• الرئيسية
  • السيرة الذاتية
  • الكتب والمؤلفات
  • المحاضرات والدروس
  • المقالات
  • الحوارات واللقاءات
  • المرئيات
  • الأسئلة والأجوبة
  • لغات اُخرى
  • تطبيق مؤلفات حب الله
  • آراء
الموقع الرسمي لحيدر حب الله
# العنوان تاريخ الإعداد تاريخ النشر التعليقات الزائرين التحميل
مسئله وفات حضرت زهرا سلام الله علیها، و دعوت به تعطیلی رسمی در این مناسبت 2022-03-05 2022-03-05 0 824

مسئله وفات حضرت زهرا سلام الله علیها، و دعوت به تعطیلی رسمی در این مناسبت

تالیف: حیدر حب الله

ترجمه: مجمع علمی طور سینا

پرسش[1]: برخی از علما معتقد­ند که داستان حضرت سلیمان و مرگ وی -که با یادآوریش در قرآن جاودانه شد- ابعاد اعتقادی ندارد، در حالی که در ماجرای شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها ابعاد اعتقادی وجود دارد که همان رسیدن معصوم به مقام شهادت می باشد همانطور که کنش ایشان در برابر اتفاقاتی که برای علی علیه السلام پیش­آمد و دفاع ایشان از امامت، یکی از ضروریات دین است. همچنین علمایی که چنین باوری دارند دیگران را دعوت می کنند تا روز وفات حضرت زهرا سلام الله علیها رسما تعطیل شود تا اقامه عزا شود؛ زیرا منشأ و سبب حادثه عاشورا، همان اتفاقاتی است که برای حضرت زهرا رخ داد. اینان برای اثبات این مساله سعی می کنند از مسائل جامعه شناسی هم استفاده کنند. نظر شما نسبت به این مطلب چیست؟

پاسخ: هیچ شک و شبهه­ای در مظلومیت حضرت زهرا سلام الله علیها و بلند مرتبگی ایشان نزد پرودگار عالم وجود ندارد، ضمن اینکه بازگویی حوادثی از این دست که برای اهل­بیت علیهم السلام رخ­داده لازم و ضروری است. همچنین ایجاد ارتباط بین مردم و مسائل و قضایای اهل بیت که موجب ارتقای حالت معنوی و سلوکی آنها می شود نیز لازم است. برگزاری مجالس بزرگداشت برای یادآوری مصیبت­ها و حوادثی که برایشان پیش­آمده و برداشتن هر گامی در این مسیر کار خوب و پسندیده­ای است البته تا زمانی که در راستای اصول عقائد و ارزش­های اخلاقی و شرعی باشد. یادآوری اتفاقاتی که برای اهل بیت علیهم السلام رخ داده، موجب احیای حقایق تاریخی می­شود که عده­ای – به ویژه برخی از جریان­های سلفی- به دنبال محو آن و بستن راه گفتگوی در مورد آن بوده و بحث و جستجو در تاریخ را جرم می انگارند.

اما سخنی که در پرسش به آن اشاره شده را نیز بی اشکال نمی­دانم و می­خواهم – البته با سپاس و احترام فراوان نسبت به عالم بزرگواری که در متن پرسش به ایشان اشاره شد- در اینجا به چند نکته مهم اشاره­ای داشته باشم:

نخست: از دیدگاه گوینده­ این سخن، داستان حضرت سلیمان و فوت ایشان ربطی به عقاید ندارند، ولی قضیه ی شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها، یک مساله اعتقادی می تواند باشد بدین صورت که رسیدن معصوم به مقام شهادت، مقامی است همچون مقام عصمت. من نخستین بار است با اندیشه­ای روبه­رو می­شوم که بگوید رسیدن معصوم به درجه شهادت، یک مقام و بُعد اعتقادی دارد.

در اینجا ما نیازمند آن هستیم که بدانیم دقیقا در کجای«نیل معصوم به شهادت» بُعد اعتقادی وجود دارد؟ و این بُعد اعتقادی چگونه در این مقام، نهفته است؟ بله، می­توانیم بپذیریم که شهادت، مقام رفیعی برای معصوم است، و به همین دلیل ما هم از خداوند می­خواهیم که به شهادت برسیم، اما رفعت و علوّ یک مقام چه ارتباطی با عقائدی بودنِ آن دارد؟ اگر قرار است که این قضیه را هم از سنخ عقیده بدانیم، در این صورت چرا نماز خواندن معصوم یک مقام اعتقادی نباشد؟ و یا روزه ایشان و یا شب زنده داری و جهاد و … چرا یک مقام اعتقادی نباشد؟

نتیجه پذیرفتن چنین دیدگاهی این است که همه این موارد – با صرف نظر از عصمت- در چارچوب عقاید قرار بگیرند. نمی­دانم که عقیدتی دانستن این­ها چه آثاری را در پی خواهد داشت؟ آیا هر اتفاقی که در زندگی معصوم افتاده باشد را می­توانیم مسئله­ای عقیدتی بدانیم؟ چرا وفات معصوم – که از یک عالَم به عالَمی دیگر منتقل می گردد – یک مساله اعتقادی نباشد و در نتیجه، داستان حضرت سلیمان را هم یک قضیه اعتقادی بدانیم؟! به ویژه اینکه در مقابلِ فوت حضرت سلیمان، زنده­ماندن او تا روز قیامت – همچون حضرت مهدی عج و خروج حضرت سلیمان با حضرت مهدی هنگام ظهور – قرار می­گیرد که می تواند بُعد اعتقادی داشته باشد.

اساسا اعتقادی بودن مساله شهادتِ معصوم – به گونه‌ای که همچون مساله عصمت تلقی شود – به چه معناست؟ دلیل چنین ادعایی چیست؟ آثار این اعتقاد در دین و علوم دینی چیست؟

قاعدتا از سخن ایشان اینگونه برداشت می­شود که این مقام، نسبت به خود معصوم – قطع نظر از اینکه چه کسی ایشان را به شهادت رسانده – یک مقامِ اعتقادی است. از همین جا، پیشنهاد می کنم این عالم بزرگوار یک بحث علمی در تبیینِ اصطلاح مقامِ اعتقادی ارائه کنند؟ معیار اعتقادی بودنِ یک مقام چیست؟ چگونه می­توانیم آن را اثبات کنیم؟ تفاوتش با مقام غیر اعتقادی چیست؟ شاید ان­ شاء الله بتوانیم از مطالبی که مطرح می­شود بهره کافی ببریم و بتوانیم در بستر گفتگوهای علمی، بدون هیچ جنجالی، آن را ادامه دهیم؛ زیرا طبیعی است که در این کلام مختصر، نتواند تمام دلایل خود را ارائه کند؛ لذا نباید چیزی را بر کلام ایشان حمل کنیم که تحملش را نداشته باشد و در نتیجه به خود و ایشان، ظلم کنیم.

دوم: آیا عملکرد حضرت فاطمه سلام الله علیها به معنای این است که دفاع از امامت، ضرورتی از ضرویات مذهب است؟ من معتقدم که دفاع از امامت، قطعا از ضروریات فقهی مذهب به شمار می­رود و طبق اصول امامیه، این امر انکارپذیر نیست، ولی مشکل من در اینجا روش استدلالی است که این عالم بزرگوار برای اثبات این قضیه به کار گرفته­اند، واقعا نمی­دانم چگونه می­توان چنین نتیجه‌ای گرفت؟

اگر معصوم علیه السلام کاری را انجام دهد (مانند دفاع حضرت زهرا سلام الله علیها از امامت امیرالمومنین علیه السلام) آیا بدین معناست که آن کار و رفتار، از ضروریات دین و یا مذهب است؟ یا اینکه تنها ثابت می کند که دفاع از امامت بر او واجب بوده و اینکه مقام امامت مسئله مهمی است و حتی می توان برای آن، جان خویش را به خطر انداخت و شرایط زمانی، حضرت زهرا سلام الله علیها را به انجام چنین اقدامی سوق داد؟

اینکه بگوییم عمل حضرت زهرا سلام الله علیها بر وجوب دفاع از امامت دلالت دارد – که ما به این مساله ایمان داریم و آن را درست می دانیم- غیر از این است که بگوییم عمل و رفتار ایشان در دفاع از امامت، ضرورتی از ضروریات دین یا مذهب است و به بیان دیگر، دلیلِ ضروری بودنِ دفاع از امامت را این بدانیم که حضرت زهرا سلام الله علیها از امامت دفاع کردند. با نگاهی اجتهادی می­یابیم که این دو مفهوم کاملا با هم­دیگر متفاوت­اند. به اعتقاد من، علامه بزرگواری که چنین مطلبی را مطرح کرده­اند، بیش از من بر این مطلب واقف­اند و می­دانند که فعل و عملکرد معصوم، چنین نتایجی را در پی نخواهد داشت؛ زیرا همانطور که بزرگان علم اصول در جای خود تبیین کرده­اند، فعل معصوم دلیل ساکتی است و هیچ اطلاقی را در برندارد.

سوم: مطابق با دیدگاه ایشان، چون ریشه­های ماجرای عاشورا در وقایعی است که برای حضرت زهرا سلام الله علیها رخ­داده است، بنابراین ضروری است در این روز هم مانند روز عاشورا عزا داری کنیم. به نظر من این استدلال، به اندازه کافی قانع کننده نیست. اگر به متون روایی و حدیثیمان مراجعه کنیم می­یابیم که طبق فرهنگی که اهل­بیت تبلیغ و ترویج می­کردند، میان تأکید بر احیای سالگرد شهادت امام حسین سلام الله علیه با سایر مناسبت­های حزن­آور از جمله وفات پیامبر خدا صلی الله علیه و آله تفاوت عمده­ای وجود دارد. آنطور که من می­فهمم، متون روایی مرتبط با شهادت امام حسین علیه السلام ، هم از جهت کمی و هم از جهت کیفی با روایات مربوط به مناسبت­های دیگر فرق دارد. اهل­بیت از ما می­خواهند که در کنار حفظ مناسب­های دیگر، در روز عاشورا طوری عمل کنیم که متمایز با دیگر مناسبت ها باشد.

به همین دلیل – با توجه به فهم خودم- مخالف این هستم که بخواهیم سالگرد دیگری را به اندازه مراسم سالگرد امام حسین علیه السلام با شکوه برگذار کنیم و این کار را کاملا در تضاد با رویکرد روایاتی می­دانم که در آن­ها پیرامون قضایای امام حسین سخن گفته­اند ولی به هیچ وجه به جریان دیگری اشاره نکرده­اند. ما از این دست روایات اینطور می­فهمیم که مراسم سالگرد شهادت امام حسین علیه السلام بایستی فرق کند و بسیار با شکوه­تر برگذار شود و وظیفه ما این است که این خاص بودن را حفظ کنیم و ادامه دهیم.

به هر حال اگر این روش استدلال – که در متن سوال به آن اشاره کردید – صحیح است، این سوال پیش می آید که خود اهل بیت علیهم السلام که در احادیث­شان بارها بر احیای مراسم سالگر امام حسین تأکید کرده­اند، چرا دستور ندادند که ما با همان شکوه و عظمت دیگر مناسبت­ها را احیا کنیم؟ با وجود اینکه ده­ها روایت پیرامون اهمیت روز عاشورا در کتب روایی داریم، آیا – پناه بر خدا- اهل بیت در مورد حوادث و مناسب­های دیگر کوتاهی کرده­اند یا مناسب­های دیگر را به فراموشی سپرده­اند؟ با صرف نظر از روایاتی که فلان حادثه را توصیف می­کنند و از رخ­دادن آن سخن می­گویند، چند روایت می­توانیم بیابیم که پیرامون احیای آن حادثه، تحت عنوان خاص خود، سخن گفته باشند تا بتوانیم آن را با سالگرد عاشورای حسینی­ مقایسه کنیم؟ وقتی به روایات اهل بیت مراجعه کنیم کاملا می­فهمیم که از یک سو، ایام عاشورا مهمترین مناسبت حزین بوده و از سوی دیگر اگر نگوییم با صدها روایت، دست کم با ده­ها روایت مواجه می­شویم که در آن­ها اهل بیت ما را به زنده­نگه داشتن این روز ترغیب و تشویق می­کنند.

اگر بخواهیم به اقتضای گفتار ایشان عمل کنیم بایستی در بسیاری از مناسبتها، کسب و کار و … را تعطیل کنیم و مانند روز عاشورا مناسکِ مناسب ایام عزاداری را به جای آوریم؛ زیرا ریشه­های واقعه عاشورا همین وقایع بودند؛ حوادث گوناگونی چون جنگ نهروان، جمل و صفین در به وجود آمدن اتفاقات غم­بار روز عاشورا تأثیر داشتند. همین اتفاقات بودند که جریان عصیان از اهل بیت و روبه­رو شدن با ایشان را موجب شدند. مناسبت هایی از این دست در طول تاریخ کم نیستند مانند شهادت امام حسن علیه السلام، شهادت امام علی علیه السلام، سقیفه، غصب فدک، کشاندن علی علیه السلام برای بیعت اجباری، دستور معاویه به سب و لعن امیرالمؤمنین در منابر و ده­ها اتفاق دیگر که بنا بر استدلال فوق، می بایست زندگی مالی، معیشتی، توسعه­ای، علمیِ خود را تعطیل کنیم تا صرفا ثابت کنیم که ما از این ماجراها اندوهگین هستیم. آیا نمی توان بین محزون بودن به خاطر این وقایع و فعالیت اقتصادی و اجتماعی، جمع کرد؟

بی­شک دنبال کردن چنین روشی، جامعه شیعه را به نوعی از بی­حالی و رخوت خواهد کشاند. این تکثیر مناسک و شعائر ( با توجه به علم جامعه­شناسی!) بر این امر دلالت می­کند که جامعه بیش از آن که به دنبال پیش­رفت و توسعه باشد به دنبال فرورفتن در تاریخ است.

باید تاریخ اسلام و امامت را به شکلی فراگیر، احیا کرد به شرط این­که زندگی مردم را با تعطیلی­های پی­درپی مختل نشود. البته نه به این دلیل که –پناه بر خدا- زندگی مردم از این مسائل مهم­تر باشد، بلکه اساسا دلیل زنده­نگه داشتن این مناسبت­ها تأثیر در زندگی دنیوی و اخروی ما است، تا از این طریق جوامع شیعی از جهت اقتصادی، فرهنگی، فکری، علمی، دانشگاهی، اجتماعی، سیاسی و دینی ارتقا یابند، نه اینکه بخواهیم با استفاده از این مناسب­ها زمینه­ بیشتری را برای تعطیلی زندگی مردم فراهم کنیم و فرهنگِ تعطیلی را تاسیس کنیم که بسیاری از علما نیز با آن سر ناسازگاری دارند.

در پایان از علمای روشن اندیش می­خواهم که برای به حرکت درآوردن شیعیان و مسلمانان و به پیش راندنِ آنها و گسترش آگاهی میان آنها بر روی این مناسبت (رحلت حضرت زهرا سلام الله علیها) تمرکز کنند. در این مناسبت­ها، نقش زن و عمل اجتماعی-سیاسی او را با توجه به فعالیت­های حضرت زهرا تبیین کنیم، از وظایف خویش و همچنین وظایف زن در برابر ظلم سیاسی و اقتصادی که بر ملل مؤمن و مستضعف روا داشته شده، سخن بگوییم. هدفمان این باشد که چگونگی حرکت شیعیان را در جوامعی که به عنوان اقلیت حساب می­شوند توضیح دهیم، راه­های برقراری ارتباط با محیط اطرافشان را تبیین کنیم و به ایشان نشان دهیم که نقشه و طرح راه چه باید باشد. شایسته است که موضع­مان را در قبال مسائل مرتبط با زن در حوزه­های آموزش، حقوق و فعالیت­ها و ارتباطات اجتماعی آشکارا بیان کنیم. و همچنین به مسأله اهمیت خانواده، چگونگی جمع میان حضور زن در خانواده و فعالیت­های اجتماعی سیاسی او بپردازیم و از مساله حجاب و عفاف و بحران­های اخلاقی و تربیتی مطرح در جوامع عربی و اسلامی سخن بگوییم.

معتقدم که با طرح امثال این موضوعات – و خیلی مسائل دیگر که برخی از تریبون های مذهبی و منبرها ما از فقدان آن رنج می­برند – در زمانه­ای که اندیشه سلفیه در حال گسترش است و بر ذهن و فکر جوانان می­تازد، می­توانیم حضور مردم را برای حمایت از ارزش­های خود دین، تاریخ آن و شخصیت­های بزرگ آن تقویت کنیم.

ما با وجود تمام علم، اندیشه، تعصب و تجربه سیاسی و اجتماعی­ای که در اختیار داریم، هنوز به دنبال این هستیم که تنها از همین زاویه مناسکی­-عقیدتی، به قضیه حضرت زهرا سلام الله علیها نگاه کنیم و به دنبال این نیستیم که علاوه بر بُعد مناسکی این قضیه، جوانب اجتماعی، سیاسی و عملی ایشان را برای هدایت زن در این عصر تشریح کنیم تا با الگو قرار دادن حضرت زهرا سلام الله علیها، به نقش سیاسی و اجتماعی خویش آگاه شوند.

[1] . اضاءات فی الفکر و الدین و الاجتماع، ج 3 ص 84

comments are closed

جديد الأسئلة والأجوبة
  • تأليف الكتب وإلقاء المحاضرات بين الكمّ والنوعيّة والجودة
  • مع حوادث قتل المحارم اليوم كيف نفسّر النصوص المفتخرة بقتل المسلمين الأوائل لأقربائهم؟!
  • استفهامات في مسألة عدم كون تقليد الأعلم مسألة تقليديّة
  • كيف يمكن أداء المتابعة في الصلوات الجهرية حفاظاً على حرمة الجماعات؟
  • هل يمكن للفتاة العقد على خطيبها دون إذن أهلها خوفاً من الحرام؟
  • كيف يتعامل من ينكر حجيّة الظنّ في الدين مع ظهورات الكتاب والسنّة؟!
  • هل دعاء رفع المصاحف على الرؤوس في ليلة القدر صحيحٌ وثابت أو لا؟
الأرشيف
أرسل السؤال
الاشتراك في الموقع

كافة الحقوق محفوظة لصاحب الموقع ولا يجوز الاستفادة من المحتويات إلا مع ذكر المصدر
جميع عدد الزيارات : 36617127       عدد زيارات اليوم : 18636