• الرئيسية
  • السيرة الذاتية
  • الكتب والمؤلفات
  • المحاضرات والدروس
  • المقالات
  • الحوارات واللقاءات
  • المرئيات
  • الأسئلة والأجوبة
  • لغات اُخرى
  • تطبيق مؤلفات حب الله
  • آراء
الموقع الرسمي لحيدر حب الله
# العنوان تاريخ الإعداد تاريخ النشر التعليقات الزائرين التحميل
حقیقی بودنِ کشفیاتِ عرفاء و اختلافاتِ میان آنها 2021-12-27 2022-01-01 0 792

حقیقی بودنِ کشفیاتِ عرفاء و اختلافاتِ میان آنها

حيدر حبّ الله

ترجمه: محمّد رضا ملايی

سوال[1]: پرسشی به ذهنم می‌رسد که برای طرحِ آن، ابتدا باید دو مقدمه را عرض کنم تا مقصودم واضح شود:

مقدمه‌ی اول: معروف است که عرفاء در شناختِ حقائق الهی و حقائق جهان هستی، بر کشف و شهود اعتماد می‌کنند ولی برای اثباتِ آن ادعاها و یا حقائقی که برای آنها منکشف شده، از عقل استفاده می‌کنند؛ زیرا عرفاء هیچ ارزشِ معرفتی برای عقل قائل نیستند و آن را به کار نمی‌گیرند مگر برای اثباتِ آنچه که در مکاشفات خود، بدان رسیده‌اند؛ کسی که شیرینی چیزی را چشیده باشد دیگر نیاز به تعریفِ آن شیرینی ندارد و یا اینکه نمی‌تواند آن مزه را برای دیگران تعریف کند. اگر هم چنین کاری ممکن باشد در واقع به وسیله‌ی چیزی که شبیه مزه‌ی شیرینی است – و نه خودِ مزه‌ی شیرینی – می‌توانند آن را برای دیگران، توصیف کنند.

مقدمه‌ی دوم: شیخ اشراق – شیخ شهاب الدین سهروردی – برای رسیدن به معارفی که ارائه کرده، از مکاشفات و ریاضت نفس استفاده می‌کند و از طریقِ پیمودنِ تدریجیِ آن حقائقِ الهی، معرفت و شناختِ تام و کاملی برای وی نسبت به احکام وجود و … حاصل می‌شود؛ و بر همین اساس، قائل به اصالت ماهیت و اعتباری بودنِ وجود می‌شود. صدر المتالهین نیز در ابتدایِ حیات خود، به تبعِ استادش میرداماد، قائل به اصالت ماهیت بود. اما همین صدر المتالهین می‌گوید وقتی مشغول ریاضت نفس شد و از عالَم، کناره گرفت و مکاشفات را همچون وسیله‌ای برای شناختِ حقائق وجود و هستی و معارف الهی، به کار گرفت از رأی اولش – یعنی اصالت ماهیت – عدول کرد. وی می‌گوید: وقتی نفس خود را مشغولِ عبادات و ریاضت‌های روحی کردم و خداوند، از علم خودش به من عنایت فرمود و بر عالَمِ حقیقت، مطلع شدم برایم واضح شد که اصالت با وجود است و نه ماهیت.

سوال من این است که اگر مصدر و منبعِ معرفت در نزد عرفاء، یکی است و همان کشف و شهود می‌باشد پس چرا اقوالِ آنها متناقض است و ملاصدرا، قائل به اصالت وجود و اعتباری بودنِ ماهیت می‌شود و شیخ اشراق، قائل به اصالتِ ماهیت و اعتباری بودنِ وجود می‌شود؟ آیا سبب این تناقض، خروج از عالم کشف و رجوع به واقعیتِ مادی است و از این جهت است که معنای کشف شده را نمی‌توانند به طرف مقابل، برسانند؟ به عبارت دیگر، آیا تعاریف در تبیینِ مقصود، قاصر و ناکارآمد هستند؟ با این توضیح که هم شیخ اشراق و هم ملاصدرا، معارفِ شهودیِ خود را به گونه‌ای بیان کردند که گمان می‌کنند مطابق با کشفی است که با فیض الهی – به حسب تعبیر خودشان – برای شان حاصل شده است. و به همین دلیل، اقوالِ آنها در این موضوع، با هم متفاوت شده است. به عنوان مثال، می‌توان به الفاظ قرآن مثل کرسی و عرش و لوح اشاره کرد که همه‌ی آنها الفاظی مادی هستند ولی این الفاظ، نمی‌توانند واقعیتِ حقیقیِ معنای خود را به ما منتقل کنند و لذا هر آنچه که بیان می‌کنند در واقع، یک معنیِ مجازی است برای رساندنِ معنای خود به اذهان مردم؛ و الا این الفاظ، قاصر از رساندنِ ذاتِ حقیقت به ذهن بشر هستند؛ چون اصلا تصورِ آن ممکن نیست. به همین دلیل است که در فهمِ این الفاظ، اختلاف نظر است. برخی این الفاظ را به حسب همان ظاهرشان می‌فهمند – مانند ابن تیمیّه و پیروان او – و برخی هم همچون امامیه و متعزله، این الفاظ را به تاویل می‌برند. از طرفی، عرفاء که بر عالم ملکوت، اطلاع دارند چرا نمی‌توانند از خلالِ مکاشفاتِ خود، پی به طریقه و روشی ببرند تا مشاهدات و افکارِ خود را به مردم منتقل کنند؟ به عبارت دیگر، چرا از مکاشفاتی که دارند برای یافتنِ شیوه‌ای جهت ارتباط واضح و سالم با مردم و انتقالِ اطلاعات خود بدون هیچ ابهامی به آنها، کمک نمی‌گیرند؟ همانطور که برای شناختِ اصالت و یا اعتباری بودنِ ماهیت و وجود، از همین ریاضت‌های نفسی و مکاشفات استفاده می‌کنند. آیا سبب این حالت، بی میلی آنها  نسبت به دنیا است از این جهت که برای آنها مهم نیست که این حقائق به دست کسی برسد؟ آیا بی میلی آنها به دنیا بدین خاطر است که هر کس بر حقائق الهی، اطلاع یابد نسبت به دنیا و آنچه در آن است بی رغبت می‌شود؟

جواب:

اولا یکسان بودنِ مصدر و منبعِ معرفتی، لزوما مساوی با یکسان بودنِ نتایج نیست. کسانی که عقل را منبع و اساس برای معرفت و شناخت می‌دانند نیز گاهی به خطا می‌روند و گاهی با استدلال عقلی، به نتایج درست می‌رسند؛ گاهی در یک مساله‌ی عقلی، اتفاق نظر دارند و گاهی هم یک در مساله‌ی دیگر، اختلاف نظر دارند. لذا این اشکال درستی نیست که بگوییم چون مصدر و منبعِ معرفتی در نزد عرفاء یکی است پس باید ضرورتا نتایجِ آنها هم یکی باشد. به عبارت دیگر، گاهی عارف، تصور می‌کند به کشفی نائل آمده است در حالی که آنچه برایش اتفاق افتاده، توهمِ کشف و یا خیال و القاءات شیطانی – به تعبیر برخی از عرفاء – است؛ دقیقا همانطور که یک فیلسوف تصور می‌کند یک دلیل عقلی، ارائه نموده در حالی که آنچه ارائه کرده، توهمِ دلیل است و چیزی جز مغالطه نیست. همچنین باید توجه داشت که هر کس ادعا کند عارف است و یا درباره‌ی وی ادعا شود که عارف است لزوما عارف نیست.

ثانیا برخی از طرفدارانِ عرفان، تلاش می‌کنند این مشکل را در مرحله‌ی صحو بعد از محو قرار دهند؛ به این معنی که عارف وقتی از حالتی که در آن قرار دارد بیرون می‌آید و در صدد است تا آنچه را که احساس کرده و کشف نموده به شکل مفاهیم ارائه نماید، ضرورتا از نظامِ مفاهیمی و عقلیِ خود برای ترسیمِ ادراکاتش استفاده می‌کند و چون عقل نمی‌تواند آن امور را تحمل کند ممکن است در بیانِ ادراکاتِ خود به خطا رود. این فکر و ایده، در برخی حالات، خوب و قانع کننده است. اما در برخی حالات، اینگونه نیست. مثلا هنگامی که یک عارف، کشفیاتِ خود را به شکلِ اصالت ماهیت، ترسیم و ارائه می‌کند چرا عارف دیگر به این شیوه‌ی بیان و ترسیم و توصیف،توجه نمی‌کند و حتی شکل و شمایلِ توصیف و ترسیم و بیانِ خود را تغییر می‌دهد؟ اصلا چرا ادله‌ای بر اعتباری بودنِ وجود اقامه می‌کند در حالی که در همان هنگام – که این ادله را سر و سامان می‌دهد – اصالت وجود را نیز به منظورِ ردّ و ابطالش، تصور می‌کند؟ چنین حالتی، نشان می‌دهد که نظامِ ذهنیِ او، عاجز از تصورِ اصالت وجود نیست. پس اینگونه جواب‌ها، در همه‌ی حالات، قانع کننده نیست؛ مگر اینکه انسان در تعامل با عرفاء، همیشه به آنها حُسنِ ظن داشته باشد. البته باید توجه داشت که این جواب، احیانا درباره‌ی عارفانِ غیر فیلسوف، مقبول و پسندیده است نه درباره‌ی عارفانی که فیلسوف هم هستند همچون سهروردی و ملاصدرا. به این نکته توجه کنید.

ثالثا: چند سال پیش، مقاله‌ای نوشتم مبنی بر اینکه عرفان دو بُعد دارد: «بُعد روحی» که بسیار مهم و واقعا مفید است و من عمیقا به این بُعد و جنبه از عرفان، ایمان دارم و همیشه به آن دعوت می‌کنم؛ و «بُعدِ معرفتی» یعنی همان جنبه و بُعدی که ادعای شناخت اشیاء از طریق کشف را می‌کند و در آن مقاله اشاره کردم که من دلیلِ قانع کننده‌ای نیافتم که این ادعا را ثابت کند؛ همچنین من عارف هم نیستم تا این ادعا را شهود نموده و تجربه کرده باشم. لذا شخصا نمی‌توانم از روی اطمینان و با تاکید کامل، بگویم عرفاء، کشف و شهودهایی دارند و این کشف و شهودها:

اولاً توهماتِ ناشی از واکنش‌های عقلِ باطن نیست (چون امکان دارد این توهمات برای عارف حاصل شده ولی وی چنین گمان کند که برایش کشف و شهودی اتفاق افتاده است) و ثانیا کشف صوری – که مبتنی بر رویت اشیاء است – هم نمی‌باشد (کشف صوری، هیچ ارتباطی با کشف حقیقی که مبتنی بر علم حضوری است ندارد).

پس سوال شما متوجه کسانی است که در این بُعد و جنبه، از عرفان طرفداری می‌کنند. شاید آنچه شما در متن سوال خود آوردید در نهایت به تصحیح و تاییدِ همان دیدگاهی بیانجامد که قبلا آن را بررسی کرده‌ام. می‌توانید در این رابطه به کتاب «مسالة المنهج فی الفکر الدینی، وقفات و تأملات» رجوع کنید که در سال 2007 نوشته‌ام و توسط موسسة الانتشار العربی، در بیروت چاپ شده است.

[1] حب الله, اضاءات فی الفکر و الدین و الاجتماع, ج 2 سوال 247.

comments are closed

جديد الأسئلة والأجوبة
  • تأليف الكتب وإلقاء المحاضرات بين الكمّ والنوعيّة والجودة
  • مع حوادث قتل المحارم اليوم كيف نفسّر النصوص المفتخرة بقتل المسلمين الأوائل لأقربائهم؟!
  • استفهامات في مسألة عدم كون تقليد الأعلم مسألة تقليديّة
  • كيف يمكن أداء المتابعة في الصلوات الجهرية حفاظاً على حرمة الجماعات؟
  • هل يمكن للفتاة العقد على خطيبها دون إذن أهلها خوفاً من الحرام؟
  • كيف يتعامل من ينكر حجيّة الظنّ في الدين مع ظهورات الكتاب والسنّة؟!
  • هل دعاء رفع المصاحف على الرؤوس في ليلة القدر صحيحٌ وثابت أو لا؟
الأرشيف
أرسل السؤال
الاشتراك في الموقع

كافة الحقوق محفوظة لصاحب الموقع ولا يجوز الاستفادة من المحتويات إلا مع ذكر المصدر
جميع عدد الزيارات : 36595113       عدد زيارات اليوم : 21510