• الرئيسية
  • السيرة الذاتية
  • الكتب والمؤلفات
  • المحاضرات والدروس
  • المقالات
  • الحوارات واللقاءات
  • المرئيات
  • الأسئلة والأجوبة
  • لغات اُخرى
  • تطبيق مؤلفات حب الله
  • آراء
الموقع الرسمي لحيدر حب الله
# العنوان تاريخ الإعداد تاريخ النشر التعليقات الزائرين التحميل
جوابهای خالی از «قال الله و قال الرسول و قال الامام»! 2021-08-02 2021-08-02 0 785

جوابهای خالی از «قال الله و قال الرسول و قال الامام»!

حيدر حبّ الله

ترجمه: محمّد رضا ملايی

سوال[1]: چرا برخی از جواب‌های شما – با اینکه به نظر من جواب‌های صحیحی هستند – خالی از «قال الله» و «قال الرسول» و «قال رسوله و آله» صلوات الله علیهم است؟

جواب:

از شما به خاطر این توجه، سپاسگذارم. اگر اجازه دهید می‌توانم به دو نکته اشاره کنم. یکی از این نکات، توضیحی است و نکته‌ی دیگر، رویکرد انتقادی دارد:

  1. در اینجا قصدِ توضیح مطلبی را دارم. چون ممکن است تحلیل و ارزیابی شما از پاسخ‌های من، ناشی از این باشد که تمام مکتوبات من را ندیده باشید. زیرا اگر به کتاب‌ها و مقالات و جواب‌های من مراجعه نمایید خواهید دید که حضورِ آیات و روایات در این نوشته‌ها، کم نیست. همچنین از سوالِ شما چنین استشمام می‌شود که از این مساله، ناراضی هستید. به همین دلیل گمان می‌کنم این قضاوت شما – که مطابق با واقع هم نیست – ناشی از مشاهده‌ی برخی از مکتوبات من است و نه تمام آنها. و نیز می‌دانم که سوال شما ناظر به برخی از جواب‌های من است و نه همه‌ی جوابها. این مسائل، البته واضح است ولی مایل بودم توضیح دهم.
  2. لازم نیست در همه‌ی موضوعات و همه‌ی بیانات، به نصوص دینی از کتاب و سنت، استناد شود. اصلا چنین کاری ممکن نیست. به عنوان مثال غالبا نمی‌توان نصوص دینی را در علوم طبیعی وارد کرد و حتی استناد به نصوص دینی در علوم طبیعی، احیانا باعث بروز مشکلاتی در روشِ اکتشاف نتایج علمی می‌شود. لذا اصلِ چنین کاری – یعنی استناد به نصوص دینی – به سه چیز بستگی دارد:«به نوعِ موضوعی که مورد بررسی قرار می‌گیرد و روشی که مناسبِ این بررسی است»؛ «به وجودِ نصوص دینی که ناظر به این موضوع هستند» و «به مخاطب و نیز هدفی که کتاب و یا گفتار در پیِ آن است». در استناد به نصوص دینی باید این سه مساله را در نظر داشت و نباید گرفتار تاویل و تحمیل معانی بر نصوص دینی شد. لذا اگر مباحث عبادی در کتب فقهی را ملاحظه کنید متوجه می‌شوید که استناد به نصوص دینی در این نوع مباحث زیاد است. در حالی که با مراجعه به مباحث معاملات در کتب دینی، می‌بینیم که فقهاء هر چند در این مباحث نیز به نصوص دینی رجوع می‌کنند ولی در مقایسه با مباحث عبادی، استفاده‌ی مستقیم از ظاهر این نصوص در این مباحث، کمتر است؛ زیرا بسیاری از شیوه‌های استدلال در معاملات، ناظر به تحلیل معاملات و ارتکازات عقلائی و … است.

همین وضعیت را در مباحث بسیاری از فلاسفه و متکلمان و عرفاء و علماء علم منطق و لغت – با تمام اقسامش – و علماء رجال و تراجم و حتی علماء علم اصول فقه مشاهده می‌کنید؛ در مباحثِ این اشخاص، به ندرت حضور نصوص دینی مشاهده می‌شود. حتی در برخی موارد، شاهدِ فقدان نسبی و یا بخل در استفاده از نصوص دینی هستید. رسائل عملیه‌ی مراجع را در نظر آورید! چه تعداد از روایات در این رسائل، ذکر شده است؟ بیشتر اصطلاحات علمی که در فقه و اصول و تاریخ و حدیث و رجال و فلسفه و کلام و عرفان و منطق و لغت وجود دارد در هیچ نص دینی یافت نمی‌شود؛ نه در قرآن و نه در سنت؛ در عین حال علماء این اصطلاحات را اختراع کرده و قرونِ متمادی بر اساس آنها، حرکت کردند و به وسیله‌ی همین اصطلاحات – الحمد لله – علوم اسلامی پیشرفت نموده و خواهد کرد.

گاهی یک موضوع و مساله، به گونه‌ای است که حضور نص دینی را  نمی‌طلبد بلکه نیازمند حضور مفاهیم و چارچوب‌ها و روندها و اخلاقیات و ارزش‌هایی است که البته توسط مجموعه‌ای از نصوص دینی – با توجه به رسالتی که دارند – برای ما عرضه شده است. لذا استفاده از خودِ این مفاهیم و چارچوب‌ها و … برای حضور نص دینی کافی است و لازم نیست عینِ همان نص دینی، مورد استفاده قرار گیرد. مثلا وقتی از ضرورت اخلاق در گفتگو، سخن می‌گویید یک ارزش اخلاقی را در بحث خود، مطرح می‌کنید که در یک نص دینی آمده است همانطور که در عقل و در تجربه‌ی انسانی نیز موجود می‌باشد.

حتی می‌توان سوال کرد که اصلا چه اشکالی دارد برخی از افکار و آراء و دیدگاه‌هایی که مطرح می‌کنید مستند به نصوص دینی نباشد؟ آیا این کار، مشکلی دارد؟ چه دلیلی وجود دارد مبنی بر اینکه هر چیز کوچک و بزرگی در افکار ما و یا تحلیلی که از مسائل ارائه می‌دهیم لازم است به طور مستقیم، مستند به یک نص دینی باشد که آن نص هم فورا ناظر به یک قضیه‌ی جزیی است؟ فقیه در عرصه‌ای که برخی آن را منطقة الفراغ می‌نامند بدون وجودِ نصوص دینی – که به صورت مستقیم، حکمی برای مسائل آن عرصه ارائه کرده باشد – فکر می‌کند؛ آنچه می‌تواند برای فقیه در این عرصه کارساز باشد چارچوب‌ها و اشاره‌های عامی است که البته توسط نصوص دینی ارائه می‌شود. اصلا چه تعداد از نصوص دینی می‌توان برشمرد که رهبران جنبش‌های اسلامی در دیدگاه‌های سیاسی خویش به آنها استناد می‌کنند؟ آیا نمی‌توان گفت که این عقل است که در راستای چارچوب‌ها و اشاره‌های عامِ به دست آمده از نصوص دینی، صاحب دیدگاه و فرمان و دستور می‌باشد؟ آیا نصوصی از شریعت در دست داریم که وجودِ پارلمان و هیئت وزیران و مدیرانِ کل در وزارت‌خانه‌ها و نهادهایی مانند گمرک و دیگر نهادهای دولتی را ثابت کند؟ این نصوص، کجا هستند؟ آیا واقعا این امکان وجود دارد که در هر موضوعی، نصی از دین را آورده و از آن استفاده کنیم؟ مثلا من می‌خواهم مساله‌ی دروغ گوییِ فرزندِ کوچکم را حل کنم! نصوصِ دینی مرتبط با این مساله کدام است؟ و یا با مشکلِ حیاء بیش از حد در نزد دختر بزرگم مواجه هستم! کدام نص دینی می‌تواند به کار من آید؟ و یا می‌خواهم افرادی را بشناسم و آنها را انتخاب کنم؛ نصوصِ دینی که مستقیما به کار شناسایی این افراد بیاید کدام است؟ در این گونه موارد، این عقل است که باید در چارچوب ارزش‌های عامی که توسط نصوص دینی ارائه شده است تصمیم گیری کند؛ نه اینکه به دنبال نصوص دینیِ جزئی‌ای باشیم که به صورت مستقیم، به این وقائع اشاره می‌کنند. این مطلب، مورد قبولِ خودِ علماء نیز هست. آیا می‌توانید حتی یک روایت نشان دهید که به صورت مستقیم و بدون واسطه، به مراجع تقلید، اجازه‌ی نوشتنِ «الاحتیاط الوجوبی» را بدهد؟ کجاست روایتی است که به صورت مستقیم، بر شیوه‌های آموزش – مثلا – در حوزه‌های علمیه دلالت کند با اینکه علماء بسیاری در مساله‌ی شیوه‌های آموزشی در حوزه‌ها اظهار نظر کرده‌اند؟ آیا این علماء – کسانی همچون شهید صدر و علامه مظفر و شیخ ایراوانی و عبدالهادی فضلی و … – دیدگاه‌های خود در این زمینه را از نصوص دینی – آنهم به بدون واسطه – به دست آورده‌اند؟ آیا دیده‌اید که اینان هنگام بحث از این مساله، به نصوص قرآنی و یا دینی اشاره کنند؟

پس نکته‌ی اصلی، دائما در حاضر بودنِ نصوص دینی – که به صورت مستقیم و بدون واسطه به همه‌ی وقائع حتی جزئیات اشاره دارد – نیست بلکه در بیشتر موارد، این قواعد و چارچوب‌های عام است به کار می‌آید و ما را برای رسیدن به نتایج، کمک می‌کند؛ قواعد و چارچوب‌هایی که توسط مجموعه‌ای از نصوص دینی و عقل و سیره‌ی عقلاء در کنار هم به دست می‌آیند.

حتی می‌توان این سوال را پرسید که چرا وقتی می‌بینیم نتایج یک تفکر، صحیح است – همانطور که در سوال خود به آن اقرار کردید – باز هم احساس خوبی نسبت به فکر کردن – بدون استفاده از نصوص دینی – نداریم؟ چرا تا زمانی که تفکر، ما را به معارضه و مخالفت با نصوص دینی نمی‌کشاند از تفکر و فکر کردن هراس داریم؟ آیا اسلام ما را به تفکر و اندیشیدن، تشویق کرده و یا اینکه از ما خواسته که از تفکر، دوری کنیم حتی آن هنگام که نتایج تفکر، متعارض با آموزه‌های قطعی دینی نیست؟ آنچه از نظر دینی مهم است این است که که تفکر، شما را به معارضه با دین نکشاند. از نظر دینی مهم است که تفکر باقی بماند و البته ارزش‌ها و چارچوب هایش را از مجموعه‌ی نصوص دینی به دست آورد. اگر با یک نص دینی مواجه شدیم که به صورت مستقیم، در مورد یک مساله، اظهار نظر می‌کرد آن را با رویی گشاده می‌پذیریم؛ در غیر این صورت، باید دانست که تفکر و اندیشیدن، یک ارزشِ مثبت  است نه اینکه عیب و منقصت به شمار آید. لذا لازم است تا اجتماع دینی را به سوی این مساله، راهنمایی کنیم البته در ضمن دو شرطی که قبلا اشاره شد.

آنچه گفته شد، دیدگاهِ متواضعانه‌ی من بود و دوباره از شما تشکر می‌کنم؛ امیدوارم خداوند متعال به وسیله‌ی شما، من را منتفع نموده و همه‌ی ما را موفق گرداند.

[1] . اضاءات فی الفکر و الدین و المجتمع ج 4 ص 670.

comments are closed

جديد الأسئلة والأجوبة
  • تأليف الكتب وإلقاء المحاضرات بين الكمّ والنوعيّة والجودة
  • مع حوادث قتل المحارم اليوم كيف نفسّر النصوص المفتخرة بقتل المسلمين الأوائل لأقربائهم؟!
  • استفهامات في مسألة عدم كون تقليد الأعلم مسألة تقليديّة
  • كيف يمكن أداء المتابعة في الصلوات الجهرية حفاظاً على حرمة الجماعات؟
  • هل يمكن للفتاة العقد على خطيبها دون إذن أهلها خوفاً من الحرام؟
  • كيف يتعامل من ينكر حجيّة الظنّ في الدين مع ظهورات الكتاب والسنّة؟!
  • هل دعاء رفع المصاحف على الرؤوس في ليلة القدر صحيحٌ وثابت أو لا؟
الأرشيف
أرسل السؤال
الاشتراك في الموقع

كافة الحقوق محفوظة لصاحب الموقع ولا يجوز الاستفادة من المحتويات إلا مع ذكر المصدر
جميع عدد الزيارات : 35776683       عدد زيارات اليوم : 13508