• الرئيسية
  • السيرة الذاتية
  • الكتب والمؤلفات
  • المحاضرات والدروس
  • المقالات
  • الحوارات واللقاءات
  • المرئيات
  • الأسئلة والأجوبة
  • لغات اُخرى
  • تطبيق مؤلفات حب الله
  • آراء
الموقع الرسمي لحيدر حب الله
# العنوان تاريخ الإعداد تاريخ النشر التعليقات الزائرين التحميل
رابطه­ میان توقیفی بودن نام­های خداوند و نام­هایی که فیلسوفان برای خداوند انتخاب می کنند 2022-01-04 2022-01-04 0 764

رابطه­ میان توقیفی بودن نام­های خداوند و نام­هایی که فیلسوفان برای خداوند انتخاب می کنند

تالیف: حیدر حب الله

ترجمه: مجمع علمی طور سینا

پرسش[1]: این بار اول است که نامه­ای را خدمت شما ارسال می­کنم، از شما می­خواهم که تحملم کنید و با این عقل ناقصم همراهی کنید. اما پرسش من: مشهور است که نام­های خداوند توقیفی هستند. آیا کار فیلسوفان اشتباه نیست که با وجود این توقیفی بودن نام‌های خداوند، نام­های دیگری چون واجب الوجود را به خداوند نسبت می­دهند؟ آیا با اینکه می­دانند این نام­ها در شرع نیامده است کارشان ایرادی ندارد؟

پاسخ: توقیفی بودن نام­های خداوند که برخی آن را از آموزه­های مسلم دینی می­دانند، با ترجمه کردن این نام­ها به زبانی دیگر ارتباطی ندارد. البته عده­ای هستند که ترجمه­ این نام­ها را نیز در چارچوب همین قاعده می­بینند. برخی معتقدند­ دلیل جدائی ابوالحسن اشعری از معتزلیان اختلافش بر سر همین قاعده بود و از پافشاری بر آن کوتاه نمی­آمد. به نظر می­رسد که این قاعده در نگاه اول می­تواند معانی و مقاصد متمایزی را در خود گنجانده باشد:

معنای نخست: این معنی از دل مباحث کلامی-فلسفی سر برآورده است. طبق این دیدگاه معنای قاعده فوق این است که جز خود خداوند هیچ کس از نام­های او مطلع نیست، و هر نامی مانند واجب الوجود و ضرورت ازلیه که انسان به خداوند نسبت می­دهد، معلوم نیست که از نام­های خداوند باشد و اسامی و نام­های ابداعی انسان می­تواند دارای معنایی باشد که نقصان و عیبی را به خداوند نسبت می­دهند در حالی که خداوند از هر نقص و عیبی منزه است. پس در اینجا توقیفی بودن هیچ ارتباطی با جواز­ یا حرمت شرعی ندارد، بلکه منظور این است که نام­های سزاوار خداوند را جز از طریق متون دینی نمی­توانیم به دست آوریم و این خداوند و پیامبران او هستند که نسبت به این نام­ها داناترند. بنابراین تنها اوصافی که در متون دینی آمده است را می­توانیم نامی از نام­های خداوند بدانیم.

طبق بازشماری علامه­ طباطبایی نام­هایی از خداوند که در قرآن آمده­اند بالغ بر 127 یا 128 عدد هستند[2]، این در حالی که است که تعداد این نام­ها در سنت شریف، بسیار بیشتر از این اعداد برآورد می­شوند. کافی است که برای دانستن فراوانی این نام­ها تنها به دعای جوشن کبیر -البته بر فرض صحت انتسابش به امام، زیرا برخی از علما از جمله علامه شعرانی سند این دعا را ضعیف می­دانند- نگاهی بیندازیم. البته روایاتی هم هستند که تعداد این نام­ها را یادآور شده­اند، از نود ونه نام گرفته تا چهار هزار، تا روایاتی که تعداد این نام­ها را بی­نهایت می­دانند.

معنی دوم: در این معنی، از زاویه فقهی و شرعی به این موضوع نگریسته شده است. طبق این قاعده ما تنها مجازیم نام­هایی را به خداوند نسبت دهیم که در قرآن یا روایات معتبر آمده باشند و شرعا اجازه نداریم که غیر از این نام­ها را به خداوند نسبت دهیم؛ نام‌هایی مانند واجب الوجود یا ذات مقدس الهی یا ضرورت ازلیه که در متون مقدس و دینی دیده نمی­شوند.

در این موضوع بین علمای مذاهب اسلام، تنها دو رویکرد متفاوت وجود دارد:

رویکرد نخست: رویکردی است که نام­های خداوند را منحصر در آن نام­هایی می­داند که در متون دینی آمده است و نام­گذاری به غیر از این نام­ها را حرام می­داند. آن­ها برای اثبات صحت این دیدگاه دلایلی را مطرح می­کنند از جمله:

  • هر صفتی را که خود ما انتخاب کرده­ایم تا نامی از نام­های خداوند باشد، آن را با عقل­های ناقص خود ابداع کرده­ایم و عدم احاطه عقل باعث می­شود صفت نقصانی را به خداوند نسبت دهیم در حالی که ما این نقصان را درک نمی­کنیم؛ حداقل احتمال چنین انتسابی وجود دارد. بنابراین جایز نیست که خودمان نامی را به خداوند نسبت دهیم تا خدای ناکرده سخنی نگفته باشیم که در شأن خداوند نباشد و با چنین احتیاطی، از فساد جلوگیری می­کنیم. پس بایستی به همین نام­هایی اکتفا کنیم که در کتاب و سنت شریف یادآوری شده­اند.
  • خداوند سبحان می­فرماید: «وَللهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏ فَادْعُوهُ بِها وَ ذَرُوا الَّذينَ يُلْحِدُونَ في‏ أَسْمائِهِ سَيُجْزَوْنَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ»[3] (اعراف: 180)

استدلال به آیه فوق، مبتنی بر این است که الف و لام در واژه­ی «الاسماء» برای عهد به کار رفته باشد، در این صورت معنای آیه چنین خواهد بود: اسمائی که در قرآن و سنت آمده­اند به خداوند اختصاص دارند و همین نام­ها بهترین (الحسنی) نام­های خداوند هستند و شما وظیفه دارید که هنگام دعا کردن، همین نام­ها را به کار ببرید، یعنی همین بهترین نام­ها را. توصیفات شما بهتر از این توصیفاتی نیست که خداوند به واسطه­ آنان خود را وصف کرده است، پس بایستی از طریق همین نام­های بهتر، خداوند را بخوانید، و همین نام­های بهتر هستند که در کتاب خدا آمده­اند و در قرآن با «ال» عهد به آن­ها اشاره شده است. این آیه در ادامه دستور می­دهد که از منحرفین نسبت به نام­های خدا دوری کنید، و منظور از انحراف فرا رفتن از نام­های بهتر و نیکوتری است که در کتاب خدا و سنت شریف از آن­ها یاد شده است.

  • روایاتی در سنت شریف وجود دارد و جناب کلینی هم فصلی را در کافی به آن اختصاص داده­اند[4] که در آن­ها دستور داده شده نباید خداوند را طوری توصیف کنیم که خداوند، خود را آنگونه توصیف نکرده است. کلینی در این فصل دوازده روایت آورده است که از جمله­ی آن می­توان به این روایت اشاره کرد: «محمد بن حكيم قال: كتب أبو الحسن موسى بن جعفر ع إلى أبي أن الله أعلى و أجل و أعظم من أن يبلغ كنه‏ صفته‏ فصفوه بما وصف به نفسه و كفوا عما سوى ذلك»[5][6] یا این روایت : «المفضل قال: سألت أبا الحسن ع عن شي‏ء من الصفة فقال لا تجاوز ما في القرآن.»[7] [8]

این روایات صریحا به ما هشدار می­دهد که خداوند را آنگونه وصف نکنیم که در متون دینی وجود ندارد.

به همین دلیل بسیاری از فقها، متکلمان و محدثان مسلمان، حرمت نسبت دادن نام­هایی که در متون دینی وجود ندارند را پذیرفته­اند حتی اگر خداوند مسمایِ آن نام ها را به خود نسبت داده باشد، برای مثال نمی­توانیم نام­هایی چون: مسخره­کننده، حیله­گر، گمراه­کننده، فقیه، عارف، هشیار، عاقل و امثال آن را به خداوند نسبت دهیم اگر چه انجام چنین اعمالی را خداوند در قرآن به خودش نسبت داده است. البته برخی بیان کرده­اند که آوردن نام­هایی که فقهاء اجماع بر جواز به کار بردن آنها دارند، مشکلی ندارد ولی از نگاه برخی از علمای امامیه مانند شیخ جواد تبریزی، احتیاط واجب آن است که همین اسامی نیز به کاربرده نشوند.

محدثان و جریان­های سلفی در این موضوع بسیار سخت­گیر هستند. به همین دلیل استفاده از نام­های رایجی که در کتاب و سنت وجود ندارند را حرام می­دانند، مانند خواندنِ خداوند با اینگونه نام­­ها: القوة، القوة المدبرة، الروح، العقل المدبّر، العلة الکبری، العلة الاولی، السبب، السبب الاول، المحرّک الاول، جوهر، عقل و … . حتی برخی به صفاتِ معروفی همچون الضارّ، النافع، الجلیل، المذلّ و … که از دین گرفته شده هم ایراد می­گیرند.

رویکرد دوم: در این رویکرد گروهی از علما – همچون بسیاری از معتزله، کرامیه، امامیه، زیدیه، برخی از اشعریان، و تمام فیلسوفان، عرفا و متصوفه- توقیفی بودنِ اسماء را رد می کنند. از نگاه ایشان می­توان خداوند را با هر نامی که عقل ما صحت آن را پذیرفته ­است و شرع هم از آن نهی نکرده باشد صدا بزنیم اگرچه در متون دینی به گونه­ای خاص به آن اشاره نشده باشد.

آن­ها از طرفی ادله رویکرد قبلی را نقد می­کنند و از طرف دیگر دلایل خود را در این زمینه بیان می­کنند. ما برخی از نقدها­ و ادله آن­ها را می­آوریم و مطالب دیگری را هم به آن اضافه می­کنیم:

  • از دیدگاه آنان خواندنِ خداوند به نام­هایی که بر وجود نقص و عیبی در خداوند دلالت می­کنند جایز نیست ولی نام­هایی همچون واجب الوجود به هیچ وجه بر ناقص بودن مصداق خود دلالتی ندارند، زیرا معنایش فقط می­تواند نشانگر جنبه کمالی خداوند باشد و بنابراین می­توانیم خداوند را با این نام­ها بخوانیم. بله اگر روزی ثابت شد که بر نقصان مصداق خود دلالت می­کند به کاربردن این نام در شأن خداوند، دیگر مجاز نیست و نمی­توانیم چنین نامی را به خداوند نسبت دهیم. به همین طریق به کارگیری نام­های دوپهلو یا نام­هایی که در شأن خداوند نیست را هم نمی­توانیم بپذیریم. ولی هیچ اشکالی ندارد نام­هایی را برای خداوند انتخاب کنیم که حاصل فعلی از افعال او باشد یا به صفتی از صفات او دلالت داشته باشد.
  • در استدلال به آن آیه باید دقت داشته باشیم که «ال» در واژه­ «الاسماء» برای جنس است و نه برای عهد، یعنی با نام­های بهتر خداوند را بخوانید، چرا که خداوند درجه بالاترِ هر نام نیک را در اختیار دارد. برای مثال اگر کسی قدرت­مند باشد در سوی دیگر، این خداوند است که تمام قدرت را به خود اختصاص داده است. یا اگر کسی عالم باشد، این خداوند است که تمامی علوم نزد او حاضر است و در تمامی نام­های نیک دیگر نیز همین قاعده پیاده می­شود. با این استدلال، دیگر لزومی ندارد که فقط به نام­های موجود در قرآن و سنت اکتفا کنیم، چرا که این آیه نمی­گوید که هر نامی که در قرآن و سنت وجود ندارد دیگر بهتر نیست و نباید آن را به­کار گیریم.

حتی اگر برداشت رویکرد اول، از این آیه­ قرآن درست باشد، منظور آیه صرفا هنگام دعا کردن است و نه در هر شرایطی؛ چرا که آیه می­گوید هنگام دعا نام­های بهتر خداوند را به کار گیرید، و هیچ دلالتی بر این نکته ندارد که به طور کلی خداوند را با نام­های دیگری نام­گذاری نکنیم.

الحاد (انحراف) در نام­ها هم به معنای خروج از راه درست در این نام­گذاری­ها است؛ چرا که معنای لغوی الحاد همین است، و این انحراف و خروج، با نام­گذاری خداوند با نامی که از فعل او یا صفت واقعی او استنباط شده، متفاوت است. هنگامی که می­گوییم خداوند صانع است یا مُحَرِّکِ عالَم است از راه درست منحرف نشده­ایم، بلکه این گونه نام­گذاری دقیقا همان راه صحیحی است که بایستی طبق آن، نام­هایی را برای خداوند انتخاب کنیم که در شأن او باشند و فعل و فیض او را نشان دهند. اما اینکه هرگونه نام گذاری خداوند به اسمائی که در کتاب و سنت نیامده را الحاد بنامیم مرتکب «تمسک به عام در شبهه مصداقیه‌ی آن» شدیم که طبق نظر اصولیان درست نیست.

الحاد در جایی است که یقین داریم الحاد و انحرافی رخ­ می­دهد. ولی جایی که شک می­کنیم، دیگر نمی­توانیم این آیه را برای اثبات الحادی بودن آن به­کارگیریم، چرا که حکم، موضوع خود را اثبات نمی­کند. از جمله نام­هایی که یقینا با عنوان انحراف از نام­گذاری صحیح خداوند شناخت می­شوند می­توان به این­گونه نام­ها اشاره کرد:

نخست: انتخاب­ نام­ غیر خداوند – نام­هایی که حاکی از نقصان مصادیق خود هستند- برای خداوند سبحان، مانند هر اسم و صفتی که بر نقصان و جسم­داشتن و … دلالت دارند، چرا که با این کار به خداوند نقصان و عیبی را نسبت داده­ایم، و این به معنای نام­گذاری خداوند به نام­هایی که در شأن او نیستند.

دوم: اطلاق نام­های خداوند – نام­هایی که به بی­نقص بودن و برتری او نسبت به هر چیزی دلالت می­کنند- برای دیگران مانند اینکه چیزی یا کسی را قدیر بنامیم به معنی قدرت‌مندی که خود سرچشمه­ هر قدرت دیگری است. و شاید به همین جهت عده­ای گفته اند که نام­ برخی از بت­های عرب مشتق از نام­های خداوند است، مانند العزّی که از عزیز مشتق شده است، اللات که از اله مشتق شده است یا مناة که مشتق از منّان است.

اما در غیر این دو حالت، معلوم نیست که اساسا انحرافی رخ­داده باشد و نمی توان برای حرمت آن به این آیه استناد کرد.

  • روایاتی که مرحوم کلینی در آن فصل آورده ارتباطی با موضوع بحث ما ندارند بلکه با موضوعاتی دیگری همچون جسمانی بودن خداوند مرتبط هستند. بنابراین هیچ روایتی وجود ندارد که بخواهد به این قاعده بپردازد مگر همان دو روایتی که پیش از این آمد، ولی آن دو روایت نیز از جهت سندی ضعیف هستند و تعدادشان اندک است. البته حتی نمی­توان گفت که روایت دوم، صراحتا بر توقیفی بودن نام­های خداوند دلالت دارد بلکه روایت را می­توان اینگونه فهمید که نباید از جهت مضمونی از نام­های موجود در قرآن فراتر رفت، نه اینکه در نام­گذاری خداوند از جهت لفظی نیز به نام­های موجود در قرآن اکتفا کنیم. پس روایت بر این امر دلالت دارد که اگر نام­هایی را برگزیدیم که با روح قرآنی در توصیف خداوند هماهنگی داشته باشند، اشکالی ندارد اما اگر در قالب قرآنی نگنجد استفاده از آنها شرعا جایز نیست. نامی همچون واجب الوجود با روح قرآن سازگار است؛ چرا که از سویی استواری، بی­نیازی و برتری خداوند را نشان می­دهد و از سوی دیگر جسمانی بودن، شباهت با سایر مخلوقات، نیاز و نقص را نفی می­کند، بنابراین چنین نامی هم با محتوای قرآن هم­راستا است و هم با آن روایت. با این توضیح نتیجه می‌گیریم روایت قابل اعتمادی وجود ندارد که بتوان با استناد به آن، حرمت به­کاربردن نام­هایی را که نه در قرآن آمده و نه در سنت، اثبات کرد.

پس به نظر من دلیل قانع کننده­ای وجود ندارد که از طریق آن بتوانیم عدم جواز به­کارگیری نام­هایی را اثبات کنیم که در قرآن و سنت نیامده­اند. بنابراین خواندن دعاهایی همچون جوشن کبیر مشکلی ندارد حتی اگر سندِ آن ضعیف باشد و حتی اگر قاعده تسامح در ادله سنن را قبول نداشته باشیم.

البته بایستی دقت کرد نامی را به خداوند متعال نسبت ندهیم که با ساحت قدسی او سازگاری ندارد یا حتی نامی را به کار نبریم که امکان این تنافی و ناسازگاری در آن وجود داشته باشد. همچنین نباید نام­هایی را که بر خداوند اطلاق می‌کنیم به دین نسبت داده و آنها را به عنوان نام‌هایی دینی و منسوب به خداوند یا رسول الله ص تلقی کنیم چرا که چنین کاری بدعت­گذاری در دین به حساب می­آید. دقت کنیم که نباید این نام­گذاری­های ما باعث شود نام­هایی که در قرآن آمده است را از یاد ببریم. خداوند این نام­ها را از طریق قرآن به ما معرفی کرده است تا به ایجاد یک فرهنگ دینی عقائدی و صحیح پیرامون خداوند سبحان بینجامد. اگرچه به کارگیری سایر نام­هایی که در قرآن و سنت نیامده­اند جایز هستند ولی نجات ما در این است که احتیاط کنیم، به ویژه در عرصه­ دعا بایستی احتیاط بیشتری داشته باشیم. ضمن اینکه تلاش برای به کار گیری اوصاف و نام­هایی که در قرآن و سنت آمده­اند، بدون شک فضیلت بیشتری دارند.

پس مسئله، ممکن است در حلال بودن یا حرام بودنِ نام­گذاری خداوند سبحان نباشد؛ چرا که دلایل حرمت اینگونه نام‌گذاری‌ها واضح نیستند. بلکه مسئله­ در اینجا، آگاهی عمومی و کلی از خداوند سبحان است؛ چرا که صفات و نام­های الهی، واسطه­ آگاهی ما نسبت به خداوند هستند و هرچه از گستره­ نام­های دینی دورتر شویم، به مرور زمان به چهره­ ناصحیحی از خداوند سبحان می­رسیم، به ویژه اینکه در این موضوع با هرج و مرج شدیدی در اجتهادات عرفانی، فلسفی و کلامی رو­به­رو هستیم و گاه این اجتهادات گره­هایی را در این زمینه ایجاد کرده­اند، مانند گره­هایی که برخی از اولین متکلمان با وارد کرد تعبیر «جسمی نه مانند اجسام» به ادبیات کلامی، ایجاد کردند.

بنابراین تا آنجا که منجر به فراموشیِ نام­ها و توصیفات دینی خداوند در فرهنگ عمومی نشود، نام­گذاری خداوند با نامی چون واجب الوجود حرمتی ندارد. حتی برخی از فیلسوفان بیشتر از خود نام «الله» از واجب الوجود استفاده می کنند. در هر صورت، سلامت مسیر اعتقادی از یک سو و اقرار به ضعف و ناتوانی عقلی ما از فهم مسائل الهیاتی از سوی دیگر، می طلبد که تا حدی نسبت به این موضوع، دقیق باشیم.

چه مشقتی دارد به جای ورود به عرصه­ نگران کننده نام­گذاری خداوند به نام هایی که بر اسامیِ دینی غلبه کند و اسامی دینی را به ورطه فراموشی بکشاند – مانند اصل الاصول، اسطقس الاسطقسات، غیب الغیوب، ضرورت ازلیه و … – در نام­گذاری خداوند از نام­هایی چون الله، عالم و قدیر استفاده کنیم؟ شاید سخن خواجه نصیر الدین طوسی در این زمینه سودمند باشد. او پس از اینکه نام­گذاری خداوند با نام­هایی خارج از نصوص دینی را جایز می­داند، این کار را منافی با حفظ ادب در محضر حق می­داند.

بنابراین، در این مسئله نه تنها اتفاق نظری شکل نگرفته است، بلکه در آن اختلافات شدیدی مطرح است. بسیاری از فلاسفه، عرفا و متصوفه به توفیقی بودن نام­های خداوند گرایش ندارند و به همین دلیل به خود اجازه می­دهند که نام­هایی همچون واجب الوجود را در این زمینه به کارگیرند از این جهت که بر کمال خداوند دلالت می­کنند. با این توضیحات نمی­توانیم – آن طور که شما در سوال بیان کردید- به آن­ها اشکال کنیم که خودتان می­گویید که نام­های خداوند توقیفی هستند ولی برای آوردن نام خداوند از نام­هایی چون واجب الوجود استفاده می‌کنید! چون کسی که قائل به توقیفی بودن اسامی خداوند متعال است استفاده از نام‌های دیگری که کمال خداوند را می‌رساند حرام نمی­داند و در واقع، اساسا به توقیفی بودن نام­های خداوند از نظر شرع، معتقد نیستند. به همین دلیل اگر دقت کنید می­بینید، فقهایی که مشرب عرفانی یا فلسفی دارند، توقیفی بودن شرعی نام­های خداوند را قبول ندارند. شاید نفوذِ رویکرد عرفانی، صوفیانه و فلسفی در این چند قرن اخیر به تفکر شیعه، فرهنگ شیعی را طوری دگرگون کرده است که هیچ مشکلی در به کارگیری واژه­هایی چون واجب الوجود نداشته باشند؛ این در حالی است که متون برخی از بزرگان شیعه در گذشته تا حدودی بر توقیفی بودن نام­های خداوند تأکید دارند.

در پایان اشاره کنم که قبولِ توقیفی بودن نام­های خداوند منافاتی با توصیف او ندارد. بنابراین اگر بگوییم خداوند واجب الوجود است و در عین حال نام خداوند را واجب الوجود ندانیم، به نظر بسیاری از علما تعارضی با توقیفی بودن نام­های خداوند ندارد. ولی اگر بگوییم که مثلا واجب الوجود بر ممکنات تجلی می­کند، دراینجا نام خداوند را واجب الوجود گذاشته­ایم، بنابراین بین این دو بایستی فرق بگذاریم. پس هرکس از واژه­ واجب الوجود استفاده کرد به این معنی نیست که با توقیفی بودن نام­های خداوند مخالف است.

[1] . اضاءات فی الفکر و الدین و الاجتماع، ج 3 ص 11

[2] سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن (قم: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1417)، ج 5 ص 357-358.

[3] و نيكوترين نام‏ها [به لحاظ معانى‏] ويژه خداست، پس او را با آن نام‏ها بخوانيد و آنان كه در نام‏هاى خدا به انحراف مى‏گرايند [و او را با نام‏هايى كه نشان دهنده كاستى و نقص است، مى‏خوانند] رها كنيد آنان به زودى به همان اعمالى كه همواره انجام مى‏دادند، جزا داده مى‏شوند

[4] محمد بن یعقوب کلینی، أصول کافی (ترجمۀ مصطفوی) (تهران: کتابفروشی علميه اسلاميه، 13)، ج ص 100-104.

[5] محمدبن یعقوب کلینی، الکافی (تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1407)، ج ص 103.

[6] محمد بن حکیم می­گوید امام موسی بن جعفر در نامه­ای به پدرم فرمود: خداوند برتر، جلیل­تر و عظیم­تر از آن است که انسان ها به کنه صفت او دست یابند، پس با آن چیزهایی خداوند را وصف کنید که خود او، خود را وصف کرده است و اوصاف دیگر را به کار نبرید.

[7] کلینی، الکافی، ج ص 103.

[8] مفضل می­گوید از امام ابی الحسن در مورد اوصاف خداوند پرسیدم، ایشان فرمود به چیزی غیر از وصف­های قرآنی، او را وصف نکنید.

comments are closed

جديد الأسئلة والأجوبة
  • تأليف الكتب وإلقاء المحاضرات بين الكمّ والنوعيّة والجودة
  • مع حوادث قتل المحارم اليوم كيف نفسّر النصوص المفتخرة بقتل المسلمين الأوائل لأقربائهم؟!
  • استفهامات في مسألة عدم كون تقليد الأعلم مسألة تقليديّة
  • كيف يمكن أداء المتابعة في الصلوات الجهرية حفاظاً على حرمة الجماعات؟
  • هل يمكن للفتاة العقد على خطيبها دون إذن أهلها خوفاً من الحرام؟
  • كيف يتعامل من ينكر حجيّة الظنّ في الدين مع ظهورات الكتاب والسنّة؟!
  • هل دعاء رفع المصاحف على الرؤوس في ليلة القدر صحيحٌ وثابت أو لا؟
الأرشيف
أرسل السؤال
الاشتراك في الموقع

كافة الحقوق محفوظة لصاحب الموقع ولا يجوز الاستفادة من المحتويات إلا مع ذكر المصدر
جميع عدد الزيارات : 35681020       عدد زيارات اليوم : 4794