمي لحيدر حب الله
# العنوان تاريخ الإعداد تاريخ النشر التعليقات الزائرين التحميل
نقد نظریه‌ی تقیه در شیوه‌ی تبلیغ دین توسط اهل بیت علیهم السلام 2021-08-05 2021-08-05 0 1046

نقد نظریه‌ی تقیه در شیوه‌ی تبلیغ دین توسط اهل بیت علیهم السلام

حيدر حبّ الله

ترجمه: محمّد رضا ملايی

سوال: آیا این دیدگاه را که ائمه علیهم السلام در بیان معارف دین نیز تقیه کردند قبول دارید؟

جواب: امروزه برخی از ما، وقتی با دشواری یا مشکلی فکری در روایات مواجه می‌شویم می‌گوییم این مطلب، از روی تقیه صادر شده و یا در فضای تقیه و خوف، رواج یافت و یا می‌گوییم امام به خاطر تقیه، درباره‌ی فلان مطلب، چیزی نگفت و یا فلان سخن را به خاطر تقیه، بر زبان آورد. اینها را می‌گوییم بدون اینکه دلیل درستی بر تقیه و وقوع آن در موارد مختلف ارائه کنیم. همین مساله، بزرگترین دلیل برای غیر شیعیان است که بگویند:«در هیچ چیزی نمی‌توان بر عالمان شیعی و پیروان آنها اعتماد کرد؛ زیرا کارهایی که انجام می‌دهند و سخنانی که می‌گویند مبتنی بر تقیه و فریبکاری است لذا نمی‌توان نظر واقعی آنها را در میان آشفتگی سخنانی که می‌گویند کشف کرد».

حتی امروزه تصور برخی از ما نسبت به ائمه علیهم السلام اینگونه است که هزاران روایت از ایشان در فضای تقیه صادر شده است حتی آن روایاتی که در تفاصیل جزئی و ساده در فقه و آداب و اخلاق وارد شده که اکثر آنها نیز مورد اختلاف بسیار زیاد علمای دیگر فرق اسلامی است. این تصور ما نسبت به حجم زیادی از روایات ائمه علیهم السلام، باعث شده سلوک تبلیغی ایشان در بیان دین را آمیخته با ابهام و طفره رفتن و تشویش اذهانِ علماء و راویان و فقهای بعدی تصور کنیم. وقتی ما چنین تصوری از ائمه علیهم‌السلام ارائه می‌دهیم چگونه می‌توان ادعا کرد که ایشان، بیان کننده‌ی دین و شریعت هستند؟ هر وقت به روایتی از ائمه علیهم السلام برسیم که با اندیشه و تفکرات شخصیِ ما ناسازگار است می‌گوییم امام علیه‌السلام در حالت تقیه چنین سخنی را بر زبان آورده‌اند؛ تا جایی که براساس همین تصویر، حتی از یک روایت صحیح – از نظر سندی – و معتبر،فرار می‌کنیم بدون اینکه دلیلی برای کنار گذاشتن آن حدیث ارائه دهیم.

 این چه گفتاری است که ائمه علیهم‌السلام را در هزاران روایتی که از ایشان به ما رسیده، در حالت تقیه تصور می‌کنیم و چنین تصویری از ایشان ارائه می‌دهیم؟ آنهم فقط به خاطر تبرئه‌ی راویان از جعل و کذب و دست بردن در روایات و یا به خاطر عدم وجود فهمِ تاریخی و زمان‌مند از برخی نصوص ائمه علیهم السلام! برای اینکه ساحت برخی از راویان را منزه از کذب و جعل نماییم ائمه علیهم السلام را تبدیل به اشخاصی می‌کنیم – بدون اینکه بفهمیم – که هر روز، یک جور حرف می‌زنند. به کتابهای برخی از اشخاص مراجعه کنید و ببینید چگونه با احادیث، تعامل نموده و برخورد می‌کنند و چگونه در استفاده از تقیه، زیاده روی می‌نمایند تا جایی که ناخودآگاه ائمه علیهم السلام را تبدیل به اشخاصی می‌کنند که اگر امروز نزد آنها بروید چیزی به شما می‌گویند و اگر فردا نزد آنها حاضر شوید چیزدیگری به شما می‌گویند. آیا این شیوه‌ی بیان دین و شریعت، شیوه‌ای ابتکاری و درست می‌باشد و یا شیوه و روشی مبهم و گنگ است که برای مراقبت از ساحت برخی نصوص و یا راویان و یا تفکرات و عقایدِ خود ما، اختراع شده است؟ حتی در برخی موارد با دو روایت متعارض مواجه می‌شویم که یکی از آنها را حمل بر تقیه می‌کنند در حالی که راوی هر دو روایت یک نفر همچون محمد بن مسلم است – این یک مثال واقعی است – سوال این است که چگونه امام علیه السلام در یک مکان از وی تقیه می‌کند و در مکان دیگر، تقیه نمی‌کند؟ این موارد نیاز به بحثی تاریخی دارد. اگر به همراه محمد بن مسلم در یکی از این دو ملاقات با امام علیه‌السلام، شخص دیگری بود که باعث شد امام از روی تقیه سخن بگوید چرا خودِ محمد بن مسلم به این مساله اشاره نکرد؟ در حالی که خودِ محمد بن مسلم از کسانی محسوب می‌شود که بیش از ما با شیوه‌ی ائمه علیهم السلام آشنا است و بیش از ما با ایشان زندگی کرده است.

از یک منظر، استفاده از نظریه‌ی تقیه به این شیوه‌ی افراطی آنهم به خاطر فرار از هر حقیقت تاریخی، چیزی جز فریبکاری و طفره رفتن از حقیقت نیست. باید با دلیل برای شما ثابت شود – حتی در قالب ترجیح – که فلان مسائل، به خاطر شرائط تقیه صادر شده‌اند؛ مانند اینکه فلان قضیه، از مواردی است که به شدت مرتبط با سلطان – آنهم در شرایطی بسیار حساس – می‌باشد به گونه‌ای که فعلا از وی نسبت به مردم، خوف و ترس وجود دارد. پس به جای اینکه ائمه علیهم السلام را به گونه‌ای تصویر کنیم که دائما در حال ترس از انعکاس رفتارهایی هستند که دیگران در برابرِ آنها انجام می‌دهند باید ایشان را همچون افرادی معرفی کنیم که حق را می‌گویند و در راه خداوند متعال از سرزنش هیچ شخصی نمی‌هراسند – همانطور که اخلاق انبیاء و سنت اولیاء در قرآن کریم اینگونه است – مگر اینکه وضعیت به قدری خطرناک شود که بیم کشته شدن و یا مفاسد بزرگ و … وجود داشته باشد که البته چنین شرایطی، وضعیت خاص خود را دارد و باید به شکل دقیقی مورد واکاوی و تحلیل قرار گیرد؛ نه اینکه هر گاه با تعارض بین روایات مواجه شدیم سریع از نظریه‌ی تقیه – آنهم بدون دلیلِ موجهی – استفاده نماییم به گونه‌ای که در این کار، دچار افراط شویم.

آیا اجتناب و تنفر بقیه‌ی مسلمین از حق، باعث می‌شود ائمه علیهم السلام، حق را نگویند و غیر حق را به آنها ارائه دهند در حالی که می‌توانستند سکوت کنند و فقط از بیانِ حقیقت، طفره روند و چیزی نگویند نه اینکه قول باطل و غیر حق را بر زبان آورند؟ عجیب آنجاست که برخی از ما، بعضی روایات را حمل بر تقیه می‌کنیم در حالی که حکم بیان شده در آن روایت، موافق استدلالی است که امام علیه اسلام در همان روایت، برای آن حکم – آنهم با استناد به قرآن کریم – می‌آورد. چگونه ممکن است امام علیه السلام تا این اندازه تقیه کند و برای نظری که واقعا باطل است و خلاف حق می‌باشد اینگونه اقامه‌ی دلیل کند؟ آیا واقعا شیوه‌ی قرآن کریم که اهل بیت علیهم السلام از آن جدا نمی‌شوند اینگونه است؟ آیا این اندازه، تساهل و بی ثباتی در بیان حقائق دینی – به گونه‌ای که باعث سردرگمی شیعیان در شناخت مقصودِ ائمه علیهم السلام می‌شود – جایز است؟ آیا می‌توان پذیرفت ائمه علیهم السلام چنین کاری انجام می‌دهند؟ آیا می‌توان دو یا سه روایت را که می‌گویند خود ائمه علیهم السلام بین شیعه اختلاف می‌افکندند پذیرفت وسپس چنین نتیجه گرفت که هر گروه از شیعیان، حکمی مختلف و متفاوت با یکدیگر دارند تا در نزد سایر مسلمین، چنین وانمود شود که آنها با هم اختلاف دارند؟ آیا ائمه علیهم السلام نمی‌توانستند به جای اینکه شیعه را به این شیوه گمراه کنند تا در شناخت حق، سردرگم باشند، آنها را با حق آشنا نموده و سپس به منظور حمایت از آنها، دستور می‌دادند در برابر دیگران، در انجام دستورات، به گونه‌ای عمل کنید که گویا با یکدیگر متحد نیستید و اختلاف دارید؟ آیا ما حق نداریم در برابر چنین روایاتی که تعداد آنها هم واقعا کم است توقف کنیم و متن آنها را نقد نماییم؟

من از همه دعوت می‌کنم – همانطور که قبلا در بحثی که پیرامون نقد متن حدیث داشتم اشاره نمودم – بازگشتی داشته باشیم و به تصویرِ کلیشه‌ای که از ائمه علیهم السلام توسط برخی از ما ارائه شده نگاهی بیاندازیم؛ همان تصویری که ائمه علیهم السلام را همچون افرادی نشان می‌دهند که هر روز، یک حرف و سخنی را بر زبان می‌آورند و برای شیعه، بیش از یک دین را ارائه می‌کنند و آنها را در حالت سرگردانی و گمراهی قرار می‌دهند. به جای اینکه چنین تصویری از ائمه علیهم السلام ارائه دهیم باید راویانی را که خواسته یا ناخواسته، سبب پیدا شدن چنین وضعیت مضطربی در روایات و در نتیجه تعارض میان آنها شده‌اند متهم کنیم. آیا برخی از شیعیان، به اهل سنت این ایراد را نمی‌گیرند که به خاطر حفاظت از منزلت صحابه، از ارزش و قدر و منزلت پیامبر صلی الله علیه و آله فروکاستند؟ آیا لازم نیست که شیعه نیز متوجه این مساله باشد و از شأن ائمه علیهم السلام به خاطر مراقبت از قدر و منزلت اصحاب آنها، فرونکاهند؟ من می‌دانم که ممکن است با این سخنان، برخوردی احتیاط آمیز شود مخصوصا بعد از اینکه به این روشِ کلیشه‌ای و رایج در تعامل با روایات متعارض، انس گرفته‌ایم به گونه‌ای که اصلا احساس نمی‌کنیم این روش، معیوب و علیل است. در عین حال، من صادقانه، دیگران را دعوت می‌کنم به اینکه اهل بیت علیهم السلام را به عنوان افرادی بشناسیم که بدون واهمه از هیچ کسی، و نیز بدون در نظر داشتن اینکه دیگران درباره‌ی آنها چگونه قضاوت می‌کنند، حقیقت را بر زبان جاری می‌کنند. البته در وضعیت‌های خاص و غیرعادی، ممکن است برخی از امور با توجه به شرایط تقیه، تفسیر شود ولی همین موارد نیز از جهت سنخ موضع گیری‌ها و افکار و دیدگاه‌ها و … محدود و کم خواهند بود.

آیا ائمه علیهم السلام، ملزم به پاسخ دادن به هر سوالی بودند در حالی که از ایشان روایت شده که فرمودند: سوال کردن، بر شما واجب است اما جواب دادنِ سوالِ شما، بر ما واجب نیست؟ با این وصف چرا به جای اینکه پاسخی بر زبان آورند که خودِ ایشان، غیر واقع و ناحق بودن آن را می‌دانند در برابر سوال، سکوت اختیار نمی‌کنند؟ اصلا فرض کنیم ائمه علیهم السلام، نظری را ابراز کنند که مخالف مالک و یا ابی حنیفه باشد؛ در این صورت آیا چنین اظهار نظری باعث می‌شود به زندان بیافتند در حالی که خود ابوحنیفه، در دولت اولِ عباسیان، مورد ظلم و ستم واقع می‌شد؟ آیا حق نداریم درباره‌ی چنین تصویری از ائمه علیهم السلام که توسط برخی از ما ارائه شده، درخواست تجدید نظر کنیم؟ مخصوصا با توجه به اینکه چه بسا، منشأ این تصویر از اهل بیت علیهم السلام، برخی از راویان و یا حتی غالیانی باشند که می‌خواستند به مردم چنین بقبولانند که «ای مردم! در نزد ما اسراری نهفته است و اگر روایاتی را دیدید که مخالف و متعارض با اسراری بود که ما از اهل بیت نقل می‌کنیم ما را تکذیب نکنید زیرا اهل بیت علیهم السلام از روی تقیه سخن می‌گویند و … ». آیا این احتمال را نباید جدی گرفت و به جای اینکه آن را فقط به عنوان یک وضعیت تاریخی شناسایی کنیم مورد بحث و بررسیِ علمی قرار داده و از این منظر تحلیل کنیم؟ ما امام صادق علیه السلام را به عنوان شخصیتی موقر و مورد احترام در میان اهل علم و زهد معرفی می‌کنیم که هزاران شاگرد در محضر ایشان حضور داشتند که به معنای حضور حداکثری ایشان در محافل علمی است؛ با این وصف، چگونه ممکن است چنین شخصیتی، از تقیه به صورت افراطی استفاده کند آن هم نه بدین صورت که خودِ ایشان با دستان بسته نماز بخوانند بلکه در قالبِ بیان دین در شکل غیر واقعی و ناصحیحِ آن بدین صورت که بفرماید:«با دست بسته نماز بخوانید» و البته همین امام صادق علیه السلام می‌داند مالک بن انس، تکتف و دست بسته نماز خواندن را واجب نمی‌داند و حتی مشکلی در مخالفت با آن ندارند؟ آیا واقعا داده‌های تاریخی، چنین به ما می‌گوید که خطرهای پیرامون امام صادق علیه السلام و شیعیان ایشان، به حدی گسترده بوده که حتی تفاصیل جزئی را نیز – که شاهد اختلافات بسیار حتی در میان اهل سنت نسبت به آن تفاصیل هستیم – در بر می‌گرفت؟ مخصوصا با توجه به اینکه همه می‌دانند در دولت عباسیان، حداقل تا بعد از امام کاظم علیه السلام، هیچ مذهبی فقهی به عنوان مذهب رسمی، اعلام نشد؛ لذا این پیش فرض نیز که در آن زمان ها، یک مذهب رسمی وجود داشت نیازمند بررسی عمیق بوده و چنین ادعایی، بسیار خالی از دقت است بلکه یک تصویر کلیشه‌ای و البته بدون دلیل است و چه بسا منشأ آن، توجیه وضعیت موجود در تعامل با روایات است؛ زیرا در صورت فقدان چنین پیش‌فرضی، این ترس وجود دارد که روایات زیادی کنار گذاشته شوند و یا مشکلات زیادی در سندهای احادیث و راویان آنها به وجود آید.

مقصود من از طرح این نظریه، تجدید نظری دوباره است آنهم به شیوه‌ای که بیشتر، آماده‌ی بررسی نقد راویان و روش‌های آنان در نقل احادیث شویم به جای اینکه اهل بیت علیهم السلام را به صورت اشخاصی جلوه دهیم که برخی از ما احساس کنند ایشان – العیاذ بالله – در بیان دین برای امت‌های هم عصر خود – و بالتبع، برای امتهای بعدی – اهلیتِ امانت داری ندارند. هر کسی که از بحران تعارضِ احادیث در نزد امامیه و روش‌های تعامل برخی از آنها با این بحران آشنا باشد متوجه آنچه که می‌گویم خواهد شد و پی به اهمیت آن می‌برد و متوجه می‌شود این نگاهی که در سطور پیشین عرض کردم می‌تواند منجر به ایجاد روشی در تعامل با تراث حدیثی ما شود که کاملا متفاوت با روش‌های متداول است.

البته مقصود من از این سخنان، برانگیختن قوه‌ی تفکر در این زمینه‌ها است که به نظر قاصر من، بسیار لازم و جدی است. می‌دانم که ممکن است کسی در برابر این سخنان، بگوید:«با روایاتی که برای علاج تعارض میان احادیث وارد شده چه می‌کنید؟ چون در برخی از آنها چنین آمده است که از میان دو روایت متعارض، روایتی را برگزینید که مخالف با اهل سنت باشد و … »؟ من در پاسخ خواهم گفت در تمام این روایات نیز – که تعداد آنها کم است – باید اندیشید و به گونه‌ای آنها را مورد بررسی قرار داد تا اشکال فوق، حتی الامکان پیش نیاید و یا حداقل مجال کمتری برای خودنمایی بیابد. سخنانی که در اینجا می‌گویم از روی خطورات ذهنی و بدون تحقیق و تامل نیست؛ قبلا در درس خارج، پیرامون این مساله، مباحثی را مطرح کردم که البته هنوز منتشر نشده است؛ زیرا برخی از ما، ائمه علیهم السلام را همچون افرادی امنیتی و اطلاعاتی به تصویر کشیدیم که هر روز – العیاذ بالله – هزاران بار، رنگ عوض می‌کنند. من در آن مباحث، این مشکل را مورد بررسی قرار دادم و هر دلیلی را که ممکن بود برای توجیه نظریه‌ی تقیه آورده شود بررسی کردم – البته منظور من، تقیه در بیان دین از سوی ائمه علیهم السلام است نه تقیه در تطبیق دین و انجام دستورات دینی؛ در این نکته باید خوب دقت کنید تا متوجه موضوع بحث ما شده و گمان نبرید من اصلِ تقیه را مورد تشکیک قرار داده و آن را قبول ندارم – و در آن مباحث، این نظریه که «رشد، در مخالفت با اهل سنت است» را بررسی کرده و به این نتیجه رسیدم که هیچ یک از روایاتی که می‌گویند «از بین دو حدیث متعارض، حدیثی را برگزینید که مخالف اهل سنت است» سند درستی ندارند؛ حتی روایت «الراوندی» که سند آن را شهید صدر، تصحیح می‌کند؛ علاوه بر اینکه تعداد این روایات بسیار اندک است؛ لذا من در آن بحث، وجود یک معیار الزامی در ترجیحِ یکی از دو روایتِ متعارض بر اساس مخالفت با اهل سنت – مگر در محدوده‌ای بسیار کوچک – را نپذیرفتم که البته برخی از علماء نیز بر همین عقیده هستند مانند آخوند خراسانی مولف کفایة الاصول – که بنا بر یک فرض، قائل به تخییر است و نه ترجیح – و البته آخرین آنها هم آیة الله سید تقی قمی هم نیست.

لازم به ذکر است که انتقادات من، متوجه آن گروهی است که در استفاده از نظریه‌ی تقیه در بیان دین و تصویر ائمه علیهم السلام بر اساس آن، افراط می‌کنند؛ و الا وقتی به بسیاری از علماء مراجعه می‌کنیم این پدیده‌ی افراطی را مشاهده نمی‌کنیم و برعکس، متوجه می‌شویم که در تطبیق و استفاده از اصل تقیه در بیان دین توسط ائمه علیهم السلام، منطقی و متعادل عمل می‌کنند. این را گفتم تا به ذهنِ مخاطبین – مخصوصا غیر شیعیان – یک تصویر غیر دقیق از تلاش‌های علمای سابق و معاصر، خطور نکند.

comments are closed

جديد الأسئلة والأجوبة
  • تأليف الكتب وإلقاء المحاضرات بين الكمّ والنوعيّة والجودة
  • مع حوادث قتل المحارم اليوم كيف نفسّر النصوص المفتخرة بقتل المسلمين الأوائل لأقربائهم؟!
  • استفهامات في مسألة عدم كون تقليد الأعلم مسألة تقليديّة
  • كيف يمكن أداء المتابعة في الصلوات الجهرية حفاظاً على حرمة الجماعات؟
  • هل يمكن للفتاة العقد على خطيبها دون إذن أهلها خوفاً من الحرام؟
  • كيف يتعامل من ينكر حجيّة الظنّ في الدين مع ظهورات الكتاب والسنّة؟!
  • هل دعاء رفع المصاحف على الرؤوس في ليلة القدر صحيحٌ وثابت أو لا؟
الأرشيف
أرسل السؤال
الاشتراك في الموقع

كافة الحقوق محفوظة لصاحب الموقع ولا يجوز الاستفادة من المحتويات إلا مع ذكر المصدر
جميع عدد الزيارات : 36635841       عدد زيارات اليوم : 15012