حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی
سوال[1]: در برخی روایات – آنطور که در بحار الانوار و وسائل الشیعه و … آمده – و نیز برخی از ادعیه – مانند دعای ثغور – از بعضی اقوام و طوائف مختلف به شکل منفی یاد میشود مانند اقوام سودانی و یا صقالبه[2] و دیلمیان و اهالی زنگبار و … ؛ همچنین برخی از علماء با توجه به این روایات، فتوی به کراهت تعامل و رفت و آمد با این اقوام دادهاند؛ این در حالی است که برتری برخی از این قومیتها در برههای از زمان، ثابت شده است. آیا این روایات صحیح هستند؟ این روایات چگونه فهم میشوند؟ آیا این روایات ناظر به همان زمان صدورشان است؟ اما سوال دیگر اینکه حتی اگر این روایات را ناظر به زمان صدورشان بدانیم آیا چنین روایاتی ظلم به آن قومیتها نیست؟
جواب: دربارهی اقوامِ سودانی و صقالبه و دیلمیان و زنگیها و نیز کردها، با توجه به جستجویی که انجام دادم سه روایت وجود دارد:
روایت اول: روایت ابی الربیع الشامی که مرحوم کلینی در کتاب الکافی ذکر میکند:
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْمَكِّيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ خَالِدٍ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَبِي الرَّبِيعِ الشَّامِيِّ قَالَ: قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لَا تَشْتَرِ مِنَ السُّودَانِ أَحَداً فَإِنْ كَانَ لَا بُدَّ فَمِنَ النُّوبَةِ[3] فَإِنَّهُمْ مِنَ الَّذِينَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ مِنَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّا نَصارى أَخَذْنا مِيثاقَهُمْ فَنَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ[4] أَمَا إِنَّهُمْ سَيَذْكُرُونَ ذَلِكَ الْحَظَّ وَ سَيَخْرُجُ مَعَ الْقَائِمِ ع مِنَّا عِصَابَةٌ مِنْهُمْ وَ لَا تَنْكِحُوا مِنَ الْأَكْرَادِ أَحَداً فَإِنَّهُمْ جِنْسٌ مِنَ الْجِنِّ كُشِفَ عَنْهُمُ الْغِطَاءُ.[5]
سند این روایت ضعیف است زیرا این سند، منتهی میشود به «الحسین بن خالد عمّن ذکره عن ابی الربیع الشامی». قطع نظر از مناقشه ای که در رابطه با وثاقت «ابی الربیع الشامی» وجود دارد این روایت، مرسله است زیرا راویِ بین ابی الربیع الشامی و الحسین بن خالد، مشخص نیست.
روایت دوم: این هم روایتی است از ابی الربیع الشامی است که در کتاب الکافی نقل شده است:
«مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى وَ غَيْرُهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ أَبِي الرَّبِيعِ الشَّامِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع فَقُلْتُ إِنَّ عِنْدَنَا قَوْماً مِنَ الْأَكْرَادِ وَ إِنَّهُمْ لَا يَزَالُونَ يَجِيئُونَ بِالْبَيْعِ فَنُخَالِطُهُمْ وَ نُبَايِعُهُمْ فَقَالَ يَا أَبَا الرَّبِيعِ لَا تُخَالِطُوهُمْ فَإِنَ الْأَكْرَادَ حَيٌّ مِنْ أَحْيَاءِ الْجِنِّ كَشَفَ اللَّهُ عَنْهُمُ الْغِطَاءَ فَلَا تُخَالِطُوهُمْ»[6]
این روایت نیز مرسله است؛ زیرا در سند آن، چنین آمده است: «علی بن حکم عمن حدّثه عن ابی الربیع»؛ معلوم نیست راوی بین علی بن حکم و ابی الربیع کیست. متن روایت، واضح است. البته شاید این روایت، جزئی از روایت قبلی باشد و بر اساس این احتمال، دشوار است که اینها را دو روایت مُجَزّای از هم بدانیم.
روایت سوم: روایتی است که در صحیفهی سجادیه آمده است. در این متن، همین اقوام به شکل واضحی ذکر شده است. صحیفهی سجادیه هر چند به صورت اجمالی مورد وثوق میباشد ولی – همانطور که امام خمینی میگوید – سند آن به صورت تفصیلی ثابت نشده است تا بتوان بر هر جمله و عبارت آن، اعتماد کرد. اگر اسم این اقوام در متن صحیفه و نیز سیاق و ساختاری که از آنها در دعای اهل ثغور – دعا برای مرزداران – یاد شده را در نظر آوریم متوجه میشویم که از این اقوام در ضمنِ گروهای کافر یاد میشود و آنها، از زمرهی کافرانِ آن زمان و دشمنانی بودند که بر مرزهای شمالی و غربی کشور اسلامی حمله میکردند دقیقا مانند آنچه امروزه از سوی دشمن اسرائیلی شاهد هستیم. در نتیجه نمیتوان گفت در دعای اهل ثغور در صحیفهی سجادیه، از این اقوام به عنوان قومیتها و طوائف مختلف یاد شده است بلکه این دعا، ناظر به طوائف کردها و … به عنوان گروههای کافر و دشمن اسلام میباشد. متن دعا اینچنین است:
اللَّهُمَّ وَ اعْمُمْ بِذَلِكَ أَعْدَاءَكَ فِي أَقْطَارِ الْبِلَادِ مِنَ الْهِنْدِ وَ الرُّومِ وَ التُّرْكِ وَ الْخَزَرِ وَ الْحَبَشِ وَ النُّوبَةِ وَ الزَّنْجِ وَ السَّقَالِبَةِ وَ الدَّيَالِمَةِ وَ سَائِرِ أُمَمِ الشِّرْكِ، الَّذِينَ تَخْفَى أَسْمَاؤُهُمْ وَ صِفَاتُهُمْ، وَ قَدْ أَحْصَيْتَهُمْ بِمَعْرِفَتِكَ، وَ أَشْرَفْتَ عَلَيْهِمْ بِقُدْرَتِك. اللَّهُمَّ اشْغَلِ الْمُشْرِكِينَ بِالْمُشْرِكِينَ عَنْ تَنَاوُلِ أَطْرَافِ الْمُسْلِمِينَ، وَ خُذْهُمْ بِالنَّقْصِ عَنْ تَنَقُّصِهِمْ، وَ ثَبِّطْهُمْ بِالْفُرْقَةِ عَنِ الاحْتِشَادِ عَلَيْهِمْ. اللَّهُمَّ أَخْلِ قُلُوبَهُمْ مِنَ الْأَمَنَةِ، وَ أَبْدَانَهُمْ مِنَ الْقُوَّةِ، وَ أَذْهِلْ قُلُوبَهُمْ عَنِ الِاحْتِيَالِ، وَ أَوْهِنْ أَرْكَانَهُمْ عَنْ مُنَازَلَةِ الرِّجَالِ، وَ جَبِّنْهُمْ عَنْ مُقَارَعَةِ الْأَبْطَال[7]
به اینها، اضافه کنید که دیلمیان در تاریخ معروف به قساوت و خشونت بودند؛ واضح است که منظورِ این توصیف تاریخی از آنها، اهانت به ایشان و یا تنقیص آنها نیست؛ زیرا مقصود این توصیف، غلبهی حالت خشن بودن در میان آنها است؛ دقیقا مانند آنچه امروزه دربارهی عدم تمایل خود نسبت به وصلتِ فرزندانمان با فلان قبیله میگویم: «فرزندان خود را به عقد فلان قبیله یا فلان فامیل درنیاورید زیرا بیشتر آنها خشن هستند». در چنین حالتی نمیتوان وصف خشونت و سنگدلی را تعمیم داده و تمام دیلمیان را تا روز قیامت این چنین بخوانیم و بدانیم. زیرا این گونه اوصاف، با تغییر زمان و احوال و افراد، تغییر میکنند و جابجا میشوند.
لذا آنچه من از روایات فوق میفهمم این است که این روایات، حاکی از احکامی ثابت برای عنوانِ یک قوم و گروه و قبیله نیست بلکه ناظر به عناوین دیگری هستند که میتوان از خلال سیاق تاریخی و یا سیاق و ساختار لفظی روایت، به این عناوین پی برد. علاوه بر این، با توجه به توضیحاتی که پیرامون سند و تاریخ این روایات و نیز تعداد کم آنها گفته شد نمیتوان بر روایات مذکور، اعتماد کرد آنهم برای تقابل و تعامل با تمام افراد یک قوم و یا یک قبیله و طائفه که مسالهای بسیار مهم و خطیر میباشد و نباید بر اساس یک خبر واحد، چنین تصمیماتی گرفت.
حتی اگر سند این روایات درست باشد کسی همچون شهید سید محمد باقر صدر این روایات را معارض قرآن میداند و آنها را کنار میگذارد؛ زیرا او معتقد است در قرآن، بنی آدم تکریم شده است و این روایات، در تعارض با تکریمِ قرآن نسبت به انسانهاست. الآن در مقام بررسی نظر شهید صدر و اینکه آیا واقعا تعارضی وجود دارد یا نه، نیستیم و بررسی این مساله را به فرصت دیگری واگذار میکنیم.
[1] حب الله, اضاءات فی الفکر و الدین و الاجتماع, ج 1 سوال 95.
[2] . به نظر میرسد منظور اسلاوها باشند که در اروپای شرقی ساکن میباشند. (مترجم)
[3] ( 2) النوبة- بالضم-: رهط من بلاد الحبش.( القاموس)
[4] ( 3) المائدة: 14.
[5] کلینی, الکافی, ج 5 ص 353.
[6] کلینی, ج 5 ص 158.
[7] علی بن الحسین علیه السلام, الصحیفة السجادیة, 129.