• الرئيسية
  • السيرة الذاتية
  • الكتب والمؤلفات
  • المحاضرات والدروس
  • المقالات
  • الحوارات واللقاءات
  • المرئيات
  • الأسئلة والأجوبة
  • لغات اُخرى
  • تطبيق مؤلفات حب الله
  • آراء
الموقع الرسمي لحيدر حب الله
# العنوان تاريخ الإعداد تاريخ النشر التعليقات الزائرين التحميل
نظریه مرجعیت انسانی و سوال ثابت و متغیر ـ تقریر ابوالقاسم علیدوست 2020-09-22 2020-09-22 0 1572

نظریه مرجعیت انسانی و سوال ثابت و متغیر ـ تقریر ابوالقاسم علیدوست

 حیدر حب الله[1]

به قلم: سعید نورا و مصطفی مهدوی

یکی از نظریات اساسی در پاسخ به سوال «ثابت و متغیر» در دفاع از شریعت حداکثری، نظریه مرجعیت انسانی است. با مراجعه به کلمات طرفداران این نظریه، تعبیرها و صیغه­ های گوناگونی دیده می‌شود در ادامه با تقریر میرزای ابوالقاسم علیدوست از این نظریه آشنا خواهیم شد.

تقریر ابوالقاسم علیدوست[2]

تقریر ابوالقاسم علیدوست به دلیل نگاه متفاوتش نسبت به تقریرهای دیگر از اهمیت خاصی برخوردار است؛ هر چند در عین تفاوتی که با آن­ها دارد، در ردیف همان تقریرها قرار می­گیرد و محل مناسب ذکر نظریه­ ی ایشان را همین محور می­دانیم. علی‌رغم این که ایشان منکر نظریه­ ی منطقة‌الفراغ است، اما به‌نظر می‌رسد که ایشان نیز همان مسیر مرجعیت انسانی را پیموده و تنها قرائتی جدید از حیطه­ و ابزار فعالیت آن مرجعیت انسانی ارائه کرده است. همچنین این تقریر مخالف کسانی است که معتقد به تفکر اسلام سیاسی نیستند.[3] ایشان تقریر خود را دوبار ارائه کرده است: ابتدا در مقاله ­ای با عنوان «گستره ­ی شریعت» در مجله­ ی قبسات و بعد در کتاب فقه و مصلحت.

تقریر برگرفته از کتاب «فقه و مصلحت»

آقای علیدوست در این کتاب، به سه‌ دیدگاه در موضوع گستره ­ی شریعت اشاره می‌کند:

  1. اقرار به شمولیت و انکار منطقة‌الفراغ: این نظریه از یک‌طرف شمولیت شریعت نسبت به همه‌ی وقایع را قبول دارد و از طرفی دیگر منکر وجود منطقة‌الفراغ است. ایشان این نظریه را به مشهور امامیه منتسب کرده است.
  2. اقرار به شمولیت و اقرار به منطقه­ ی عفو و فراغ: این نظریه هم به شمولیت شریعت قائل است و هم وجود منطقه­ ی فراغ قانونی در شریعت را می­پذیرد. این همان نظریه­ ی میرزای نائینی، علامه‌ طباطبایی و شهیدصدر است که توضیح آن گذشت.
  3. انکار شمولیت: صاحبان این نظریه از ابتدا شمولیت شریعت را انکار می­کنند. آقای علیدوست با توجه به‌عبارتی که از مفتی تونسی «کمال الدین جعیط»(2012م) و فهمی که از آن ارائه می­دهد، این نظریه را به مفتی مذکور منتسب می­کند. به صرف‌ نظر از صحت یا عدم صحت برداشت ایشان، امروزه افراد زیادی قائل به این نظریه هستند. به فضل الهی در دفتر سوم از گستره ­ی شریعت، بیان و بررسی نظریات آن­ها خواهد آمد.

آقای علیدوست پس از عرض مختصر این نظریات و بیان اندکی از ادله­ ی ایشان، خود را در زمره­ ی گروه اول (شمولیت شریعت به علاوه­ی انکار منطقة‌الفراغ) قرار می­دهد. با توجه به این مطلب، نباید او را در زمره ­ی طرفدارانِ مرجعیت انسانی قرار دهیم، اما امر مهمی که ایشان به نظریه ­ی خویش می­افزاید، باعث می­شود که نام ایشان را در زمره­ ی طرفداران مرجعیت انسانی قرار دهیم.

در نگاه آقای علیدوست، فراگیری شریعت از طریق سه‌ نوع جعل محقق شده است: جعل قانونی مباشر، جعل امضایی و جعل غیر مباشر.

منظور از جعل قانونی مباشر، همان جعل مستقیم و بدون واسطه ­ی الهی است. به‌عنوان مثال، جعل حکم شرعی از طریق نصوص قرآنی، مصداق جعل قانونی مباشر است. جعل امضایی نیز آن­ نوع از قانون­گذاری است که از طریق سکوت در مقابل اعراف عقلایی حاصل می­شود[4] و جعل غیر مباشر، آن نوع از قانون­گذاری است که از طریق واسطه­ ای محقق می‌شود که مشروعیت خود را از خداوند متعال گرفته­ است.

نکته­ ی مهم در اینجا همان جعل غیر مباشر است. آقای علیدوست معتقد است که اگر خداوند متعال، قانون‌گذاری را به مؤسسه یا حکومت یا جمعیتی واگذار کند، باعث می­شود تا قوانین آن­ها جزئی از شرع الهی شود و بتوانیم قوانین آن مؤسسه را قانون الهی تلقی کنیم. در نظر ایشان، آنچه شرعیّت قانون را محقق می­کند، انتساب آن به خداست؛ زیرا حق قانون­گذاری در انحصار خداوندمتعال است و این نسبت، گاهی نسبتی ایجابی و مباشر است(جعل قانونی مباشر)، گاهی به‌صورت سلبی محقق می­شود(جعل امضایی از طریق سکوت) و گاهی غیر مستقیم رخ‌می­دهد. در هر سه‌حالت، ما با شریعت منتسب به خداوندمتعال روبه‌رو هستیم.

با توجه به تعریف آقای علیدوست از جعل غیر مباشر یا همان جعل با واسطه، به راحتی می‌توان شمولیت شریعت نسبت به تمام وقایع ثابت و متغیر را تصویر کرد. تمام موضوعات مستحدثه و غیر مستحدثه، در سایه ­ی جعل مباشر سلبی و غیر مباشر دارای حکم­اند. ایشان قائل است که عقل، حتی در موارد جزئی نیز به گونه ­ای توانایی کشف حکم را داراست؛ تفاوتی نیز میان دائمی یا موقت‌بودن جعل غیر مباشر نیست. مهم آن است که هیچ موضوعی خالی از حکم نمی‌باشد. آقای علیدوست، تفویض قانون­گذاری به یک‌مرجع قانونی از سوی خداوند را، مساوی با انتساب مضمون قانون به خداوند می­داند.

او با این تقریر، ضمن دفاع از اصل ذهنیت نائینی، صدر و طباطبایی، وجود منطقة‌الفراغ را نیز انکار کرده است. همچنین با این روش، تلاش شده نظریه ­ی شمولیت از تهمت تحجر و جمودگرایی مبرا شود. از نظر آقای علیدوست، چنین تقریری بدون گرفتاری در دام سکولاریسم، اجازه ­ی قانون­گذاری به عقل، ولی‌امر و… داده است. این اجازه می­تواند خشکی و تحجر موجود در شمولیت شریعت را نیز از بین ببرد؛ چرا که میدان‌یافتن عقل از یک‌طرف و پوشیدن عبای دین بر احکام او از طرف دیگر، توانایی تحرک و انعطاف را به شریعت اعطا می­کند؛[5]درحالی‌که تقریر علامه‌طباطبایی و نائینی، تأکید زیادی بر الهی نبودن احکام ولی‌امر دارد؛ بنابراین تقریر آقای علیدوست، از این زاویه دقیقاً در نقطه­ ی مقابل این نظریات قرار می‌گیرد

همان­طور که ملاحظه شد، تنها تفاوتِ تقریر مذکور با دیگر تقریرها آن است که در عین اقرار به وجود مرجعیت انسانی، احکام صادره از این مرجع قانونی را منتسب به خدا می­کند و عبای دین، بر تن احکام و قوانینِ صادره از مراجع قانونی می‌افکند؛ به همین دلیل، می‌توان تقریر آقای علیدوست را در زمره‌ی تقریرهایِ معتقد به مرجعیت انسانی جای داد.

تقریر برگرفته از مقاله­ ی «گستره­ ی شریعت»

تقریر دوم از مقاله ­ی «گستره ی شریعت» به‌دست می­ آید.[6] ایشان در مقاله­ ی مذکور، رویکردهای موجود در مسئله را به دوقسم تقسیم می­کند و سپس می­گوید: رویکرد دوم، خاستگاه سه‌دیدگاه دیگر است؛ در نتیجه چهاردیدگاه در این مسئله وجود دارد:

دیدگاه اول، شمولیت: شمولیت، همان دیدگاهی است که آن را به حنابله نسبت می­دهد[7] و معتقد است که رگه ­هایی از آن در برخی نصوص امامیه هم دیده می­شود. وی اشاره­ای گذرا به برخی ادله­ ی این گروه کرده و آن­ها را مورد مناقشه قرار می­دهد.[8]

دیدگاه دوم، عدم شمولیت: آقای علیدوست، صاحبان این دیدگاه را به سه‌ دسته تقسیم می­کند:

الف) انعزال: این گروه معتقدند که شریعت، تنها در برگیرنده­ ی زندگی فردی بشر است و حتی در کلیات زندگی اجتماعی نظری ندارد. اگر شریعت در این زمینه نظری ارائه کرده، تاریخی و متعلق به زمان گذشته است. به‌ نظر می­رسد، سبب نامیدن این گروه به جریان انعزال، اعتقاد صاحبان آن، به انعزالِ دین از عرصه ­های اجتماعی‌سیاسی زندگی بشر است.

ب) ابهام: صاحبان این نظریه می­گویند، شریعت تنها کلیات و قواعد عامی، مانند احسان، عدالت، حفظ مصالح مسلمین و … را مطرح کرده است و تفصیل آن­ها به‌ عهده­ ی بشر گذارده شده است. گمان می­رود، علت انتخاب نام ابهام برای ایشان، ابهامی است که در نظر ایشان و در خط فاصل کلیات و جزئیات وجود دارد.آقای علیدوست در این سیاق، دو‌عبارت از آقای معرفت و سروش نقل می­کند و آن­ها را،صرف نظر از صحت برداشت، در ردیف صاحبان نظریه­ ی ابهام جای می‌دهد.

ب) اعتدال: آقای علیدوست، خود را از اصحاب این گروه معرفی کرده و در توضیح آن می­گوید: شریعت، در امور اجتماعی‌سیاسی، فردی‌اجتماعی و… دخالت کرده، اما نه تنها دلیلی بر نفی خلوّ وجود ندارد، بلکه دلیل بر خلاف آن نیز اقامه شده است. از مهم‌ترین ادله، وجود مباحات در شریعت اسلامی است. ایشان به دلیل آن که مباح را عدم‌الحکم تعریف می­کند، وجود مباح در شریعت را دلیل بر عدم شمولیت می­داند و پاسخش به سؤال از چگونگی تحلیل ادله­ ی کاشف از مباح این است که آن­ها ادله­ ی کاشف از عدم حکم هستند.

 او با این که خود را در دایره ­ی معتقدان عدم شمولیت قرار داده، اما در ادامه سخنانی می­گوید که تا حد زیادی شبیه به مطالب تقریر فقه و مصلحت است و ایشان را در صف قائلان به شمولیت شریعت قرار می‌دهد. او می­گوید: عقل حتی در جزئیات، کاشف حکم شرعی است و حکمش منتسب به خداوند‌متعال است؛ بنابراین، جایی برای سخن­گفتن از منطقه­ ی فراغ قانونی نیست. با این بیان روشن می­شود، آن­چه آقای علیدوست، نظریه­ ی شمول نامیده و آن را نپذیرفته، نوعی خاص از معنای شمولیت یعنی شمولیت و فراگیری نصوص شریعت در مقابل وقایع زندگی است.

آقای علیدوست معتقد است: این نظریه نیازمند دلیل نیست و صرف تصور آن برای تصدیقش کفایت می­کند. او در این مقاله تأکید می­کند که در امور غیر عبادی، دخالت شارع منحصر در «اصلاح» است و این بدان معناست که عمل عقلا در غیر عبادات و آنچه شارع به اصلاح آن اقدام کرده، عملی شرعی، دینی و مقبول است و شارع سلوک ایشان را پسندیده است؛ در نتیجه می­توان برپایه ­ی سلوک عقلایی احکام دین را بناکرد.[9]

کلام آقای علیدوست در کتاب فقه و مصلحت، صراحت بیشتری دارد و مقاله­ ی «گستره ­ی شریعت» کمی مشوّش به‌نظر می­رسد؛ به همین دلیل، در ابتدا تقریر فقه و مصلحت را بیان کردیم تا مقصود ایشان بهتر درک گردد. به‌نظر می­رسد «گستره­ ی شریعت» ­بیان­گر نسخه ­ی اولیه و دوران جنینی نظریه­ ی ایشان است و پس از آن، این نظریه در ذهن ایشان پیشرفت کرده و دوران بلوغ خود را در فقه و مصلحت به نمایش گذاشته است.

بنابر آنچه گذشت، اگرچه آقای علیدوست، گامی جدید در پیشبرد این نظریه برداشت، اما دقیقاً همان ابزار نظریه­ ی منطقة‌الفراغ و قوانین ثابت و متغیر مورد استفاده از زمان میرزای نائینی را به کار برده است، با این تفاوت که قوانین مرجعیت قانونی مورد نظر را با صفت دینی، شرعی و الهی توصیف کرده تا تفسیر جدیدی از نظریه­ ی شمولیت شریعت ارائه کند و به محافظت از آن در مقابل شبهات برخیزد. این همان گام اساسی آقای علیدوست است که شایسته ­ی توقف و تأمل است. در حقیقت امتیاز نظریه ­ی ایشان نسبت به دیگر نظریات، همین توصیف قوانین غیر مباشر به صفت الهی، شرعی و دینی است.[10]

پنج‌تقریر گذشته، بارزترین تقریرها از نظریه­ ی مرجعیت انسانی است. البته تقریرهای زیادی در این سیاق ارائه شده، ولی تمامی آنها یا تکرار یکی از تقریرهای پیش‌گفته و یا تلفیقی از آن­ها هستند؛ به همین دلیل، به پنج‌تقریر بیان شده اکتفا کرده و به محور دوم در تحلیل و ارزش­گذاری این تقریرها می­پردازیم.

______________________________

[1]. این مقاله بخشی از کتاب شمولیت «شریعت حداکثری و عرصه تطبیق عملی (سوال ثابت و متغیر)» است که با تغییرات اندکی به شکل مقاله درآمده است. این مباحث تقریر دروس خارج استاد حیدر حب الله در سال تحصیلی (1396 ـ 1397) در حوزه علمیه قم است که به قلم دوتن از شاگردان ایشان (سعید نورا و مصطفی مهدوی) بعد از تطبیق با کتاب «شمول الشریعة» به زبان فارسی تحریر و تنظیم شده است. کتاب «شمول الشریعة، بحوث في مديات المرجعيّة القانونيّة بين العقل والوحي» اثر استاد حیدر حب الله در سال 2018م در بیروت منتشر شده است.

[2]. عالم و پژوهشگر معاصر، آقای علیدوست، یکی از اساتید درس خارج حوزه­ ی علمیه­ ی قم می­باشد. وی یکی از اعضای جامعه­ ی مدرسین بوده و ده­ها کتاب و مقاله در زمینه‌ی فقه اسلامی و اجتهاد دینی به جامعه­ ی علمی اهدا کرده است.

.[3]به همین جهت ممکن است برخی جهت‌گیری تندی نسبت به این نظریه نشان دهند، اما توجه داشته باشیم که نباید دائماً با افکار جدید به‌عنوان مهاجم و کسی که کیان ما را نشان گرفته روبه‌رو شویم، این نوع برخورد باعث می­شود به سرگذشت آن ماری که وارد مزرعه شد و بدنش با ارّه برخورد کرد، دچار شویم! مار پس از گذشتن از روی ارّه، احساس درد کرده و ارّه را دشمن خود تلقی کرد. به ارّه حمله نمود و با در دهان‌گرفتن و فشارآوردن به آن، درد و زخم مار شدید­تر شد. برای انتقام، با تمام توان به ارّه­ ای که دشمنش می­پنداشت، فشار آورد و باعث هلاک خود شد. ما گاهی هر تفکر جدیدی را دشمنی خود و دین می­پنداریم و با حمله­ به او در حقیقت به خود حمله‌ور می­شویم! نمی­خواهیم بگوییم، لزوماً این مسئله در اینجا نیز رخ داده است، اما امکان دارد برخی نسبت به آن چنین برخوردی داشته باشند.

[4]نورا: بایست بین دو مفهوم تفاوت قائل شد: مفهوم اول، تحقق جعل با امضاء، این که جعل حکم با امضاء محقق می شود. مفهوم دوم، کشف جعل مباشر با ابزار امضاء. در این مفهوم، جعل در مرحله‌ی قبل، به‌صورت مباشر انجام شده است و امضاء تنها کاشفی از این جعل می باشد. به نظر می‌رسد مقصود ایشان مفهوم اول است که با کلام مشهور در این زمینه متفاوت به‌نظر می­رسد؛چرا که در غیر این صورت، جا نداشت آن را نوعی مستقل در عرض جعل مباشر بدانند، چون بر اساس تصویر مشهور، امضاء و تقریر تنها کاشف جعل مباشر است؛ نه این که خود نوعی جعل مستقل باشد.

[5]. ر.ک: علیدوست، فقه و مصلحت: 195 ـ 224 و فقه و عقل: 204 ـ 206.

[6]ایشان این مقاله را در سال 2004 در مجله ­ی قبسات منتشر کرده است. سپس مضمون آن را در کتابی که پیرامون عرف نگاشته است به چاپ می‌رساند.

[7].شایان ذکر است که ما در توضیح نظریه­ ی ایشان، تنها به تقریر و تبیین نظریات ایشان می پردازیم و نسبت به ارزیابی مستندات داده ­های موجود در نظریه اقدام نمی­کنیم.

[8]در دفتر اول از گستره‌ی شریعت، تمام این ادله به تفصیل ذکر شده و مورد مناقشه قرار گرفته است.

[9]. پیرامون تقریر دوم می­توان به علیدوست، «گستره ­ی شریعت» مجله­ ی قبسات، شماره ­ی 32: 199 ـ 122؛ و فقه و عرف: 321 ـ 353 مراجعه كرد. افراد دیگری نیز هستند که روح نظریه­ ی ایشان را ذکر کرده­ اند، به‌عنوان نمونه: عبدالمجید قائدی، «تحلیل و ارزیابی نقدهای موجود بر نظریه ­ی منطقة‌الفراغ شهیدصدر»، مجله ­ی حکومت اسلامی، شماره­ ی 70: 154، 168 ـ 169؛ محمد رحمانی، «منطقة‌الفراغ»، مجله­ ی نقد و نظر، شماره ­ی 5: 252، 254 ـ 255.

[10]. آقای علیدوست در مصاحبه­ با مجله­ ی ماهانه ­ی «رسائل» منتشر شده در اوایل سال 2018م، تصریح می­کند که حکم حاکم، حکم خدا نیست؛ نه حکم اولی به‌شمار می­ آید و نه حکم ثانوی! ر.ک: رسائل، شماره­ ی 7: 29. برای اینکه کلام ایشان در مصاحبه ­ی مذکور با آنچه در بالا گذشت، هماهنگ باشد، باید بگوییم که مراد ایشان تفاوت‌گذاشتن بین حکم حاکم و بین احکام اولیه و ثانویه است. ایشان با این تعبیر در زمره­ ی کسانی قرار می­گیرد که حکم حاکم را به خود حاکم نسبت داده­ اند، اما چون حجیت حکم حاکم از ناحیه ­ی شرع تأیید شده، حکم او را جعل باواسطه تلقی کرده است.

إرسال

you should login to send comment link

جديد الأسئلة والأجوبة
  • تأليف الكتب وإلقاء المحاضرات بين الكمّ والنوعيّة والجودة
  • مع حوادث قتل المحارم اليوم كيف نفسّر النصوص المفتخرة بقتل المسلمين الأوائل لأقربائهم؟!
  • استفهامات في مسألة عدم كون تقليد الأعلم مسألة تقليديّة
  • كيف يمكن أداء المتابعة في الصلوات الجهرية حفاظاً على حرمة الجماعات؟
  • هل يمكن للفتاة العقد على خطيبها دون إذن أهلها خوفاً من الحرام؟
  • كيف يتعامل من ينكر حجيّة الظنّ في الدين مع ظهورات الكتاب والسنّة؟!
  • هل دعاء رفع المصاحف على الرؤوس في ليلة القدر صحيحٌ وثابت أو لا؟
الأرشيف
أرسل السؤال
الاشتراك في الموقع

كافة الحقوق محفوظة لصاحب الموقع ولا يجوز الاستفادة من المحتويات إلا مع ذكر المصدر
جميع عدد الزيارات : 36551084       عدد زيارات اليوم : 18255