حیدر حب الله
ترجمه: سعید نورا
سوال[1]: خداوند متعال می فرماید: ﴿إِنِّي أَخَافُ أَن يَمَسَّكَ عَذَابٌ مِّنَ الرَّحْمَن فَتَكُونَ لِلشَّيْطَانِ وَلِيّاً﴾ (مریم: 45)[2]با توجه به اینکه عذاب از طرف خداست و کار خدا نیز همیشه نیکوست، پس چطور حضرت ابراهیم از آن می ترسد؟! به علاوه، چگونه عذاب به اسم رحمن خداوند نسبت داده شده است، در حالیکه عرفاء جملگی اتفاق نظر دارند که هر اسمی باید با مقتضای آن تناسب داشته باشد؟!
پاسخ:
اولاً: نیکو بودن فعل به لحاظ کسی که فعل از او صادر شده است، تلازمی با نیکو بودن آن به لحاظ کسی که فعل به او می رسد ندارد، مثلاً وقتی انسان در مقابل کسی که به او حمله می کند از خودش دفاع می کند و او را به قتل می رساند از لحاظ قاتل کار خوب و نیکویی است اما از لحاظ شخص مقتول بد است. بدی یک چیز نسبت به کسی که اثر فعل به او می رسد نیز به معنای عدم استحقاق او یا عدم وجود مصلحت نوعی در آن نیست. همچنان که به معنای بدی صدور فعل از فاعل نمی باشد.
در نتیجه عذاب الهی به ملاحظه صدور این عذاب از خداوند متعال کار خوبی است مثل عقاب مجرمان متجاوز در دنیا، یا مثلاً کاری که دولت و دستگاه های امنیتی و قوه قضائیه انجام می دهند کار خوبی است اما به ملاحظه کسی که این فعل در مورد او صورت می گیرد ممکن است فی نفسه خوب نباشد ولی در هر حال استحقاق گرفتن این اثر بد را دارد.
به همین دلیل است که برخی از فلاسفه، متکلّمان و علمای اصول فقه گفته اند که حسن و قبح امر نسبی است، به این معنی که یک کار ممکن است نیکو باشد اما فاعل آن قبیح باشد و گاهی فعل ممکن است قبیح باشد اما فاعل نیکو باشد. از این روست که حسن را به دو دسته حسن فعلی و حسن فاعلی تقسیم کرده اند. شخصی که به قصد ریا مالی را به فقیر می دهد کار او حُسن فعلی دارد چون اعطای مال به فقیر امری نیکوست اما قبح فاعلی دارد چون اعطایی که قصد ریا در آن باشد قبیح است، عکس این مطلب نیز صحیح است، گاهی ممکن است کاری قبح فعلی داشته باشد مثل کشتن یک انسان مسالمت جو ولی همین کار گاهی قبح فاعلی ندارد، مثلاً یک نفر با علم به اینکه این فرد به دنبال قتل اوست، او را بکشد، و بعداً مشخص شود که وی در اشتباه بوده است. در این جا، قبح فاعلی نیست ولی قبح فعلی هست.
به تعبیر دیگر: فعل از جهت صدور از فاعل، هیچ قبحی در آن نیست بلکه امری نیکوست اما همین فعل، از جهت حال مفعول به، دارای قبح است چون استحقاق آن را دارد و البته عیبی هم بر فاعل نیست. حضرت ابراهیم برای پدر خود فعلی الهی را می خواهد که از هر دو طرف نیکو باشد هم از لحاظ فاعل نیکو باشد هم از لحاظ مفعول به نیکو باشد.
ثانیاً: این آیه کریمه طبق یک احتمال، دارای یک نوع لطافت و بلاغت در تعبیر است، و آن این است که حضرت ابراهیم به پدر خود می گوید من از این که عذاب از جانب شخصی که رحمن است به تو برسد می ترسم، تعبیر مجازی از این است که تو مستحق این عذاب هستی و خودت مسئولیت آن را به عهده داری. وقتی عذاب از جانب شخصی صادر شود که علامت و نشانه او رحمت است، به این معناست که این عذاب حق است و کسی که این عذاب بر او نازل شده مستحق آن عذاب است. اگر شخصی که عصبی و اهل عداوت و دشمنی است شخصی را عذاب کند، این احتمال می رود که ممکن است این عذاب به غیر حق باشد، چون طبیعت این فرد دشمنی و عداوت است، اما اگر عذاب از شخصی صادر بشود که همیشه او را شخصی رحیم، رؤوف، مهربان، متسامح و صبور دیده ایم این بدین معناست ـ به حسب فهم عرفی و عقلائی ـ که شخصی که عذاب بر او نازل شده حتماً کاری انجام داده که مستحق عذاب شده است، چرا که احتمال وجود انگیزه های دیگر کم می شود. این مطلب کاملاً منطقی و معقول است. لذا به احتمال قوی، این تعبیر در آیه کریمه تعبیری بلاغی با معنایی لطیف است. در نتیجه هیچ تنافی بین کلام عرفاء و فلاسفه و بین طبیعت بُعد دلالی و بلاغی در آیه کریمه وجود ندارد. شبیه اینکه گاهی گفته می شود: فلان نظر را شخص جاهل هم نمی گوید چه رسد به انسان عالم، در واقع اشاره ی بلیغی در آن وجود دارد که این کلام به شدت ضعیف و سست، و بطلان آن آشکار است.
[1] حیدر حب الله، إضاءات فی الفکر والدین والاجتماع 1: 158 ـ 159. سوال 55.
[2] ترجمه صفوی:ای پدر من میترسم از جانب خدای رحمن عذاب خذلان به سراغت آید و او تو را به خودت واگذارد در نتیجه دوستدار شیطان گردی و شیطان کار تو را بر عهده گیرد.