حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی
سوال[1]: افراد زیادی هستند که میگویند «لعن کردن» در دهها آیه از قرآن کریم آمده است و همین مساله، دلیل شرعی بودن لعن میباشد و ردّ محکمی است در برابر کسانی که قائل به حرمت یا کراهت لعن هستند. آیا لعن هایی که در قرآن کریم آمده، چنین معنایی را ثابت میکند؟
جواب: لعن در لغت عربی، به معنای طرد و دور شدن از رحمت از رویِ نارضایتی است. ملعون کسی است که از رحمت خداوند دور شده و مورد غضب او واقع شده است. بر چنین کسی در لغت عربی، «لعین» نیز اطلاق میشود؛ برای زن نیز از کلمهی «اللعین» استفاده میشود. دربارهی مردی که اهل و عیالش، او را از خود دور کرده و وی را طرد نمودهاند گفته میشود «خانوادهاش او را لعن کردهاند» لذا «لعین طرید» خوانده میشود. تا آنجا که من میدانم اینها، اموری مورد اتفاق همه است. همچنین برخی از اهل لغت، میگویند لعنی که از سوی مردم صادر میشود به معنی سب و شتم و دشنام و یا نفرین بر علیه کسی به طرد شدن است. برخی از کلمات علمای لغت دربارهی لعن اینچنین است:
- فراهیدی: «لعن، همان عذاب دادن است و مُلعَن، کسی است که عذاب میدهد و لعین، کسی است که مورد شتم و سب و ناسزا قرار گرفته است. «لَعَنتُه» یعنی او را سبّ کردم و به وی ناسزا گفتم. «لَعَنَه الله» یعنی خداوند او را دور کند. «لعین» آن چیزی است که در مزرعهها به شکل انسان است (مترسک)؛ لعنت در قرآن، همان عذاب است. اینکه گفته میشود «از لعن کردن دوری کردی» یعنی کاری را که باعث لعنت شدن و دشنام شنیدن شود انجام ندادی. لعنت به معنای دعای بر علیه او –نفرین – است».[2] ملاحظه کنید چگونه «دعا» در آخر استخداماتِ لغوی ذکر شده است.
- جوهری چنین میگوید:«لعن به معنی طرد و دور کردن از خیر است. لعنت، اسم است و جمع آن، لعان و لعنات میباشد و چنین گفته میشود: «الرجل لعین و ملعون» برای زن نیز از لعین استفاده میشود. لعین به معنای چیزی است که مسخ شده و زشت میباشد. الرجل اللعین، چیزی است که در وسط مزارع قرار داده میشود تا به وسیلهی آن، حیوانات را دور کنند. ملاعنه و لعان، به معنی مباهله و نفرین بر علیه یکدیگر است. رجل لُعَنَة به مردی گفته میشود که دیگران را زیاد لعن میکند. رجل لُعنَة به کسی گفته میشود که مردم او را لعن میکنند».[3]
- ابن فارس چنین میگوید: «لعن از لام و عین و نون تشکیل شده و ریشه و مصدر و صحیح میباشد که بر دور کردن و راندن دلالت دارد. لَعَنَ اللهُ الشیطانَ یعنی خداوند او را از خیر و از بهشت دور کرد. به گرگ، لعین گفته میشود همچنین به الرجل الطرید نیز لعین میگویند. رجل لُعنَة به مردی گویند که دیگران وی را لعنت میکنند و رجل لُعَنَة به کسی گویند که زیاد لعن میکند».[4]
- ابن منظور در لسان العرب مینویسد: «اللَعن: یعنی دور کردن و راندن از خیر؛ گفته میشود لعن اگر از خداوند صادر شود به معنی طرد و دور کردن از خدا است و اگر از مردم صادر شود سبّ و دشنام و نفرین میباشد. اللَعنَة اسم است و جمع آن لِعان و لَعَنات میباشد. لَعَنَه یَلعَنُه لَعناً یعنی او را راند و دور کرد. گفته میشود: رجل لَعین و ملعون. جمع آن، ملاعین است».[5]
- فیروزآبادی مینویسد: «لَعَنَه – بر وزن مَنَعَه – یعنی او را دور کرد و راند؛ گفته میشود: «هو لعین و ملعون» و جمع آن، ملاعین است. اللَعان و اللَعانیة و اللَعنة، اسم هستند. اللُعنَة کسی است مردم او را لعنت میکنند و اللُعَنة – بر وزن هُمَزَة – کسی است که زیاد لعن میکند … اللعین: کسی است که هر کسی او را لعن میکند مانند ملعن و معظم و شیطان و ممسوخ (مسخ شده) و مشئوم (نامیمون) و مسیب (مغفول) و مخزی المهلک (خوارِ هلاک شده) و نیز مانند چیزی که در مزارع به شکل انسان قرار میدهند تا حیوانات را بترسانند. «أبیت اللعن» یعنی کاری که موجبِ لعن تو شود انجام ندادی. تلاعن یعنی ناسزاگویی و مسخره کردنِ یکدیگر»[6]
پس با مراجعه به کتابهای لغت، متوجه میشویم لعن در موارد زیر استعمال میشود:
- «طرد و دور کردن» که به اذعان همهی علمای لغت – تا آنجا که میدانیم – معنای اصلی لعن، همین است.
- «نفرین به طرد و دور شدن»؛ این معنی، در هنگام استفادهی لعن از سوی مردم میباشد و همانطور که روشن است این معنی، متفرع بر معنی اول بوده و معنای متداول و رایج بین مردم – هنگامی که میگویند: اللعن کذا و کذا – همین است. یعنی مقصود آنها در حال حاضر از به کار بردن کلمهی لعن، نفرین به طرد و رانده شدن از رحمت است.
- سب و شتم و سخنِ گستاخانه؛ این معنی، میتواند فتح بابی باشد برای بررسی ارتباط عنوان لعن با سب و دشنام دادن در برخی موارد که فعلا متعرض آن نمیشویم.
مشکل اصلی در حال حاضر این است که رسوخ مفهومِ لعن به معنای «نفرین بر طرد شدن و راندن» در عرف رایج عرب و نیز اهالی شرع اسلام، باعث شده کلمهی لعن – به معنای خودِ فعلِ راندن و طرد نمودن[7] – در اذهان ما غریب باشد؛ در حالی که معنای اصلی لعن، همین طرد و راندن است که عرب استعمال میکند. لذا قبل از بررسی نصوص قرآنی باید به خوبی متوجه این مساله باشیم تا به جای توجه به معانیِ مورد استفاده در زمان نزول قرآن کریم، آن معنایی که امروزه متداول و رایج شده را بر نصوص قرآنی حمل نکنیم.در لغت، اگر کسی، شخصی را از منزلش بعد از مشاجره و ناراحتی، بیرون کند گفته میشود که او را لعن کرده است؛ این در حالی است که به هیچ عنوان کلمهی لعن بر زبان صاحب منزل، جاری نشده است. همچنین اگر موسسه و ادارهای، برخی از کارمندان خود را – به دلیل برخی مشکلات و خصومتها – اخراج کند در لغت گفته میشود این اداره، آن کارمندان را لعن کرد. ولی این استعمالات و معانی، امروزه در بین ما، غریب شمرده میشود زیرا در زندگی خود، کلمه لعن را چنین استعمال نمیکنیم بلکه ذهن ما وقتی گفته میشود صاحب منزل، فلان شخص را لعن کرد به این سو میرود که به او گفته «خداوند تو را لعنت کند»؛ با اینکه چنین برداشتی، معنای انحصاریِ کلمهی لعن نیست و حتی معنی اولیِ کلمهی لعن نیز نمیباشد. بلکه معنای اولی این کلمه، طرد و دور کردن و عصبانی شدن از کسی است.
افراد بسیاری – که مهمترینِ آنها، محقق کرکی (متوفای 940 هجری شمسی) است آنهم در کتاب معروفش «نفحات اللاهوت فی لعن الجبت و الطاغوت»[8] – به آن دسته از آیات قرآن که تعبیر لعن و مشتقات آن به کار رفته استناد کردند از این جهت که آیات مذکور، فرهنگِ جواز لعن در اسلام را – و حتی در برخی موارد وجوب آن را – تاسیس میکنند.
وقتی به سراغ آیات قرآن میآییم متوجه میشویم در رابطه با مسالهی استفاده از کلمهی لعن و مشتقات آن، با دو مجموعه از آیات مواجه هستیم:
مجموعه اول:
آیاتی که نشان میدهند خداوند متعال، کافرین و یا ظالمین را لعن کرده و یا آنها را لعن خواهد کرد و یا اینکه دائما آنها را لعن میکند؛ البته فرقی نمیکند که با تعبیر لعن چنین مفادی را میرساند و یا با تعابیر دیگر. این دسته از آیات، ارتباطی به مسالهی ما یعنی جایز بودن لعنِ دیگران – به این صورت که کسی به دیگری بگوید «لعنت بر تو» و یا «خداوند تو را لعنت کند» و یا «خداوند فلانی را لعنت کند» و … – ندارد. زیرا وقتی خداوند، شخص کافر را لعن میکند به این شخص نمیگوید «خدایا او را لعنت کن» و یا «لعنت بر تو باشد» بلکه لعنتِ کافر توسط خداوند، به قرار دادن او در آتش است و یا به وسیلهی سلب توفیق از او در دنیا است. به عنوان مثال همین قرار دادن شخص در آتش، لعنِ این کافر توسط خداوند متعال است. با این حساب، لعن کردن خداوند با لعنِ معروف ما متفاوت است. لعن کردن ما، گاهی نفرین و درخواست از خداوند برای لعن شدن دیگری است ولی لعن کردن خداوند متعال، خودِ فعلِ طرد و راندن شخص از رحمت خویش و قرار دادن وی در معرض عِقاب و عذاب در دنیا و یا در آخرت و یا در هر دو دنیا است.
اغلب آیات قرآنی که در آنها تعبیر لعن وارد شده از این قبیل هستند:
- «إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْكافِرينَ وَ أَعَدَّ لَهُمْ سَعيرا»[9] (احزاب: 64) با توجه به دلالت لغوی کلمهی لعن که از کتابهای لغت به دست آمد، تفسیر آیه مذکور به این شکل خواهد بود:«خداوند متعال بر کافرین غضب کرد و آنها را از رحمت خویش دور نمود و برای آنها آتش را آماده کرد تا اینان، همان رانده شدگان باشند». آتش در این آیه، تعبیر دیگری از طرد و راندن و غضب بر کفار است.
- «يا أَيُّهَا الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ آمِنُوا بِما نَزَّلْنا مُصَدِّقاً لِما مَعَكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلى أَدْبارِها أَوْ نَلْعَنَهُمْ كَما لَعَنَّا أَصْحابَ السَّبْتِ وَ كانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولا»[10] (نساء: 47) این آیه به وضوح، دلالت بر این دارد که خداوند متعال، تهدید میکند که اگر کسی قبل از اتمام فرصت، به آنچه بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شده ایمان نیاورد خداوند بر او عذابی را که بر اصحاب سبت – همانها که تبدیل به خوک و میمون شدند – نازل کرد فرو میآورد. خدواند چگونه اصحاب سبت را لعنت کرد؟ با فرستادن عذاب بر آنها و مسخ آنان به صورت میمون و خوک؛ نه نفرین کردن بر آنها و یا گفتنِ «خداوند شما را لعنت کند». قرآن کریم قصهی اصحاب سبت و کیفیت نزول غضبِ خداوند بر ایشان و طرد و رانده شدنِشان از رحمت و رأفت خداوند به سبب این غضب را برای ما شرح داده است. لذا معنی این آیه بدین صورت خواهد بود:«بترسید قبل از اینکه غضب و طرد من فرا رسد همانطور که برای اصحاب سبت اتفاق افتاد و آنها را به خوک و میمون تبدیل کردم».
- «فَبِما نَقْضِهِمْ ميثاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِيَةً يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ نَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ وَ لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلى خائِنَةٍ مِنْهُمْ إِلاَّ قَليلاً مِنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ»[11] (مائده: 13) خداوند متعال، گروهی را به سبب نقض پیمان، لعن کرد یعنی آنها را از رحمت خویش راند و دور نمود و بدین منظور، به عنوانِ جزای کارهایی که انجام دادند، قلوب و دلهای آنها را سخت گردانید و توفیق را از آنها سلب کرد. این گونه لعن کردن، چه ارتباطی با لعنی دارد که ما به عنوان بشر به کار میبریم و میگوییم:«خدایا فلانی را لعن کن»؟ آیا ملازمهی عقلی یا عقلایی یا شرعی بین نزول غضب خداوند بر گروهی – و سنگ شدن قلوب آنها به سبب این نزول غضب – و بین لعن کردن ما و استفاده از این تعبیر در حق آن گروه، وجود دارد؟
- «إِنْ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاَّ إِناثاً وَ إِنْ يَدْعُونَ إِلاَّ شَيْطاناً مَريدا؛ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ قالَ لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبادِكَ نَصيباً مَفْرُوضا»[12] (نساء: 117 و 118). خداوند متعال، شیطان را لعن نمود هنگامی که بر او غضب کرد و از رحمت خویش راند آنگونه که در این آیه میگوید:«قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ؛ وَإِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ إِلَىٰ يَوْمِ الدِّينِ»[13] (حجر: 34 و 35)و نیز این گفتار خداوند:«قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ؛ وَإِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتِي إِلَىٰ يَوْمِ الدِّينِ»[14] (ص: 77 و 78). پس شیطان، پیوسته از رحمت خداوند و رضای او و بهشت و نیز از خیر و صلاح رانده شده است و مورد غضب خداوند واقع شده و خداوند متعال، عذابِ بزرگِ شیطان را تا روز قیامت به تاخیر انداخته است. این مفاهیم و معانی، چه ارتباطی دارد با لعن زبانی که از سوی بشر واقع میشود؟ اینکه خداوند متعال حق دارد این کارها را با ابلیس انجام دهد چه ارتباطی به لعنت کردنِ زبانیِ ما نسبت به ابلیس دارد؟
- «قُلْ هَلْ أُنَبِّئُكُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِكَ مَثُوبَةً عِنْدَ اللَّهِ مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ غَضِبَ عَلَيْهِ وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الْخَنازيرَ وَ عَبَدَ الطَّاغُوتَ أُولئِكَ شَرٌّ مَكاناً وَ أَضَلُّ عَنْ سَواءِ السَّبيلِ»[15] (مائدة: 60) بدترین مردم، کسانی هستند که خداوند آنها را لعنت کرده است و ایشان را از رحمتش، طرد کرده و بر آنها غضب نموده و به خوک و میمون تبدیل کرده است و بدترین مکانها و مقامات را برای آنها مهیا نموده است.
- «وَ نادى أَصْحابُ الْجَنَّةِ أَصْحابَ النَّارِ أَنْ قَدْ وَجَدْنا ما وَعَدَنا رَبُّنا حَقًّا فَهَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقًّا قالُوا نَعَمْ فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَيْنَهُمْ أَنْ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمين»[16] (اعراف: 44) بعد از این گفتگو میان اصحاب بهشت و اصحاب جهنم، و ظلم و فجورِ بسیار از سوی کافرین، کسی میآید و اعلام میکند (اذان به معنی اعلام است) غضب خداوند متعال بر ظالمین نازل شده است. در واقع تمام این آیات، از مقولهی خبر هستند و هیچ انشاءِ تشریعی در میان آنها نیست و نیز هیچ تشویق و تحریکی مبنی بر اینکه مردم، این کافرین و ظالمین را با همان لعنِ گفتاری – که امروزه استفاده میکنیم – یاد کنند در این آیات وجود ندارد. بلکه این آیات ، خبر میدهند که خداوند، کافرین را لعن کرده و یا کسی خبر میدهد خداوند ایشان را لعن نموده است. باید به این نکته توجه داشت تا استدلال فقهی به این آیات، متین و استوار باشد.
- «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْترَى عَلىَ اللَّهِ كَذِبًا أُوْلَئكَ يُعْرَضُونَ عَلىَ رَبِّهِمْ وَ يَقُولُ الْأَشْهَادُ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ كَذَبُواْ عَلىَ رَبِّهِمْ أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلىَ الظَّالِمِينَ؛ الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ وَ يَبْغُونهَا عِوَجًا وَ هُم بِالاَخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ؛ أُوْلَئكَ لَمْ يَكُونُواْ مُعْجِزِينَ فىِ الْأَرْضِ وَ مَا كاَنَ لهَم مِّن دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِيَاءَ يُضَاعَفُ لهَمُ الْعَذَابُ مَا كاَنُواْ يَسْتَطِيعُونَ السَّمْعَ وَ مَا كَانُواْ يُبْصِرُونَ؛ أُوْلَئكَ الَّذِينَ خَسِرُواْ أَنفُسَهُمْ وَ ضَلَّ عَنهْم مَّا كَانُواْ يَفْترَونَ؛ لَا جَرَمَ أَنهَّمْ فىِ الاَخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ»[17] (هود: 18 الی 22) این آیات، دلالت میکنند بر اینکه اشخاص مذکور، به وضوح، مستحق لعنت و غضب خداوند و طرد آنها از رحمتش و زیاد نمودن عذابشان هستند؛ حتی اگر قبول کنیم جملهی «ألا لعنة الله … » یک جملهی مستقل و جزوِ گفتار خداوند نیست بلکه ادامهی کلام شاهدان میباشد – که همان ملائکه و یا غیر آنها در روز قیامت هستند – باز هم این آیات، از گفتار آنها در روز قیامت خبر میدهند و لذا هیچ ارتباطی به حکم شرعیِ متعلق به ما – به این صورت که در این دنیا، دیگران را لعنت کنیم – ندارد.
- «وَ أُتْبِعُوا في هذِهِ الدُّنْيا لَعْنَةً وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَلا إِنَّ عاداً كَفَرُوا رَبَّهُمْ أَلا بُعْداً لِعادٍ قَوْمِ هُود»[18] (هود: 60) البته لعنت الهی در این دنیا به آنها رسید آنهم با نزول عذاب و قطع شدن زندگیشان؛ همانطور که در آخرت نیز گریبان آنها را خواهد گرفت. این آیات، دلالت میکنند بر چند جملهی خبری که از حال و اوضاعِ قوم عاد خبر میدهند و اینکه خداوند ایشان را در دنیا لعنت کرد آن هنگام که باد ویرانگر را بر آنها فرو فرستاد و نیز خبر میدهند از اینکه خداوند متعال، همین قوم عاد را در آخرت نیز، با قرار دادن آنها در جهنم، لعن میکند.
- «وَ أُتْبِعُوا في هذِهِ لَعْنَةً وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ بِئْسَ الرِّفْدُ الْمَرْفُودُ »[19] (هود 99) این آیه نیز دقیقا مانند آیهی قبلی است.
- «وَ اسْتَكْبرَ هُوَ وَ جُنُودُهُ فىِ الْأَرْضِ بِغَيرْ الْحَقّ وَ ظَنُّواْ أَنَّهُمْ إِلَيْنَا لَا يُرْجَعُونَ؛ فَأَخَذْنَاهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فىِ الْيَمّ فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِينَ؛ وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئمَّةً يَدْعُونَ إِلىَ النَّارِ وَ يَوْمَ الْقِيَمَةِ لَا يُنصَرُونَ؛ وَ أَتْبَعْنَاهُمْ فىِ هَذِهِ الدُّنْيَا لَعْنَةً وَ يَوْمَ الْقِيَمَةِ هُم مِّنَ الْمَقْبُوحِينَ»[20] (قصص: 39 الی 42) این آیات نیز همچون دو آیهی پیشین است.
در این سه آیهی اخیر – بر خلاف ادعای برخی – هیچ شاهدی یافت نمیشود که نشان دهد منظورِ خداوند، ملحق شدنِ لعن مردم به کافران و ظالمان در روز قیامت است؛ چنین معنایی، فقط یک احتمال است. بهتر این است که بگوییم لعنتِ این ظالمان و کافران، همان عذابی است که در این دنیا به آنها رسیده دقیقا مانند هنگامی که گفته میشود:«فلانی، گرفتار لعنت شد» یعنی لعنت بر او نازل شده و امر او تمام گشت. اگر چنین معنایی را نپذیریم حداقل باید گفت وجودِ همین احتمالات، مانع استدلال به این آیات – برای اثبات اینکه در قرآن، لعنِ زبانی توصیه شده است – میشود و در نتیجه چند احتمال دربارهی آیات فوق قابل تصور است که هیچ کدام بر دیگری ترجیح ندارد و بر همین اساس نمیتوان به این آیات برای اثباتِ حکمی استدلال کرد. این مشکل در تمام آیات پیشین، قابل فرض است.
- «وَ قالُوا قُلُوبُنا غُلْفٌ بَلْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ فَقَليلاً ما يُؤْمِنُون»[21] (بقره: 88) این آیه نیز یک جملهی خبری است و از این نکته خبر میدهد که خداوند متعال، این افراد را به خاطرِ کفرشان، از رحمت خویش دور کرده است و به همین دلیل، دلهای آنها را سنگ نموده و بر آنها قفل نهاده است. لذا این آیات نیز ارتباطی با جعل حکم ندارد و نمیتواند جواز یا استحباب و یا وجوبِ لعنِ حتی کافر را اثبات کند.
- «مِّنَ الَّذِينَ هَادُواْ يحُرِّفُونَ الْكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ وَ يَقُولُونَ سمَعْنَا وَ عَصَيْنَا وَ اسمْعْ غَيرْ مُسْمَعٍ وَ رَاعِنَا لَيَّا بِأَلْسِنَتهِمْ وَ طَعْنًا فىِ الدِّينِ وَ لَوْ أَنهَّمْ قَالُواْ سمَعْنَا وَ أَطَعْنَا وَ اسمْعْ وَ انظُرْنَا لَكاَنَ خَيرْا لهَّمْ وَ أَقْوَمَ وَ لَکِن لَّعَنهمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ فَلَا يُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِيلًا؛ يَأَيهُّا الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ ءَامِنُواْ بما نَزَّلْنَا مُصَدِّقًا لِّمَا مَعَكُم مِّن قَبْلِ أَن نَّطْمِسَ وُجُوهًا فَنَرُدَّهَا عَلىَ أَدْبَارِهَا أَوْ نَلْعَنهُمْ كَمَا لَعَنَّا أَصحَابَ السَّبْتِ وَ كاَنَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولاً؛ إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ مَا دُونَ ذَالِكَ لِمَن يَشَاءُ وَ مَن يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْترَى إِثْمًا عَظِيمًا؛ أَ لَمْ تَرَ إِلىَ الَّذِينَ يُزَكُّونَ أَنفُسَهُم بَلِ اللَّهُ يُزَكىِّ مَن يَشَاءُ وَ لَا يُظْلَمُونَ فَتِيلاً؛ انظُرْ كَيْفَ يَفْترُونَ عَلىَ اللَّهِ الْكَذِبَ وَ كَفَى بِهِ إِثْمًا مُّبِينًا؛ أَ لَمْ تَرَ إِلىَ الَّذِينَ أُوتُواْ نَصِيبًا مِّنَ الْكِتَابِ يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ يَقُولُونَ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ هَؤُلَاءِ أَهْدَى مِنَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ سَبِيلاً؛ أُوْلَئكَ الَّذِينَ لَعَنهُمُ اللَّهُ وَ مَن يَلْعَنِ اللَّهُ فَلَن تجِدَ لَهُ نَصِيرًا»[22] (نساء: 46 الی 52) در این آیات با سه استعمال دربارهی کلمهی لعن مواجهیم. در موضع اول[23] به همان معنای آیهی قبلی – قالوا قلوبنا غلف … – است. همچنین لعن در موضع دوم این آیه – فنَرُدُّ علی ادبارها او نلعنهم کما لعَنَّا اصحاب السبت – به همان معنایی است که در دومین آیه از این دسته آیات[24] مطرح شد. در سومین موضع نیز[25] باید گفت که سیاق جمله، خبری است و مشتمل بر دو تعبیر میباشد:«کسی که خداوند او را لعنت کند و از رحمتش برانَد و عذابش را بر وی نازل کند هیچ یاوری برای وی نمییابی»؛ و این نوع استعمالِ لعن، شاهد محکمی است بر اینکه لعن در اینجا، فعل الهی است که هیچ کس نمیتواند جلوی آن را بگیرد.
- «إِنَّ الَّذينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيا وَ الآخرة وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهينا» (احزاب: 57) این آیه نیز از واقع خبر میدهد از اینکه خداوند متعال، کسانی را که او و رسولش را اذیت میکنند لعن کرده و از رحمت خویش در دنیا دور نموده همانگونه که در آخرت نیز ایشان را از رحمت خویش رانده است؛ و نهایتِ طرد و راندن، همان عذاب سنگینی است که در انتظار آنهاست. پس طرد این اشخاص، به معنی عدم دخول آنها در بهشت است دقیقا مانند طرد و راندن ابلیس از بهشت.
- «فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَكُمْ؛ أُولئِكَ الَّذينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمى أَبْصارَهُم»[26] (محمد: 22 و 23) این دو آیه نیز، سیاق خبری دارند و از لعن الهی در دنیا خبر میدهند که به صورت سنگ شدن و بسته شدن قلوب و نیز کور و کر شدن آن افراد آشکار شده و در واقع کنایه از عدم تاثیر پذیری گوش و چشم از گفتار حق به دلیل قساوت قلب و وجود مانع در نفوس خود آنهاست. با توجه به مطالب پیشین، معنای این آیه نیز واضح است.
- «وَ قالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْديهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتانِ يُنْفِقُ كَيْفَ يَشاءُ وَ لَيَزيدَنَّ كَثيراً مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ طُغْياناً وَ كُفْراً وَ أَلْقَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ كُلَّما أَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الْمُفْسِدين»[27] (مائده: 64) این آیه نیز، خبر میدهند از اینکه یهودیان به دلیل آنچه دربارهی خداوند متعال گفتند و آن ذات مقدس را به بخیل بودن متهم نمودند از رحمت او طرد شده و خداوند ایشان را از خیر، دور کرده است به این صورت که هر آیهای که نازل میشود، بر کفر آنها میافزاید و آنها در عداوت و دشمنی با یکدیگر تا روز قیامت باقی میمانند و اینکه خداوند، فتنه افروزی آنها را خاموش میکند و … .
- «إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ لُعِنُواْ فىِ الدُّنْيَا وَ الاْخِرَةِ وَ لهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ؛ يَوْمَ تَشهدُ عَلَيهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُم بِمَا كاَنُواْ يَعْمَلُونَ؛ يَوْمَئذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ وَ يَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ»[28] (نور: 23 الی 25) این آیات نیز، جملات خبری هستند و خبر میدهند از اینکه هر کس به زنان پاکدامن و مومن تهمت ناروا بزند در دنیا و آخرت ملعون است و سرانجام خواهد دید خداوند در این دنیا و نیز در آخرت با او چه میکند. همچنین ممکن است منظور از «لُعِنوا» این باشد که دیگران در حق تهمت زنندگان، جملهی «اللهم العنهم»[29] را گفتهاند ولی چون فعلِ لعن، از جهت لغوی در وهلهی اول، دلالت بر طرد میکند – نه نفرین بر طرد – باید کلمهی «لعنوا» را بر انجام فعل و کاری مانند طرد و راندن و دور کردن، حمل کرد؛ مگر اینکه قرینهای وجود داشته باشد و نشان دهد منظور از کلمهی «لُعِنوا» همان لعن لسانی و زبانی است که در این صورت نیز آیات فوق، لعن کننده را تعیین نمیکند و چه بسا، این لعن کنندگان، ملائکه باشند. با این وصف، این آیه نیز نمیتواند یک دلیل اجتهادی بر شرعی بودن لعنِ دیگران توسط ما باشد. به همین دلیل است که فقهاء، لعن کردنِ قذف کننده را (یعنی کسی که به زنانِ مومنه تهمت زده) در صورتی که شیعه باشد جایز نمیدانند زیرا او را یک شیعهی گنهکار میدانند و بین فقها معروف است که لعنِ مسمان شیعه حتی اگر گنهکار باشد جایز نیست.
- «لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لا يُجاوِرُونَكَ فيها إِلاَّ قَليلا؛ مَلْعُونينَ أَيْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتيلا»[30] (احزاب: 60 و 61) این آیات شریفه – با توجه به دلالت لغویشان – بیانگر این مطلب هستند که منافقان، به جز مدت کمی، همجوارِ با پیامبر صلی الله علیه و آله نخواهند بود بلکه طرد میشوند و هر جا سر و کلهی آنها پیدا شود گرفتار شده و به وضع بدی کشته میشوند. پس لعن در این آیات، با توجه به عدمِ همجواری با پیامبر در مدینه به کار رفته است به این معنی که خداوند متعال پیامبر خویش را بر علیه منافقین برمی انگیزد تا آنها را از مدینه طرد کند و دیگر همسایه و مجاور او نباشند بلکه علاوه بر اتمام همجواری، سرنوشت بدتری – یعنی کشته شدن – سراغ آنها خواهد آمد. پس این آیهی شریفه، علی رغم نظر برخی از مفسرین، هیچ ارتباطی با لعن به معنای متداول و امروزیاش در میان ما ندارد؛ بلکه مرتبط با فعلی است که منجر به طرد منافقین از مدینهی منوره – و یا به تعبیر دقیقتر، تهدید به طرد آنها – میشود.
آنچه گفته شد مجموعه ای اول از نصوص لعن در قرآن کریم بود و به طور آشکار، مضمونِ آنها، خبری بود بدون اینکه نظری شرعی را بیان کند و یا حتی اشارهای به آن داشته باشد. قبلا هم گفتیم استفاده از کلمهی لعن در گفتار خداوند متعال در این آیات، نمیتواند جواز یا حرمت یا وجوبِ استفادهی ما از این کلمه در حق دیگران را ثابت کند.؛ زیرا کلمهی لعن در آیات قرآن در معنی لغویاش به کار رفته است یعنی طرد و دور کردن؛ و اینکه خداوند، شخصی را لعن کند و از رحمت خویش دور نماید مساوی با جوازِ نفرین این شخص به خاطر لعن خداوند نیست. خداوند ممکن است پدری را که مومن است به خاطر معصیتی که مرتکب شده عذاب کند ولی برای من جایز نیست تا پدر مومن خویش را به دلیل این معصیت، لعن کنم هر چند او در واقع و در علم خداوند، مستحق لعن باشد؛ مگر اینکه دلیلی بیاید و به من اجازه دهد او را لعن کنم؛ به همین دلیل خداوند متعال ما را در قرآن، از طلب مغفرت برای مشرکین، نهی میکند ولی بعد از این نهی و در ادامهی همان آیات، دستور نداده برای آنها طلب عذاب کنیم. بله، دربارهی کسی که میدانیم الآن در آتش جهنم است میتوانیم بگوییم – با توجه به معنای لغویِ لعن و به صورت خبری – «او ملعون است» ولی این غیر از نفرین به لعن اوست.
همچنین تلفظ به آیات فوق – به عنوان قرآن و خبر دادن – غیر از تجویز لعن در قالب سب و دشنام و یا مسخره کردن و نفرین دیگری است. اینها، دو عنوان مختلف هستند و به همین دلیل میان فقهاء، اختلاف است که آیا مکلف میتواند در اثناء قرائت سورهی فاتحه در نماز، از این آیهی «اهدنا الصراط المستقیم» در سورهی حمد، علاوه بر عنوانِ قرآن بودن، قصدِ دعا هم بکند یا خیر؟ معنای این اختلاف، مغایرت عنوان قرآن بودن با عنوان دعا است. در اینجا نیز مساله دقیقا همینگونه است که باید به خوبی دقت شود. خلاصه اینکه نصوصِ خبری قرآن که در مجموعهی اول جای میگیرد به نظر من، نه به صورت مستقیم و نه به صورت غیر مستقیم، ارتباطی با لعنِ متداول در میان ما ندارد.
مجموعه دوم:
این مجموعه مشتمل بر آیاتی است که احتمال میرود بر لعنِ متداول در میان ما – که همان لعنِ لسانی و نفرین گونه است – دلالت کند:
- «وَ قَالُواْ رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَ كُبرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلَا؛ رَبَّنَا ءَاتهِمْ ضِعْفَينِ مِنَ الْعَذَابِ وَ الْعَنهُمْ لَعْنًا كَبِيرًا»[31] (احزاب: 67 و 68)
این آیه به روشنی، حکایت از گروهی میکند که در آتش هستند و از خداوند متعال میخواهند کسانی را که باعث گمراهی و انحراف آنها از صراط مستقیم در دنیا شدند لعنت کند. این لعن، بدون شک، یک لعن لسانی و نفرین میباشد ولی نمیتواند جواز لعن در این دنیا را اثبات کند و یا یک حکم تکلیفی را نسبت به لعن، تعیین نماید؛ زیرا این آیه در مقام بیان حکم شرعی در دنیا نیست. ممکن است لعن در دنیا حرام باشد ولی در عین حال، خداوند به ما خبر دهد که این گروهِ گمراهان در آخرت، چنین درخواستی خواهند داشت؛ با این اوصاف، چه ارتباطی بین این دو مساله میتواند وجود داشته باشد؟ مخصوصا با توجه به این که اگر دلالت این آیه را بپذیریم در نهایت، مختص به گمراهانی است که در حق گمراه کنندگان، لعنت میفرستند – نه مطلقا – و لذا همان طور که از سیاق آیات بر میآید مختص به غیر مسلمین است. همچنین فقط جواز لعن را میتواند ثابت کند نه استحباب و یا وجوب آن را؛ زیرا این آیه در نهایت، میتواند دلالت کند که برای گمراهان، جایز است کسانی را که موجب گمراهی ایشان شدهاند لعن نمایند نه اینکه واجب و یا مستحب است آنها را لعن کنند.
- «قالَ ادْخُلُوا في أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ فِي النَّارِ كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها حَتَّى إِذَا ادَّارَكُوا فيها جَميعاً قالَتْ أُخْراهُمْ لِأُولاهُمْ رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَلُّونا فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ قالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَ لكِنْ لا تَعْلَمُون»[32] (اعراف: 38)
این آیه نیز در نهایت مانند آیهی پیشین است لذا به توضیحات قبلی اکتفا میکنیم.
- «إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَ مَاتُواْ وَ هُمْ كُفَّارٌ أُوْلَئكَ عَلَيهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلَئكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ؛ خَالِدِينَ فِيهَا لَا يخَفَّفُ عَنهُمُ الْعَذَابُ وَ لَا هُمْ يُنظَرُون»[33] (بقره: 161 و 162)
واضح است که این آیهی شریفه، از حالت کافران، بعد از مرگ سخن میگوید یعنی لعنت تمام مردم، بر اینان در روز قیامت واقع میشود. به نقشِ ترکیبی و لغویِ کلمهی «خالدین» در این آیه، دقت کنید. سیاقِ قبل و بعدِ این آیه، بیش از این معنا را منتقل نمیکند؛ حتی اگر ما باشیم و این آیه – و به سیاق قبل و بعدِ آن توجه نکنیم – باز هم نمیتوان گفت منظور این آیه، لعن لسانی است؛ چون ممکن است منظور این آیه از لعنِ مذکور، طرد کفار از بهشت باشد و اینکه ملائکه نیز این کافران را عذاب میدهند و از رحمت، دور نموده و آنها را سرزنش میکنند؛ همچنین تمام مردم نیز در آخرت، ایشان را لعن میکنند. پس اهل بهشت از آنها دوری کرده و حتی اهل آتش نیز چنین رفتاری با آنها انجام میدهند که به این نکته اشاره دارد که هیچ الفت و نزدیکی به خیر و نجات و جنت و … برای این کفار وجود ندارد. این مضمون، چه ارتباطی با شرعی بودن لعن در دنیا بر اساس نصوص قرآنی دارد؟ و در این هنگام، ربط این آیه با موضوع مورد بحث چیست؟ پس این آیه در مقام انشاء حکم شرعی لعن بر علیه کفار نیست بلکه در مقام خبر دادن از این واقعیت است که سرانجامِ این کفار، لعنت خداوند و ملائکه و مردم است و حالت و وضعیت آنها در قیامت اینچنین میباشد.
- «كَيْفَ يَهْدِى اللَّهُ قَوْمًا كَفَرُواْ بَعْدَ إِيمَانهِمْ وَ شَهِدُواْ أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَ جَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَ اللَّهُ لَا يَهْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ؛ أُوْلَئكَ جَزَاؤُهُمْ أَنَّ عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ اللَّهِ وَ الْمَلَئكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ؛ خَالِدِينَ فِيهَا لَا يخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَ لَا هُمْ يُنظَرُون»[34] (آل عمران: 86 الی 88)
این آیه نیز مانند آیهی قبلی، دربارهی جزاء و آتش و خلودِ در آن است. لذا نهایت چیزی که میتواند اثبات کند این معنی است که همه در روز قیامت، این اشخاص را لعن میکنند؛ لذا رسیدن به اطلاق و شمولیتی بیش از این، سخت خواهد بود. به عبارت دیگر، این معنی چه ارتباطی با حکم شرعی و وظیفهی دینیِ ما در رابطه با این مساله در این دنیا دارد؟
- «وَ الَّذِينَ يَرْمُونَ أَزْوَاجَهُمْ وَ لَمْ يَكُن لهُّمْ شهَدَاءُ إِلَّا أَنفُسُهُمْ فَشَهَادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شهَدَاتِ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ؛ وَ الخَامِسَةُ أَنَّ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَيْهِ إِن كاَنَ مِنَ الْكَاذِبِينَ؛ وَ يَدْرَؤُاْ عَنهَا الْعَذَابَ أَن تَشهَدَ أَرْبَعَ شهَادَاتِ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الْكَاذِبِينَ؛ وَ الخَامِسَةَ أَنَّ غَضَبَ اللَّهِ عَلَيهَا إِن كاَنَ مِنَ الصَّادِقِين»[35] (نور: 6 الی 9)
برخی به این آیه برای اثبات شرعی بودن لعن در این دنیا استناد کردند. البته استدلال آنها برای من غریب و مبهم است. نهایت چیزی که این آیه میتواند اثبات کند مسالهی فقه ملاعنه است که کسی، همسر خویش را متهم به زنا میکند در حالی که شاهدی برای گفتهی خویش ندارد؛ در این هنگام طبق این آیهی شریفه، این شخص، چهار مرتبه، شهادت میدهد که در ادعای خویش صادق است و سپس برای بار پنجم شهادت میدهد که اگر دروغ گفته باشد خداوند او را لعنت کند. زن نیز – که متهم به زنا شده – همین کار را بر عکس انجام دهد تا مجازات زنا را از خویش دور کند یعنی چهار مرتبه شهادت دهد که مرد، در ادعای خود دروغ میگوید و در مرتبهی پنجم، بگوید «اگر مرد راست میگوید، غضب خداوند بر من باد». به همین دلیل در این آیه، از تعبیر غضب در آنجا و از تعبیر لعن در اینجا استفاد شده است و همین نکته، موید معنایی است که ما و نیز علمای لغت دربارهی لعن میگویند که لعن، در اصل، طرد و راندن با حالت غضب و نارضایتی است.
بنابراین، آیهی فوق، دلالت میکند بر لعن انسان توسط خودش به صورت تقدیری و شرطی آنهم در حالت خاصی که رنگ و بوی قضاییِ ویژهای دارد که هیچ نمونهای در فقهِ قرآنیِ قضاوت در اسلام برای آن یافت نمیشود. با این وصف، چگونه میتوان جواز لعن انسان نسبت به دیگری را – چه رسد به استحباب یا وجوب لعن – از این آیه استفاده کرد؟
- «وَ قالَ إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً مَوَدَّةَ بَيْنِكُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا ثُمَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُمْ بِبَعْضٍ وَ يَلْعَنُ بَعْضُكُمْ بَعْضاً وَ مَأْواكُمُ النَّارُ وَ ما لَكُمْ مِنْ ناصِرين»[36] (عنکبوت: 25)
هر گونه که لعنِ مذکور در این آیه را تفسیر کنیم – چه به معنای لعنی که از مقولهی فعل است و چه به معنای لعنی که از سنخ گفتار است – در هر دو صورت، این آیه از حالِ مشرکین خبر میدهد و اینکه آنها در قیامت با یکدیگر چه رفتاری میکنند. این معنی، هیچ ارتباطی به جواز لعن در این دنیا از سوی مسلمان برای کافر و یا حتی مسلمانِ دیگر ندارد؟ حتی این آیه در مقام بیان خواریِ اوضاع مشرکین در روز قیامت است که برخی از آنها، گروهی دیگر از خودشان را طرد کرده و یا یکدیگر را نفرین میکنند. آیا میتوان از این وضعیت دردناکی که قرآن برای مشرکین در قیامت به تصویر میکشد چنین فهمید که قرآن – ولو به صورت دلالتِ التزامی – در صدد بیان حکمِ جواز لعن مشرکین در این دنیا و یا استحباب و یا وجوب آن است؟ آیا فقها چنین حکمی را از این آیهی کریمه استنباط میکنند؟ اگر چنین استنباطی درست باشد مختص به بت پرستان و یا مطلق کفار است ولی جواز لعن غیر این افراد را – چه رسد به استحباب لعن – ثابت نمیکند.
- «إِنَّ الَّذينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَ الْهُدى مِنْ بَعْدِ ما بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتابِ أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُون»[37] (بقره: 159)
ممکن است چنین به نظر آید آیهی فوق، وجود کسانی را که لعن میکنند – به همین معنای متداول بین ما – اثبات نموده است ولی باید گفت مفاد این آیه در رابطه با لعن، واضح نیست. زیرا اگر بنا بر معنای لغویِ لعن باشد آیهی فوق به این معنی است که خداوند متعال، گروهی را از رحمت خویش دور میکند و همچنین، کسانی هستند که آن گروه را لعن میکنند و عملِ دور کردنِ آنها از رحمت الهی را انجام میدهند؛ ممکن است کسانی که این کارها را انجام میدهند همان ملائکه باشند. همچنین ممکن است آیهی فوق، ناظر به روز قیامت باشد. مضافا بر اینکه حتی اگر آیهی فوق، بر لعنِ گفتاری و نفرین کردن هم دلالت کند، چنین لعنی، مطلق نیست و مختصِ کسانی خواهد بود که دین و نیز نشانهها را کتمان میکنند؛ و نیز بنا بر همین معنی – یعنی دلالت آیه بر لعنِ زبانی و نفرین کردن – آیهی مذکور، حدودِ لعن را بیان نمیکند و حتی ممکن است قدر متیقن این لعن، غیر مسلمین باشد؛ زیرا این آیه در سیاق آیات اهل کتاب واقع شده است.
خلاصه اینکه، آیهی فوق در نهایت میتواند ثابت کند اشخاصی وجود دارند که هویت آنها را نمیدانیم – و ممکن است ملائکه باشند – و عمل لعن را نسبت به کسانی که دین را کتمان کرده و برای مردم تبیین نمیکنند انجام میدهند. هیچ شاهدی وجود ندارد که این لعن، همان نفرین و لعن گفتاری است بلکه ممکن است لعنِ فعلی باشد آنهم به واسطهی تاثیر این افراد – کسانی که لعن کننده هستند – بر طرد آن گروه – کسانی که دین را کتمان میکنند – از رحمت الهی. با این وصف، چگونه میتوان برای اثبات جواز لعن – تا چه رسد به استحباب آن – به این آیه استدلال کرد؟
- «لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن بَنىِ إِسرَائيلَ عَلىَ لِسَانِ دَاوُدَ وَ عِيسىَ ابْنِ مَرْيَمَ ذَلِكَ بِمَا عَصَواْ وَّ كَانُواْ يَعْتَدُونَ؛ كَانُواْ لَا يَتَنَاهَوْنَ عَن مُّنكَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ مَا كَانُواْ يَفْعَلُون»[38] (مائده: 78 و 79)
احتمال دارد منظور این آیهی شریفه، لعن به معنای نفرینِ ظالمان و گنهکاران به دوری از رحمت الهی باشد؛ همچنین ممکن است منظور این آیه، طردِ عملی و فعلیِ این افراد توسط دو پیامبر الهی، از طریق گفتار باشد. شما وقتی به شخصی میگویید: «از مجلس خارج شو» در واقع با گفتار خود، او را لعن کردید.
اگر از اشکالاتِ این دو احتمال صرف نظر کنیم آیهی فوق، در نهایت میتواند از لعنِ بنی اسرائیل توسط این دو پیامبر به خاطر عصیان آنها – آنهم بعد از توصیف بنی اسرائیل در ابتدای آیه به «الذین کفروا» – خبر دهد؛ لذا بر بیش از این معنی دلالتی ندارد و نمیتواند لعنِ غیرِ کافر را نیز به صورت مطلق، شامل شود. همچنین لعنِ بر لسان داود، ضرورتا به این صورت نیست که حضرت داود گفته باشد «خداوندا آنان را لعنت کن»؛ بلکه ممکن است حضرت داود چنین گفته باشد: «خداوندا عذاب خویش را بر آنان نازل بفرما» دقیقا همانطور که برای دیگر پیامبران اتفاق میافتاد و قومِ ستمکارِ خویش را با تعابیر مختلفی لعن میکردند یعنی از خداوند میخواستند تا عذاب خود را بر آنها نازل کند و از رحمت خویش دور نماید؛ همانطور که قرآن کریم، در قصهی نوح علیه السلام برای ما نقل میکند. با این توضیحات، چنین لعنی، موضوعِ جدیدی نیست و در واقع، آیهی فوق، از مضمونِ دعا و نفرین، به لعن تعبیر کرده است؛ زیرا لعن نیز همان دعا و نفرین به عذاب و دور شدن از رحمت الهی است.
در نتیجه، آیهی مذکور، نهایت معنایی که میتواند منتقل کند صدورِ لعن از جانب دو پیامبر در حق برخی از کافرینِ بنی اسرائیل است و بنا بر استصحاب ادیان سابق،[39] ممکن است جواز لعنِ کافرین با استناد به این آیه، ثابت شود ولی نمیتوان جوازِ لعن مسلمین را نیز ثابت کرد. همچنین با توجه به اینکه آیهی فوق، از حصول و وقوع چنین لعنی خبر میدهد، موردِ این لعن را برای ما تبیین نمیکند و ممکن است این لعن، بعد از مایوس شدن از هدایت آن کفار باشد همانطور که در قصهی حضرت نوح اتفاق افتاد؛ با این توضیحات، نمیتوان از آیهی فوق، معنای مطلقی را به دست آورد تا بتوان بیانِ یک وظیفهی عامِ شرعی را مستند به آن کرد. این آیه – با قطع نظر از آن تعلیلی که در ادامهی آیه آمده[40] – جواز لعن کافر را آنهم در برخی موارد – و نه در همهی موارد – ثابت میکند.
- «وَ إِذْ قُلْنا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحاطَ بِالنَّاسِ وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتي أَرَيْناكَ إِلاَّ فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَما يَزيدُهُمْ إِلاَّ طُغْياناً كَبيراً»[41] (اسراء: 60)
بر اساس این آیه میتوان گفت درختی وجود دارد که در قرآن، لعن شده است. فرق نمیکند این درخت چیست؛ ممکن است همان درختی باشد که به حضرت آدم امر شد از آن دوری کند و چون دوری نکرد طرد شد و لذا این درخت، فتنهای شد برای او و برای نوع بشر؛ و نیز ممکن است این درخت – آنگونه که برخی روایات شیعی و سنی میگویند – همان بنی امیه باشد؛ همچنین ممکن است – همانطور که بسیاری از مفسرین میگویند – درخت زقّوم باشد که در قعر جهنم میروید و هیچگونه خیری در آن نیست و فقط شر و بدی از آن سر میزند و به همین خاطر، لعن شده است؛ و یا ممکن است این درخت، همان کفار و یا فقط یهودیان باشند و یا هر چیز دیگری که مفسرین میگویند. در هر صورت طبق این آیهی شریفه، این درخت در قرآن کریم، لعن شده است. حال در اینجا:
الف) یا ترکیبِ «فی القرآن» را با توجه به کلمهی «الملعونة» معنی میکنیم که در این صورت، معنای آیه چنین خواهد شد:«درختی که در قرآن کریم لعن شده است»؛ بر اساس این معنی، مفسران قرآن، در جستجوی این لعن در قرآن کریم متحیر شدهاند و نتوانستند در آیات قرآن، موردی را پیدا کنند که نشان دهد این درخت، در قرآن لعن شده است. حتی برخی از مفسرین، همین مساله را دلیل تحریف قرآن قرار دادند و میگویند در قرآنی که پیش روی ما قرار دارد شجرهای را نیافتیم که خداوند متعال دربارهی آن بگوید «آن شجره، ملعون است» و یا آن را لعنت کرده باشد.
ب) و یا اینکه ترکیبِ «فی القرآن» را با توجه به فعلِ «جَعَلنا»[42] معنی کنیم که در این صورت، معنی آیه اینچنین خواهد بود: «ما شجرهی ملعونه را در قرآن، قرار ندادیم مگر به عنوان فتنه» یعنی ما این شجره را – که فی نفسه معلون است – در قرآن فقط به عنوان فتنه ذکر کردیم. با این معنی، دیگر لعنی برای این شجره در قرآن وجود نخواهد داشت بلکه شجرهی مذکور، فی نفسه، خودش ملعون است و البته خداوند این شجره را در قرآن ذکر میکند؛ دقت کنید که بنا بر این معنای دوم، لعنِ آن در قرآن ذکر نشده است بلکه خودِ آن شجره – که فی نفسه ملعون است – در قرآن ذکر شده است. قصد من تفسیر این آیه نیست زیرا سخن به درازا میکشد؛ به همین دلیل فقط به تفسیرهایی از این آیه اشاره میکنم که میتواند به موضوع بحث ما مربوط باشد. البته در عین حال، آن تفسیرِ فرضی و تقدیری و مورد قبولِ بسیاری از مفسرین – مبنی بر ملعون بودنِ خورندهی آن شجره که همان زقوم است – را نیز بعید میشمارم.
در هر صورت، بنا بر معنیاول، قرآن، لعن کنندهی آن شجره خواهد بود و علیالقاعده، این لعنِ قرآنی، باید لعن لسانی باشد. حال اگر منظور از این شجره، همان بنی امیه باشد در این صورت «شجرهی بنیامیه» در قرآن کریم، ملعون خواهد بود و ممکن است از این آیه به ضمیمهی احادیثی که پیرامون آن آمده است چنین فهمید که لعن بنی امیه جایز است؛ ولی بیش از جواز لعنِ بنی امیه – مثلا لعن غیر بنی امیه – از این آیه فهمیده نمیشود. تمام اینها بنا بر این فرض است که بپذیریم منظور از شجره، همان بنی امیه است و نیز قبول کنیم بین لعنِ لسانی یک گروه توسط قرآن و لعن آن گروه توسط ما، تلازم وجود دارد.
اما بنا بر فرض دوم، شجرهای که توسط قرآن لعن شده باشد اساسا وجود ندارد. بله، شجرهای وجود دارد که خداوند متعال آن را لعن و طرد نموده است. ولی قرآن، آن شجره را لعنِ لسانی نکرده است. با این وصف، استفادهی حکم شرعیِ لعن از این آیهی شریفه بنا بر این فرض دوم، سخت خواهد بود و در نهایت، این آیه مانند آیات مجموعهی اول خواهد شد که فقط در مقام بیان خبر هستند.
بنابراین در قرآن کریم هیچ آیهای که مرتبط با حکمِ شرعیِ لعن باشد وجود ندارد مگر همین دو آیهی اخیر از مجموعهی دوم آنهم به همان مقداری که بیان کردیم و نه بیشتر از آن. مثلا آیهی اول در بهترین حالت – با قطع نظر از مناقشاتی که پیرامون آن وجود دارد – فقط جواز لعنِ کافران را آنهم در برخی حالات، ثابت میکند نه استحباب لعن آنها و یا حتی وجوب لعن را. اما دربارهی جواز لعن بنی امیه نیز باید توجه داشت که دلیل لعن آنها، فقط قرآن نیست بلکه ما این لعن را به کمک احادیثی میفهمیم که دربارهی این آیه وارد شده و برای ما توضیح میدهند که منظور از این شجرهی ملعونه، همان شجرهی بنی امیه است؛ لذا اگر کسی به این احادیث توجه کند میتواند با توجه به آنها، یک دلیل که مرکب از کتاب و سنت است برای لعنِ بنی امیه، ارائه دهد و در این صورت، دلیلِ او، قرآنیِ محض نخواهد بود.
پس لعنِ غیر کافر ( ولو در برخی موارد) در قرآن کریم ذکر نشده است؛ لذا باید در موردِ جواز لعن نسبت به هر مجموعه از افراد:
یا به اصل برائت رجوع کرد – البته در صورتی که دلیلی بر نهی از لعن، وجود نداشته باشد – که در این صورت فقط جواز لعن ثابت میشود نه استحباب یا وجوب آن؛
و یا اینکه باید به ادلهی حدیثی و روایی رجوع کرد و برای اثباتِ اصلِ جواز یا استحبابِ لعن، نباید فقط به روایاتی که تعبیر لعن در آنها آمده اکتفا نمود؛ بلکه میتوان از روایاتی استفاده کرد که مشتمل بر ذهنیتِ لعن است مانند روایاتی که در آنها امام علیه السلام میفرماید: «خداوندا، گناه فلان شخص را مورد عفو خویش قرار نده» و یا میفرماید «خداوندا حرارت آتش را به فلانی بچشان». اینگونه روایات را نیز باید جزو ادلهی لعن به حساب آورد تا بتوان از مجموع آنها، حکم شرعی لعن و محدودهی آن در چارچوب سنت را به دست آورد البته با توجه به قواعد نقد حدیث و معیارها و موازینِ تصحیح آن و نیز توجه به احادیثِ معارض و دیگر مواردی که به تفصیل در محل خودش آمده است.
[1] حب الله, اضاءات فی الفکر و الدین و الاجتماع, ج 2 سوال 262.
[2] خلیل بن احمد, العین, ج 8, ج 2 ص 141 و 142.
[3] جوهری, الصحاح, ج 1, ج 6 ص 2196.
[4] ابن فارس, معجم مقاییس اللغة, ج 5 ص 252 و 253.
[5] ابن منظور, لسان العرب, ج 13 ص 387.
[6] فیروزآبادی, القاموس المحیط, ج 4 ص 267.
[7] . نه نفرین بر طرد و راندن
[8] محقق کرکی, نفحات اللاهوت فی لعن الجبت و الطاغوت, 43 و 56 و 57 و 72 و …
[9] . خدا كافران را لعنت كرده و براى آنها آتش فروزانى آماده كرده است.
[10] . اى كسانى كه به شما كتاب داده شده است، به آنچه فرو فرستاديم و تصديقكننده همان چيزى است كه با شماست ايمان بياوريد، پيش از آنكه چهرههايى را محو كنيم و در نتيجه آنها را به قهقرا بازگردانيم؛ يا همچنانكه «اصحاب سبت» را لعنت كرديم؛ آنان را [نيز] لعنت كنيم، و فرمان خدا همواره تحقق يافته است.
[11] . پس به [سزاى] پيمان شكستنشان لعنتشان كرديم و دلهايشان را سخت گردانيديم. [به طورى كه] كلمات را از مواضع خود تحريف مىكنند، و بخشى از آنچه را بدان اندرز داده شده بودند به فراموشى سپردند. و تو همواره بر خيانتى از آنان آگاه مىشوى، مگر [شمارى] اندك از ايشان [كه خيانتكار نيستند]. پس، از آنان درگذر و چشم پوشى كن كه خدا نيكوكاران را دوست مىدارد.
[12] . [مشركان]، به جاى او، جز بتهاى مادينه را [به دعا] نمىخوانند، و جز شيطان سركش را نمىخوانند؛ خدا لعنتش كند، [وقتى كه] گفت: «بىگمان، از ميان بندگانت نصيبى معين [براى خود] برخواهم گرفت.
[13] . [خدا] گفت: از این [جایگاه والا که مقام مقربان است] بیرون رو که رانده شده ای،و بی تردید تا روز قیامت لعنت بر تو خواهد بود.
[14] . فرمود: «پس، از آن [مقام] بيرون شو، كه تو راندهاى؛ و تا روز جزا لعنت من بر تو باد».
[15] . بگو: «آيا شما را به بدتر از [صاحبان] اين كيفر در پيشگاه خدا، خبر دهم؟ همانان كه خدا لعنتشان كرده و بر آنان خشم گرفته و از آنان بوزينگان و خوكان پديد آورده، و آنانكه طاغوت را پرستش كردهاند. اينانند كه از نظر منزلت، بدتر، و از راه راست گمراهترند».
[16] . و بهشتيان، دوزخيان را آواز مىدهند كه: «ما آنچه را پروردگارمان به ما وعده داده بود درست يافتيم؛ آيا شما [نيز] آنچه را پروردگارتان وعده كرده بود راست و درست يافتيد؟» مىگويند: «آرى.» پس آوازدهندهاى ميان آنان آواز درمىدهد كه: «لعنت خدا بر ستمكاران باد».
[17] . « چه كسى ستمكارتر است از كسانى كه بر خدا افترا مىبندند؟! آنان (روز رستاخيز) بر پروردگارشان عرضه مىشوند، در حالى كه شاهدان [پيامبران و فرشتگان] مىگويند: «اينها همانها هستند كه به پروردگارشان دروغ بستند! اى لعنت خدا بر ظالمان باد!»؛ همانها كه (مردم را) از راه خدا بازمىدارند؛ و راه حق را كج و معوج نشان مىدهند؛ و به سراى آخرت كافرند! آنها هيچ گاه توانايى فرار در زمين را ندارند؛ و جز خدا، پشتيبانهايى نمىيابند! عذاب خدا براى آنها مضاعف خواهد بود؛ (چرا كه هم خودشان گمراه بودند، و هم ديگران را گمراه ساختند؛) آنها هرگز توانايى شنيدن (حق را) نداشتند؛ و (حقيقت را) نمىديدند! آنان كسانى هستند كه سرمايه وجود خود را از دست دادهاند؛ و تمام معبودهاى دروغين از نظرشان گم شدند … ؛ (به ناچار) آنها در سراى آخرت، قطعاً از همه زيانكارترند!»
[18] . و در اين دنيا و روز قيامت با لعنتى بدرقه شدند. آگاه باشيد كه [قومِ] عاد به پروردگارشان كافر شدند، هان! دورى [از رحمت خدا] بر عاد، قوم هود باد
[19] . و در اين دنيا و روز قيامت به لعنتى بدرقه شدند [و آن لعنت] بد عطيهاى است كه به آنان مىدهند
[20] . او و سپاهيانش به ناحق در زمين سركشى و تكبّر كردند، و پنداشتند كه آنان را به سوى ما بازنمىگردانند؛ پس او و سپاهيانش را گرفتيم و در دريا افكنديم؛ پس با تأمل بنگر كه سرانجام ستمكاران چگونه بود؟ و آنان را [به كيفر طغيانشان] پيشوايانى كه دعوت به آتش مىكنند قرار داديم، و روز قيامت يارى نمىشوند؛ و آنان را در اين دنيا با لعنت بدرقه كرديم، و روز قيامت از زشترويان [و مطرودان] از رحمت خدايند
[21] . و گفتند: دلهاى ما در غلاف و پوشش است [به اين علتْ كلام تو را نمىفهميم، ولى چنين نيست كه مىگويند] بلكه خدا به سبب كفرشان آنان را از رحمتش دور كرده [در نتيجه از پذيرفتن اسلام خوددارى مىكنند] پس اندكى ايمان مىآورند
[22] . برخى از آنها كه يهودى شدند كلمات (تورات) را از جاهاى خود تحريف مىكنند، و با پيچاندن زبانشان (به لحن عربى) و به قصد طعنه زدن به دين مىگويند: شنيديم و (در باطن مىگويند) نافرمانى كرديم و بشنو كه نشنوى (ظاهر كلامشان اين است كه بد نشنوى ولى مرادشان آن است كه ناشنوا شوى يا سخن خوش نشنوى)، و مىگويند: اى كسانى كه كتاب (آسمانى) به شما داده شده، به آنچه ما نازل كرديم (به قرآنى) كه تصديق كننده آنچه نزد شماست (از دين و كتاب، و مطابق آنچه پيش شماست از علائم اين پيامبر و كتاب او) ايمان آوريد پيش از آنكه صورتهايى را محو كنيم و به پشت سر برگردانيم (جسمشان را چنين كنيم يا روحشان را از ايمان به كفر تغيير دهيم) يا آنها را لعن و طرد كنيم چنان كه اصحاب سبت را (صيادان ماهى در روز شنبه را) لعن كرديم (و مسخ نموديم) و فرمان خداوند همواره شدنى است. بىترديد خداوند اين (گناه) را كه براى او شريك قرار داده شود نمىآمرزد و غير آن (يا گناهان فروتر از آن) را براى هر كس كه بخواهد (بدون توبه) مىآمرزد؛ و هر كه به خدا شرك ورزد حقّا كه گناهى بزرگ را افترا بسته است. آيا ننگريستى به كسانى كه خود را به پاكى مىستايند؟! (بشر را نرسد كه خودستايى كند) بلكه خداست كه هر كه را بخواهد به پاكى مىستايد و (اگر خدا آنان را نستايد و بر ستايش خودشان هم عذاب نمايد) به اندازه نخ روى هسته خرما هم به آنها ستم نخواهد گشت. بنگر چگونه بر خداوند (به خودستايى و ادعاى فرزندى او) دروغ مىبندند، و همين كافى است كه گناهى آشكار باشد. آيا ننگريستى به كسانى كه بهرهاى از كتاب (تورات و انجيل) به آنها داده شده كه به هر بت و طغيانگرى ايمان مىآورند؟! و درباره كسانى كه كفر ورزيدهاند مىگويند آنها از كسانى كه ايمان آوردهاند رهيافتهترند؟! آنهايند كه خداوند لعنتشان كرده (از رحمت خود دور نموده) و هر كه را كه خدا لعنت كند هرگز براى او ياورى نخواهى يافت
[23] . و لکن لعنهم الله …
[24] . يا أَيُّهَا الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ آمِنُوا بِما نَزَّلْنا مُصَدِّقاً لِما مَعَكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلى أَدْبارِها أَوْ نَلْعَنَهُمْ كَما لَعَنَّا أَصْحابَ السَّبْتِ وَ كانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولاً (نساء: 47)
[25] . اولئک الذین لعنهم الله و من یلعن الله فلن تجد له نصیرا
[26] . اگر (از اين دستورها) روى گردان شويد، جز اين انتظار مىرود كه در زمين فساد و قطع پيوند خويشاوندى كنيد؟! آنها كسانى هستند كه خداوند از رحمت خويش دورشان ساخته، گوشهايشان را كر و چشمهايشان را كور كرده است
[27] . و يهود گفتند: «دست خدا (با زنجير) بسته است.» دستهايشان بسته باد! و بخاطر اين سخن، از رحمت (الهى) دور شوند! بلكه هر دو دست (قدرت) او، گشاده است؛ هر گونه بخواهد، مىبخشد! ولى اين آيات، كه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده، بر طغيان و كفر بسيارى از آنها مىافزايد. و ما در ميان آنها تا روز قيامت عداوت و دشمنى افكنديم. هر زمان آتش جنگى افروختند، خداوند آن را خاموش ساخت؛ و براى فساد در زمين، تلاش مىكنند؛ و خداوند، مفسدان را دوست ندارد
[28] . كسانى كه زنان پاكدامن و بىخبر (از هر گونه آلودگى) و مؤمن را متهم مىسازند، در دنيا و آخرت از رحمت الهى بدورند و عذاب بزرگى براى آنهاست. در آن روز زبانها و دستها و پاهايشان بر ضدّ آنها به اعمالى كه مرتكب مىشدند گواهى مىدهد! آن روز، خداوند جزاى واقعى آنان را بىكم و كاست مىدهد؛ و مىدانند كه خداوند حق آشكار است!
[29] . خداوند آنها را لعنت کند
[30] . اگر منافقان و بيماردلان و آنها كه اخبار دروغ و شايعات بىاساس در مدينه پخش مى كنند دست از كار خود بر ندارند، تو را بر ضدّ آنان مىشورانيم، سپس جز مدّت كوتاهى نمىتوانند در كنار تو در اين شهر بمانند! و از همه جا طرد مىشوند، و هر جا يافته شوند گرفته خواهند شد و به سختى به قتل خواهند رسيد!
[31] . و مىگويند: پروردگارا! همانا ما از فرمانروايان و بزرگانمان اطاعت كرديم، در نتيجه گمراهمان كردند. پروردگارا! آنان را از عذاب دو چندان ده، و كاملًا از رحمتت دورشان ساز
[32] . خدا مىفرمايد: شما هم در ميان گروههايى از جن و انس كه پيش از شما بودند در آتش درآييد، هرگاه گروهى وارد شوند، هم مسلكان خود را لعنت كنند تا آنكه همه آنان با خفت و خوارى در آتش جمع شوند، آن گاه پيروانشان درباره پيشوايانشان گويند: پروردگارا! اينان ما را به گمراهى كشيدند، پس عذابشان را از آتش دو چندان گردان؛ خدا مىفرمايد: براى هر كدامتان دو چندان است، ولى نمىدانيد
[33] . قطعاً كسانى كه كافر شدند، و در حال كفر از دنيا رفتند، لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر آنان است. در آن لعنت جاودانهاند نه عذاب از آنان سبك شود، و نه مهلتشان دهند [تا عذر خواهى كنند].
[34] . چگونه خدا گروهى را هدايت كند كه بعد از آنكه ايمان آوردند، و به حقّانيّت رسول اسلام شهادت دادند، و دلايل روشن و آشكار براى آنان آمد، كافر شدند؟ و خدا گروه ستمكاران را هدايت نمىكند. اينان كيفرشان اين است كه لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر آنان است. در آن لعنت جاودانهاند؛ نه عذاب از آنان سبك شود، و نه مهلتشان دهند
[35] . و كسانى كه همسران خود را (به عمل منافى عفّت) متّهم مىكنند، و گواهانى جز خودشان ندارند، هر يك از آنها بايد چهار مرتبه به نام خدا شهادت دهد كه از راستگويان است؛ و در پنجمين بار بگويد كه لعنت خدا بر او باد اگر از دروغگويان باشد. آن زن نيز مىتواند كيفر (زنا) را از خود دور كند، به اين طريق كه چهار بار خدا را به شهادت طلبد كه آن مرد (در اين نسبتى كه به او مىدهد) از دروغگويان است. و بار پنجم بگويد كه غضب خدا بر او باد اگر آن مرد از راستگويان باشد
[36]. جز اين نيست كه شما به جاى خدا بتهايى را مىپرستيد و [در نامگذارى آنها به آلهه و شفيع و مؤثر] دروغى را مىسازيد، بىترديد كسانى را كه به جاى خدا مىپرستيد، رزقى را براى شما مالك نيستند [تا آن را به شما برسانند]، پس رزق را نزد خدا بجوييد و او را بندگى كنيد و او را شكر كنيد كه [فقط] به سوى او بازگردانده مىشويد
[37] . يقيناً كسانى كه آنچه را ما از دلايل آشكار و [وسيله] هدايت نازل كرديم، پس از آنكه همه آن را در كتاب [تورات و انجيل] براى مردم روشن ساختيم، پنهان مىكنند [تا مردم به قرآن و پيامبر ايمان نياورند] خدا لعنتشان مىكند، و لعنت كنندگان هم لعنتشان مىكنند.
[38] . آنها از اعمال زشتى كه انجام مىدادند، يكديگر را نهى نمىكردند؛ چه بدكارى انجام مىدادند! بسيارى از آنها را مىبينى كه كافران (و بتپرستان) را دوست مىدارند (و با آنها طرح دوستى مىريزند)؛ نفس (سركش) آنها، چه بد اعمالى از پيش براى (معاد) آنها فرستاد! كه نتيجه آن، خشم خداوند بود؛ و در عذاب (الهى) جاودانه خواهند ماند
[39] . یعنی بنا را بر این بگذاریم که احکام ادیان سابق همچون یهودیت و مسیحیت، تا وقتی توسط اسلام منتفی نشده، ثابت است و توسط ما باید رعایت شود. (مترجم)
[40] . «ذلک بما عصوا و کانوا یعتدون»
[41] . و [ياد كن] هنگامى را كه به تو گفتيم: يقيناً پروردگارت [از هر جهت] به مردم احاطه كامل دارد و آن خوابى را كه به تو نشان داديم و نيز درخت لعنت شده در قرآن را [كه مصداقش درخت زقّوم، بنىاميه، طاغيان و ياغيانند] جز براى آزمايش مردم قرار نداديم؛ و ما آنان را [از عاقبت شرك و كفر] هشدار مىدهيم، ولى در آنان جز طغيانى بزرگ نمىافزايد!!
[42] . به معنی «قرار دادیم»