ترجمه: محمّد رضا ملايی
سوال[1]: در جواب سوالی که دربارهی شب قدر از شما پرسیده شد چنین پاسخ دادید:«در قرآن کریم آیهای وجود ندارد که اشاره کند در شب قدر، امورات مردم در سال پیش رو، مقدر میشود و قضا و قدر الهی در این شب برای سال آینده واقع میشود؛ یعنی چنین اندیشهای وجود ندارد که بگوید در شب قدر، تصمیمات جدیدی اتخاذ میشود. تنها چیزی که میتوان گفت این است که آن تصمیماتی که از ازل وجود داشته و به صورت مجمل و کلی بود در شب قدر، تبیین میشود و به صورت جزیی، اعلام میگردد.خداوند متعال این شب راچنین توصیف میکند که«در آن شب، هر امر محکم و استواری از هم باز میشود». سوال من این است که فایدهی این جواب چیست در حالی که خود شما، فقط به قرآن استناد نمیکنید بلکه هم به قرآن و هم به روایات صحیح اهل بیت علیهمالسلام رجوع میکنید؟
جواب:
فوائد بسیاری برای پرداختن به قرآن به صورت مستقل و قطع نظر از سائر ادلهی نَقلی وجود دارد و حتی چنین کاری، منطقی است. برخی از این فوائد را به صورت گذرا برمی شمارم:
- تفکیک، یک روشِ سالم برای ورود به یک بحث علمی است؛ تفکیک، نیازی ضروری برای سلامت فرآیند بحث و تحلیل در برخی از مراحل است. اگر مصادر و منابع معرفتی که پیش روی شما قرار دارد متعدد باشد منطقی است که در ابتدا به سراغ هر منبع معرفتی – مستقل از دیگر منابع – بروید تا ببینید چه دادهها و اطلاعاتی را برای شما ارائه میکند. بعد از این کار، باید این دادهها و اطلاعات را در کنار هم قرار داد و با یکدیگر مقایسه کرد تا به نتیجهی نهایی رسید. حال وقتی قرآن و سنت را به عنوان دو منبع معرفتیِ نَقلی جلوی روی خود میگذاریم طبیعی است که در ابتدا هر کدام را جدای از دیگری بررسی کنیم تا در مرحلهی بعد، به مقارنهی دادهها و اطلاعات هر دو بپردازیم.
جای دوری نرویم. بیاید از خود قرآن شروع کنیم. وقتی یک آیه از آیات قرآن را بررسی میکنیم منطقی است که در ابتدا آیه را از طریق ساختار داخلی آن مورد ارزیابی قرار دهیم تا ببینیم آن آیه با توجه به سیاق خاصی که دارد چه اطلاعاتی به ما میدهد. بعد از آن به سراغ آیات دیگری غیر از این آیه میرویم و همین کار را با آنها انجام میدهیم و سپس این آیات را – که هر کدام مستقلا مورد بررسی و ارزیابی قرار گرفتند – با هم مقایسه میکنیم. گاهی بعد از این مقایسه و در کنار هم قرار دادن اطلاعات فرآوری شده از هر آیه در کنار هم، مشاهده میکنیم که آیهی اول، تبدیل به یک شاهد خوب برای فهم نهایی از آیهی دیگر میشود. همین روش و منش، در رابطه با ارزیابی حدیث إعمال میشود. ما در ابتدا به حدیثی که جلوی روی ما قرار دارد نظر میکنیم تا ببینیم چه اطلاعاتی را میتوانیم از آن استخراج کنیم و سپس آن را با دیگر احادیث مرتبط با موضوع، مقارنه و مقایسه میکنیم. در این مرحلهی دوم است که نتایج نهایی، استخراج میشود. به عنوان مثال، فقها و نیز محدثین، هر حدیث را مستقلا و با قطع نظر از احادیثِ دیگر مورد بررسی قرار میدهند و سپس، آن حدیث را با دیگر احادیثِ متعارضِ با آن مقایسه میکنند تا درگیری معنایی موجود بین آنها را حل نمایند. شما نمیتوانید احادیث متعارض را به یک باره و دَفعَتاً مورد بررسی قرار دهید؛ زیرا چنین کاری تاثیر منفیای بر روش فهم دارد. میتوانید به تلاشهای علماء – مخصوصا علمای متاخر و معاصر – رجوع کنید تا مطمئن شوید آنها در بررسیهای جدی و پژوهشهای علمی خود به همین روش عمل میکنند؛ به ویژه اینکه آنها وقتی دربارهی فرق بین قرینهی متصل و قرینهی منفصل از کلام در اصول فقه بحث میکنند در برخی موارد، مقایسههایی را بین این دو حالت انجام میدهند.
- ارزش بحث مستقل از هر منبع معرفتی، این است که نتایج، با توجه به همان منابع معرفتی، معین و مشخص میشوند. مثلا وقتی میگوییم «قرآن، چنین اطلاعاتی را به ما داده است در حالی که از سنت، فلان اطلاعات را به دست آوردیم» در واقع، بین نتایج دینیِ یقینی و نتایج دینیِ غیر یقینی – البته در صورتی که سنت، متواتر و قطعی نباشد – تفکیک کردهایم. این تفکیک، در بررسی نتایج تحقیق به منظور تعیین درجات معرفتیِ این نتایج بسیار مهم است. همچنین این تفکیک در گفتگو با برخی جریانها – که فقط منبع معرفتیِ مشخصی را حجت میدانند – بسیار کارساز است. به عنوان مثال در مقام بحث با کسی که حجیت سنت را قبول ندارد – مانند کسانی که به داشتن رویکرد قرآنی معروف هستند – طبیعی است که باید برای او، آن نتایج دینیای که از قرآن گرفته شده را از نتایج دینیای که از سنت به دست میآید تفکیک کرد. چون نمیتوان با وی بر اساس اطلاعاتی که از سنت استخراج شده، بحث کرد در حالی که میتوان پل هایی برای گفتگو و مباحثه با وی از طریق قرآن کریم ایجاد نمود؛ زیرا هر دو طرف، مرجعیتِ معرفتی قرآن را قبول دارند.
در حال حاضر که نزاعهای سنگینی در درون جریانات دینی مختلف به وجود آمده است و همچنین شاهد چنین نزاعهایی میان جریانات دینی و جریانات سکولار هستیم به نظر میرسد در برخی موارد، ارائهی نتایج قرآنی برای اقناع جریانات مختلف، به مراتب قوی تر و موثرتر از ارائهی نتایجِ سنت، عمل میکند؛ چون مشاهده میکنیم منزلت سنت شریف در نزد برخی جریانات، تضعیف شده است.
- علاوه بر موارد فوق، نکتهای دیگر نیز وجود دارد که رتبه بندی معرفتی بین قرآن و سنت باعث میشود به آن توجه کنیم و قرآن را به صورت مستقل از سنت، در مرحلهی اول، مورد بررسی قرار دهیم و در مرحلهی بعد، نتایج حاصل از این بررسی را با حدیث، مقایسه و مقارنه کنیم. آن نکته عبارت است از اینکه سنت بر دو قسم است:
«سنت واقعی» و «سنت حکایت شده».
اما سنت واقعی همان سنتی است که واقعا از پیامبر صلیاللهعلیهوآله صادر شده است. اگر من کنار پیامبر صلیاللهعلیهوآله نشسته باشم و ایشان به من از معنی یک آیه خبر دهند در این حالت، من فورا به آنچه ایشان میفرماید به عنوان معنی آیه، اعتماد میکنم و آیه را بر اساس رهنمود ایشان معنی خواهم کرد و دیگر منتظر بررسی آیه به صورت مستقل و مقایسهی آن با فرمایش پیامبر نخواهم بود؛ زیرا فرض من بر این است که پیامبر صلیاللهعلیهوآله از چیزی خبر میدهند که خداوند به ایشان وحی کرده است.
اما «سنت حکایت شده» عبارت است از احادیثی که امروزه جلوی روی ما قرار دارند. این احادیث، برای ما از گفتار پیامبر و اهل بیت علیهمالسلام و نیز اصحاب حکایت میکنند. البته باید توجه کرد که تعریف «سنت حکایت شده» در میان مذاهب مختلف اسلامی، متعدد است و دامنهی آن بر حسب این تعاریف مختلف، فرق میکند. در هر صورت، این «سنت حکایت شده» گاهی مطابق با واقع است و گاهی هم مطابق با واقع نیست. امکان دارد کسی که فلان روایت را برای ما نقل میکند شخص راستگو و دقیقی باشد و البته این امکان نیز وجود دارد که اینگونه نباشد.
ما در دوران پیامبر و ائمه علیهمالسلام زندگی نمیکنیم و به همین دلیل، آنچه در دسترس ما قرار دارد «سنت حکایت شده» است؛ پس در ابتدا باید مطمئن شویم که این سنت، صحیح است یا خیر. برای اینکه «سنت حکایت شده» صحیح باشد باید شرائطی داشته باشد. یکی از این شرایط، متعارض نبودن با قرآن است. اگر سنت با قرآن کریم در تعارض بود برای ما حجت نیست. معنای این سخن این است که من برای استناد به حدیثی در فقه یا تاریخ و یا تفسیر و یا عقائد و … در ابتدا باید مطمئن شوم این روایت، بر اساسِ مبانیِ اصولی و حدیثی – که به عنوان معیارِ تصحیح متون روایی انتخاب و اختیار کردم – صحیح است. در اینجا برای حصول این اطمینان، باید حدیث را بر قرآن عرضه کنم تا صحت آن حدیث ارزیابی شود.
سوال این است: اگر ابتدا قرآن را به صورت مستقل مورد ارزیابی قرار ندهم و متوجه نشوم که قرآن – مستقل از سنت – چه نتایجی را جلوی روی من میگذارد، در این صورت چگونه میتوانم حدیث را بر قرآن عرضه کنم؟ لذا منطقی است که در ابتدا هر موضوع را از منظر قرآن مورد بررسی قرار دهیم و بعد از آن، به سراغ بررسی آن موضوع از منظر «سنتِ حکایت شده» برویم تا مطمئن شویم این سنت، شرایط حجیت را دارد یا خیر؟ یکی از این شرایط حجیت، موافقت با قرآن و عدم تعارض با آن است. لذا نمیتوان قبل از عرضهی یک حدیث بر قرآن، به آن حدیث استناد کرد و نیز نمیتوان قبل از فهم قرآن، روایتی را بر آن عرضه نمود. لذا منطقی است که نقطهی شروعِ بحثِ ما از قرآن باشد. پس روش بحثِ ما دربارهی بررسی یک موضوع، اینگونه است که در ابتدا، آن موضوع را از منظر قرآن مورد بررسی قرار میدهیم و سپس همان موضوع را با توجه به سنت و دادهها و اطلاعات علوم اسلامی و آنچه که علمای مسلمان عرضه کردند ارزیابی میکنیم؛ بدین وسیله میتوانیم سنت و اقوال علماء را بر قرآن عرضه کرد. حال اگر این سنت و اقوال و آراء اندیشمندان مسلمان، مخالف و متعارض با قرآن نبود میتوان به آنها استناد کرد و شکل نهاییِ موضوعِ مورد نظر برای ما کامل خواهد شد. ولی اگر مخالف قرآن بود، آن حدیث را کنار میگذاریم و نتیجهی نهایی بر اساس دادهها و اطلاعاتی خواهد بود که قرآن پیش روی ما گذاشته است.
بر همین اساس، چندین مرتبه، دیگران را دعوت کردیم که روش بحث فقهی پیرامون موضوعات کلان، باید از قرآن شروع شود و بعد از آن به سراغ بحث فقهی از احادیث رفت. ما همین شیوه را در کتاب «فقه الامر بالمعروف و النهی عن المنکر» إعمال کردیم. فصل اول این کتاب، اختصاص به بحث قرآنی پیرامون این فریضهی الهی دارد. همین روش را نیز در درس هایی که پیرامون «فقه الاطعمة و الاشربة فی الاسلام» عرضه داشتیم إعمال کردیم. یعنی ابتدا این موضوع را از منظر قرآن مورد بررسی قرار دادیم و بعد از آن به بحث فقهی و حدیثی پیرامون آن پرداختیم. این شیوه، برای ارزیابی احادیث و نیز محصولات علمیِ فقهاء به کمک اطلاعاتِ قرآنی است.
در اینجا باید این نکته را توضیح دهم اگر یک حدیث، مخالف با قرآن نبود و البته شرائط دیگر حجیت را نیز داشت در این حالت، میتوان به دادهها و اطلاعات اضافیای که آن حدیث، پیش روی ما میگذارد استناد کرد. مثلا اگر آیهی قرآن به ما میگوید که «در شب قدر، هر امرِ محکم و استواری، تفصیل داده میشود» و بعد از آن، روایتی آمد و به این محتوا، مطلبی را اضافه کرد که از نگاه شما، نه تنها متناقض با قرآن نیست بلکه به اطلاعاتی که قرآن دربارهی شب قدر به ما داده چیزی را هم اضافه میکند و مثلا میگوید فرآیند تفصیل آن امرِ محکم و استوار، به وسیلهی پیامبر و یا امام علیهالسلام صورت میگیرد. در اینجا میتوان مضمون چنین روایتی را پذیرفت زیرا در تعارض با آیههای قرآن دربارهی شب قدر نیست. معنای موافقت حدیث با قرآن، مطابقت معنایی حدیث با آیات قرآن نیست بلکه به معنای عدم تعارض با آیات قرآن و نیز واقع شدن روایت در راستای شاخصههای عام قرآنی است. پیرامون این موضوع، بحثهای جدیای واقع شده است و من در موارد متعددی، متعرض برخی از این بحثها شده ام. میتوانید به کتاب «حجیة السنة فی الفکر الاسلامی» رجوع کنید به ویژه آن قسمت از کتاب که به نظریهی مقدم بودن کتاب بر سنت و معانی این تقدیم و انواع آن اشاره کردم و پنج معنی برای آن برشمردم.
به همین مقدار اکتفا میکنم و دوست دارم در انتها به نکتهی دیگری اشاره کنم و آن اینکه برخی از مردم در قبول روایت معتبر، دچار آشفتگی میشوند و نمیتواند یک روایت را – هر چند معتبر باشد – به راحتی قبول کنند و میخواهد هر مطلبی را از قرآن به دست آورند. من قبلا دربارهی نظریهی قرآنیون، به صورت مفصل در همان کتابی که الآن اشاره شد بحث نمودم. دربارهی رویکرد قرآنیون، نقطه نظرات و انتقادات زیادی دارم که در آن کتاب آمده است.
در مقابل هم گروهی از مردم هستند که وقتی قرآن را با رویکرد صرفا قرآنی مورد بررسی و تحلیل قرار میدهید دچار پریشانی میشوند. مثلا مشاهده میشود وقتی یک نفر، در سخنرانیهای خود بر آیات قرآن تمرکز بیشتری دارد و یا اینکه قرآن را با قطع نظر از احادیث، تفسیر میکند و … مردم در مقابل وی جبهه گرفته و شیوهی او را نمیپذیرند؛ این در حالی است که همین مردم، متوجه نیستند تا کنون هزاران سخنرانی را در طول سالیان متمادی توسط خطیبان و مبلغین و … شنیدهاند که آکنده از صدها روایت است بدون اینکه بر قرآن عرضه شود؛ متوجه نیستند که حق قرآن ادا نشده است در حالی که فریادهاشان بلند میشود اگر ببینند یک نفر، موضوعی را فقط از منظر قرآن تحلیل میکند و هیچ اشارهای – نه نفیا و نه ایجابا – به سنت در رابطه با آن موضوع، نمیکند.
چنین وضعیتی، برخاسته از یک نوع دوری از قرآن و رعایت نکردن مقام و منزلتِ معرفتی و سلوکی و روحی این کتاب الهی است. قرآن در نزد بسیاری از مردم، مختص ماه رمضان است. فقط در ماه رمضان به قرآن روی میآورند ولی در دیگر ماه ها، میبینیم قرآن به طور نسبی، کنار زده میشود. این در حالی است که سنت، در فرهنگ دینیِ عمومی در هیچ ماهی از ماه ها، فراموش نشده و به محاق نمیرود. باید به برخی کشورهای اسلامی نظر افکنیم تا متوجه شویم در بسیاری از مذاهب اسلامی، از حضور فکری و فرهنگیِ قرآن در زندگی مردم به طور نسبی کاسته شده است – تاکید میکنم «به طور نسبی» تا این سخن من باعث سوء تفاهم نشود – آنهم به نفع سنت؛ به عبارت دیگر، این سنت است که دسته بندیها و جریانات درونی ما را رهبری میکند و تشکیل میدهد. سنت – آنگونه که برخی از قدیم میگفتند – حاکم بر قرآن شده است نه بر عکس. این قرآن است که بر اساس سنت فهمیده میشود ولی سنت بر اساس قرآن، تحلیل نمیشود و گویا به آن نیازی ندارد. حتی برخی برای توجیه چنین کاری، دلیل و شاهد هم میآورند. البته چنین توجیهاتی، محترم است هر چند ما با آن مخالف باشیم. گاهی اوقات ما با یک مُبَلِّغ و خطیب که در بیان افکار و نظریات خویش به ندرت از قرآن استفاده میکند و گفتارش آکنده از احادیث میباشد بیشتر انس میگیریم؛ ولی اگر با خطیب و مُبَلِّغی مواجه شویم که بر آیات قرآن بیشتر تکیه نموده و از حدیث کمتر استفاده میکند – بدون اینکه حجیت سنت را انکار نماید – دچار پریشانیِ خاطر و تشویش میشویم.
آیا چنین وضعیتی جای تامل ندارد؟ آیا نباید در مقابل این حالات، بیش از احتیاط هایی جزئی که در زندگی داریم احتیاط کرد؟ شاید هم این وضعیت، نشان دهندهی یک پریشانی و اضطراب درونی است که در ناخودآگاه مردم چنین ریشه دوانده که تقدیس و تقدیم قرآن باعث میشود بسیاری از افکاری که در فرهنگ عمومی مسلمین وجود دارد از بین برود.
ما نیازمند برقراری یک توازن میان سنت و قرآن هستیم که هیچ کدام از آنها کنار گذاشته نشوند و حتی به حاشیه هم رانده نشوند.
[1] حب الله, اضاءات فی الفکر و الدین و الاجتماع, ج 4 سوال 555.