تالیف: حیدر حب الله
ترجمه: مجمع علمی طور سینا
پرسش[1]: برخی از علما معتقدند که داستان حضرت سلیمان و مرگ وی -که با یادآوریش در قرآن جاودانه شد- ابعاد اعتقادی ندارد، در حالی که در ماجرای شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها ابعاد اعتقادی وجود دارد که همان رسیدن معصوم به مقام شهادت می باشد همانطور که کنش ایشان در برابر اتفاقاتی که برای علی علیه السلام پیشآمد و دفاع ایشان از امامت، یکی از ضروریات دین است. همچنین علمایی که چنین باوری دارند دیگران را دعوت می کنند تا روز وفات حضرت زهرا سلام الله علیها رسما تعطیل شود تا اقامه عزا شود؛ زیرا منشأ و سبب حادثه عاشورا، همان اتفاقاتی است که برای حضرت زهرا رخ داد. اینان برای اثبات این مساله سعی می کنند از مسائل جامعه شناسی هم استفاده کنند. نظر شما نسبت به این مطلب چیست؟
پاسخ: هیچ شک و شبههای در مظلومیت حضرت زهرا سلام الله علیها و بلند مرتبگی ایشان نزد پرودگار عالم وجود ندارد، ضمن اینکه بازگویی حوادثی از این دست که برای اهلبیت علیهم السلام رخداده لازم و ضروری است. همچنین ایجاد ارتباط بین مردم و مسائل و قضایای اهل بیت که موجب ارتقای حالت معنوی و سلوکی آنها می شود نیز لازم است. برگزاری مجالس بزرگداشت برای یادآوری مصیبتها و حوادثی که برایشان پیشآمده و برداشتن هر گامی در این مسیر کار خوب و پسندیدهای است البته تا زمانی که در راستای اصول عقائد و ارزشهای اخلاقی و شرعی باشد. یادآوری اتفاقاتی که برای اهل بیت علیهم السلام رخ داده، موجب احیای حقایق تاریخی میشود که عدهای – به ویژه برخی از جریانهای سلفی- به دنبال محو آن و بستن راه گفتگوی در مورد آن بوده و بحث و جستجو در تاریخ را جرم می انگارند.
اما سخنی که در پرسش به آن اشاره شده را نیز بی اشکال نمیدانم و میخواهم – البته با سپاس و احترام فراوان نسبت به عالم بزرگواری که در متن پرسش به ایشان اشاره شد- در اینجا به چند نکته مهم اشارهای داشته باشم:
نخست: از دیدگاه گوینده این سخن، داستان حضرت سلیمان و فوت ایشان ربطی به عقاید ندارند، ولی قضیه ی شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها، یک مساله اعتقادی می تواند باشد بدین صورت که رسیدن معصوم به مقام شهادت، مقامی است همچون مقام عصمت. من نخستین بار است با اندیشهای روبهرو میشوم که بگوید رسیدن معصوم به درجه شهادت، یک مقام و بُعد اعتقادی دارد.
در اینجا ما نیازمند آن هستیم که بدانیم دقیقا در کجای«نیل معصوم به شهادت» بُعد اعتقادی وجود دارد؟ و این بُعد اعتقادی چگونه در این مقام، نهفته است؟ بله، میتوانیم بپذیریم که شهادت، مقام رفیعی برای معصوم است، و به همین دلیل ما هم از خداوند میخواهیم که به شهادت برسیم، اما رفعت و علوّ یک مقام چه ارتباطی با عقائدی بودنِ آن دارد؟ اگر قرار است که این قضیه را هم از سنخ عقیده بدانیم، در این صورت چرا نماز خواندن معصوم یک مقام اعتقادی نباشد؟ و یا روزه ایشان و یا شب زنده داری و جهاد و … چرا یک مقام اعتقادی نباشد؟
نتیجه پذیرفتن چنین دیدگاهی این است که همه این موارد – با صرف نظر از عصمت- در چارچوب عقاید قرار بگیرند. نمیدانم که عقیدتی دانستن اینها چه آثاری را در پی خواهد داشت؟ آیا هر اتفاقی که در زندگی معصوم افتاده باشد را میتوانیم مسئلهای عقیدتی بدانیم؟ چرا وفات معصوم – که از یک عالَم به عالَمی دیگر منتقل می گردد – یک مساله اعتقادی نباشد و در نتیجه، داستان حضرت سلیمان را هم یک قضیه اعتقادی بدانیم؟! به ویژه اینکه در مقابلِ فوت حضرت سلیمان، زندهماندن او تا روز قیامت – همچون حضرت مهدی عج و خروج حضرت سلیمان با حضرت مهدی هنگام ظهور – قرار میگیرد که می تواند بُعد اعتقادی داشته باشد.
اساسا اعتقادی بودن مساله شهادتِ معصوم – به گونهای که همچون مساله عصمت تلقی شود – به چه معناست؟ دلیل چنین ادعایی چیست؟ آثار این اعتقاد در دین و علوم دینی چیست؟
قاعدتا از سخن ایشان اینگونه برداشت میشود که این مقام، نسبت به خود معصوم – قطع نظر از اینکه چه کسی ایشان را به شهادت رسانده – یک مقامِ اعتقادی است. از همین جا، پیشنهاد می کنم این عالم بزرگوار یک بحث علمی در تبیینِ اصطلاح مقامِ اعتقادی ارائه کنند؟ معیار اعتقادی بودنِ یک مقام چیست؟ چگونه میتوانیم آن را اثبات کنیم؟ تفاوتش با مقام غیر اعتقادی چیست؟ شاید ان شاء الله بتوانیم از مطالبی که مطرح میشود بهره کافی ببریم و بتوانیم در بستر گفتگوهای علمی، بدون هیچ جنجالی، آن را ادامه دهیم؛ زیرا طبیعی است که در این کلام مختصر، نتواند تمام دلایل خود را ارائه کند؛ لذا نباید چیزی را بر کلام ایشان حمل کنیم که تحملش را نداشته باشد و در نتیجه به خود و ایشان، ظلم کنیم.
دوم: آیا عملکرد حضرت فاطمه سلام الله علیها به معنای این است که دفاع از امامت، ضرورتی از ضرویات مذهب است؟ من معتقدم که دفاع از امامت، قطعا از ضروریات فقهی مذهب به شمار میرود و طبق اصول امامیه، این امر انکارپذیر نیست، ولی مشکل من در اینجا روش استدلالی است که این عالم بزرگوار برای اثبات این قضیه به کار گرفتهاند، واقعا نمیدانم چگونه میتوان چنین نتیجهای گرفت؟
اگر معصوم علیه السلام کاری را انجام دهد (مانند دفاع حضرت زهرا سلام الله علیها از امامت امیرالمومنین علیه السلام) آیا بدین معناست که آن کار و رفتار، از ضروریات دین و یا مذهب است؟ یا اینکه تنها ثابت می کند که دفاع از امامت بر او واجب بوده و اینکه مقام امامت مسئله مهمی است و حتی می توان برای آن، جان خویش را به خطر انداخت و شرایط زمانی، حضرت زهرا سلام الله علیها را به انجام چنین اقدامی سوق داد؟
اینکه بگوییم عمل حضرت زهرا سلام الله علیها بر وجوب دفاع از امامت دلالت دارد – که ما به این مساله ایمان داریم و آن را درست می دانیم- غیر از این است که بگوییم عمل و رفتار ایشان در دفاع از امامت، ضرورتی از ضروریات دین یا مذهب است و به بیان دیگر، دلیلِ ضروری بودنِ دفاع از امامت را این بدانیم که حضرت زهرا سلام الله علیها از امامت دفاع کردند. با نگاهی اجتهادی مییابیم که این دو مفهوم کاملا با همدیگر متفاوتاند. به اعتقاد من، علامه بزرگواری که چنین مطلبی را مطرح کردهاند، بیش از من بر این مطلب واقفاند و میدانند که فعل و عملکرد معصوم، چنین نتایجی را در پی نخواهد داشت؛ زیرا همانطور که بزرگان علم اصول در جای خود تبیین کردهاند، فعل معصوم دلیل ساکتی است و هیچ اطلاقی را در برندارد.
سوم: مطابق با دیدگاه ایشان، چون ریشههای ماجرای عاشورا در وقایعی است که برای حضرت زهرا سلام الله علیها رخداده است، بنابراین ضروری است در این روز هم مانند روز عاشورا عزا داری کنیم. به نظر من این استدلال، به اندازه کافی قانع کننده نیست. اگر به متون روایی و حدیثیمان مراجعه کنیم مییابیم که طبق فرهنگی که اهلبیت تبلیغ و ترویج میکردند، میان تأکید بر احیای سالگرد شهادت امام حسین سلام الله علیه با سایر مناسبتهای حزنآور از جمله وفات پیامبر خدا صلی الله علیه و آله تفاوت عمدهای وجود دارد. آنطور که من میفهمم، متون روایی مرتبط با شهادت امام حسین علیه السلام ، هم از جهت کمی و هم از جهت کیفی با روایات مربوط به مناسبتهای دیگر فرق دارد. اهلبیت از ما میخواهند که در کنار حفظ مناسبهای دیگر، در روز عاشورا طوری عمل کنیم که متمایز با دیگر مناسبت ها باشد.
به همین دلیل – با توجه به فهم خودم- مخالف این هستم که بخواهیم سالگرد دیگری را به اندازه مراسم سالگرد امام حسین علیه السلام با شکوه برگذار کنیم و این کار را کاملا در تضاد با رویکرد روایاتی میدانم که در آنها پیرامون قضایای امام حسین سخن گفتهاند ولی به هیچ وجه به جریان دیگری اشاره نکردهاند. ما از این دست روایات اینطور میفهمیم که مراسم سالگرد شهادت امام حسین علیه السلام بایستی فرق کند و بسیار با شکوهتر برگذار شود و وظیفه ما این است که این خاص بودن را حفظ کنیم و ادامه دهیم.
به هر حال اگر این روش استدلال – که در متن سوال به آن اشاره کردید – صحیح است، این سوال پیش می آید که خود اهل بیت علیهم السلام که در احادیثشان بارها بر احیای مراسم سالگر امام حسین تأکید کردهاند، چرا دستور ندادند که ما با همان شکوه و عظمت دیگر مناسبتها را احیا کنیم؟ با وجود اینکه دهها روایت پیرامون اهمیت روز عاشورا در کتب روایی داریم، آیا – پناه بر خدا- اهل بیت در مورد حوادث و مناسبهای دیگر کوتاهی کردهاند یا مناسبهای دیگر را به فراموشی سپردهاند؟ با صرف نظر از روایاتی که فلان حادثه را توصیف میکنند و از رخدادن آن سخن میگویند، چند روایت میتوانیم بیابیم که پیرامون احیای آن حادثه، تحت عنوان خاص خود، سخن گفته باشند تا بتوانیم آن را با سالگرد عاشورای حسینی مقایسه کنیم؟ وقتی به روایات اهل بیت مراجعه کنیم کاملا میفهمیم که از یک سو، ایام عاشورا مهمترین مناسبت حزین بوده و از سوی دیگر اگر نگوییم با صدها روایت، دست کم با دهها روایت مواجه میشویم که در آنها اهل بیت ما را به زندهنگه داشتن این روز ترغیب و تشویق میکنند.
اگر بخواهیم به اقتضای گفتار ایشان عمل کنیم بایستی در بسیاری از مناسبتها، کسب و کار و … را تعطیل کنیم و مانند روز عاشورا مناسکِ مناسب ایام عزاداری را به جای آوریم؛ زیرا ریشههای واقعه عاشورا همین وقایع بودند؛ حوادث گوناگونی چون جنگ نهروان، جمل و صفین در به وجود آمدن اتفاقات غمبار روز عاشورا تأثیر داشتند. همین اتفاقات بودند که جریان عصیان از اهل بیت و روبهرو شدن با ایشان را موجب شدند. مناسبت هایی از این دست در طول تاریخ کم نیستند مانند شهادت امام حسن علیه السلام، شهادت امام علی علیه السلام، سقیفه، غصب فدک، کشاندن علی علیه السلام برای بیعت اجباری، دستور معاویه به سب و لعن امیرالمؤمنین در منابر و دهها اتفاق دیگر که بنا بر استدلال فوق، می بایست زندگی مالی، معیشتی، توسعهای، علمیِ خود را تعطیل کنیم تا صرفا ثابت کنیم که ما از این ماجراها اندوهگین هستیم. آیا نمی توان بین محزون بودن به خاطر این وقایع و فعالیت اقتصادی و اجتماعی، جمع کرد؟
بیشک دنبال کردن چنین روشی، جامعه شیعه را به نوعی از بیحالی و رخوت خواهد کشاند. این تکثیر مناسک و شعائر ( با توجه به علم جامعهشناسی!) بر این امر دلالت میکند که جامعه بیش از آن که به دنبال پیشرفت و توسعه باشد به دنبال فرورفتن در تاریخ است.
باید تاریخ اسلام و امامت را به شکلی فراگیر، احیا کرد به شرط اینکه زندگی مردم را با تعطیلیهای پیدرپی مختل نشود. البته نه به این دلیل که –پناه بر خدا- زندگی مردم از این مسائل مهمتر باشد، بلکه اساسا دلیل زندهنگه داشتن این مناسبتها تأثیر در زندگی دنیوی و اخروی ما است، تا از این طریق جوامع شیعی از جهت اقتصادی، فرهنگی، فکری، علمی، دانشگاهی، اجتماعی، سیاسی و دینی ارتقا یابند، نه اینکه بخواهیم با استفاده از این مناسبها زمینه بیشتری را برای تعطیلی زندگی مردم فراهم کنیم و فرهنگِ تعطیلی را تاسیس کنیم که بسیاری از علما نیز با آن سر ناسازگاری دارند.
در پایان از علمای روشن اندیش میخواهم که برای به حرکت درآوردن شیعیان و مسلمانان و به پیش راندنِ آنها و گسترش آگاهی میان آنها بر روی این مناسبت (رحلت حضرت زهرا سلام الله علیها) تمرکز کنند. در این مناسبتها، نقش زن و عمل اجتماعی-سیاسی او را با توجه به فعالیتهای حضرت زهرا تبیین کنیم، از وظایف خویش و همچنین وظایف زن در برابر ظلم سیاسی و اقتصادی که بر ملل مؤمن و مستضعف روا داشته شده، سخن بگوییم. هدفمان این باشد که چگونگی حرکت شیعیان را در جوامعی که به عنوان اقلیت حساب میشوند توضیح دهیم، راههای برقراری ارتباط با محیط اطرافشان را تبیین کنیم و به ایشان نشان دهیم که نقشه و طرح راه چه باید باشد. شایسته است که موضعمان را در قبال مسائل مرتبط با زن در حوزههای آموزش، حقوق و فعالیتها و ارتباطات اجتماعی آشکارا بیان کنیم. و همچنین به مسأله اهمیت خانواده، چگونگی جمع میان حضور زن در خانواده و فعالیتهای اجتماعی سیاسی او بپردازیم و از مساله حجاب و عفاف و بحرانهای اخلاقی و تربیتی مطرح در جوامع عربی و اسلامی سخن بگوییم.
معتقدم که با طرح امثال این موضوعات – و خیلی مسائل دیگر که برخی از تریبون های مذهبی و منبرها ما از فقدان آن رنج میبرند – در زمانهای که اندیشه سلفیه در حال گسترش است و بر ذهن و فکر جوانان میتازد، میتوانیم حضور مردم را برای حمایت از ارزشهای خود دین، تاریخ آن و شخصیتهای بزرگ آن تقویت کنیم.
ما با وجود تمام علم، اندیشه، تعصب و تجربه سیاسی و اجتماعیای که در اختیار داریم، هنوز به دنبال این هستیم که تنها از همین زاویه مناسکی-عقیدتی، به قضیه حضرت زهرا سلام الله علیها نگاه کنیم و به دنبال این نیستیم که علاوه بر بُعد مناسکی این قضیه، جوانب اجتماعی، سیاسی و عملی ایشان را برای هدایت زن در این عصر تشریح کنیم تا با الگو قرار دادن حضرت زهرا سلام الله علیها، به نقش سیاسی و اجتماعی خویش آگاه شوند.
[1] . اضاءات فی الفکر و الدین و الاجتماع، ج 3 ص 84