حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی
سوال[1]: گفته میشود که ائمه علیهمالسلام علم حضوری دارند و علم ایشان به امور غیبی، از سنخ همین علم حضوری است و یکی از مصادیق علم حضوریِ ایشان – اگر این تعبیر درست باشد – آگاهی به مکان و زمان و کیفیت شهادتشان است. سوالی که در اینجا به ذهن میرسد این است که با آگاهی از زمان و مکان شهادت خویش، چگونه در آن مکان حاضر میشوند؟ آیا اینکار اقدام به هلاکتِ خویش (و به تعبیرِ دیگر، اقدام به خودکشی) نیست؟
جواب:
این اشکال، هم قدیمی است و هم جدید. حتی در برخی از سوالهای اصحاب ائمه علیهمالسلام نیز وارد شده است و برخی از علماء از همان زمانهای قدیم، متعرض این اشکال شده اند. برای فهم موضوع به صورت روشمند و علمی، برخی از تقسیمات ساده را ارائه میکنم تا به حل این مشکل نزدیک شویم:
گاهی میگوییم انبیاء و ائمه علیهمالسلام علم به امور غیبی ندارند و از مرگ خویش نیز آگاه نیستند؛ در این فرض، جایی برای سوال شما باقی نمیماند و اشکال شما مرتفع میشود.
گاهی میگوییم اینان، عالم به غیب و نیز عالم به موت خویش – زمان و مکان و کیفیت آن – هستند؛ در اینجا اقوال و آراء و فرضیه هایی یافت میشود که نتایج مختلفی را جلوی روی ما میگذارند. مهمترین این فرضیهها را ذکر میکنیم تا متوجه شویم اشکال شما بر کدام یک از آنها وارد است و بر کدام یک، وارد نیست:
- یک نظریه این است که بگوییم انبیاء و ائمه علیهمالسلام، اجمالا به موت خویش، علم دارند نه تفصیلا؛ برخی از علماء – همچون شیخ مفید و ابن شهر آشوب و علامه حلی و دیگران – این نظریه را انتخاب کرده اند. مثلا میگویند روایات متعددی وجود دارد که دلالت میکند بر اینکه امام حسین علیهالسلام میدانست در کربلا شهید خواهد شد و پیامبر صلیاللهعلیهوآله این واقعه را خبر داده بود؛ ولی امام حسین علیهالسلام دقیقا، زمان این اتفاق را نمیدانست. وقتی در حال خروج از مکه، به عراق مسافرت کرد در آنجا فهمید که نهایت مسیرش به کربلا خواهد بود؛ ولی احادیث، دلالت نمیکند بر اینکه پیامبر صلیاللهعلیهوآله زمان این حادثه را نیز خبر داده باشد که در سال 60 هجری است یا 61 یا 62 یا 80 هجری قمری. لذا امام حسین علیهالسلام حرکت کرد و میدانست که شهادتش در کربلا خواهد بود ولی نمیدانست که این شهادت در همین سالی است که علیه حکومت بنی امیه، قیام کرده و یا در سال بعدی. امام علیهالسلام بر اساس وظیفهی شرعی خود، علیه نظام فاسد قیام کرد تا آن را تغییر دهد در حالی که میدانست در کربلا شهید خواهد شد ولی امکان داشت که بیست سالِ دیگر این شهادت واقع شود نه الآن. برخی از علماء به احادیثی استناد میکنند تا ثابت شود امام علیهالسلام، عالم به شهادت خویش – از طریق خبر دادن پیامبر صلیاللهعلیهوآله – بوده و بر اساس همین علم، قیام کرد تا به شهادت برسد. اغلب این احادیث – اگر نگوییم تمام آنها – چنین معنایی را ثابت نمیکنند؛ زیرا این احادیث فقط میگویند که امام علیهالسلام میداند در کربلا شهید خواهد شد؛ ولی این مجموعه از روایات، دلالتی ندارند بر این که این شهادت به طور مشخص، در این سال اتفاق خواهد افتاد. توجه شود که روایات مورد اشاره، غیر از روایاتی همچون: «شاء الله ان یرانی قتیلا»[2] و … است.
البته چه بسا در راه کربلا، قرائن و نشانه هایی برای امام حسین آشکار شده که این احتمال را بدهد آنچه پیامبر صلیاللهعلیهوآله خبر داده در همین سال و در همین سفر اتفاق خواهد افتاد مخصوصا وقتی ایشان به کربلا رسید و از اسم آن پرسید و قرائن و شواهدی از این قبیل.
با این وصف، در فرضیهی علم اجمالی امام علیهالسلام به موت خویش، منافاتی بین این علم و بین حرکت امام علیهالسلام به سوی محل شهادت وجود نخواهد داشت و در نتیجه مسالهی «انداختن نفس خود در هلاکت» نیز مطرح نیست؛ دقیقا مانند وقتی که به شما گفته شود «یک روزی در یک تصادف خواهی مُرد»؛ آیا عقل حکم میکند که سوار شدن بر هر ماشینی، برای شما حرام است؟
- نظریهی دیگر، علم تفصیلی به وفات است؛ این علم تفصیلی میتواند علم حصولی باشد یا حضوری. در اینجا میتوان حالات متعددی را با توجه به نظریات مختلف، فرض کرد که مهمترین آنها عبارتند از:
- فرضیهی علم تفصیلیِ تعلیقی. این فرضیه، نتیجهی دیدگاهی است که میگوید امام علیهالسلام، امور غیبی را بالفعل نمیداند بلکه اگر اراده کند به آنها علم پیدا میکند. در این حالت، اگر فرض کنیم امام علیهالسلام اراده نکرده تا عالم به موت خویش گردد اقدام وی بر موت و شهادتش، اشکالی نخواهد داشت. در این صورت، امام نیز همچون ما، عالم به موت خویش نیست. البته اگر بخواهد میتواند به طور تفصیلی، علم به موت خویش پیدا کند و در این هنگام اشکال مورد نظر وارد است که در ادامه متعرض آن میشویم.
- فرضیهی علم تفصیلی فعلی و تعلیقی با هم. این، نظریهای است که برخی از علماء همچون شیخ محمد حسین کاشف الغطاء انتخاب کردهاند. این نظریه میگوید – بر خلاف برخی کلمات علامه طباطبایی – معصومین علیهمالسلام زمان موت خویش را در «لوح محو و اثبات» میدانند به این معنی که آنچه را میدانند در لوح، تدوین شده است ولی این لوح در نزد معصومین علیهالسلام، در معرض بداء و دگرگونی است و ممکن است آنچه در آن نوشته شده تغییر کند. پس امام علیهالسلام به تفصیل میداند که در کجا و چه زمانی شهید میشود ولی این علم او، از جانب خداوند متعال، ممکن است تغییر کند و امام علیهالسلام نیز عالم به این تغییر جدید نباشد. لذا امام حسین علیهالسلام به سوی کربلا میرود در حالی که میداند در همین سفر شهید خواهد شد ولی احتمال میدهد خداوند متعال شاید این واقعه را تغییر دهد و مثلا این شهادت را پنج سال به تاخیر اندازد. پس امام علیهالسلام به مقتضای اصل، آگاه بر شهادت خویش است ولی این علمش، نهایی نیست زیرا احتمال دارد تغییر کند. سوال شما در این فرض نیز خواهد آمد اما با درجهای ضعیف تر. زیرا اقدام امام علیهالسلام بر نوشیدن آبی که بنا به فرض، مسموم است در واقع، اقدام بر نوشیدن مایعی است که میداند او را میکشد البته با این احتمال که شاید او را به قتل نرساند.
- فرضیهی علم تفصیلی به موت که البته از امام علیهالسلام، سلب میشود. این فرضیه بر اساس روایتی است که از آن چنین فهمیدند چند لحظه قبل از وفات، علم امام به وفاتش از او سلب میشود و پس از آن، امام علیهالسلام در حالی که نمیداند، اقدام به کارهایی میکند که به وفاتش منجر میشود. اگر این نظریه درست باشد اشکال شما نیز مرتفع خواهد شد. فقط نکتهای باقی میماند: آن روایتی که چنین نظریهای از آن متولد شده است به چند شکل نقل شده که احتمال تصحیف در آن وجود دارد. به همین دلیل، اطمینان به آن شکل و صیغهای که میتواند مبنای این فرضیه باشد سخت است.
- فرضیهی علم تفصیلی به صورت بالفعل و بدون فرض بداء و تغییر. بنا بر این فرضیه، سوال شما وارد است. جواب سوال شما – بر اساس نظریات بسیاری از علماء همچون علامه مجلسی و محدث بحرانی و … – این است که دلیلی بر حرمت و یا قبح مطلقِ «به هلاکت انداختن خویش» وجود ندارد؛ جهاد نیز در واقع، به هلاکت انداختن خویش است و در عین حال، واجب میباشد. تسلیم شدن انسان مجرم برای اجرای حدود الهی – همچون سنگسار و یا قطع دست – در نزد برخی از فقها واجب است با آنکه در این تسلیم شدن، جان انسان در معرض هلاکت قرار میگیرد.
برخی از علماء معتقدند عقل و شرع، حرام بودنِ «به هلاکت انداختن خویش» را ثابت میکنند البته در فرضی که هدف والاتری – که تحقق آن واجب است – وجود نداشته باشد. لذا گفته میشود امام معصوم علیهالسلام جان خویش را در معرض هلاکت قرار میدهد زیرا هدف والاتری دارد و بر این اساس مشکلی وجود نخواهد داشت.
حتی ممکن است این جواب را به شکل دیگری ارائه داد: میتوان فرض کرد که امام معصوم علیهالسلام، از نظر شرعی، مکلف به قتل خود و یا قرار دادن خود در معرض هلاکت است؛ همانطور که عملیات استشهادی را بدین گونه توجیه میکنند، میتوان از همین راهِ فنی برای توجیه کار امام علیهالسلام در انجام مقدمات قتل خویش استفاده کرد که در این صورت اشکال برطرف میشود.
این جواب را نمیتوان از نظر دینی، بعید دانست؛ زیرا کسی مانند حضرت ابراهیم علی السلام خبر ذبح را به حضرت اسماعیل میدهد و پسرش نیز قبول میکند که پدر، او را ذبح کند و حتی از پدر این کار را مطالبه میکند. پس همانطور که اسماعیل علیهالسلام این کار را به عنوان یک تکلیف الهی تلقی میکند و خود را در معرض هلاکت قرار میدهد، چه مانعی وجود دارد که عین همین مطلب، در حق سائر انبیاء وجود داشته باشد؟
نتیجه اینکه اشکال شما را میتوان در تمام نظریههای پیشین در مورد علم غیب امام علیهالسلام جواب داد. البته در اینجا راه حلهای دیگری هم هست – که اطالهی کلام نمیکنیم – و برخی از آنها، قانع کننده نیست.
[1] حب الله, ج 3 سوال 385.
[2] . خداوند میخواهد مرا مقتول ببیند