تالیف: حیدر حب الله
ترجمه: مجمع علمی طور سینا
پرسش[1]: معنی بتریه چیست؟ روایتی با این مضمون پیرامون این فرقه وجود دارد که: «لو ان البتریة صف واحد ما بین المشرق و المغرب، ما اعز الله بهم دینا»[2]. اعتبار این روایت از حیث سندی و مضمونی چقدر است؟
پاسخ: در قرون نخست، مذهب زیدیه از چند فرقه تشکیل شده بود که برخی تعداد آنها را شش فرقه میدانند ولی مهمترین و بارزترین آنها عبارتاند از:
- جارودیه، که به زیاد بن منذر ابوجارود منتسب هستند.
- سلیمانیه که نام دیگرشان جریریه است و به سلیمان بن جریر رقی منتسب هستند.
- بُتَریه، آن طور که تصریح کردهاند حرف باء در این واژه با صدای ضمه خوانده میشود که منتسب به کثیرالنوا و حسن بن صالح هستند. سالم بن حفصه، حکم بن عتیبه، سلمة بن کهیل، هارون بن سعید العجلی، ابی المقدام ثابت بن هرمز الحداد، مهمترین چهرههای این فرقه زیدیه هستند.
بتریها تقدم علی علیه السلام را باور دارند و معتقدند که بعد از پیامبر خدا او بایستی خلافت را در دست میگرفت و شکی ندارند که او برتر از ابوبکر و عمر بن خطاب است، ولی با این وجود اعتقاد دارند که خلافت ابوبکر و عمر صحیح بوده است و خود امام علی علیه السلام هم آن را تأیید کرده و با این قضیه کنار آمدهاند.
به همین دلیل بتریه را از نزدیکترین فرقههای زیدیه به اهل سنت میدانند و با توجه به این مطلب، برخی از اهل سنت، پیشوایان این فرقه را ستودهاند و در برخی از روایات به آثار این فرقه اعتماد میکردند. همچنین به رویکرد عام معتزله بغداد نیز نزدیک هستند، به افرادی همچون ابن ابیالحدید که در بیانات خود تصریح داشتند: «الحمد لله الذی قدم المفضول علی الفاضل او الافضل»[3].
ولی با اینهمه به سبب رخدادهای زمان عثمان، به هیچ وجه با خلافت او سر سازگاری ندارند، البته کفر او را هم یقینی نمیدانند. همچنین هر فاطمیِ از نسل امام حسن و امام حسین را که با شمشیر خود قیام کند، امام خود میدانند.
اما چرا نام دیگر این فرقه صالحیه است؟ به این دلیل که این فرقه را در نسبت با حسن بن صالح نیز که پیش از این نامش به میان آمد میشناسند. اما چرا بتریه؟ بین متخصصان فرقهشناس و علمای رجال و تاریخ در اینکه چرا نام این فرقه را بتریه گذاشتهاند نظریات بسیاری مطرح شده است. مهمترین این نظریات عبارتاند از:
- بتر به معنای قطع کردن است و از آنجا که آنها نسبت به عثمان بن عفان اعلام برائت کردند، مانند این است که رابطه خود با عثمان بن عفان را قطع کردند، به خلاف رابطهای که با عمر، ابوبکر و علی علیه السلام داشتند.
- آنها بلند خواندن بسم الله الرحمن الرحیم را کنار گذاشتند و به همین دلیل بتریه نامیده شدند چرا که گویا این بلند خواند را قطع کردند. این دلیل را احمد بن یحیی بن مرتضی، یکی از ائمه زیدیه بیان کرده است.
- کَشّی در رجال خود بیان میکند که آنها نزد امام باقر علیه السلام حاضر شده بودند، و اعلام کردند که ابوبکر و عمر را ولیّ خود میدانند و از دشمنان آن دو بیزار هستند. زید بن علی که آنجا حاضر بود گفت: موضعتان پیرامون فاطمه چیست؟! آیا از او هم اعلام برائت میکنید؟ «بترتم امرنا، بترکم الله»[4] از آن پس نام آنان را بتریه گذاشتند.
- نام کثیر النوی، بتر النوی بوده و به دلیل نسبت این فرقه با او، نام بتریه را برای این فرقه انتخاب کردند.
- کثیر النوی دستش قطع شده بود، و به دلیل نسبت این فرقه با او، این نام را برای این فرقه برگزیدند.
اما آن روایتی که ذکر کردید مهمترین روایتی است که در منابع شیعی موضع شیعه را نسبت به این فرقه بیان میکند. ولی فقط شیخ کَشّی آن را بیان کرده است و عبارت دقیق آن این است که: «لو ان البتریة صف واحد ما بین المشرق الی المغرب، ما اعز الله بهم دینا»[5] .
این روایت تنها یک منبع دارد و از جهت سندی هم ضعیف است، چرا که میان راویان آن سه نفر هستند که نمیتوان به آنها اعتماد کرد.
- محمد بن فضیل، راوی ضعیفی است که خیلی از علمای رجالی همچون آیت الله خویی او را تضعیف کردهاند.
- سعد الجلاب، که نزد علمای رجال چهره ناشناختهای است. حتی آیت الله خوئی نیز با توجه به نظر آخرشان در مورد کامل الزیارات، او را ناشناخته میداند.
- سعد بن جناح (صباح)، همانطور که آیت الله خوئی معتقد هستند، چهرهای مهمل به شمار میرود.
اما مضمون روایت، یک دیدگاه کلی است که طبق آن جنبشهای انقلابی پس از امام حسین علیه السلام مورد پذیرش اهل بیت نیستند مگر تعداد اندکی از آنها که متونی در تأیید و ستایش آنها وجود دارد. پس به نظر میرسد منظور از این روایت کنار گذاشتن منطق انقلاب است و اینکه اگر بتریه هم دست به چنین اقدامی بزنند، پیروز نخواهند شد. به احتمال زیاد، معنای حدیث همین باشد. خداوند است که عالم مطلق است.
[1] . اضاءات فی الفکر و الدین و الاجتماع، ج 3 ص 48
[2] اگر بتریه مشرق و مغرب عالم را از آن خود کنند، خداوند هیچ دینی را به وسیله آنان عزیز نمیگرداند.
[3] حمد سزاوار خداوندی است که دونتر را بر برتر یا برترین، مقدم داشته است.
[4] امر ما را قطع کردید که خداوند امرتان را قطع کند.
[5] محمد بن عمر کشی، اختیار معرفة الرجال المعروف برجال الکشي (مع تعلیقات میر داماد الأسترآبادی) (قم: موسسة آل البیت (علیهم السلام) لإحیاء التراث، 1363)، ج 2 ص 499.