تالیف: حیدر حب الله
ترجمه: مجمع علمی طور سینا
پرسش[1]: شاید کسی به استدلال شهید صدر در کتابشان یعنی «الاسس المنطقیة لمبانی الاستقراء»، چنین ایراد بگیرد که چرا در اثبات حکمت الهی، تنها به پدیدههای ایجابی توجه کردهاند و اساسا به پدیدههای سلبی (همچون طوفان، آتشفشان، زلزله و بیماری) عنایتی نداشتهاند؟ من به عنوان یک مسلمان، میتوانم تفسیری غیبی از این پدیدهها داشته باشم، ولی به عنوان فردی که میخواهم از طریق استقرا وجود خداوند حکیم را اثبات کنم، این پدیدهها چه جایگاهی در استدلال من دارند؟
پاسخ: بحث درباره خداوند سبحان در فلسفه و علم کلام، در چند مرحله صورت می گیرد. متکلم یا فیلسوف در مرحله اول وجود خداوند را اثبات میکند و پس از آن به سراغ بررسی صفات او میرود. دو راه در اثبات صفات خداوند وجود دارد:
راه اول: این راه مبتنی بر شناخت ذات خداوند است. به این معنی که دلیل اثبات ذات خداوند در عین حال دلیل اثبات تمامی صفات کمالی خداوند هم هست. صدراییان مدعیاند که از طریق برهان صدیقین همین مسیر را در الهیات طی کردهاند. از دیدگاه آنان این برهان، واقعیت مطلق و بیکرانی را اثبات میکند که به کمال مطلق متصف می شود. چون هر نقصی را که فرض کنید محدودیتی است برای ذات الهی که با برهان صدیقین ثابت شده هیچ محدودیتی ندارد؛ زیرا او هستی ناب و واقعیت محض است، در حالی که حدود، ناشی از ماهیت است و ماهیت، با مطلق بودن وجود و محض بودن آن، به هیچوجه سازگار نیست. اساسا ماهیت به معنای حد وجود است و در این صورت وجود مطلق هیچ ماهیتی ندارد. بنابراین هر صفت کمالی که برای خداوند امکان داشته باشد، از طریق همین دلیل برای او اثبات میشود و هر محدودیت و صفتی که نقص او را نشان دهد، از طریق همین دلیل از او سلب میشود و بدین صورت، تمام صفات کمالی برای خداوند اثبات میشود.
راه دوم: راهی است که برخی از فلاسفه، متکلمان و اهل حدیث آن را برگزیدهاند و آن هم اثبات صفات خداوند از طریق آفریدههای خداوند است و نه از طریق ذات خود خداوند. در این راه به خودمان و محیط پیرامونی خود توجه میکنیم و با اندیشیدن در آنها سعی میکنیم صفات خالق را کشف کنیم.
امثال سید محمد باقر صدر هم همین راه را برگزیدهاند و در آثار متفاوت فلسفی و کلامیشان تلاش میکنند تا وجود خداوند و صفات او را از طریق اندیشیدنِ در آفریدهها اثبات کنند و در این راه از قانون علیت، برهان حدوث، برهان حرکت ارسطوئی، برهان نظم، برهان توجیه و استهدا و براهین مبتنی بر عدم امکان تسلسل علّی استفاده می کنند.
درا ین شیوه، اثبات صفات خداوند به گونه ای دیگر است. زیرا اندیشیدن در آفرینش، میتواند وجود آفریننده و برخی از صفات او را به ما ثابت کند ولی نمی تواند ذات خالق به همراه تمام صفات کمالیه را ثابت کند. به عنوان مثال برهان حدوث ثابت میکند که این جهان آفرینندهای دارد که خود او حادث نیست، ولی دیگر نمیتواند یگانگی او را به اثبات برساند مگر در کنار دادههایی که در این امر به ما کمک کنند. بنابراین در این روش، برای اثبات صفات الهی ناچاریم، مسیر دیگری را انتخاب کنیم.
پس کسانی که این روش آفاقی و انفسی را به کار میگیرند، سعی میکنند تا از این طریق، وجود خالق را به همراه چند صفت خاص اثبات کنند. به تعبیر برخی: از این طریق می توان تمام صفات کمال که در مخلوقات یافت می شود را در عالیترین درجه آن برای خالق اثبات کنیم. بنابراین هنگامی که این گروه وجود خالق را اثبات میکنند در ضمن آن، برخی دیگر از صفات او – و نه تمام صفات – را اثبات میکنند. با این توضیحات میفهمیم که روش این دسته، با دسته اول متفاوت است که با بهکارگیری دلیل اثبات واجب الوجود، تمام ویژگیهای کمالی را نیز برای او به اثبات میرسانند.
بنابراین وقتی سید محمد باقر صدر در کتابش[2]، وجود خداوند را با روش استقرایی ثابت می کند در واقع از شیوه دومی استفاده می کند که صفات را نیز ثابت می نماید. به همین دلیل میبینیم که تحت عناوینی چون اثبات فاعل عاقل یا اثبات صانع حکیم، به این موضوع میپردازد و منظور او اثبات وجود آفرینندهای است که متمایز از «طبیعتِ غیر عاقل» است (خود ایشان معنای حکمت را با قرار دادن آن در مقابل عدم عقل و عدم هوشمندی توضیح میدهند[3]). ولی دلیل شهید سید محمد باقر صدر، تمام صفات آفریننده را -مانند صفت حکمت به معنای دوم یعنی هدفدار بودن، عادل بودن، خیر و کمال در هر چیزی – اثبات نمیکند، زیرا طبیعت این دلیل به او چنین اجازهای نمیدهد. بنابراین او هم مانند سایر متکلمان و فیلسوفان برای اثبات تمام صفات کمالی دیگر، بایستی وارد مرحله دوم شود و از آنجا که او چنین هدفی را دنبال نمیکند همین دلیل برای او جهتِ اثبات وجود آفریننده عاقل کافی است.
برهان استقرائی اثبات آفریننده عاقل، به اثباتِ عاقل بودن خالق اکتفا می کند به تمامیت و کمال خالق از جهات دیگر، کاری ندارد. برای مثال اگر یک کتاب ریاضی را پیش روی ما قرار دهند، روش استقرائی مبتنی بر حساب احتمالات به ما اثبات میکند که وجود این کتاب تصادفی نیست به این معنا که حروف به کار رفته در آن، در آسمان پراکنده بودند و ناگهان بدون هیچ علتی بر مشتی کاغذ فرود آمده باشند تا این کتاب ریاضی پیچیده، شگفت انگیز و با عظمت را به سرانجام برسانند. حال اگر فرض کنیم که در این کتاب اشتباه یا اشتباهاتی پیدا شود، نشاندهنده خطای نویسنده ( آفریننده عاقل) است نه اینکه با یافتن این اشتباهات بتوانیم، عاقل بودن نویسنده را زیر سؤال ببریم و معتقد شویم که این کتاب علتی نداشته و تصادفی به وجود آمده است. شهید صدر تنها به دنبال اثبات چنین عقل و خردی است.
پس حتی اگر زلزله، آتشفشان و … را از مشکلات آفرینش قلمداد کنیم (البته خیلی از فیلسوفان متاخر با برهان نظم مشکلاتی اساسی دارند) در عین حال همین هستی با تمام این ویژگیها، از طریق روش استقرا ما را به وجود آفریننده عاقل رهنمون میشود، اما برای اینکه ثابت کنیم این آفریننده، عادل مطلق و خیر مطلق است بایستی مباحث و استدلالهای دیگری را پیگیری کنیم. بنابراین شهید سید محمدباقر صدر برای تکمیل بحثش باید آن مواردی که اشاره کردید (امور ایجابی) در نظر بگیرد. حکمت به معنای عقل، یک چیز است و حکمت به معنای هدف، خیر و عدالت و کمال، چیز دیگری. پس اشکال شما بر استدلال ایشان در این کتاب وارد نیست؛ هر چند این اشکال بر اصل بحث صفات به ویژه بر اساس شیوه دوم وارد است آنهم در صورتی که همچون صدرائیان، طریق اول در اثبات صفات را کامل بدانیم.
[1] . اضاءات فی الفکر و الدین و الاجتماع، ج 3 ص 103
[2] السید محمد باقر الصدر, الأسس المنطقیة لمبانی الإستقراء, بدون تاریخ, 514–499.
[3] الصدر, 502.