حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی
سوال[1]: فرض کنیم نقدِ متنِ حدیث، به کارشناسانِ علوم دینی اختصاص دارد. با احادیثی که محتوایِ آنها، مسائل دینی نیست – به معنی خاصِ آن – چه میکنید؟ مانند احادیثِ طبی و یا احادیثی که از سماء و فلک و … سخن میگویند. در رابطه با این احادیث – بعد از تشخیص و تعیینِ معنیِ لغویِ آنها که اتفاقا معنیِ برخی از آنها، واضح هم هست – چه کسی حق دارد متن آنها را نقد و ارزیابی کند؟ آیا کارشناسان و متخصصین دین این حق را دارند و یا متخصصین در علومِ مربوطه مانند پزشکی و … ؟ آیا اختصاص نقدِ این گونه احادیث به کارشناسان دینی، به معنی دخالتِ آنها در کاری که تخصصش را ندارند نیست؟ در طرف مقابل نیز میتوان پرسید در صورتی که نقدِ این گونه احادیث، مختص به کارشناسانِ علمی باشد آیا چنین حالتی به معنایِ این نیست که علماء علوم طبیعی، میتوانند روایاتی را که با علم جدید در تعارض است کنار گذارند بدون اینکه به علماء دین رجوع کنند؟
جواب: نقدِ متن، فرآیندی دو طرفه است: یکی متنِ خود حدیث است و دیگری مستندِ نقدِ متنیِ آن. وقتی حدیثی را بر قرآن عرضه میکنیم در برابر ما دو چیز قرار دارد: «متن حدیث» و «مستندِ نقد» که همان قرآن کریم است. لذا برای اینکه به نقدِ متنیِ یک حدیث بپردازیم ابتدا باید معنای حدیث و شرایطِ پیرامونیاش و نیز لغات و سیاقهای آن و ارتباطاتی که با دیگر احادیث مشابه دارد را بفهمیم؛ علاوه بر اینها، باید با قرآن کریم نیز آشنایی کامل داشته باشیم تا ببینیم آیا مضمون و محتوایِ قرآن، مغایر و مخالف با معنای ارائه شده توسط این حدیث است یا خیر؟
بر همین اساس میتوان گفت برای نقدِ متنیِ حدیث با کمک آیات قرآن، باید هم به سنت، آشنایی کامل و متخصصانه داشته باشیم و هم متخصص در قرآن بوده و آن را خوب بفهمیم؛ به گونهای که نص سنت و نص قرآن، کاملا برای ما واضح باشد و فهم این دو، نیازمندِ بررسی وسیعِ عناصر و شرائط پیرامونیشان نباشد.
اما وقتی نقدِ متنِ یک حدیث، مبتنی بر حقائق تاریخی باشد در این صورت نیز با دو چیز مواجه هستیم: از یک سو، متن خودِ حدیث در برابر ما قرار دارد و از سوی دیگر با دادههای قطعیِ تاریخی مواجه هستیم. لذا باید به هر دوی اینها توجه کنم. اگر فقط متخصص در حدیث هستم حق ندارم قبل از فهمِ آگاهانه و تفصیلی از تاریخ، به نقدِ متن حدیث بپردازم.
معنای سخنان فوق این است که وقتی به نقدِ متنی احادیث بر مبنایِ دادههای علم جدید میپردازم باید نسبت به دو طرفِ فرآیند نقد آگاه باشم یعنی نسبت به متن حدیث و نیز دادههای علمیِ قطعی. اگر من فقط در حدیث، متخصص باشم ولی نسبت به علوم جدید که ناظر به متن فلان حدیث است آگاه نباشم حق ندارم به فرآیند نقدِ متنیِ آن حدیث ورود کنم؛ بلکه باید به علمِ جدید، رجوعی آگاهانه و عالمانه داشته باشم و پس از آن بین متنِ حدیث و دادههای علمی، مقایسه کنم.
با توجه به مطالب فوق، جواب سوال شما واضح میشود. بدین صورت که نقدِ متنی احادیث، یک فنِّ مختص به عالم دین نیست و حتی میتوان گفت عالم دین حق ندارد قبل از رجوعِ آگاهانه به علم جدید، واردِ فرآیند نقدِ متنِ احادیث بر اساس دادههای علم جدید شود. عالم دین برای چنین نقدی، لازم است نسبت به علم جدید، اطلاع داشته باشد البته اطلاعِ عمیق و آگاهانه؛ نه اطلاعِ بسیط که بر نقل قولها و کلمات شفاهی و مجلاتِ غیر دقیق و غیر مستند – که در موارد مختلف، ادعاهای متفاوتی دربارهی حقائق علمی میکنند – استوار است؛ و این وضعیت، رویهی رایج در جهان عرب نسبت به ادعاهای علمی است.
همچنین، عالِمِ علومِ طبیعی نیز حق ندارد قبل از فهم حدیث و شرائط پیرامونیِ آن و احتمالات لغوی و تفسیری در آن حدیث، به سراغ نقدِ متنی آن حدیث برود. اگر عالمِ علوم طبیعی توانست آگاهیِ دقیق نسبت به دو طرفِ فرآیند نقد متنی حدیث پیدا کند در آن صورت حق دارد وارد این فرآیند گردد. روایت و آیهای هم نازل نشده که بگوید نقدِ متنیِ احادیث، مختص به عالمانِ دینی است؛ اما از نظر منطقی باید گفت همانطور که عالمِ دینی، حق ندارد بدونِ آگاهیِ عالمانه از دادههای علمِ جدید، وارد فرآیند بررسی حدیث بر اساس علم جدید گردد، در طرف مقابل نیز باید گفت عالمِ علوم طبیعی نیز حق ندارد حدیثی را نقد و یا اثبات کند بدونِ اینکه نسبت به خودِ حدیث، آگاهیِ عالمانه داشته باشد.
البته اگر معنای حدیث، واضح و آشکار بود به گونهای که برای فهمِ آن، نیازی به مراجعات و تاملاتِ دقیق نبود در این صورت میتوان به نقدِ متنیِ آن پرداخت. چنین مواردی، ضرورتا از شئون فقهی نیست و لذا تقلید در اینگونه موارد، بی معناست. در نهایت، ما نسبت به فهمِ حدیث و عجله نکردن در موضع گیری در برابر حدیث (آنهم قبل از تلاش کافی جهتِ بررسیِ عناصر و عواملِ صدور آن و شرائطِ متن و نیز احتمالاتِ تفسیریاش) احتیاط و سخت گیری میکنیم.
علاوه بر تمام مطالب فوق، به این نکته اشاره میکنم – که قبلا بارها متذکرِ آن شدهام – که در نقدِ متنِ حدیث بر اساس علم جدید، نباید به این نکته اکتفا کرد که از نظر علمی، مضمونِ فلان حدیث، ثابت نشده است؛ بلکه برای نقد حدیث بر اساس علم جدید، باید ثابت شود که مضمونِ فلان حدیث از نظر علم جدید، به صورت قطعی، باطل است. باید توجه داشت که عدمِ ثبوت، مساوی با ثبوتِ عدم نیست. در بسیاری از موارد شاهد عجله و دستپاچگی در نقد متن حدیث هستیم آنهم با این توجیه که در علم جدید، مضمونِ فلان حدیث، ثابت نشده است و یا اینکه این مضمون، منسجم با مزاج و بینش عالمان علوم جدید نیست. اینگونه مسائل به هیچ عنوان نه حجتِ منطقی است و نه اعتبار شرعی دارد.
گاهی میبینیم – مانند آنچه در کتاب «الحدیث و القرآن» نگاشتهی ابن قرناس آمده – برای نقدِ متنِ حدیث، در برخی موارد، به استعجاب و غریب بودنِ مضمونِ حدیث اکتفا میشود و به صرف اینکه مضمونِ حدیث، سازگار و همسو با مزاج شخصیِ مولف نیست – که این مزاج و شیوهی تفکرش هم محصولِ تربیتِ او در دانشگاه و یا حوزه و یا جوّها و فضاهای دیگر است – آن را کنار میگذارند بدون اینکه از نظر علمی یا منطقی، یک دلیلِ قاطع و یا روشمند ارائه کنند.
[1] . اضاءات فی الفکر و الدین و المجتمع، ج 3 ص 420.