تالیف: حیدر حب الله
ترجمه: مجمع علمی طور سینا
پرسش[1]: وقتی میدانیم حواسمان مصون از اشتباه نیستند، چطور میتوانیم در اثبات وجود خداوند به آنها اعتماد کنیم؟ وقتی قاشقی را درون یک لیوان آب قرار میدهیم چیزی را میبینیم که واقعیت ندارد[2]و در این صورت دیگر نمیتوانیم به هیچ وجه به حواسمان اعتماد کنیم؛ زیرا کاملا محتمل است آن تصویری که در ذهن ما نقش بسته حقیقت نداشته باشد، حال چگونه با این مشکل کنار بیاییم؟
پاسخ: احتمالا اشباهی جزئی، ذهن ما را به سمت این پرسش کشانده است و آن هم اینکه:
نخست: ما مسلمان باور داریم که نمیتوانیم – حداقل در دنیا- خداوند را به واسطه حواسمان درک کنیم و بنابراین دنبال آن نیستیم که وجود خداوند را با این حواس اثبات کنیم. اثبات کردن چیزی از طریق حواس به این معنی است که ما آن چیز را یا میبینیم یا میشنویم یا لمس میکنیم یا… در حالی که مسلمانان معتقد نیستند که بتوان خداوند را اینگونه مشاهده و در نتیجه اثبات کرد. حتی اگر به کتب فلسفی و کلامی مسلمانان مراجعه کنید هیچ دلیلی نمییابید که برای اثبات خداوند به حواس انسانی -به معنای دقیق کلمه- تکیه کرده باشند. برهانها و ادله ی این فیلسوفان و متکلمان، مبتنی بر عقل، وجدان و روح است. برهان امکان و وجوب، برهانِ صدیقین صدرایی، برهان حدوث، برهان حرکت ارسطویی، برهانِ توجیه و طلب هدایت و … از جمله برهانهایی هستند که اندیشمندان برای اثبات وجود خداوند، آنها را به کار گرفتهاند. حتی برخی از پژوهشگران مدعی هستند که در این زمینه بیست برهان را در آثار مسلمانان یافتهاند. به هر حال کبرای قیاس منطقی در هیچ یک از این برهانها حسی نیست، بلکه کلی است و کلی اساسا محسوس نیست، چرا که طبق دیدگاه آنان، حواس ما فقط جزئیات را درک میکند.
دوم: با توجه به نکته پیشین شاید منظور شما برهانهایی باشند که مانند برهان نظم برخی از مقدمات آنها حسی است. با این توضیح که از طریق حواسمان به توازن و نظم موجود در عالم پیمیبریم و به مقدمهای منطقی دست مییابیم که در کنار مقدمات غیر حسی دیگر بتواند برهانی فلسفی یا کلامی را برای اثبات خدا صورتبندی کند.
با توجه به این مطلب، میتوان از ارزش مقدمهای که از عملکرد حواسمان به دست آوردهایم سوال کرد. و این یعنی فیلسوف الهی پیش از اینکه چنین مقدمهای را به ما ارائه دهد بایستی ارزش شناخت حسی را برای ما اثبات کند، و به نظر میرسد که چنین پرسشی کاملا بجا و منطقی است، به همین دلیل در بحث شناختِ ( معرفتشناسی) مطالعات فلسفی، ارزش شناخت عقلی و حسی را مورد بررسی قرار میدهند و البته اکثریت به این نتیجه رسیدهاند که میتوانیم بر شناخت حاصل از فرایندهای حسی، اعتماد کنیم.
ولی طبق دیدگاه غالب فیلسوفان مسلمان اگر قرار است نتیجه ادراکات حسی به قضیهای کلی و عام، تبدیل شود – که علوم طبیعی همین فرایند را طی میکنند – بایستی دست یاری به سمت عقل دراز کنیم تا با فراهمآوری مجموعهای از قواعدی که در کنار گزارههای حسی قرار میگیرند، بتوانیم به نتایجی برسیم که هم علمی باشند و هم کلی. یکی از قواعد عقلیای که فیلسوفان مسلمان به ما یادآوری میکنند قاعده علیت یا سببیت است. طبق دیدگاه آنان با توجه به اینکه ابزار ما برای شناخت طبیعت، تجربه یا مشاهده است، امکان ندارد که بدون پذیرش این قاعده به قوانین کلی علمی دستیابیم. بنابراین هر فیلسوفی که نتایج به دستآمده از حس را ارزشمند نداند، نمیتواند با برهانهای مبتنی بر آنها، وجود خداوند را اثبات کند.
ولی در اینجا لازم است به نکتهای توجه کنیم و آن هم اینکه برهانهای اثبات خداوند را میتوانیم به دو دسته تقسیم کنیم:
الف) برهانهایی که برخی از مقدمات آنها متکی بر دادههای حسی است مانند برهان نظم، برهان توجیه و استهدا یا برهان حرکت ارسطویی.
ب) برهانهایی که در آنها از دادههای حسی خبری نیست، مانند أشکال پنجگانه برهان صدیقین از زمان فارابی و ابن سینا تا ملاصدرا و سپس علامه طباطبایی. حتی برخی از صورتهای برهان آنسلم که بسیاری از فیلسوفان غربی مانند دکارت به آن اعتماد کردهاند، هم در همین دسته میگنجد. هیچ یک از مقدمات این برهانها حسی نیستند و مقدمات آنها، عقلانی است به گونه ای که فیلسوف حتی اگر یکبار هم از منزلش خارج نشود و نظم موجود در عالم را نبیند و علوم طبیعی با تمام نتایج عجیبی که پیرامون جهان، فضا، آفرینش و طبیعت داشته یاریگر او نباشد، باز هم میتواند وجود خداوند را اثبات کند.
پس اگر فیلسوفی اعتبار شناخت حسی را نپذیرد به این معنی نیست که دیگر دستش از هر دلیلی برای اثبات وجود خداوند کوتاه است. چرا که برخی از ادله اثبات خداوند به هیچ وجه نه از حواس کمک میگیرند و نه از علوم طبیعی.
البته متوجه این نکته هستیم که در تقدم و تاخر برهانهای اثبات خداوند و اینکه کدام یک از آنها بهتر است اختلاف نظر وجود دارد. از یک سو غالب فیلسوفان اعتقاد دارند برهانهای عقلی محض از نظر منطقی، برتر و قویتر هستند و به همین دلیل بسیاری از آنها افتخار میکنند که برای اثبات وجود خداوند برهانی که مبتنی بر مقدمات حسی باشد ارائه ندادهاند. همین نکته باعث شده که از نظر برخی، برهان نظم تنها برای رسیدن به اطمینان، کارایی داشته باشد نه یقین برهانی فلسفی؛ و به همین دلیل، آن را بیشتر به عنوان برهانی کلامی، دسته بندی می کنند نه یک برهان فلسفی. ولی از سویی دیگر، برخی همچون محمد اقبال لاهوری معتقدند برهانهایی که از مقدمات حسی اولیه جوشیدهاند برتر و به نظام فکری انسان نزدیکتر هستند. به نظر میرسد که شهید سید محمدباقر صدر هم به این نظر بیشتر تمایل دارد چرا که در آثار فلسفی و کلامیاش بیشتر بر چنین برهانهایی اعتماد کرده است.
پس کسانی که برهانهای مبتنی بر مقدمات حسی را برتر و بهتر میدانند بایستی بیشتر به دنبال اثبات ارزش شناخت حسی باشند تا آنهایی که برهانهای عقلی محض را ترجیح می دهند.
[1] . اضاءات فی الفکر و الدین و الاجتماع، ج 3 ص 67
[2] شکسته یا کج بودن قاشق (مترجم)