تالیف: حیدر حب الله
ترجمه: مجمع علمی طور سینا
پرسش[1]: عبدالله سماهیجی میگوید: علمای اصولی، اعتقادات اساسی را از قرآن و خبرهای واحد نمیگیرند. من میتوانم بفهمم که چرا اعتقادات ما نمیتواند بر اساس خبرهای واحد باشند ولی واقعا چگونه ممکن است که مستند اعتقادات اساسی ما آیات قرآن هم نباشند! آیا میتوانید توضیح دهید که سماهیجی در این متن دقیقا چه چیزی را میخواهد بگوید؟
پاسخ: از آنجا که متن اصلی جناب سماهیجی در اختیارم نیست تا بتوانم بافت جملات آن را بررسی کنم به به متنی که حضرتعالی آوردهاید اکتفا میکنم. من این متن را در راستای درگیری اصولی-اخباری میبینم. سماهیجی یکی از شاخصترین افراد جریان اخباریگری شیعه است، و آنطور که یادم میآید در قرن دوازدهم هجری قمری درگذشته است. از دیدگاه بسیاری از اصولیان گزارههای اعتقادی نباید ظنی باشند، بلکه در این گزارهها بایستی به یقین برسیم، بنابراین امکان ندارد اعتقاداتمان را بر بنیادهایی از جنس ظن استوار کنیم.
با تحلیل خبر واحد مییابیم که از جهت صدور و صحت، یقینی نیست و تنها پای ظن انسان در میان است، و خبر واحد ظنی هم نمیتواند مبنای امور اعتقادی باشد و تنها میتوانیم در امور فقهی و امثال آن به این نوع از روایات و اخبار اکتفا کنیم.
اما درباره قرآن، به نظر من، متن فوق میخواهد به این اندیشه اصولی اشاره کند که معتقد است دلالت بیشتر آیات قرآن از ظن و گمان فراتر نمیروند هرچند از جهت صدور و انتساب به خداوند قطعی هستند. وقتی دلالت متون قرآن، ظنی باشند به این معنی است که در نهایت چیزی جز ظن، دست ما را نمیگیرد و به واسطه آنها به یقین نخواهیم رسید. و همانطور که گفتیم در امور اعتقادی ظن و گمان، برای ما سودی نخواهد داشت.
بنابراین آن عالم اصولی که به این گزاره مذکور معتقد است، منظورش این است که متون قابل اعتماد برای استنباط آموزههای عقیدتی، یا آیاتی هستند که دلالت قطعی دارند یا روایاتی هستند که هم دلالت قطعی دارند و هم قطعا از معصوم صادر شدهاند.
اگر بخواهیم روی اصطلاح «اعتقادات اساسی» تأکید بیشتری داشته باشیم، این متن سماهیجی را میتوان به گونه ای دیگر نیز تفسیر نمود. طبق نظر بعضی از اصولیان شیعه، میتوان در مسائل اعتقادی، اعتقادات اساسی را از جزئیاتِ مسائل اعتقادی تفکیک کرد. برای مثال اصل نبوت از اعتقادات اساسی مسلمین به شمار میرود ولی عصمت پیامبر از خطا در امور دنیوی و نه در امور دینی، یکی از مسائل حاشیهای عقیدتی است یا اینکه امامت امیرالمؤمنین نزد شیعه اعتقادی اساسی است اما علم غیب ایشان از جزئیات این مساله اعتقادی محسوب می شود.
پس برخی از اصولیان، اعتقادات اساسی را از سایر اعتقادات جدا میکنند و در این دسته از اعتقادات به دنبال یقین هستند. اما در فروعات و جزئیات اعتقادی مشکلی با اعتقادات ظنی ندارند، به همین دلیل سماهیجی میگوید اصولیان در مسائل اعتقادی، قرآن را قبول ندارند – منظورش ظهورات قرآنی است- که در این صورت، ادعای سماهیجی ناظر به مسائل فرعی اعتقادی نخواهد بود.
این احتمال هم وجود دارد که منظور جناب سماهیجی از اعتقادات اساسی، اعتقاداتی باشد که ما باید قبل از پذیرفتن کتاب و سنت، آنه را پذیرفته باشیم، مانند باور به وجود خداوند و پیامبری حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم که در این صورت کتاب و سنت هیچ ارزش معرفتی در اثبات مبانی خود ندارند، و اینجا دیگر هیچ تفاوتی بین صدور قطعی و یا ظنی ادله و یا دلالت قطعی و یا ظنی آنها نخواهد بود.
[1] . اضاءات فی الفکر و الدین و الاجتماع، ج 3 ص19