حیدر حب الله
ترجمه: مجمع علمی طور سینا
پرسش[1]: اگر وجود، مشکک است و به حسب مراتب وجودی، متجلی شده و در اثناء قوس نزول، وجودات مختلف با توجه به سعه وجودی خویش، ظاهر میشوند چگونه ممکن است که این موجودات سعه وجودی جدیدی پیدا کرده و با حرکت در اثناء قوس صعود، بالا رَوَند؟ چرا در اثناء قوس نزول به حسب سعه وجودیِ حقیقیِ خود که در ذاتش نهفته، ظاهر نمی شود؟
پاسخ: سخن شما را دقیقا نفهمیدم، ولی منظور فلاسفه و عرفا از این اندیشه این مطلب است که حقیقت هستی واحد است و این حقیقت واحد همان حق تعالی است. ظهور حضرت حق با شدت آغاز میشود و در ادامه کم کم از شدت این ظهور کاسته میشود تا به جهان مادی برسد. این جهان از دیدگاه ایشان جهان فروپاشیدگی و ناهمسانی است. با فرایند تجلی و ظهور است که طبق نامگذاری ما جهان پدیدار میشود و در همین فرایند است که امور حدود وجودی خود را مییابند. ولی قوس صعود بازگشت به نقطه ی آغاز است.
اجازه دهید برای درک بهتر، هستی را با اسباب بازی یویو مقایسه کنم. هنگامی که این کُره کوچک را که به نخ در دست ما چسبیده است به سمت زمین پرتاب میکنیم، حرکتش را با شدت آغاز میکند تا به دورترین نقطه از آغاز خود برسد – دورترین نقطه آنجا است که این کره دیگر هیچ قدرتی برای دور شدن و حرکت ندارد- سپس به جایگاه نخست خود بازمیگردد ( و الیه ترجعون) ( و الیه المصیر). شاید این مقایسه و تشبیه بتواند اندیشه ی رابطه خداوند با جهان را از دیدگاه این دسته از فیلسوفان معرفی کند.
برای روشنتر شدن این اندیشه میتوانیم از نظریه بعضی از ذرهگرایان کمک بگیریم. طبق دیدگاه آنها جهان هیچ شباهتی به آن چیزی که میبینیم ندارد، گویا ابزاری در اختیارشان است که با آن جهان را مجموعه بیکران از ذرات میبینند که به شیوهی خوف انگیزی در فضا شناوراند. از نظرگاه آنان چیزی به نام جهان، زمین، خورشید و ماه وجود ندارند، بلکه همگی از ماده و ذره هایی تشکیل شده است که جنبش بی نهایتی دارند و سروصدایشان هستی را پرکرده است ولی گوش انسان، توان شنیدن آن را ندارد. هنگامی که این ذرات در حالات خاصی قرار میگیرند و جنبش خاصی را شکل میدهند آفرینش جدیدی پدیدار میشود که نام آن را حیوان، گیاه، جماد، زید یا عمرو میگذاریم. پس از این زاویه هیچ ماهیت و صورت نوعیه ای در جهان دیده نمیشود. بنابراین ماهیتها، تنها عناوین و نام هایی هستند که که خود عقل برای تقسیم بندی چیزهای اطراف انسان، اختراع کرده است و این ناهمسانی های بین اشیاء، عرضی است و نه ذاتی، در نتیجه وابسته ی به جایگاه و جنبش این ذرات است.
این چهره ی دیگر از جهان است (که بیشتر شبیه مشاهدات مهندس رایانه به داخل آن است که در این نگاه برنامه ها و سخت افزارهای آن سراسر پیچیده گی است و با نگاه من به عنوان بیننده صفحه ی رایانه متفاوت است چرا که برای من همه چیز عادی به نظر میرسد) که فلاسفه با کمک عقلشان میخواهند آن را کشف و مشاهده کنند و به دیگران هشدار دهند که به ظواهر فریبنده ی این جهان اکتفا نکنند؛ چرا که حقیقت هستی، مغز و لب دیگری دارد که برای ما آشکارا نمایان نمیشود. بنابراین همه چیز از طریق قوس نزول تمام این عوالم را طی میکند لکن قوس صعود کاملا با قوس نزول متفاوت است.
[1] اضاءات فی الفکر و الدین و الاجتماع ج 2 ص 54