حیدر حب الله
ترجمه: مجمع علمی طور سینا
سوال[1]: امروزه سخن از نظریه ترجیح در طبیعت است و اینکه هیچ مساله یقینی وجود ندارد به ویژه بعد از طرح و تثبیت فیزیک کوانتوم. یکی از برادران درباره عدم وجود مساله یقینی و قطعی در زندگی سخن می گفت. شخص دیگری در ادامه این ادعا افزود: اگر چنین است تا زمانی که مساله ای یقینی وجود نداشته باشد نیازی به مساله حساب روز قیامت نخواهیم داشت. من گفتم: قرآن می گوید: «و حجدوا بها و استیقنتها انفسهم»؛ پس عقاب، متعلق به کسی است که می داند و مخالفت می کند. در پاسخ به من گفتند: این آیه ناظر به نزاع بین عقل و هوی است که هر دو در وجود انسان به ودیعه نهاده شده است. پس چرا این را بر دیگری ترجیح می دهید؟ نظر شما درباره این گفتگو چیست؟
پاسخ: اگر مقصود این است که مطلقا هیچ مساله یقینی وجود ندارد بدین معنی که شک مطلق حاکم است یا مطلقا، واقعیتی وجود ندارد، شیوه بحث با چنین ادعایی، بحث فلسفی و معرفتی است نه آیات قرآنی.
اما اگر منشأ این ادعا، تحولات شگفت انگیز در علوم طبیعی باشد که باعث شده نظریات پیشین، متزلزل شوند – همانطور که نظریه کوپرنیک، باعث تزلزل در طبیعیات ارسطو و فلکیات بطلمیوس شد – این ادعا در واقع برخاسته از یک حالت روانی است که باید با مطالعات دقیق، معالجه شود.
اما آیه قرآنی که به آن اشاره کردید آنچه را گفتید ثابت میکند اما درباره ارزش یقین آنها سخنی نمیگوید. این آیه ناظر به مخالفت آنها با یقینشان است بدون اینکه درباره ارزش یقین آنها سخنی بگوید. اگر فیلسوف و یا سوفسطایی به خاطر مسائل مشکل علمی به یقین نمیرسد اما انسان عادی، با یقین زندگی میکند و لذا میتوان وی را بر اساس همان یقینش، نه فقط طبق شریعت بلکه بر اساس قواعد عقل عملی، مورد محاسبه قرار داد.
[1] اضاءات فی الفکر و الدین و الاجتماع ج 1ص 141