سوال[1]: ما با حدیثی از امام حسن عسکری علیهالسلام مواجه شدیم که میفرماید:«نحن حجج الله علی خلقه و جدتنا فاطمه علیها السلام حجة علینا». از سوی یکی از محققین چنین جوابی شنیدیم که این حدیث، جعلی است و هیچ اصل و اساسی ندارد و قدیمیترین منبعی که این حدیث در آن ذکر شده، تفسیر «اطیب البیان فی تفسیر القرآن» تالیف سید عبدالحسین الطیب است؛ مولف در این تفسیر، روایت فوق را به عنوان روایتی منسوب به امام عسکری علیهالسلام و بدون نقل سند ذکر میکند. پس از وی، برخی از مولفین بر این تفسیر اعتماد کرده و این روایت را نقل کردند در حالی که خود مرحوم طیب، از این روایت به عنوان منسوب به امام عسکری یاد میکند. نقل این حدیث از کتاب اطیب البیان ادامه یافت تا اینکه حجة الاسلام و المسلمین محمد فاضل مسعودی، کتاب الاسرار الفاطمیه را نگاشت و این روایت را بدون سند در این کتاب، آورد. برای ما واضح است که این حدیث، جعلی بوده و سندی ندارد. با این وصف، چگونه محقق دیگری میآید و میگوید ائمه علیهمالسلام از بُعدِ معرفتی، برای ما روشی را جهت تعامل با روایات مشخص نکردند (که دقتش بیشتر از خودِ روایات باشد) و چنین چیزی با توجه به حجیت ذاتی معرفت، ممکن نیست. لذا نمیتوان این روایت را به خاطر ضعف سندی آن، کنار بگذاریم؛ نه از این جهت که ائمه علیهمالسلام به ما دستور دادند که چنین کاری نکنیم بلکه از این جهت که روایت فوق، یک وزن معرفتی دارد و در نتیجه باید با توجه به سطح معرفتیِ آن بر اساسِ معیارهای روشمند و البته با نگاه مثبت با این روایت تعامل کرد. به عبارت دیگر نمیتوان روایاتی را که جزئیات مظلومیت حضرت زهراء علیها السلام را نقل میکند کنار گذاشت حتی اگر سند آنها ضعیف باشد زیرا چنین کاری باعث میشود به این نتیجه برسیم که اصلا مظلومیتی در کار نبوده است در حالی که ما به صورت متواتر و یقینی میدانیم مظلومیت ایشان، مضاعف و فوق تصور ماست
در این میان، شخص دیگری میآید ومیگوید فقدانِ این حدیث در یکی از کتابهای حدیثیِ معروف، ثابت نمیکند که این حدیث، صادر نشده است؛ زیرا دلیل داریم بر این که کتابهای حدیثیِ موجود، تمام روایات را نیاوردهاند و حتی دلیل داریم بر اینکه برخی از کتابهای حدیث، مفقود شدهاند و البته بعدا همین کتابهای مفقود، پیدا شده و در دسترس قرار گرفتند.
همچنین شخص دیگری میآید و دربارهی مدلول و محتوای این روایت میگوید:نمیدانم چه مانع عقلیای وجود دارد که ما را از قبول این روایت بازدارد؟ مخصوصا روایات دیگری نیز وجود دارد که مضامینی نزدیک به همین مضمون را – دربارهی برتری حضرت زهرا علیها السلام – برای ما نقل میکنند مانند روایاتی که ثابت میکند ایشان از کسانی است که قرنهای ابتدایی، بر محورِ معرفت ایشان شکل گرفته و یا اینکه از زمان آدم ابوالبشر تا زمان پیامبر صلی الله علیه و آله، برای حضرت زهرا سلام الله علیها هیچ کس هم طراز ایشان نبود مگر حضرت علی علیه السلام.
دیگری میگوید: میتوان این روایت را به راحتی و وضوح، تفسیر کرد؛ قسمت اول این روایت – نحن حجج الله علی خلقه – با ادلهی یقینی و متواتر ثابت شده است که ائمه علیهم السلام، از جانب خداوند منصوب هستند؛ و قسمت دوم روایت نیز اشاره به این دارد که معارفی در نزد ائمه علیهمالسلام وجود دارد که از طریق مصحف حضرت زهراء سلام الله علیها به ایشان رسیده است لذا ایشان، حجت خداوند بر امامان علیهمالسلام میباشند؛ و به تعبیر دیگر فاطمه علیها السلام از جمله مجاریِ انتقال علوم الهی به قلوب ائمه علیهمالسلام میباشد.
این چنین است که هر یک از عرفاء و اصحاب حکمت متعالیه و اخباریون میآیند و از منظر خویش با این روایت، تعامل میکنند.
سوال من این است: نظر شما در این رابطه چیست؟ آیا ممکن است یک حدیث با کمک چنین آراء و نظریاتی، از عدم سقوط جان سالم به در برد؟
جواب: قبلا دربارهی روایتی که در سوال ذکر کردید صحبت کردهام و نیز دربارهی نظریاتی که به آنها اشاره کردید دیدگاه خود را بیان نمودم. لذا میتوانید به آنها رجوع کنید. ولی خوب است در اینجا به برخی از محورها به صورت سریع و واضح و مختصر اشاره کنم تا در حوزهی روشِ تعامل با حدیث، مفید فایده باشد:
- ضعف سندی یک حدیث و یا ضعیف بودن مصدر آن، به معنی عدم صدور آن حدیث نمیباشد. اینکه اثباتِ صدور یک روایت ممکن نباشد به این معنی نیست که عدمِ صدورِ آن، اثبات شده است. لذا با مجرد ضعف سندیِ یک حدیث نمیتوان عدم صدور آن حدیث را نتیجه گرفت؛ پس با وجود ضعف سندی حدیثی، باز هم احتمال صدور آن حدیث وجود خواهد داشت. آنچه میتواند ما را به این یقین برساند که فلان روایت، قطعا صادر نشده است تعارض آن روایت با قرآن است؛ چون اهل بیت علیهمالسلام متعهد هستند که حدیث معارض با قرآن را بر زبان نیاورند. به همین دلیل علمای علم اصول، میگویند – به حسب تعابیر آنها – روایت معارض با قرآن از حیث صدور، ساقط است نه از حیث جهت.[2] لذا یک نقد متنی – همچون معارضه با قرآن کریم – میتواند ما را به این یقین برساند که اصلا فلان حدیث صادر نشده است. البته همهی نقدهای متنی، چنین نتایجی را ندارند بلکه درجات و سطوح نقدهای متنی، مختلف است.
بله، در برخی مواقع، ضعیف بودن سند یک روایت میتواند ما را نسبت به عدم صدور آن روایت، مطئمن گرداند مانند وقتی که با روایتی مواجه میشویم که اگر از ائمه علیهمالسلام صادر شده باشد باید در میان متشرعه و مسلمین سروصدایی به پا میشد و سوالهای زیادی پیرامون آن شکل میگرفت و در فضاها و عرصههای مختلف، دست به دست میگشت؛ حال اگر سابقهی چنین روایتی، نهایتا به قرن هشتم برسد – و قبل از آن هیچ خبری از این روایت در مجامع حدیثی وجود نداشته باشد – احیانا ممکن است انسان یقین نماید که این روایت صادر نشده است و مبنای این یقین هم، عبارت است از قاعدهی «اگر چنین چیزی وجود داشت قطعا مشهور و آشکار میشد».[3]
بنابراین ضعف متنی و یا سندی، ممکن است ما را نسبت به عدم صدور یک روایت، به قطع برساند ولی در بسیاری از موارد، ضعیف بودن یک روایت، موجب قطع به عدم صدور آن نمیشود. این، معنای سخن علمای علم حدیث است که میگویند «ضعیف بودن، مساوی با مجعول بودن نیست»؛ به عبارت دیگر هر حدیث ضعیفی، لزوما مجعول نیست.
- اینکه کسی ادعا کند نمیتوان فلان حدیثِ ضعیف را انکار کرد و یا نمیتوان یقین به عدم صدور آن پیدا کرد لزوما به این معنی نیست که آن روایت را پذیرفته و قبول کرده است. بلکه از نظر عملی، چنین روایتی در حکم روایتی است که صادر نشده است. (مگر در حالتی خاص که عبارت است از تقویت سندها و نیز روایات که باعث معتبر شدن آن حدیثِ ضعیف میشود هر چند این اعتبار را مدیون روایات دیگر است. چنین روایاتی را علمای سنیمذهبِ علم حدیث، «الصحیح لغیره» و یا «الحسن لغیره»[4] و … مینامند).
پس اگر من نتوانم این حدیث را مجعول و دروغ بخوانم لزوما شما در مقابل من پیروز نشدهاید؛ زیرا عدم اثبات این حدیث، مساوی با بیارزش بودنِ آن از جهت عملی است به گونهای که نمیتوان اثری را برای این حدیث از جهت نظری و عملی، در نظر گرفت؛ هر چند من حق ندارم این حدیث را انکار نموده و یقین به عدم صدور آن داشته باشم. در بسیاری از موارد، چنین مفاهیمی، با یکدیگر اشتباه میشود.
- لازم است بدانیم محدثین در روشهای خود با یکدیگر بسیار تفاوت دارند و این اختلاف و تفاوت حتی در بین محدثینِ یک مذهب نیز به وفور مشاهده میشود چه رسد به روشهای محدثین مذاهب مختلف. همین وضعیت در روشهای علماء علم رجال و جرح و تعدیل نیز یافت میشود به گونهای که گاهی این تفاوتها به مرحلهی اختلافات بسیار حاد و شدید میرسد. گاهی میبینیم دهها هزار حدیث در نزد یک نفر، غیر معتبر است در حالی که همین احادیث در نزد دیگری معتبر میباشد. در یک سوی طیف، کسانی را میبینیم که در نقد حدیث، بسیار سختگیری میکنند به گونهای که شاید حتی یک حدیث صحیح نیز از زیر تیغ معیارهای آنها خارج نمیشود و در سوی دیگرِ این طیف، کسانی هستند که در دفاع از حدیث بسیار سختگیری میکنند و حتی ضعیفترین و سستترین احادیث را نیز اثبات مینمایند.
بنابراین، اگر کسی، حدیثی را تضعیف کرد نمیتوان نتیجه گرفت که پس این حدیث، در نزد همه، ضعیف میباشد و نیز اگر کسی، حدیثی را صحیح دانست نمیتوان نتیجه گرفت که پس این حدیث در نزد همه صحیح میباشد؛ بلکه باید توجه نمود که هنوز احتمالات زیادی در برابر این حدیث وجود دارد. یکی از دلایل وضعیت فوق، این است که رویکردهای موجود در علم حدیث و نیز تاریخ، به شدت با هم در تضاد هستند و به تعبیری، از یکدیگر فاصله دارند لذا در مسائل علم حدیث و تاریخ، به معیارهایی که نزدیک به یکدیگر باشند دست نیافتند؛ مخصوصا در حال حاضر که شاهد اختلافات بسیاری شدیدی در روش تعامل با تراث تاریخی به معنی عام کلمه هستیم. ممکن است حتی ادعا شود تقارب تام و تمام در علوم حدیث و تاریخ، محال است.
قبلا گفتم وظیفهی انسانِ عادی – که تخصصی در این زمینهها ندارد و در نزد وی، یک اندیشهی سلبی یا ایجابی نسبت به این حدیث یا آن دیگری شکل نگرفته – هنگام اختلاف بین علماء و متخصصین در رابطه با یک حدیث، این است که آن حدیث را انکار نکند و در عین حال، اثری را نیز بر آن حدیث مترتب ننماید و آن را به پیامبر صلیاللهعلیهوآله و یا امام علیهالسلام و یا صحابی و … نسبت ندهد.
- با توجه به اینکه من منتسب به رویکرد سخت گیرانه در قبول حدیث هستم به نظر من – حتی اگر بخواهم در قبول و رد احادیث، میانه رو باشم – در قبول احادیث مخصوصا احادیث کلامی و تاریخی، یک گرایش تسامحی وجود دارد که محافل و مجامع اسلامی در سه دههی اخیر را فرا گرفته است. این گرایش متسامحانه، به نقد حدیث نمیپردازد و حتی جرأت مواجهه با حدیثِ منقول را نیز ندارد. این رویکرد و گرایش، به روشی اخباری در تعامل با احادیث میانجامد که نسبت به تمامی احادیث، متعبد بوده و از نقد و ارزیابی و نیز بررسی پیشینهی تاریخی آنها، عاجز است – مگر هنگامی که حدیث، مربوط به تراثِ دیگر مذاهب اسلامی باشد – هر چند در تاویل احادیث و تفسیر آنها به انحاء مختلف، خوب عمل میکنند.
من روش اخباری فوق را – که اینبار در پوششی با لباس علم اصول، ظاهر شده – به استفاده از تفکر عقلانی و غیر ایدئولوژیک دعوت میکنم و در عین حال به شدت از روشی که با اندک بهانه و مشکلی، حدیث را ترک میکنند – که امروزه بسیاری از مدعیان تجدد و سکولاریسم در مجامع ما چنین شیوهای دارند – فاصله میگیرم و آن را به هیچ عنوان قبول ندارم. پس لازم است به منظور پرهیز از رقم خوردنِ مرحلهای جدید و البته ناپسند از تاریخ فکری ما، به جای نِق زدن به جانِ حدیث و یا تطهیر آن و یا تعامل با آن بر اساس گرایشهای ایدئولوژیک و تاویلگرایانه، روشی معقول را در تعامل با حدیث انتخاب کرده و حدیث را خالص نموده و با حفظ امانت، مورد استفاده قرار دهیم.
[1] حب الله, ج 3 سوال 425.
[2] . در ارزیابی یک حدیث، ممکن است به این نتیجه برسیم که فلان روایت، اصلا از ائمه علیهمالسلام صادر نشده است و نیز ممکن است به این نتیجه برسیم که هر چند فلان روایت، از ائمه علیهمالسلام صادر شده است ولی جهتِ آن اراده نشده به این معنی که ائمه علیهمالسلام آن روایت را – مثلا – به صورت تقیهای اراده کردهاند. (مترجم)
[3] . «لو کان لَبانَ و اشتهر» (مترجم)
[4] . یعنی روایتی که صحت و یا حُسنش را از غیر خود گرفته است.