• الرئيسية
  • السيرة الذاتية
  • الكتب والمؤلفات
  • المحاضرات والدروس
  • المقالات
  • الحوارات واللقاءات
  • المرئيات
  • الأسئلة والأجوبة
  • لغات اُخرى
  • تطبيق مؤلفات حب الله
  • آراء
الموقع الرسمي لحيدر حب الله
# العنوان تاريخ الإعداد تاريخ النشر التعليقات الزائرين التحميل
تفسیر مهدویت به عقل کامل به جای تفسیر آن به انسان و شخص 2021-01-27 2021-01-27 0 907

تفسیر مهدویت به عقل کامل به جای تفسیر آن به انسان و شخص

حيدر حبّ الله

ترجمه: محمّد رضا ملايی

سوال[1]: نظر شما درباره‌ی نظریه احمد الکاتب – یکی از متفکرین اسلامی – پیرامون مساله‌ی مهدویت چیست؟ وی می‌گوید مهدویت، حرکتی نیست که توسط یک شخص رهبری شود بلکه مهدویت عبارت است از یک فرضیه فلسفی که اسباب مختلفی دارد. آیا نمی‌توان گفت این نظریه تا حدی درست است؟ زیرا مشاهده می‌کنیم که تفکر مهدویت تا چه اندازه موجب تحرکات فعال و چشمگیر و مستمر شده که منشأ آنها یک حالت نفسانی و روانی – یعنی آرزوی پیروزی بر شر و لشکر آن – بوده است؛ به ویژه آنکه تفکر مهدویت دائما و به صورت مستمر، نسل‌های متعددی را به وسیله‌ی ایجاد چنین نیرویی، پشتیبانی می‌کند؛ دلیل این پشتیبانیِ مستمر هم مشخص نبودن زمان تحقق ظهور است؛ لذا هر نسلی منتظر آن است و وقتی که زمان انقراضش نزدیک می‌شود خواهد گفت آن مصلح موعود خواهد آمد تا اولاد و نوه‌هایم را نجات دهد؛ و این‌گونه، فرهنگ مهدویت بر تاثیرگذاری و نوزایی خود باقی می‌ماند. همچنین تفکر مهدویت از جهت دیگر نیز – آن‌گونه که محمد اقبال می‌گوید – با تفکر عقل کاملی که بی نیاز از ادیان سماوی است پیوند می‌خورد. اتفاقا این حدیث که می‌گوید: «عقل، پیامبر درونی انسان است» نیز نظریه محمد اقبال را تایید می‌کند. وقتی این عقل به مرحله‌ی کامل خود رسید و یا اینکه به سن چهل سالگی رسید تا به عنوان نبی و پیامبر به سوی خارج، مبعوث گردد و مشعل هدایت و مهدویت را به سوی بشریت حمل کند می‌توان از آن حالت، به مهدویت تعبیر کرد؛ و چون این عقل کامل و یا پیامبر درونی، معصوم از خطا است پیشگامان و طلایه‌داران بشریت را به سوی منظومه‌ی ایدئولوژیکیِ واحدی راهنمایی می‌کند که یکتا و کامل بوده و نشانه‌های عدل و قسط را در خود دارد و قیام علیه ایدئولوژی‌های برخاسته از عقل ناقص و یا عقل‌هایی که مغلوب هواهای نفسانی و شهوانی می‌باشند – که چه بسیار عقل‌هایی هستند که اسیرِ شهوت می‌باشند – را فریاد می‌زند. اما اینکه «مهدی» از اولاد رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وآله است که نشانه‌ها و آثار او را به همراه دارد و … در واقع باید همان عقلی باشد که تجلی‌ای از تجلیات پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله است. در روایتی آمده است «اول چیزی که خداوند خلق کرد عقل است»؛ همچنین روایت دیگری است که می‌گوید «اولین مخلوق خداوند، نور پیامبر شما است»؛ حدیث دوم، روایت اول را اینگونه تفسیر می‌کند که عقل، یکی از تجلیات حقیقت محمدیه است و از آن حقیقت، متولد شده و صفات و آثار آن حقیقت را دارد؛ لذا این عقل از اولاد رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌و‌آله به این معنی است. نظر شما چیست؟

جواب:

تمام این نظریات و آرائی که ذکر شد را می‌توان پیرامون دو نگاه به مهدویت سامان دهی کرد: شخصی بودن مهدویت و یا نوعی بودن مهدویت

آنچه را که بسیاری از محققین و علمای اسلامی تا کنون مطرح کردند در واقع تلاش هایی فلسفی و تحلیلی است که حتی اگر مورد قبول ما هم نباشد باز هم شایسته‌ی تقدیر و احترام است چه رسد به اینکه با آنها هم‌رأی و هم‌نظر باشیم. به هیچ عنوان هم قصد نیت خوانی و جستجو از انگیزه‌های صاحبان این آراء هم نداریم.

ولی اطلاعات و داده‌های عقائدی و تاریخی درباره‌ی این مساله، به معرکه‌ی آراء و اندیشه ها تبدیل شده است. تمام نصوصی که پیرامون موضوع حضرت مهدی علیه السلام وارد شده – چه در میراث حدیثی اهل سنت و چه در میراث حدیثی شیعیان – به چند مجموعه قابل تقسیم است که هر مجموعه از آنها، محدودهای را – از نظر معنایی – تشکیل می‌دهند که مجموعه‌ی دوم، داخل آن قرار می‌گیرد. به تعبیر دیگر برخی از این مجموعه‌ها از نظر معنایی داخل در برخی دیگر قرار می‌گیرند. در چنین حالتی، روش صحیح این است که از آن مجموعه ای شروع کنیم که دایره‌ی معنایی وسیع تر و بزرگتری را شامل می‌شود و سپس به تدریج و قدم به قدم به سراغ مجموعه نصوصی برویم که دایره‌ی معنایی آنها ضیق تر می‌شود تا بدین وسیله و روش به آن معنای نهایی که در نصوص ثابت است برسیم. نباید این روایات را بدون دسته بندی، به صورت یک مجموعه واحد دید و به شکل ساده به سراغ همه‌ی آنها رفت؛ زیرا این کار باعث می‌شود ذهن در فرآیند بررسی‌های علمی خود، دچار تشویش شود و ما را در یک فضای آشفته و متلاطم وارد کند همانطور که بسیاری از فِرَقِ مختلف، گرفتار چنین حالتی شده اند.

بارزترین این مجموعه‌های معنایی از نصوص دینی – نه همه‌ی آنها – عبارتند از:

مجموعه اول: نصوص و روایاتی که دلالت بر فرجام خوب انسانهای متقی می‌کند: «العاقبة للمتقین» و اینکه عالَم در نهایت از آنِ افراد پرهیزگار و مومنان صالح خواهد بود و نیز آخر الزمان مالِ آنها است و در آخر الزمان دولت حق و عدل تشکیل می‌شود.

این مجموعه، فرضیه‌های تفسیری که در متن سوال خود به آنها اشاره کردید را می‌تواند پشتیبانی کند. این مجموعه از آیات و روایات، ناظر به شخص خاصی نیست بلکه از یک حالت و پدیده سخن می‌گوید و البته ممکن است این حالت و پدیده به وسیله‌ی شخص معینی محقق شود که مهدی نام دارد و با اوصافی همچون پسر امام حسن عسکری و حجة ابن الحسن و یا پسر مریم بتول و یا هر وصف دیگری شناخته می‌شود. همچنین ممکن است این حالت از طریق رشد عقول و یا از هر راه دیگری محقق گردد.

مجموعه دوم: عبارت است از نصوص دینی‌ای که درباره‌ی یک انسان سخن می‌گوید که رهایی و خلاص انسان‌ها به وسیله‌ی او محقق می‌شود. در این نصوص دینی، اشاره‌ای به اسم، نَسَب و قوم و طایفه‌ی این شخص نمی‌شود.

مجموعه‌ی سوم: نصوصی است که اشاره به شخصی می‌کند که یکی از افراد امت اسلام بوده و البته مهدی نام دارد.

مجموعه‌ی چهارم: نصوصی است که می‌گوید این مهدی، از نسل حضرت زهراء سلام‌الله‌علیها است.

مجموعه‌ی پنجم: نصوصی است که می‌گوید این مهدی از اولاد حسین بن فاطمه علیهما السلام است.

مجموعه‌ی ششم از این نصوص، این شخص را امامی معرفی می‌کند که در پی دیگر امامان می‌آید. داخل همین مجموعه، چند مجموعه‌ی دیگر از نصوص وجود دارد مانند روایاتی که می‌گوید این مهدی، از نسل امام صادق علیه السلام است و یا روایاتی که می‌گوید از نسل امام رضا علیه السلام است و … .

مجموعه‌ی هفتم، نصوصی است که تصریح می‌کنند مهدی از نسل امام حسن عسکری است و البته اشاره نمی‌کند که این مهدی، فرزند امام حسن عسکری است و یا از نسل ایشان است که با چند واسطه به این امام می‌رسد.

اما مجموعه هشتم نصوصی است که دلالت می‌کند بر این که حضرت مهدی، فرزند بلافصل امام حسن عسکری است و به تعبیر دیگر، مهدی، از نسل حضرت امام حسن عسکری نیست بلکه فرزندِ خود امام عسکری و بدون واسطه‌، فرزندِ ایشان می‌شود و البته متولد هم شده است.

در داخل این مجموعه‌ها باز هم مجموعه‌های حدیثی دیگری که مفید و مهم هم هستند یافت می‌شوند مانند مجموعه هایی که می‌گویند زمین هیچ گاه از حجت خدا خالی نمی‌ماند و یا مجموعه هایی که موضوع غیبت را مطرح می‌کنند در مقابل این تفکر که مهدی متولد شده و البته از دنیا رفته و سپس مبعوث می‌شود تا مردم را قبل از وقوع قیامت، نجات دهد و … .

این مجموعه‌های هشت گانه و دیگر مجموعه‌هایی که آنها را حمایت و پشتیبانی می‌کند به همراه فرض‌ها و امکان‌ها و احتمال هایی که پیرامون آنها قابل تصور است باید مورد مداقه و کنکاش قرار گیرند و شایسته است میزان اطلاعاتی که از آنها قابل تحصیل است سنجیده شود. همچنین لازم است بررسی شود آیا این مجموعه‌های مذکور، در بین ادله‌ی شرعی، معارضی دارند یا خیر؟ هر چه به سوی مجموعه هایی حرکت کنیم که دائره‌ی معنایی آن محدودتر است – مانند مجموعه‌ی هشتم به همراه زیر مجموعه هایی که می‌تواند داشته باشد – خواهیم دید که تفسیرهای مورد اشاره‌ی شما پیرامون مهدویت را نمی‌توان به راحتی قبول کرد و پذیرش آنها بسیار سخت است. هر چه مجموعه‌های جزیی تر را کنار گذاریم – مثل مجموعه‌ی هشتم یا هفتم یا … – با دائره‌ی معنایی وسیع تری مواجه خواهیم شد و به آن تفسیرهای عامی که در سوال خود به آنها اشاره کردید نزدیک تر می‌شویم.

بنابراین ارزش تفسیرهای عامی که مطرح شد فقط به ممکن بودن آنها، تناسب، شکیل بودن و زیبایی‌شان نیست بلکه باید ابتدا از مجموعه هایی که محتوای جزیی دارند – مثل مجموعه‌ی هشتم و هفتم و … – چشم پوشی کرد و به سراغ مجموعه هایی رفت که محتوای آنها به صورت کلی است. در رابطه با مجموعه اسمهایی که پیرامون مفهوم آخرالزمان مطرح می‌شود همچون سفیانی، دجال، یمانی، خراسانی، حسنی و نفس زکیه و … نیز وضعیت به همین منوال است و باید همین روش را در پیش گرفت.

این، همان روش صحیحی و درستی است که در بررسیِ حدیثی و تاریخیِ موضوع مهدویت باید رعایت شود. البته موضوع مهدویت را از جهات دیگری – غیر از جهات حدیثی و تاریخی – نیز می‌توان مورد برسی قرار داد که روش بحث در آنها متفاوت با روش بحث تاریخی و حدیثی است و به همین دلیل، راه‌های اثبات وقایع تاریخی و یا اثبات صدور حدیث در مورد آنها کارایی ندارد. ما فعلا متعرض آنها نمی‌شویم. اما در مورد آثار روانی و روحی‌ای که ذکر کردید باید بگویم این اثرات می‌تواند برای نظریه مهدویتِ شخص‌محور[2] نیز ثابت باشد و به عبارت دیگر، تفکرِ مهدویتِ شخصی نیز می‌تواند بگوید من هم چنین آثار و نتایجی را به دنبال دارم و این اثرات، منحصر در نظریه‌ی مهدویت نوعی نیست.

اما آنچه که در آخر سوال خود به آن اشاره کردید که مهدیِ از نسل پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله را به عقلی تفسیر می‌کرد که تجلی‌ای از تجلیات پیامبر و حقیقت محمدیه است، باید بگویم من به این تفسیر از مهدویت قانع نشدم حتی اگر بپذیرم که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله اول موجودی است که خداوند خلق کرده و همان عقلی است که در نصوص به آن اشار شده است. این تفسیر در نگاه من، تاویل نصوص و به زحمت انداختن خود، آنهم در تبیین دلالت آنها بدون دلیل و شاهد است. ما در تبیین و تفسیر معنای نصوص باید به مرجعیتِ لغت تن دردهیم و به معنای لغوی نصوص قرآنی و روایی عمل کنیم مگر اینکه دلیل و شاهدی بر خلاف معنای لغوی در دست داشته باشیم. اما مجرد ارتباط بین «از نسل پیامبر بودن مهدی» و «تجلی بودن عقل برای حقیقت محمدیه» و امثال اینها، از نصوصی که ناظر به موضوع مهدویت هستند آشکار نمی‌شود. مخصوصا اگر آن مجموعه‌های هشت گانه و مویدات آنها را نیز در نظر آوریم.

[1] حب الله, ج 2 سوال 243.

[2] . یعنی نظریه‌ی مهدویتی که برخاسته از وجود مهدی موعود به عنوان یک شخص مشخص خارجی است بر خلاف نظریه‌ی مهدویت نوعی که مهدویت را فارغ از وجود یک فرد مشخص، تفسیر می‌کند. (مترجم)

إرسال

you should login to send comment link

جديد الأسئلة والأجوبة
  • تأليف الكتب وإلقاء المحاضرات بين الكمّ والنوعيّة والجودة
  • مع حوادث قتل المحارم اليوم كيف نفسّر النصوص المفتخرة بقتل المسلمين الأوائل لأقربائهم؟!
  • استفهامات في مسألة عدم كون تقليد الأعلم مسألة تقليديّة
  • كيف يمكن أداء المتابعة في الصلوات الجهرية حفاظاً على حرمة الجماعات؟
  • هل يمكن للفتاة العقد على خطيبها دون إذن أهلها خوفاً من الحرام؟
  • كيف يتعامل من ينكر حجيّة الظنّ في الدين مع ظهورات الكتاب والسنّة؟!
  • هل دعاء رفع المصاحف على الرؤوس في ليلة القدر صحيحٌ وثابت أو لا؟
الأرشيف
أرسل السؤال
الاشتراك في الموقع

كافة الحقوق محفوظة لصاحب الموقع ولا يجوز الاستفادة من المحتويات إلا مع ذكر المصدر
جميع عدد الزيارات : 36594826       عدد زيارات اليوم : 21223