حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی
سوال: انتقاداتی بر شما وارد است مانند اینکه مبنای شما در تمام پژوهشهایی که انجام دادهاید نسبی بودنِ حقیقت، نسبی بودنِ معرفت و زمانی بودنِ تشریع است و اینکه به تفکرات دکتر سروش، معتقد هستید و به تحلیلی که سروش از نبوت ارائه میدهد تمایل دارید؛ یعنی تحلیل نبوت بر اساس عرفان و الهام که برای هر کسی ممکن است اتفاق بیفتد. همچنین از شما انتقاد شده که معتقد هستید الفاظ قرآن نازل نشده بلکه آنچه نازل شده معانی قرآن است و اینکه شما خواستار تحول و تغییر دین و نیز حوزه بوده و برنامه و طرحی دارید برای ترویج روشن فکری در حوزه. همچنین گفته میشود انتساب به حوزه را عیب میدانید و به همین دلیل است که لباس علماء را بر تن نمیکنید و بر پشت جلد کتابهایی که نگاشتهاید از القابی همچون «شیخ» استفاده نکرده بلکه به درج اسم خود بدون هیچ پیشوندی اکتفا میکنید. حتی انتقاد میشود که به نوعی با مرجعیت دینی، به معارضه برخاستهاید.در واقع نزاع سهمگینی پیرامون افکار شما در حوزه رواج یافته است. اگر ممکن است توضیحی در این رابطه بفرمایید.
جواب:
- من قائل به نسبیت حقیقت نیستم بلکه معتقدم حقیقت در شرایطی یکسان، واقعیتی عینی، مستقر و ثابت دارد هر چند بنای این واقعیت – همچون عالم ماده – بر حرکت است.
- من نسبیت معرفت را تا حدی قبول دارم؛ معرفت در پیشگاه عقل انسان، متاثر از تغییرات و تحولات و مجموعهای از تمایلات است.اگر بپذیریم که عقل واحدی وجود دارد و عقولِ مردم، سعی در نزدیکی و یکی شدن با آن دارند – که این نظریهی فلاسفهی عقلی است – در این صورت، نسبیّت معرفت، به میزانِ نزدیکی و دوری به این عقل واحد (که خطا نمیکند) خواهد بود اما اگر قائل به تعدد عقول و تکثیر آنها – به تعبیرِ دکتر طه عبد الرحمن – بودیم مسالهی نسبیت معرفت،عمق بیشتری مییابد.برخی از جوانب مسالهی نسبیت معرفت را در کتاب «التعددیة الدینیة» که در سال 2001 توسط انتشارات دارالغدیر در بیروت منتشر شد توضیح دادم.
- زمانی بودن تشریع به معنای وجود برخی احکام تاریخی در قرآن و سنت از نگاه من قابل دفاع است؛ البته قبول ندارم که تمام تشریعات دین اسلام اینگونه است و معتقدم،این مساله، شاملِ برخی از تشریعات اسلامی میشود که فقهاء با توجه به قرائن و شواهد و دادههای موجود، در سعه و ضیقِ آنها اختلاف نظر دارند و لذا فهم تاریخی نصوص را بدون روش و منطق، قبول ندارم. تمام اینها را در کتاب «حجیة السنة فی الفکر اسلامی» که موسسهی الانتشار العربی در بیروت آن را چاپ کرده توضیح دادهام.
- اینگونه نیست که من با تمام نظریات دکتر سروش و یا هر شخص دیگری موافق و هم نظر باشم؛ اینکه برخی از نظریات من مانند برخی از آراء دکتر سروش است اتفاقی است که میتواند بین هر دو اندیشمند در عالم فکر و اندیشه، اتفاق بیفتد همانطور که شاید برخی دیگر از آراء من با آراء دیگرانی غیر از دکتر سروش مطابق باشد. من در عالم فکر و اندیشه مانند کسانی نیستم که زندگی آنها بر اساس معارضه با زید و عمرو یا هر کس دیگر باشد.
- تا کنون در مورد اینکه نبوت مانند عرفان و یا الهام است (که برای همگان میسر میباشد) بحثی نکردم و به خاطر ندارم که در این باره اظهار نظری کرده باشم. بیش از سی بحث علمی را برای طلاب سطوح عالی در شهر مقدس قم در سال 2010 ارائه کردم که پیرامون نقد نظریه دکتر سروش در رابطه با نزول معنایی قرآن – و نه لفظی آن – بود و در آنجا نظریهی مشهور علما را در بحث نزول قرآن انتخاب کردم یعنی نزول لفظی و معنایی قرآن؛ کاملا بر خلاف نظریهی دکتر سروش.
- من منادی تغییر و تحول گفتمان دینی و نیز تحول حوزههای علمیه، فکر و فهم دینی هستم؛ البته تحولی جدی، حقیقی و عمیق. این کار را جنایت و یا بدعت نمیدانم. بلکه رضای خداوند متعال را در آن میدانم. این خداوند است که در روز قیامت از آنچه با دین او کردیم از ما سوال میکند؛او از ما درباره اینکه دینش را در معرض خرافات و بدعتها و هجوم دشمنانِ تمدنیاش رها کردیم سوال خواهد کرد. اگر در کتاب ها و مقالههایی که نگاشتم شیوهی انتقادی داشتم بدین دلیل بود که معتقدم واقعیت علمی و فکریای که در آن زندگی میکنیم قبل از اصلاح، نیاز به نقد دارد زیرا هیچ اصلاحی بدون نقد ممکن نیست. ما نمیتوانیم از فهمی که نسبت به دین داریم دفاع کنیم مگر اینکه ابتدا جرأت اصلاحِ آن را داشته باشیم تا از آنچه که حق است دفاع کنیم نه از آنچه که پیش رویِ ما قرار دارد. لذا روش توجیهی که بسیاری از آن استفاده میکنند برای هر زمان، صلاحیت ندارد.
- علی رغم اینکه ملاحظات زیادی پیرامون وظیفه و بایستههای حوزههای علمیه و مرجعیت دینی در عصر حاضر دارم، نه در حال حاضر و نه در زمان سابق، هیچ طرح و نقشهای برای نابودی حوزههای علمیه و مرجعیت دینی و یا حذف آن از دنیای اسلام نداشته و ندارم و به این مساله اصلا فکر نمیکنم. من به حوزه و حوزویان احترام میگذارم به همان مقداری که برای علم و عمل صالح احترام قائل هستم. حوزه، قداست ذاتی ندارد بلکه اگر قداستی دارد از جانب علم و عمل صالح است. به هر میزان که شخص حوزوی با این دو – علم و عمل صالح – ارتباط داشته باشد قدم هایش را بر روی سر میگذاریم و غبار عبایش را سرمهی چشمان مان میدانیم؛ و البته به هر مقدار که از علم و عمل صالح دور شود بر خود واجب میدانیم که وی را نقد کنیم و در تصحیح آن بکوشیم و این تکلیف را مصداق عمل به امر به معروف و نهی از منکر و ارشاد جاهل میدانیم. این همان تکلیفی است که حتی دیگران در قبال ما دارند آن هنگام که از علم و عمل صالح، منحرف میشویم.
- من انتساب خود به حوزههای علمیه را عیب نمیدانم بلکه این انتساب، افتخار من است. من هم در حوزه درس خواندهام و هم فضای دانشگاه را تجربه کردهام و فرق بین این دو را به خوبی میدانم. من بابت تجربهی علمی حوزوی خود که در زندگیام داشتهام به خود میبالم. اما پوشیدن لباس عالمان دینی، در واقع مسالهای شخصی است که متاثر از شرایطِ منطقیِ موجود در اطراف من میباشد. در اینکه برای خود لقبی حوزوی اختیار نمیکنم به سه شخصیت بزرگ اقتدا کردم که در آنها تواضع و زهد در دنیا دیدم تا اینکه به شهادت رسیدند یعنی آیت الله سید محمد باقر صدر، شیخ مرتضی مطهری و دکتر علی شریعتی. اینان کسانی بودند که اوصاف و القاب را رها کردند. این روحیه در من تاثیر گذاشت تا آنکه لذت خالص آن را چشیدم و آن را نشانهی ندیدن خود و ایثار در اهداف رفیع و شامخ یافتم و این روحیه و منش را یک ارزش اخلاقی دیدم آنهم در زمانی که بسیاری از افراد، برای گذاشتن القاب مختلف بر خود، با یکدیگر مسابقه میدهند. آنچه گفتم مقصود و مقصدم بود و خداوند متعال بر گفتههایم شاهد است.