حیدر حب الله
ترجمه: مجمع علمی طور سینا
پرسش[1]: آیا ممکن است این گزاره ی فلسفی را برایمان توضیح دهید که: اگر هر شیءای، از شیء دیگر به وجود می آمد، در اینصورت شیئی به وجود نمی آمد. معنای این گزاره چیست؟ آیا دلیلی منطقی در پس پشت آن وجود دارد؟ آن دلیل چیست؟
پاسخ: با دگرگونی تصورتان از این گزاره مشاهده خواهید کرد که این گفته ی فلاسفه چقدر واضح و روشن است، و سبب این روشنی و وضوح این است که در این گزاره از واژه ی «شیء» استفاده شده است. برای توضیح میتوانیم نام مصداقی از آن شیء را الف بگذاریم، و اینگونه توضیح دهیم که باید این شیء، از شیء دیگری به وجود آید و معنایش این است که الف بوجود نمی آید مگر اینکه پیش از آن ب وجود داشته باشد، دوباره به ب توجه میکنیم و دوباره باید روی ب، همین قاعده را تطبیق کنیم؛ چرا که ب خودش یک شیء است، بنابراین ب وجود نخواهد داشت مگر اینکه شیء دیگری را فرض کنیم که ب از آن به وجود آمده باشد و آن را ج مینامیم، پس تا الان نه الف وجود دارد و نه ب البته تا وقتی که ج وجود نداشته باشد؛ حال اگر به خود ج توجه کنیم و بپرسیم که خود ج با چه شرایطی وجود خواهد داشت؟ جواب این خواهد بود که ج هیچ بهره ای از وجود نخواهد داشت مگر با وجود «د»؛ چرا که هیچ شیئی ( که خود عنوان شیء شامل ج میشود) وجود نخواهد داشت مگر بعد از یک شیء دیگر، و به همین طریق ج به وجود نخواهد آمد مگر پس از اینکه «د» وجود داشته باشد و همین قاعده را بر «د» پیاده میکنیم، و این سلسله تا بینهایت ادامه خواهد یافت.
به عبارتی معنای این گزاره این خواهد بود که «الف، ب، ج، د و …» وجود نخواهند داشت مگر بعد از وجود چیزی که علت همه ی آنها باشد، و این علت خودش هم باز شیء دیگری است، پس وجود این علت را نباید بپذیریم مگر اینکه علتی که علت این شیئ است را پذیرفته باشیم. بنابراین این زنجیره نهایتی نخواهد داشت، و بدین صورت هیچ کدام به وجود نخواهند آمد؛ چرا که اگر روی هر یک از آنها دست بگذاریم خواهیم گفت: به وجود نخواهد آمد مگر اینکه علتش وجود داشته باشد، پس وجودش در انتظار شیئی برتر از خود است و باز خود این شیئ برتر را در نظر میگیریم و باز همین سخن را میگوییم. و اگر شیء برتری بیابیم که این قاعده شاملش نشود، تمام افراد این زنجیره وابسته به شیئی خواهند بود که خود، مشمول این قاعده نیست، و به محض این که این شیء را بیابیم، این قاعده باطل خواهد شد؛ چرا که چیزی را یافته ایم که وجودش از شیء دیگری نیست.
به همین دلیل فلاسفه میگویند فرض اینکه هر شیء و هر موجودی نیازمند علتی باشد، به این معناست که وجود هیچ شیئی ممکن نباشد، چرا که اگر دستمان را روی هر یک از افراد این سلسله بگذاریم خواهیم گفت که بدون علتش وجود نخواهد داشت، و اینگونه تا بینهایت ادامه خواهد یافت، و از آن جهت که هیچ چیزی را نخواهیم یافت که بدون وابستگی به علتش وجود داشته باشد، به صورتی تکراری نسبت به هر فرد تأکید خواهیم کرد که به وجود نخواهد آمد مگر اینکه چیزی برتر از او وجود داشته باشد!
به عنوان مثال: اگر زید بگوید: به خانه وارد نمیشوم مگر اینکه قبل من عمرو وارد شده باشد، و عمرو هم بگوید که وارد نمیشوم مگر این که پیش از من خالد وارد شده باشد، و خالد بگوید وارد نمیشوم مگر اینکه پیش از من بکر وارد شده باشد، و بکر بگوید وارد نمیشوم مگر اینکه پیش از من سعید وارد شده باشد، و سعید بگوید وارد نمیشوم مگر اینکه پیش از من جمیل وارد شده باشد، و به همین ترتیب اگر با اشاره به هر شخصی، او هم همین جمله را تکرار کند، آیا اساسا امکان دارد شخصی وارد خانه شود؟ پاسخ: به هیچ وجه؛ چرا که هر شخصی را فرض کنیم که بخواهد وارد خانه شود، ورودش را مشروط به ورود دیگری میکند، و از آنجا که این سلسله نهایتی ندارد، هیچ کس وارد خانه نخواهد شد.
این، خلاصه ای از توضیح این تفکر بود. در ادامه با توجه به این امتناع، عدهای از فلاسفه در قالب همین قاعده، قاعدهی جدیدی را ارائه دادند که میگوید: هر ممکن الوجودی برای وجود داشتنش نیازمند شیئ دیگری است. یعنی کلمهی شیء را به ممکن الوجود تغییر دادند و اینگونه، فرض کردند که فقط ممکنات به علت نیازمند هستند و از این طریق واجب الوجود[2] (الله) را از این قاعده خارج کردند، و در این صورت وجودی برتر متحقق خواهد شد که در وجود داشتنش، نیازمند وجود برتر از خود نیست، و در نتیجه این زنجیره در یک نقطه ای قطع خواهد شد که باعث میشود خود این زنجیره هم وجود داشته باشد. این بحث برای فلاسفه از این جهت مطرح شده است که اشکالات ساختار قانون علیت را برطرف کنند. این قاعده در ذیل مباحث ابطال تسلسل علّی و سببی مطرح میشود.
[1] حب الله، حیدر؛ اضاءات فی الفکر و الدین و الاجتماع؛ ج 1 ص 91
[2] شیئی که وجودش ضروری است و امکان ندارد وجود نداشته باشد و یا حتی قابل تصور نیست (مترجم).