ترجمه: محمّد رضا ملايی
سوال[1]: آیا میتوانیم وحی را نقد کنیم؟
جواب:
امکان نقدِ وحی را از دو زاویه باید مورد بررسی قرار داد:
الف) برخی مواقع، انسان به نقد وحی میپردازد در حالی که قبول ندارد آنچه نقد میکند وحی است. طبیعی است نقد مذکور در این حالت یک مسالهی عادی و قابل انتظار است؛ چنین شخصی، آنچه در مقابلش قرار دارد را وحی نمیداند و نقد میکند؛ لذا از نگاه او، هیچ مشکلی در این نقد وجود ندارد. تنها مشکلی که برای او میتوان برشمرد عدم ایمان به وحی بودنِ چیزی است که نقد میکند آنهم در صورتی که این عدم ایمان، ناشی از عناد و قصور در شناخت حقیقت و … باشد. بر همین اساس:
- اگر کسی به نقدِ یک حدیث از پیامبر بپردازد تا بگوید صدورِ این حدیث از پیامبر را قبول ندارد و یا ادعا کند ساحتِ پیامبر از گفتنِ چنین کلامی، منزّه است
- یا اگر به نقد آیاتی از قرآن بپردازد که ادعا میشود تلاوت آنها منسوخ شده است مانند آیهی رجم و آیهی رضاع که منسوب به عمر بن خطاب و عائشه است
در هر دو صورتِ فوق، چنین نقدهایی هر چند علمی باشند ولی نقد وحی و یا نقد پیامبر صلیاللهعلیهوآله نخواهند بود بلکه تلاشی است برای تشکیک در وحی بودنِ فلان آیه و یا تشکیک در کلامِ نبی بودنِ فلان حدیث.
ب) گاهی شخص قبول دارد آنچه نقد میکند وحی است و از جانب خداوند نازل شده است – به عبارت دیگر به قرآن و اینکه از جانب خداوند است ایمان دارد – در این حالت، باز هم برای این نقد، چند وجه وجود دارد که باید بین آنها تفکیک کرده تا با یکدیگر خلط نشود:
- منظور از نقد وحی، نقدِ خود قرآن یا سنت نیست بلکه نقد یک تفسیر و فهم از آیاتِ قرآن است. در اینجا ما با نقد قرآن مواجه نیستیم بلکه نقد یک فهم و برداشت از مجموعه برداشتهایی است که فلان عالِم، قائل به آن است. چنین نقدهایی در بین علماء و اندیشمندان و متفکرین و مفسرین و فقهاء و محدثین بسیار اتفاق میافتد.
- مقصود از نقدِ وحی، ترجیح یک نظریه بر نظریات دیگر در فهم ساختار و ترکیبِ یک متن دینی (وحی) است. به عنوان مثال با برخی محققین مواجه میشویم که معتقدند قصههای قرآن – و نیز قصههایی که در سنت آمده است – با واقعیت تطابق ندارد و با حقائق تاریخی مخالف است؛ چنین افرادی در واقع به نقد داستانهای قرآنی از جهت تاریخ میپردازد ولی نه به این منظور که بگوید خداوند متعال – العیاذ بالله – جاهل است و یا اینکه وحیانی بودن قرآن را انکار کند. بلکه مقصود آنها از چنین نقدی، این است که بگویند فهم ما از داستانهای قرآنی اشتباه است؛ زیرا داستانهای قرآنی برای خبر دادن از واقعیتهای تاریخی نیست بلکه – مثلا – همه یا غالب آنها و یا حداقل برخی از قسمتهای آنها، داستان هایی تخیلی است؛ البته نه از این جهت که خداوند دروغ میگوید – العیاذ بالله – بلکه از این جهت که داستانهای قرآن برای بیان تاریخ نیست بلکه برای هدایت و تاثیرات تربیتی است. همانطور که راویان و نویسندگان بزرگ در دنیا، داستانهای ادبی شگفت آور را مینویسند و در عین حال، آنها را دروغ گو نمیپنداریم؛ زیرا آنها در صدد خبر دادن از واقعیتها نیستند؛ دقیقا همین وضعیت در رابطه با قرآن نیز قابل تصور است؛ به این معنی که قرآن نیز نمیخواهد از واقعیتهای خارجی خبر دهد؛ بلکه داستانی را برای تاثیر روحی و تربیتی، خلق میکند.
پس نقد تاریخیِ قرآن در اینجا، رد خداوند متعال نیست بلکه برای رفع اتهام دروغ بودن داستانهای قرآنی است. برای همین اگر به آنچه دکتر خلف الله در کتاب «الفَنُّ القصصی فی القرآن الکریم»[2] نگاشته مراجعه کنید متوجه میشوید او نظریهی خود را یک پاسخ قوی به شبهات مستشرقین پیرامون داستانهای قرآنی میداند. ما دربارهی چنین شخصی نمیگویيم قرآن را نقد کرده است بلکه میگوییم بُعد تاریخی قرآن را نقد کرده تا ثابت کند وحی، برای بیان تاریخ نیست و بُعد تاریخی ندارد. لذا مخالفت با نظریهی او، از این جهت نیست که او کلام خداوند را نقد کرده است بلکه از این جهت است که او در تحلیل قالب و ساختار داستانهای قرآنی، موفق نبوده است.
همین وضعیت را میتوان دربارهی کسانی که اعجاز بلاغتی قرآن را نقد میکنند مشاهده کرد؛ یعنی کسانی که میگویند قرآن یک معجزهی بلاغتی نیست. برخی از اینان، ادعای فوق را به منظور نقد قرآن مطرح میکنند و البته اعتقادی هم به وحی بودن قرآن و نزول آن از سوی خداوند ندارد. ولی برخی دیگر از اینان، با طرح این ادعا، نمیخواهند قرآن را نقد کنند بلکه مقصود آنها اثبات این نکته است که اعجاز قرآن، لفظی و لُغَوی نیست بلکه چیز دیگری است و برای اثبات این ادعا، شواهدی اقامه میکنند که اعجاز بلاغتی قرآن را باطل میکند. اگر بخواهیم با چنین اشخاص وارد گفتگو شویم نباید به او بگوییم که شما، خداوند را نقد کردید بلکه به او میگوییم در فهمی که از ساختار اعجازی قرآن دارید به خطا رفته اید.
همچنین کسی که به وحی ایمان دارد و کتاب و سنت را وحی از سوی خداوند متعال میداند ولی ادعای فرازمانی و فرامکانیِ آیاتِ قرآن – برای تمام خلائق تا روز قیامت – را قبول ندارد و معتقد است دلیلی از قرآن و سنت بر چنین ادعایی – جهان شمولی و فرازمانی بودن قرآن – نداریم؛ این شخص نیز خداوند و یا وحی را نقد نمیکند بلکه فقط ادعا میکند «وحی، ادعای ابدی بودن ندارد و لذا در موردِ محدودهی نفوذ و کارآییِ وحی، به همان قدر متیقنِ آن یعنی زمانِ نزول وحی نه عصر حاضر، اخذ میکنیم». اگر بخواهیم با چنین شخصی مناظره کنیم فقط در ادعای ابدی نبودن قرآن وی را نقد خواهیم کرد و آیات و روایاتی را میآوریم که ثابت میکند رسالت قرآن، ابدی است و تمام امتها را تا روز قیامت، مخاطب خویش قرار داده است.
این افراد، در واقع، وحی و یا خداوند را نقد نمیکنند بلکه فهمِ وحی با روشی خاص را نقد میکنند.
اما اینکه حکم فقهی اینان چیست و آیا کافر هستند و یا هنوز مسلمان میباشند؟ بحث دیگری است که برای بررسی آن باید به معیارهایی رجوع کرد که شریعت اسلام برای کفر و اسلام بیان نموده است. ممکن است حکم به کافر بودن چنین اشخاصی شود و ممکن است حکم به مسلمان بودن آنها شود. این، بستگی دارد به نظریات فقهی مختلف در این موضوع.
- گاهی شخص ایمان دارد که قرآن، وحی الهی است و توسط خداوند متعال نازل شده است ولی در عین حال، آن را خطا میداند. در این حالت یا خطا را به خداوند نسبت میدهد و یا به پیام آور یعنی رسول الله یا جبرئیل؛ در فرض دوم، که خطا را به پیام آور نسبت میدهد در واقع با نظریهی عصمت در تبلیغ – و لو به صورت جزیی – مخالف است و بنا بر فرض اول، در واقع، جهل یا خطا را به خداوند متعال نسبت میدهد که باطل است. اگر چنین شخصی به کمال مطلق خداوند متعال اعتقاد دارد (به این معنی که هیچ خطایی در ساحت قدس او راه ندارد) در این صورت، نقدِ او نسبت به وحی، تناقض در ساختار فکری او خواهد بود. همچنین اگر اعتقاد به عصمتِ پیامبر در تبلیغ داشته باشد باز هم میتوان گفت ساختارِ فکریاش، متناقض است. اما حکم فقهی چنین شخصی چیست؟ آیا کافر است یا مسلمان؟ مسالهی دیگری است که همچون قبل باید در موضع مناسبش مورد بررسی قرار گیرد.
بنابراین، مورد سوال شما، چند وجه و چند شکل میتواند داشته باشد. آنچه گفته شد برخی از وجوه مساله بود که برای تفکیک و عدم اشتباهِ امور، ارائه کردم. نباید این وجوه را با یکدیگر مخلوط کنیم و گمان کنیم هر کسی که در آیه یا روایتی، مناقشه میکند در واقع، خداوند و یا رسولش را تخطئه مینماید و یا به آنها بی ادبی میکند. لذا لازم است در کلام مردم دقت کنیم تا ببینیم نقد آنها بر چیست و چه نتیجهای در پی دارد. آیا نقد آنها منجر به تناقض در نظام فکری آنها میشود به این صورت که از یک سو خداوند را عالِمِ مطلق میدانند که خطا نمیکند و از سوی دیگر قرآن را نقد میکند و به خداوند نسبت خطا میدهد؟
حال ممکن کسی به نقد قرآن و سنت بپردازد و مقصود وی از این نقد، مطمئن شدن نسبت به حقانیت این دو باشد و اینکه به پاسخِ این سوال برسد که آیا قرآن و سنت، از جانب خداوند است یا خیر؟ دربارهی چنین شخصی، از نظر روشی نمیتوان ایرادی گرفت البته در صورتی که شرائط علمی و حرفهای و اخلاقی را در این بررسی و نقد رعایت کند. در این صورت، این شخص، در حال تحقیق از حقیقت و واقعیت دین است. اما فقه اسلامی – که مبتنی بر ایمان به وحیانی بودن قرآن است – هر چند سوالهای این شخص دربارهی ابعاد مختلف قرآن و یا بحث و کشمکش علمی که در درون وی وجود دارد را حرام نمیداند ولی در ابراز و آشکار کردن این سوالها به صورت نقد و یا پذیرش آنها یا گمراه کردن دیگران، سختگیری میکند؛ و این، مسالهای است که از یک سو، مربوط به گمراه کردن دیگران است و از سوی دیگر مربوط به مسالهی کتب ضلال؛ همچنین از بُعدِ دیگری هم مربوط میشود به مسالهی ارتداد که میتوان در کتب فقهی، این ابعاد را جستجو و مشاهده کرد.
امیدوارم در تبیین برخی از صورتهای مساله، موفق بوده باشم و نیز مراد شما در سوال را به خوبی فهمیده باشم.
[1] حب الله, اضاءات فی الفکر و الدین و الاجتماع, ج 4 سوال 526 با تصرف در عنوان سوال.
[2] رک: خلف الله, الفن القصصی فی القرآن الکریم این نسخه از کتاب توسط خلیل عبدالکریم، شرح داده و مورد ارزیابی قرار گرفته است.