حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی
سوال[1]: مجددا دربارهی ابن عربی سوالی دارم. چگونه این تناقض میان دیدگاههای علماء پیرامون ابن عربی را فهم و تفسیر کنیم؟ برخی از علماء وی را مدح میکنند و او را بزرگ میشمارند مانند امام خمینی و علامه طباطبایی و نیز سید کمال حیدری. برخی از علماء – در مقابل – وی را مذمت کرده و حتی او را ناصبی و زندیق میدانند مانند سید جعفر مرتضی و سید مرتضی شیرازی و … . به کدام یک از این دو دیدگاه، استناد کنیم؟ به کدام یک از آنها، ترتیب اثر دهیم؟ مخصوصا اینکه ما از علماء تبعیت میکنیم؛ همانها که وارثان انبیاء هستند و دین خود را از آنها میگیریم.
جواب: در سوال شما دو نکته وجود دارد:
نکتهی اول:طبیعی است که علماء دربارهی شخصیتی همچون ابن عربی،اختلاف نظر داشته باشند.اگر شما کتابهای وی را مطالعه کنید خواهید دید وی در موارد متعددی از کتاب هایش – مخصوصا در کتاب فصوص الحکم – به گونهای پیچیده و رمزآلود سخن گفته است و ممکن است در تلاش برای فهمِ این لغتِ فشرده و رمزآلودِ صوفیانه، نسبت به فهم ابن عربی، اختلاف نظر حاصل شود و این مساله، مختص ابن عربی نیست. الآن شخصیتهای متعددی در تاریخ وجود دارند که در تشیع و یا تسنّن آنها یا حتی در اصلِ مذهبِ شان اختلاف نظر است. مانند امام ابی حامد غزالی (505 هـ) که برخی علماء امامیه، معتقدند وی در اواخر عمرش، شیعه شد. به نظرم فیض کاشانی و برخی دیگر چنین نظری دربارهی غزالی دارند. همچنین فخر الدین رازی، که خودم از برخی شاگردانِ معروف آیت الله حسن زاده آملی شنیدم که ایشان، برای فخر رازی، در هر شب، دو رکعت نماز میخواند؛ زیرا فخر رازی را شیعه میداند! گاهی چیزهای عجیب و غریبی در این رابطه، میخوانید و یا میشنوید. الآن کسانی هستند که به صورت جدی از شیعه بودن انیشتین سخن میگویند و اینکه بین انیشتین و برخی از علماء، مباحثی رد و بدل شده و حتی در این قضیه، نام کسی همچون آیت الله سید حسین بروجردی رحمةاللهعلیه را نیز بر زبان میآورند.[2] دهها شخصیت وجود دارد که دربارهی مذهب وی در طول تاریخ، اختلاف نظر واقع شده است مخصوصا از معتزله و صوفیه؛ چون جریان سلفیهی سنی، آنها را به تشیع متهم میکند؛ در حالی که شیعهی امامیه در موضع گیری نسبت به آنها، اختلاف نظر دارند و البته غالب اهل سنت، معتقدند آنها سنّی مذهب میباشند.
گاهی منشأ این اختلاف نظرها، وجود عباراتی است که از فلان شخص – مثلا محی الدین – نقل میشود و یا در کتابهای وی وجود دارد که چند پهلو بوده و زمینهی چنین اختلافاتی را فراهم میکند. گاهی هم میبینیم پیروان هر مذهب، مایل هستند این عالِم و متفکر بزرگ و عقلِ مُبدِع را به نفع خود مصادره کنند؛ زیرا انتساب چنین شخصی به هر مذهبی، یک دستاورد – اگر این تعبیر درست باشد – محسوب میشود؛ لذا مشاهده میکنید برخی از اشخاص، تلاش میکنند که آن اندیشمند و عالم بزرگ را، منتسب به مذهب خویش میکنند. گاهی هم سببِ اختلاف در مورد برخی اشخاص، اختلاف معیارهاست؛ مثلا گاهی میبینید هر کس قائل به برتری علی علیه السلام بر ابو بکر شود – حتی اگر خلافت ابوبکر را صحیح بداند – از جانب برخی از اهل سنت، متهم به تشیع میشود؛ و بر همین اساس است که بسیاری از معتزله، متهم به تشیع شدهاند؛زیرا چنین عقیدهای دارند و حتی یکی از معتزله چنین گفته است:[3]«الحمدلله الذی قَدَّمَ المفضولَ (ابوبکر) علی الفاضل (علی علیه السلام)».[4] این در حالی است که از نظر امامیه، چنین دیدگاهی، باعث تشیع نمیشود؛ زیرا هر مذهبی، فهمِ خاصِ خود را از چارچوب عامِ تشیع و تسنن و موضوعاتی از این قبیل، دارد.
باید به مسالهای بسیار مهم توجه کنیم که مربوط به متصوفه و معتزله است. تصوف و اعتزال، مذهب و یا طائفه نبودند. گاهی تفکر اعتزالی را در تمام مذاهب،میتوان مشاهده کرد؛ همین وضعیت در مورد متصوّفه و عرفاء نیز موجود است. تصوف و اعتزال، بیشتر از آنکه مذهب و یا طائفه باشند یک شیوهی فکری و روش اجتهادی و جریانِ فرهنگی هستند. حتی در بسیاری از مواقع، چنین به نظرم میرسد که شخصِ صوفی، اصلا مسالهی مذهب، برایش مهم نبوده است و توجه و اهتمام صوفیانه و عرفانی به مسائل مذهبی، از زمان صدر الدین شیرازی (1050 هـ) تبدیل به یک فعالیت رایج شد؛ زیرا در این زمان بود که بیشتر به مذهب بودنِ عرفان و شیعی شدنِ آن، نزدیک شدیم. این بحثی طولانی است و فروع زیادی دارد.
نکتهی دوم: مرجعیتِ علماء، در مسائل فقهی است. ما به فقیه مراجعه میکنیم تا به ما بگوید معیار اسلام و کفر چیست؟ چگونه انسان، مسلمان میشود و چگونه مسلمان از اسلام، خارج میشود؟ فقیه دربارهی این معیارها بحث میکند و سعی در استنباط آنها از نصوص دینی دارد. این مباحث، همان وظائفی است که فقیه، آنها را مد نظر قرار داده و به آنها اهتمام میورزد. دیدگاهها و تفکرات او، برای مقلدینش، نوعاً الزام آور است. اما تشخیص و تعیینِ اینکه فلان شخص، مشرک است و یا کافر و یا فاسق و یا سنی و یا شیعی و یا زیدی و … است از وظائف فقیه و عالِم دینی نیست بلکه از وظائفِ خود انسان است. لذا انسان باید مطالعه کند و یا مراجعه نماید و یا به دیدگاههای مختلف در موضوع گوش فرادهد و پس از آن، تعیین کند که آیا این قاعدهی فقهی، بر فلان شخص، تطبیق میشود یا خیر؟ لذا به نظر من، تصورِ اکثر مردم مبنی بر رجوع به فقیه برای تشخیصِ تشیع یا تسنّن ابن عربی و یا فهمیدنِ مذهبِ هر شخص دیگر، درست نیست. تمام این موارد، جزو موضوعاتی است که تشخیصِ آنها از وظایف فقیه نمیباشد بلکه از وظایف مکلف است. دقیقا مانند تشخیص اینکه آبِ پیش روی من، نجس است یا طاهر؟ بررسی اینگونه موارد، از شئون خودِ انسان است و خودِ انسان باید قاعده را تطبیق کند. اینها از وظایف فقیه نیست و حتی تشخیصِ فقیه در این موارد، برای دیگران الزام آور نیست. فرض کنید یک فقیه – که مرجعِ أعلم در دنیای اسلام هم هست – به این نتیجه برسد که ابوحنیفه در سال 156 هـ فوت کرده است؛ اما در مقابل وی، یک مُوَرِّخ که معاصر این فقیه هم هست به این نتیجه برسد که ابوحنیفه، در سال 150 از دنیا رفته است؛ در اینجا، نظرِ آن فقیه برای این مُوَرِّخ، الزام آور نیست. همچنین عموم مردم، ملزم به طرفداری از این فقیه و مرجع تقلید در برابر آن مُوَرِّخ، نیستند. این گونه مسائل، در دائرهی تقلید و مرجعیتِ فقیه، قرار نمیگیرد.
لذا گر به نظراتی که پیرامونِ مذهب ابن عربی ارائه شده مراجعه کردید و نسبت به دیدگاهی که وی را شیعه میداند قانع شُدید – و یا بر عکس، دیدگاههای دیگر دربارهی سنی بودن و یا ناصبی بودنِ او برای شما قانع کننده بود – در این صورت میتوانید از دیدگاه و نظر خود، تبعیت نمایید. وقتی اطلاعاتی در اختیار دارید که برای شکل گیری چنین دیدگاهی کافی است، در این صورت، میتوانید آن دیدگاه را انتخاب کنید حتی اگر نظرِ تمام فقهاء زمان شما، بر عکسِ دیدگاه شما باشد. این مسائل، جزو موضوعات است و نه احکام شرعی. مگر اینکه حاکم شرع، یک حکم ولایی و یا قضایی صادر کند که حیثیتِ الزامِ قانونی داشته باشد که البته عادتا چنین چیزی در این موارد اتفاق نمیافتد.
_________________________
[1] حب الله, اضاءات فی الفکر و الدین و الاجتماع, بیت 2 سوال 342.
[2] . مبنی بر اینکه انیشتین با ایشان، مکاتباتی داشته است. (مترجم)
[3] ابن ابی الحدید, شرح نهج البلاغة (ابن ابی الحدید), ج 1 ص 3.
[4] . شکر خداوندی را سزاست که شخص مفضول و پایین تر را بر شخص فاضل و برتر مقدم داشت.