حیدر حب الله
سؤال[1]: دیدگاهِ شما دربارهی نظریه و اندیشهی مهدویت چیست؟ آیا قبول دارید که غیبت حضرت مهدی (عج) – با توجه به ذخیره بودنِ ایشان و نیز ولایتِ آن حضرت بر مردم و حجیتِ او بر همه در طولِ عمر شریفش – باعث شده شخصیت ائمه علیهمالسلام صبغه و بُعد لاهوتی و قدسی پیدا کند؟ یعنی همان بُعد و جنبهای که شما تلاش میکنید در کتابها و مقالاتِ خود، وجودِ آن را برای ائمه علیهم السلام انکار کنید و یا (حداقل) بر عدم اثبات آن تاکید میکنید. تصورات شما پیرامون نظریه و اندیشهی مهدویت چیست؟
جواب[2]: در میان شیعیان و البته از زمانهای قدیم و به ویژه امروز، سه رویکرد اصلی در تعامل با موضوع امامت، جزئیات و فهم و تفسیرِ آن یافت میشود:
رویکرد اول: قائلانِ به این رویکرد، متمایل به این هستند که امامت را در بالاترین حد و مقیاسِ آن، قبول کنند؛ اینان کسانی هستند که علاوه بر اعتقاد به محتوای رویکرد دوم – که خواهد آمد – معتقدند ائمه علیهمالسلام، وسایط فیض الهی بوده و مظهر اسماء و صفات الهی هستند و بر تمام عالمِ وجود، ولایت داشته و در واقع، پادشاهانِ این عالم هستند که وجود و هستی را اداره میکنند. این گروه معتقدند ائمه علیهمالسلام غیب را میدانند و به آنچه که قبلا واقع شده و آنچه تا روز قیامت اتفاق خواهد افتاد آگاه هستند و به همه چیز – حتی زبانهای مختلف و هر چیزِ ریز و درشت در این جهان – علم دارند. از نگاه ایشان، ائمه علیهمالسلام حتی بعد از رحلت پیامبر صلیاللهعلیهوآله و سلم، مُشَرِّع هستند و در تشریع و جعل حکم و قانون، مستقل میباشند و این بزرگواران، عین قرآن بوده و چیزی جز قرآن نمیباشند. همچنین، ائمه علیهمالسلام را محدَّث میدانند که ملائکهی الهی بر ایشان نازل میشوند و افعال و کارهای بندگان را به طور مداوم بر ایشان عرضه میکنند. این گروه، امامت را به عنوان حلقهای در سلسلهی نظام وجود معرفی میکنند و اینکه حتی قبل از تولد و در رحم مادر، معصوم بودند؛ معصوم از هر گناه و خطا و نسیان و فراموشی. همچنین بر این باورند که ائمه علیهمالسلام قبل از خلقت عالَم، به صورت نور خلق شدهاند و در روز قیامت، به امر خداوند متعال، حسابرسی مردم بر عهدهی ائمه علیهمالسلام است و تمام انسانها به سوی آنها رجوع کرده و مبعوث میشوند. همچنین معتقدند نظام کرامات و فعالیتهای غیبی، دائما و یا غالبا بر زندگی ائمه علیهمالسلام حاکم است و فهم حقیقت ایشان، محال میباشد. از نگاه این گروه، صحابه و همسران رسول الله صلیاللهعلیهوآله، همه کافر و مرتد شدند به جز گروهی اندک. در این رویکرد، اهل سنت، کافر محسوب میشود و تعامل شیعه با اهل سنت، بر اساس اسلام ظاهری آنها در دنیا است و … . در میان اصحاب این رویکرد البته اختلافاتی در برخی تفاصیل فوق، مشاهده میشود.
این گروه به حجم زیادی از ادله استناد میکنند که گاهی رنگ و بوی فلسفی هم دارد و گاهی رنگ و بوی صوفیانه و عارفانه. همچنین به تعداد زیادی از احادیث موجود در مصادر و منابعِ حدیثی شیعه و سنّی، استناد میکنند؛ و نیز تفسیرات خاصی از قرآن دارند که در اثبات مدعای خود به آنها استناد میکنند.
طرفداران این رویکرد، از عالمان گمنام نیستند بلکه در بین آنها بسیاری از علمای بزرگ و متکلمین و فلاسفه و عُرَفا و فقهاء یافت میشود.
رویکرد دوم: در این رویکرد، شاهدِ تفسیر و تصویری متوسط و میانه از امامت هستیم.[3] قائلان به این رویکرد معتقدند امامت، امتداد رسالتِ پیامبر صلی الله علیه و آله بوده و در واقع، حمایت از آن محسوب میشود و برای استمرار طرح و برنامهی نبوت، ضروری بوده و البته یک مسالهی اختیاری نیست. امامت در نگاه اصحاب این رویکرد، ادارهی شئون دینی و دنیوی مردم در عرصهی اجتماع – و نه عالم تکوین – است. آنچه از ما خواسته شده از این قرار است:
- اعتقاد به امامتِ ایشان به عنوان امری که از جانب خداوند و به وسیلهی وحی بر پیامبر صلیاللهعلیهوآله تعیین شده و نیز اعتقاد به عصمت و طهارتِ آنها از هر گناهی – به صورت مطلق – و از خطای در دین.
- اعتقاد به مرجعیتِ ائمه علیهمالسلام در اخذ دینی که بر پیامبر صلیاللهعلیهوآله نازل شده است؛ و به همین دلیل باید به سنت ایشان – که در واقع شرحی بدون خطا از کتاب و سنت نبوی است – رجوع کنیم؛ و این، یعنی قبول مرجعیت علمی آنها.
- لزوم اطاعت از ایشان و (اعتقاد به) ثبوتِ ولایتشان بر مردم؛ حاکمان حقیقیِ امت اسلام بعد از رحلت پیامبر صلیاللهعلیهوآله، اینان هستند و بر امت اسلامی لازم است اوامر و نواهی ائمه علیهمالسلام را اطاعت کنند و این یعنی قبول مرجعیت سیاسی و اداری ایشان.
- لزوم محبت و دوستی با ایشان با توجه به آیهی مودت. باید امت اسلامی در تعامل با آنها رفتاری عاطفی و عاشقانه داشته باشند؛ تجلیِ چنین تعاملی را میتوان در شعائری همچون عاشورای حسینی و زیارت قبور ائمه و بیان مظلومیتهای ایشان مشاهده کرد؛ میتوان این مرحله را قبول مرجعیت روحی آنها نامید.
سخنانِ فوق، بدین معنی است که از نظرِ طرفداران این رویکرد، پیامبر صلیاللهعلیهوآله، حضرت علی علیهالسلام را به امامت نصب کرده و پس از او، یازده امام دیگر خواهد آمد و اینان، امامانی هستند که در تبلیغ دین و نیز سلوک اخلاقی شان، معصوم هستند و البته امت اسلامی در دور شدن از این مراجع علمی و اخذ از آنها، کوتاهی کردند؛ همچنین این امامان، بهترین شارحان قرآن و سنت و … میباشند.
- اعتقاد به اینکه ائمه علیهم السلام، جایگاه و مقامی دارند که از طریق آنها، میتوان حق خداوند متعال را رعایت نموده و او را یاری کرد؛ و نیز اعتقاد به اینکه گاهی از ایشان، کرامات و بَرَکاتی صادر میشود و اینکه بندگان، حاجاتِ خود را از خداوند میخواهند و خداوند متعال را به حق ائمه علیهمالسلام و نیز تمام انبیاء قسم میدهند. در عین حال، زندگی امامان، غالبا بر طبق نظام و رویهی طبیعی دنیا جریان دارد نه بر اساس قوانین غیبی و متعالی و برتر از قانون طبیعت. لذا ایشان نیز همچون دیگران، بشر هستند که البته فضل و برکت و مقام خود را در نزد خداوند دارند.
بر همین اساس، مدعیان این رویکرد، ولایت تکوینیِ اهل بیت را قبول نمیکنند و علم به غیب ایشان را و اینکه خلقت نوری دارند و عالِمِ مطلق هستند را نمیپذیرند و باور ندارند که ائمه علیهمالسلام حسابرس مردم بوده و عقاب و ثواب مردم به دست ایشان است و نیز امامان را تجلیات صفات و اسماء الهی و یا کسانی که مومنین در دعای خود به آنها – و نه به خداوند متعال – توجه میکنند نمیدانند بلکه دعا را مختص خداوند متعال میدانند.
- همچنین بر اساس این رویکرد، از ما خواسته شده که اتفاقات بعد از وفات پیامبر را غصب خلافت بدانیم ولی آنچه امروز مهم است تمرکز بر مرجعیت علمی و روحی اهل بیت در امت اسلامی است و اینکه تحقیق در تاریخ و غور در آن را – به جز در عرصههای علمی – رها کنیم و در منازعات طائفهای داخل نشویم و هیچ یک از مسلمانان پیشین را سبّ و لعن نکنیم؛ اصحاب این رویکرد، امت صدرِ اسلام را گروهی میدانند که جوابگوی اعمال خود خواهند بود همانطور که ما نیز نسبت به اعمال و افعال خود، پاسخگو خواهیم بود «تلک امة قد خلت لها ما کسبت و لکم ما کسبتم» همچنین اعتقاد دارند که باید تَبَرّی و برائت جستن از اصحابِ صدر اسلام، در قالبِ ترک آنها و همراهی نکردن با آنها در افعالشان و نیز عدم اقتدا به آنها – در کارهایی که انجام دادهاند – باشد.
البته همانطور که قائلانِ به رویکرد اول در میان خود، اختلافاتی داشتند طرفداران این رویکرد نیز در درون خود اختلافاتی در برخی تفاصیل و جزییات دارند. اصحاب این رویکرد در مدعیات خود به آیات قرآن و احادیث بسیاری استناد میکنند که میتواند ادعای آنها را ثابت کند. آنها معتقدند احادیث مورد استنادِ طرفدارانِ رویکرد اول – که مخالف با مدعیات رویکرد دوم است – یا مجعول و ساختگی است و یا سند ضعیفی دارند و یا با قرآن و تاریخ در تعارض هستند.
رویکرد سوم: قائلانِ به این رویکرد، اهل بیت را علمای ابرار و نیکو کردار میدانند و معتقدند آنها مرجعی برای هدایت مردم هستند ولی به اسم و عنوان آنها اشارهای نشده و در آیه و روایتی ذکر نیامده است و معصوم هم نیستند؛ همچنین اوصاف دیگری هم که در رویکرد اول برای ائمه علیهمالسلام گفته شد را انکار میکنند.
اصحاب رویکرد اول، دو رویکرد دیگر را متهم به تقصیر و کوتاهی در حق اهل بیت کرده و از آنها چنین انتقاد میکنند که بُعد لاهوتی و الهی شخصیت ائمه علیهمالسلام را رها کردهاند و از اهل سنت – مخصوصا از مذهب سلفی – تاثیر پذیرفتهاند. در مقابل، برخی از طرفداران رویکرد دوم و نیز تمام قائلان به رویکرد سوم، معتقدند گروه اول در حق اهل بیت علیهم السلام غلو کرده اند و از غالیان محسوب میشوند؛ خودِ ائمه علیهمالسلام با این غلو، مبارزه کردند و غُلُوّی که ائمه علیهم السلام با آن مبارزه میکردند خداپنداریِ امامان نبود زیرا هیچ کس در تاریخ، چنین اعتقادی نداشت؛ بلکه غُلُوِّ موردِ انکار ائمه علیهمالسلام، همان ادعاهای مطرح در رویکرد اول است. حتی در کلمات برخی از اصحاب رویکرد دوم و سوم مشاهده میکنیم برخی از اقوال و افعال قائلین به رویکرد اول را شرک میدانند.
همچنین اصحاب رویکرد دوم، پیروانِ رویکرد سوم را در انکار منصوص بودن امامت اهل بیت علیهمالسلام و نیز انکار عصمت ایشان، تخطئه میکنند و بر این باور هستند که «نص بر امامت» و نیز «عصمت ایشان»، مطالب صحیحی هستند که در تراث و تاریخ و حدیث، موجود است.
گروه اول نیز پیروانِ رویکرد سوم را اساسا شیعه نمیداند زیرا (معتقدند) هر کس که نصّ بر امامت و نیز عصمت ائمه علیهمالسلام را انکار کند مطلقا نمیتواند امامی و شیعه باشد.
با توجه به تمامِ مطالب فوق، شایسته است اصول و ریشههای فکری هر گروه را – مخصوصا گروه اول و دوم – شناسایی کنیم و بدانیم که بسیاری از این بحثها – بر خلافِ تلاشِ برخی افراد در موارد مختلف – بدیهی نیستند، و لذا ضروری است که در اتهام زدن به مردم، عجله نکنیم آنهم با این توجیه که گویا تمام مسائل، واضح و آشکار است. این مسائل، از قدیم، مورد اختلاف بین عالمان دینی بوده و ضیق وقت به من اجازه نمیدهد آراءِ مختلف عالمان امامی در بسیاری از این تفصیلات و جزئیات را بیان کنم. البته تقریبا علمای امامیه، در آراء اساسی و بنیادینِ امامت – که در رویکرد دوم مطرح شد – متفق القول هستند. این تفصیلات و جزئیات – البته اگر ادعاهایِ رویکرد سوم را بعید بدانیم – نباید به عنوان اساس و اصل تلقی شود تا مردم در رابطه با اعتقاد (یا عدم اعتقاد) به این جزئیات و تفاصیل مورد اتهام واقع شوند. هر شخصی میتواند اجتهاد کلامی خود را داشته باشد و دیگران نیز این حق را دارند که آن اجتهاد را نقد کنند و البته حق دفاع نیز برای صاحب این اجتهاد محفوظ است؛ تمام اینها باید به روشی علمی و اخلاقی و در کمال آرامش صورت گیرد.
[1] حب الله، حیدر؛ اضاءات فی الفکر و الدین و الاجتماع؛ ج 1 ص 44
[2] حب الله، حیدر؛ اضاءات فی الفکر و الدین و الاجتماع؛ ج 1 ص 44
[3] . البته این نام گذاری، نسبی است.