• الرئيسية
  • السيرة الذاتية
  • الكتب والمؤلفات
  • المحاضرات والدروس
  • المقالات
  • الحوارات واللقاءات
  • المرئيات
  • الأسئلة والأجوبة
  • لغات اُخرى
  • تطبيق مؤلفات حب الله
  • آراء
الموقع الرسمي لحيدر حب الله
# العنوان تاريخ الإعداد تاريخ النشر التعليقات الزائرين التحميل
معنی امامت در آیه‌ی شریفه‌ی «انی جاعلک للناس اماما» 2021-09-06 2021-09-07 0 830

معنی امامت در آیه‌ی شریفه‌ی «انی جاعلک للناس اماما»

حيدر حبّ الله

ترجمه: محمّد رضا ملايی

سوال[1]: چه تفسیرهایی درباره‌ی مراد خداوند متعال از آیه شریفه «وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي‏ قالَ لا يَنالُ عَهْدِي‏ الظَّالِمين‏»[2] (بقره: 124) وجود دارد؟ آیا مقصود خداوند متعال از امامت در این آیه، مرتبه و مقامی بالاتر از نبوت است؟ آیا این مرتبه که حضرت ابراهیم به آن رسید بعد از سربلندی وی در تمام ابتلائات و آزمایشاتی بود که برای او پیش آمد؟ آیا تفسیر دیگری درباره‌ی این آیه از سوی علماء ارائه شده است؟ امیدوارم تفاسیر مطرح در این رابطه را بیان فرمایید.

جواب: شاید بتوان گفت سه تفسیر ذیل، بارزترین تفسیرهای احتمالی در این رابطه است:

تفسیر اول: برخی از علمای اهل سنت این تفسیر را برگزیده‌اند و بر این باورند که امامت در این آیه‌ی شریفه، همان مقام نبوت است و این آیه، کیفیت به نبوت رسیدن حضرت ابراهیم را بیان می‌کند؛ لذا این آیه، هیچ ارتباطی به مساله‌ی امامت ندارد زیرا نبوت، به تنهایی، همان امامت بر مردم است.

تفسیر دوم: مشهور علمای امامیه این تفسیر را برگزیده‌اند و معتقدند آیه‌ی مذکور، در اواخر زندگی حضرت ابراهیم نازل شده است و ناظر به اتفاقات آن دوره است – یعنی بعد از اینکه وی در مدتی طولانی، پیامبر بوده است – و اینکه ابتلاءات و آزمایشاتی که در این آیه به آنها اشاره شده همان مسیر طولانیِ وقایعی است که حضرت ابراهیم با آنها مواجه شده است آنهم بعد از اینکه به نبوت مبعوث شده بود؛ مانند داستان دستور ذبح فرزندش و نیز داستان رها کردن خانواده‌اش در سرزمینی بی آب و علف و … . و این یعنی ابراهیم خلیل، به مقامی والاتر از مقام نبوت – بعد از اینکه به مقام نبوت رسیده بود – دست یافته که همان مقام امامت است؛ و این آیه اشاره دارد به این که مقام امامت والاتر و برتر از مقام نبوت است؛ و چون آیه‌ی مذکور، رسیدن ظالمین به این عهد الهی – یعنی امامت – را نفی می‌کند و از طرفی، هر معصیتی، ظلم محسوب می‌شود پس مقام امامت به شخص عاصی و آلوده‌ی به گناه نمی‌رسد لذا امام باید معصوم باشد؛ زیرا عصمت، همان واقع نشدن در گناه است؛ حال اگر عنوانِ «ظالم بر خویش» نسبت به کسی که قبلا ظلمی از وی سر زده، صدق کند هر چند که بعدا عصیانی از وی سر نزد[3] در این صورت لازم است کسی «امام» باشد که حتی در یک لحظه از لحظات عمر خویش، مرتکب گناهی نشده است. بدین صورت از خلالِ این آیه، سه مفهوم اساسی به دست می‌آید:«امامت» و «برتر بودن مقام امامت نسبت به نبوت» و «اشتراط عصمت از گناه در امام». این‌ها سه مفهوم اساسی در مذهب امامیه هستند که هر سه‌ – و یا حداقل مفهوم اول و سوم – توسط این آیه ثابت می‌شود.

برخی روایات نیز تفسیر اخیر از آیه‌ی فوق را تایید می‌کنند؛ در میان این روایات، برخی به صورت مستقیم ناظر به تفسیر اخیر هستند و برخی دیگر اشاره به آن دارند. به عنوان مثال، روایتی از «درست بن ابی منظور» نقل شده که امام صادق علیه السلام فرمودند:«پیامبران و مرسلان، چهار گروه هستند … و ابراهیم علیه السلام، نبی بود ولی امام نبود. تا اینکه خداوند متعال فرمود:من تو را امام مردم قرار می‌دهم. ابراهیم گفت: آیا ذریه‌ی من نیز امام خواهند بود؟ خداوند پاسخ داد: این عهد و پیمان، به ظالمان نمی‌رسد. کسی که بت پرست یا مشرک بوده، امام نیست.[4]

تفسیر سوم: در این تفسیر، چنین گفته می‌شود که آیه‌ی فوق، نه بر مدعای تفسیر اول (اهل سنت) دلالت می‌کند و نه بر مدعای تفسیر دوم (اکثر شیعه)؛ بلکه مقصود این آیه چنین است که ابراهیم علیه السلام، پیامبر بود و در برهه‌ای از عمر این پیامبر، خداوند متعال اراده فرمود که وی را امام قرار دهد؛ منظور از امامت در این آیه، همان معنای لغوی‌اش است؛ یعنی خداوند اراده فرمود وی را امامِ مردم و رهبر و زعیم آنها قرار دهد. گویا خداوند همان چیزی را به ابراهیم علیه السلام گفت که به سلیمان فرمود و گفت: «بعد از اینکه تو را به نبوت مبعوث کردم خواسته ات را اجابت نموده و تو را پادشاهِ مردم قرار می‌دهم».

در تاریخ، پیامبرانی بودند که در مظلومیت و محرومیت زندگی کردند و در مقابل نیز، پیامبرانی وجود داشتند که در دنیا به مقام ریاست بر مردم رسیدند مانند داود و سلیمان و حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم. همانطور که خداوند، داود را بعد از اعطای مقام نبوت، به مقام خلافت در زمین رساند – به این معنی که مالکِ زمامِ امورِ مردم گردید و به ریاست بر جامعه رسید و به افراد، دستور اطاعت از وی داده شد – همین اتفاق برای حضرت ابراهیم علیه السلام نیز افتاد؛ پس مقام امامت در این آیه ثابت است ولی این آیه، بالاتر بودن امامت از مقام نبوت را ثابت نمی‌کند و نیز ناظر به امامت به همان معنای اعتقادی در نزد شیعه هم نیست؛ بلکه مقصود از امامت در این آیه‌ی شریفه، همان معنی لغویِ آن است؛ دقیقا به همان معنایی که برای حضرت داود به کار رفت که بعد از اینکه نبی و پیامبر بود، خلیفه‌ی بر روی زمین گردید و بین مردم به عدل و داد، حکم می‌کرد همانطور که آیه‌ی ذیل این معنی را می‌رساند:« يَادَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فىِ الْأَرْضِ فَاحْكُم بَينْ‏ النَّاسِ بِالحْقّ‏ وَ لَا تَتَّبِعِ الْهَوَى‏ فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ  إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدُ  بِمَا نَسُواْ يَوْمَ الحْسَاب» (ص: 26).[5]

هنگامی که مفهوم ظلم در کنار مقام ریاست و امامت و خلافت به همین معنی در نظر گرفته می‌شود عرفِ عرب زبانان، از این ظلم، معنایی مقابل عدل بین مردم را می‌فهمند. وقتی گفته می‌شود:«امام مسلمین، ظالم است» معنایی که از این ظلم، به ذهنِ عرف، خطور می‌کند ظلمِ حاکم نسبت به رعیت خویش است نه اینکه این حاکم، با انجام یک معصیت _ مانند نگاه به نامحرم یا غیبت کردن – نسبت به خویش ظالم است. با این توضیحات، معنی آیه اینچنین خواهد بود:«ای ابراهیم، تو پیامبر بودی و مورد امتحان و ابتلا قرار گرفتی و صبر کردی و پیروز شدی؛ خداوند به زودی بر تو منت نهاده و مقامت را بین مردم بالا می‌برد به گونه‌ای که از تو تبعیت می‌کنند و  تسلیم تو می‌شوند و حکمرانیِ شرعی – عملا و تکوینا – و نفوذ و مرجیعت، از آنِ تو خواهد بود. سپس ابراهیم گفت: آیا این مقام برای کسی از ذریه‌ی من نیز ثابت است؟ خدواند فرمود: بله؛ من این امامت شرعی را به کسی که نسبت به مردم ظالم نبوده و بلکه عادل باشد عطا می‌کنم». با توجه به این معنی، آیه‌ی مذکور، عدل را به عنوان شرطِ مشروعیتِ حکومت و حاکمیتِ امام مسلمین معرفی می‌کند.

بحث و بررسی پیرامون این سه تفسیر، نیاز به بسط کلام دارد تا بعد از آن، بتوان یکی از این تفاسیر را ترجیح داد که این مساله را به محل مناسب آن، موکول می‌کنیم.

[1] حب الله, اضاءات فی الفکر و الدین و الاجتماع, ج 1 سوال 29.

[2] . و چون ابراهيم را پروردگارش با كلماتى بيازمود، و وى آن همه را به انجام رسانيد، [خدا به او] فرمود: «من تو را پيشواى مردم قرار دادم.» [ابراهيم‏] پرسيد: «از دودمانم [چطور]؟» فرمود: «پيمان من به بيدادگران نمى‏رسد.»

[3] . بنا بر برخی نظریات در مباحث مشتق در علم اصول فقه.

[4] کلینی, الکافی, ج 1 ص 174.

[5] . اى داوود، ما تو را در زمين خليفه [و جانشين‏] گردانيديم؛ پس ميان مردم به حقّ داورى كن، و زنهار از هوس پيروى مكن كه تو را از راه خدا به دركند. در حقيقت كسانى كه از راه خدا به در مى‏روند، به [سزاى‏] آنكه روز حساب را فراموش كرده‏اند عذابى سخت خواهند داشت.

comments are closed

جديد الأسئلة والأجوبة
  • تأليف الكتب وإلقاء المحاضرات بين الكمّ والنوعيّة والجودة
  • مع حوادث قتل المحارم اليوم كيف نفسّر النصوص المفتخرة بقتل المسلمين الأوائل لأقربائهم؟!
  • استفهامات في مسألة عدم كون تقليد الأعلم مسألة تقليديّة
  • كيف يمكن أداء المتابعة في الصلوات الجهرية حفاظاً على حرمة الجماعات؟
  • هل يمكن للفتاة العقد على خطيبها دون إذن أهلها خوفاً من الحرام؟
  • كيف يتعامل من ينكر حجيّة الظنّ في الدين مع ظهورات الكتاب والسنّة؟!
  • هل دعاء رفع المصاحف على الرؤوس في ليلة القدر صحيحٌ وثابت أو لا؟
الأرشيف
أرسل السؤال
الاشتراك في الموقع

كافة الحقوق محفوظة لصاحب الموقع ولا يجوز الاستفادة من المحتويات إلا مع ذكر المصدر
جميع عدد الزيارات : 36589627       عدد زيارات اليوم : 16022