حیدر حب الله
ترجمه: سعید نورا
سوال[1]: آیا این حدیث از لحاظ سندی و متنی صحیح است؟ آیا مقصود از فرعون و هامان در این حدیث ابو بکر و عمر است؟ حدیث این است: علي بن رئاب ويعقوب السراج، عن أبي عبدالله×، أنّ أمير المؤمنين×، لمّا بويع بعد مقتل عثمان، صعد المنبر، فقال: «الحمد لله الذي علا فاستعلى، ودنا فتعالى، وارتفع فوق كلّ منظر، وأشهد أن لا إله إلا الله، وحده لا شريك له، وأشهد… وقد قتل الله الجبابرة على أفضل أحوالهم، وآمن ما كانوا، وأمات هامان وأهلك فرعون، وقد قتل عثمان، ألا وإنّ بليّتكم قد عادت كهيئتها يوم بعث الله نبيّه ـ صلى الله عليه وآله ـ والذي بعثه بالحقّ لتبلبلن بلبلة ولتغربلنّ…».
پاسخ: مهمترین مصدر این حدیث، نقل شیخ کلینی در کتاب (الكافي 8: 67 ـ 68) می باشد که متن آن در این کتاب به این صورت است … عن أبي عبد الله عليه السلام: «أنّ أمير المؤمنين عليه السلام لمّا بويع بعد مقتل عثمان، صعد المنبر، فقال: الحمد لله الذي علا فاستعلى، ودنا فتعالى، وارتفع فوق كلّ منظر، وأشهد أن لا إله إلا الله، وحده لا شريك له، وأشهد أنّ محمّداً عبده ورسوله، خاتم النبيين، وحجّة الله على العالمين، مصدقاً للرسل الأوّلين، وكان بالمؤمنين رؤوفاً رحيماً، فصلّى الله وملائكته عليه وعلى آله. أما بعد، أيها الناس، فإنّ البغي يقود أصحابه إلى النار، وإنّ أوّل من بغى على الله جلّ ذكره عناق بنت آدم، وأوّل قتيل قتله الله عناق، وكان مجلسها جريباً [من الأرض] في جريب، وكان لها عشرون إصبعاً في كلّ إصبع ظفران، مثل المنجلين، فسلّط الله عز وجل عليها أسداً كالفيل، وذئباً كالبعير، ونسراً مثل البغل، فقتلوها، وقد قتل الله الجبابرة على أفضل أحوالهم، وآمن ما كانوا، وأمات هامان، وأهلك فرعون، وقد قتل عثمان، ألا وإنّ بليّتكم قد عادت كهيئتها يوم بعث الله نبيّه ـ صلّى الله عليه وآله ـ والذي بعثه بالحقّ لتبلبلن بلبلة ولتغربلنّ غربلة، ولتساطنّ سوطة القدر، حتى يعود أسفلكم أعلاكم وأعلاكم أسفلكم، وليسبقنّ سابقون كانوا قصروا، وليقصرن سابقون كانوا سبقوا، والله ما كتمت وشمة، ولا كذبت كذبة، ولقد نبّئت بهذا المقام وهذا اليوم، ألا وإنّ الخطايا خيل شمس حمل عليها أهلها وخلعت لجمها فتقحّمت بهم في النار، ألا وإنّ التقوى مطايا ذلل حمل عليها أهلها وأعطوا أزمّتها، فأوردتهم الجنّة، وفتحت لهم أبوابها، ووجدوا ريحها وطيبها، وقيل لهم: ادخلوها بسلام آمنين، ألا وقد سبقني إلى هذا الأمر من لم أشركه فيه، ومن لم أهبه له، ومن ليست له منه نوبة (توبة) إلا بنبي يبعث، ألا ولا نبيّ بعد محمد| أشرف منه على شفا جرف هار فانهار به في نار جهنّم. حقّ وباطل ولكلّ أهل، فلئن أمر الباطل لقديماً فعل، ولئن قلّ الحقّ فلربما ولعلّ، ولقلّما أدبر شيء فأقبل، ولئن ردّ عليكم أمركم أنكم سعداء وما عليّ إلا الجهد، وإني لأخشى أن تكونوا على فترة ملتم عنّي ميلة، كنتم فيها عندي غير محمودي الرأي، ولو أشاء لقلت: عفا الله عمّا سلف، سبق فيه الرجلان، وقام الثالث كالغراب همّه بطنه، ويله لو قصّ جناحاه وقطع رأسه كان خيراً له، شغل عن الجنّة والنار أمامه، ثلاثة واثنان خمسة ليس لهم سادس: ملك يطير بجناحيه، ونبيّ أخذ الله بضبعيه، وساع مجتهد، وطالب يرجو، ومقصّر في النار، اليمين والشمال مضلّة، والطريق الوسطى هي الجادّة، عليها يأتي الكتاب وآثار النبوّة، هلك من ادّعى وخاب من افترى، إنّ الله أدّب هذه الأمة بالسيف والسوط، وليس لأحد عند الإمام فيهما هوادة، فاستتروا في بيوتكم، وأصلحوا ذات بينكم، والتوبة من ورائكم، من أبدى صفحته للحقّ هلك»[2].
این حدیث از جهت سند، طبق مبنای مشهور علما معتبر است و عبارت آن شبیه به خطبه شقشقیه نهج البلاغة است. بعضی از قسمت های حدیث که سخنی از فرعون و هامان در آن نیامده در (نهج البلاغة 1: 47)، در خود کتاب کافی (ج1: 369)، نعمانی در (الغيبة: 209)، و مصادر دیگر، نیز نقل شده است.
به هیچ وجه معلوم نیست که منظور از فرعون و هامان در این عبارت، ابوبکر و عمر باشند. این مطلب، تنها استنسابی است که امثال علامه مجلسی در (بحار الأنوار 29: 587؛ ومرآة العقول 25: 152)، و حبيب الله خوئی در كتاب (منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة 3: 228) مطرح کرده اند. به همین دلیل، این تفسیر را در کلام بقیه شارحین کتاب کافی از جمله ملا صالح مازندرانی (در شرح أصول کافی 11: 416) نمی بینیم. این تعبیر در واقع بیان ارتباطِ حوادث امت های گذشته و آن چه بین مسلمانان در جریان بود، تفسیر شده است.
همچنین عبارت: (قتل عثمان) چندان روشن نیست که فعل معلوم باشد تا اینطور ترجمه بشود که خداوند عثمان بن عفان را کشت، شاید فعل مجهول باشد، در این صورت این عبارت در واقع شروع سخن در مورد اوضاع زمان حاضر است، بعد از آن که حضرت در این خطبه در مورد گذشتگان صحبت کردند، به خصوص اینکه ابتدای خطبه با سخن از دختر آدم آغاز می شود.
علامه مجلسی نیز، در این عبارت هر دو احتمال (معلوم یا مجهول بودن فعل) را مطرح کرده و سپس احتمال اول را ترجیح می دهد. این ترجیح در سیاق تفسیر فرعون و هامان به خلیفه اول و دوم می باشد. اما از آن جا که دلیلی بر این تفسیر وجود ندارد، نمی توان احتمال معلوم بودن فعل را متعین دانست. مخصوصاً، اگر سیاق آن چنان که علامه مجلسی ذکر کرده، باشد، بهتر این بود که حضرت می فرمودند: (وأمات هامان وأهلك فرعون وقتل عثمان) درحالی که عبارت این چنین است: (وأمات هامان وأهلك فرعون. وقد قتل عثمان).
البته ناگفته نماند که این خطبه در خرده گیری بر جریان خلفای سه گانه و نقد آن ها و انتقاد از مردم به جهت ترک امیر المومنین علیه السلام و آن چه با او کردند واضح و آشکار است.
[1] حیدر حب الله، إضاءات فی الفکر والدین والاجتماع 1: 158 ـ 159. سوال 55.
[2] ترجمه این روایت از ترجمه آقای محلاتی: «از امام صادق عليه السّلام روايت كردهاند كه چون پس از كشته شدن عثمان مردم با امير مؤمنان عليه السّلام بيعت كردند آن حضرت بمنبر رفته و فرمود: ستايش خدائى را است كه برتر است و برترى جويد (از تشبيه مخلوقين و صفاتشان) و نزديك است و برتر (از مكان و جايگاه) و بالاتر از هر ديدگاه، و گواهى دهم كه معبودى جز خداى يگانه نيست كه شريكى ندارد، و گواهى دهم كه همانا محمد بنده و رسول او خاتم پيغمبران و حجت خدا بر جهانيان است، و تصديقكننده همه پيمبران پيشين و نسبت بمؤمنان مهر ورز و مهربان بود و خدا و فرشتگانش بر او درود فرستند.
اما بعد اى مردم براستى كه ستم و ظلم پيروان خود را بدوزخ كشاند، و نخستين كسى كه نسبت بخداى جل ذكره تجاوز روا داشت «عناق» دختر آدم بود و نخستين كسى را نيز كه خدا بكيفرش كشت همان عناق بود، جاى نشيمنش در روى زمين يك جريب در يك جريب بود، و داراى بيست انگشت بود كه هر انگشتى دو ناخن داشت، و خداى عز و جل شيرى را همانند فيل، و گرگى را بمانند شتر و لاشخورى را بمانند قاطر بر او مسلط كرد و آنها او را كشتند، و خداوند گردنكشان را در بهترين حال و آسودهترين وضعى كه داشتند بكشت، و جان هامان را بگرفت، و فرعون را هلاك ساخت، و عثمان را نيز بكشت (فيض (ره) گويد: شايد مقصود از هامان و فرعون اولى و دومى باشند) آگاه باشيد كه بلا و آزمايش شما دوباره بازگشت مانند همان روزى كه خدا پيغمبرش (ص) را برانگيخت، و سوگند بدان كه آن حضرت را بحق و راستى فرستاد حتما (در غربال آزمايش) بهم آميخته خواهيد شد و حتما شما غربال خواهيد شد (و خوب و بدتان از هم جدا شود) و زير و رو شويد مانند زير و رو شدن آنچه در ديگ سر آتش است بوسيله كفگير، تا اينكه زيرترين شما بالاترين شما گردد و بالاترين شما در زيرترين جايگاه رود، و پيشى گيرند آنان كه در حقشان كوتاهى شد (و بستم عقب رفتند يا آنان كه بعقب رفتند) و بدنبال افتند پيشتازانى كه (بناحق) جلو افتادند، بخدا سوگند كلمهاى را (از آنچه از رسول خدا (ص) در اين باره شنيدهام) كتمان نكنم، و يك دروغ هم نگفتهام، و همانا مرا باين جايگاه و اين روز خبر دادهاند، آگاه باشيد كه براستى خطاكاريها همانند اسب سركش و چموشى است كه خطاكاران را بر آنها سوار كردهاند و دهنهشان را رها كردهاند و (همچنان بروند تا) سواران خود را در آتش اندازند، و همانا تقوى و پرهيزكارى (براى هر كس) مركب رامى است كه پرهيزگاران را بر آن سوار كرده و مهارش را بدست آنها دادهاند تا آنها را ببهشت ببرند، و درهاى بهشت را براى آنها گشودهاند و نسيم جانبخش و بوى خوش آن را بيابند، و بدانها گفته شود: «بآسودگى و تندرستى بدينجا درآئيد».
آگاه باشيد كه پيشى جست بر من در اين امر خلافت كسى كه من او را شريك در اين كار نساختم و اين منصب را باو نبخشيدم و آن كسى كه نوبت و سهمى از اين مقام نداشت مگر آنكه بر فرض محال پيامبرى برانگيخته شود (و باو گزارش دهد كه او را از خلافت سهمى است) و آگاه باشيد كه پيغمبرى بعد از محمد نباشد.
اين (غصبكننده خلافت) بر لب پرتگاه سست بنيانى برآمد و همان پرتگاه او را در آتش دوزخ انداخت حق و باطلى در كار است، و براى هر كدام اهلى است، پس اگر باطل فراوان (يا فرمانروا) شد از قديم چنين بوده و چيز تازهاى نيست، و اگر حق اندك شد پس چه بسا كه چنين بوده، و شايد! (شايد چيزى نگذرد كه حق بسيار گردد، و طرفداران حق عزيز گردند، و خدا آنان را يارى دهد .. و ..) و بندرت اتفاق افتد كه چيزى برود و دوباره رو كند، و اگر براستى (در اين زمان نيز كه كار بدست من افتاده و حق رو كرده) كار شما را بخودتان واگذارند شما سعادتمند و خوشبخت هستيد (ولى مگر دنياپرستان مغرض كه نقشه غصب حكومت را در سر ميپرورانند دست بردار هستند) و بر من جز اين نيست كه كوشش كنم (يعنى من تلاش خود را ميكنم) و من براستى ترس آن را دارم كه شما دوران فترت را بگذرانيد (يعنى مانند ملتهائى كه در ما بين دو پيغمبر قرار ميگرفتند و كارها برايشان مشتبه ميگشت و ببدبختى دچار ميگشتند، و ممكن است مقصود از فترت در اينجا معناى لغوى آن باشد كه از فتور و سستى گرفته شده يعنى ميترسم كه شما سستى ورزيد).
شما (در زمان گذشته و هنگام بيعت با ابى بكر) از من روى گردانديد و انحرافى پيدا كرديد كه در آن كارتان نزد من پسنديده رأى نبوديد، و اگر بخواهم (كه وضع ناهنجار گذشته را تشريح كنم) ميتوانم گفت، و خدا از گذشتهها بگذرد، آن دو نفر در خلافت پيشى جستند، و سومى چون كلاغى كه همواره در فكر شكم خويش است باين كار قيام كرد، واى بر او كه اگر دو بالش چيده شده بود و سرش جدا گشته بود (و بتصدى منصب خلافت نميرسيد) برايش بهتر بود، از بهشت بازماند و (اينك) دوزخ در جلوى او است.
سه و دو رويهم پنج مىشود و ششمى ندارد (يعنى مخلوق خدا از اين پنج دسته خارج نيستند):
(1) فرشتهاى كه با دو بال خود (در درجات كمال ظاهرى و معنوى) پرواز ميكند.
(2) پيامبرى كه خدا زير بازويش را گرفته (و او را از خلق برگزيده و از گناه حفظ كرده).
(3) كوشاى پرتلاشى كه نهايت كوشش خود را (در راه كسب كمالات يا در اقامه حق و از بين بردن باطل و واداشتن مردم بپرستش حق) ميكند (فيض (ره) گويد: مقصود از اين دسته امام معصوم عليه السّلام است، و اين سه دسته اهل عصمت و مقرب درگاه حق هستند).
(4) جوينده اميدوار (بلطف حق).
(5) تقصير كار (گمراه) كه در آتش است.
راست و چپ (راه) گمراهكننده است، و راه ميانه آن جادهاى است كه كتاب خدا و آثار نبوت بر آن قرار گيرد، بهلاكت رسيد هر آنكه ادعاى (بيجا) كرد، و نوميد گشت هر كه دروغ بست، خداوند اين امت را بوسيله شمشير و تازيانه ادب فرمود، و در پيشگاه امام بحق هيچ كس را در آن دو رخصت و مسامحه نيست (يعنى امام هر گاه براى اجراى حد خدا لازم داند كسى را با شمشير و تازيانه ادب كند كسى نتواند در اجراى آن مسامحه نموده و شانه خالى كند و مسامحه و سازش با كسى نشود) پس در خانههاى خود پنهان شويد (و از اعمال تعصب و ستيزهجوئى پرهيز كنيد) و ميان يك ديگر را اصلاح كنيد، و توبه پشت سر شما است (و شما را از آلودگى بگناه بعقب ميكشد مانند طنابى كه بگردن حيوان بيندازند و كسى از عقب او را بكشد كه بسوى مال مردم نرود) و هر كه رو در روى حق ايستاد و بستيزه با آنان برخاست هلاك گردد. (روضه کافی، ترجمه رسول محلاتی، ج 1 صص: 95 ـ 97)