• الرئيسية
  • السيرة الذاتية
  • الكتب والمؤلفات
  • المحاضرات والدروس
  • المقالات
  • الحوارات واللقاءات
  • المرئيات
  • الأسئلة والأجوبة
  • لغات اُخرى
  • تطبيق مؤلفات حب الله
  • آراء
الموقع الرسمي لحيدر حب الله
# العنوان تاريخ الإعداد تاريخ النشر التعليقات الزائرين التحميل
آیا ماجرای علم غیب حضرت خضر و تشریع احکام توسط او، چنین مقاماتی را بر اساس اولویت برای اهل بیت علیهم السلام ثابت نمی کند؟ 2022-04-22 2022-04-22 0 675

آیا ماجرای علم غیب حضرت خضر و تشریع احکام توسط او، چنین مقاماتی را بر اساس اولویت برای اهل بیت علیهم السلام ثابت نمی کند؟

پرسش[1]: در ماجرای حضرت موسی و عبد صالح می­بینیم که آن عابد در رتبه­ ای پایین تر از انبیاء و رسولان قرار گرفته است و شاید نهایتا بتوانیم او را هم ­رتبه ­ی آنان بدانیم و در اینصورت بدون شک جایگاه بالاتری از امامان معصوم نداشته است. با این وجود از آیات قرآنی برمی ­آید که وی دارای چنین ویژگی­ هایی است:

  • احکام دینی را تشریع می کند آن هم احکامی واقعی که از اهمیت فوق ­العاده­ای برخوردار بودند، مانند حکم به کشتن آن نوجوان به این دلیل که در آینده به جرگه ­ی کفار می­پیوندد. و شاید اگر پدر مؤمن آن نوجوان، خضر را درحالتی دیده بود که به کشتن فرزندش مبادرت می­کرد، به هیچ وجه به خضر رحم نمی­کرد و او را با نهایت قساوت به قتل می­رساند بدون اینکه به خاطر این کار، مجازات شود؛ زیرا وی، ولیّ دم است. همچنین این تشریع حضرت خضر مخالف احکامی بود که پیش از آن حضرت ابراهیم و حضرت موسی – علیهما السلام- از طریق وحی به آن دست یافته بودند و با توجه به همین تعارض، حضرت موسی صریحا به این رفتار حضرت خضر اعتراض کرد.
  • حضرت خضر در توجیه کار خود به حضرت موسی گفت اگر این نوجوان به زندگی­اش ادامه می­داد در مسیر حیاتش علاوه بر اینکه ایمانش را کنار می­گذاشت، ممکن بود پدر و مادر خود را هم به سوی عصیان­گری و کفر بکشاند. این توضیح نشان می­دهد که او عالم به گذشته و حال و آینده است.
  • او دارای شخصیتی الهی است و اگر چنین نباشد چگونه این علم لدنّی را دارد در حالی که نه نبی بود و نه رسول؟

اما سؤال اساسی این است که اگر آن عبد صالح، شخصیتی داشت که تمامی این ویژگی­ها و ابعاد را در خود گنجانده بود، آیا به طریق اولی امام علی –علیه السلام- از چنین شخصیت جامعی برخوردار نبود؟ علی بن ابی طالب علیه السلام طبق تصریح خود قرآن کریم، نفس پیامبری است که نسبت به پرودگار، در درجه ­ای بالاتر و والاتری از سایر انبیا قرار گرفته است و این نص قرآنی اینگونه برتری علی بن ابی­طالب را نسبت به خضر بیان می­کند. در این صورت تمامی این ویژگی­ها در شخصیت علی بن ابی طالب هم وجود دارد. در نتیجه او استحقاق بیشتری برای وضع و تشریع احکام الهی دارد حتی در این نوع از تشریعِ حضرت خضر که از تشریع احکام ظاهری بسیار با اهمیت­تر است؛ زیرا مُشَرّع و واضعِ چنین احکامی، به علت های واقعی می­نگرد و هر آن کس که از این علتها مطلع باشد[2] به طریق اولی چنین امکانی را دارد که بتواند احکام ظاهری را وضع کند چون چنین شخصی، مسلط بر منظومه علتهای واقعی و ظاهری است که مبنای احکام خداوند، همین علتهاست. همچنین بدون تردید علی بن ابی طالب دارای شخصیتی الهی است و در این صورت علم به گذشته، حال و آینده هم در اختیار او قرار گرفته است. نظر شما در مورد این مقایسه چیست؟

پاسخ: نخست: به چه دلیلی عبد صالح (حضرت خضر) را واضع قوانین الهی می­دانید؟ این مطلب صرفا ادعایی­ بی­پایه و اساس است. شاید همانطور که خداوند احکام خود را به واسطه ­ی وحی به پیامبرانش می­رساند این حکم هم در گذشته به همراه آموزه ­هایی دیگر به قلب او نازل شده باشد. آیا امکان ندارد که حضرت خضر به مقامی دست یافته باشد که خداوند از این طریق، احکام خود را به او بیاموزد، تا موسی نیز به واسطه ­ی او از این حکم با خبر شود؟ آیا شواهدی علیه این احتمال وجود دارد؟ به نظر می­رسد نه تنها شواهدی در مقابل این احتمال نمی­توان یافت، بلکه دلیلی وجود دارد که همین احتمال را تقویت می­کند: حضرت خضر در گفتگویی با موسی می­گوید: «وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْري»[3] (کهف: 82) و منظور او این است کشتن آن جوان خودسرانه نبود، و من صرفا حکمی الهی را اجرا کردم. این توضیح او نشان می­دهد که او از جانب پروردگار وظایفی را به دوش می­کشد و این امور مطابق شریعتی است که پیش از این به او الهام شده، نه اینکه خداوند وضع قوانین را به عهده ­ی خود او گذاشته باشد.

دوم: این نتیجه چگونه به دست آمد که احکام اجرا شده توسط حضرت خضر، متعارض با شریعت موسی و آیات تورات بوده­اند؟ از کجا فهمیدید که در آن هنگام، تورات بر موسی علیه السلام نازل شده بود؟ ادعاهایی که مطرح کردید فقط فرضیه هستند و دلیلی بر اثبات آنها وجود ندارد. حتی می توان گفت عکس العمل حضرت موسی در مقابل کاری که حضرت خضر انجام داد عکس العمل طبیعی هر انسان است؛ زیرا هر کسی، قتل دیگری را قبیح می شمارد و حرمت قتلِ انسان بدون دلیلِ موجّه – همانطور که فقهاء می گویند – یک حکم عقلی است. لذا حضرت موسی متوجه دلیلِ کار حضرت خضر نبوده و از این جهت، وی را سرزنش کرد. شاید هم در آن هنگام، حضرت موسی برای رهبری و دعوت مردم به سوی خداوند، به نبوت مبعوث نشده بود؛ بلکه فقط به وی وحی می شد (همانطور که به حضرت مریم وحی شد در حالی که او به عنوان پیامبر و دعوت­کننده برگزیده نشده بود) و پس از طی این مراحل، خداوند موسی را به پیامبری برگزید و به سوی بنی‌اسرائیل مبعوث شد. آیا دلیلی قرآنی می­توان یافت که در تضاد با این احتمالات باشد؟ این در حالی است که شما با استناد به آیات قرآنی به دنبال اثبات بُعد الهی و علم غیب حضرت خضر بودید و در این صورت باید تمام چیزهایی را که می‌گویید با آیات قرآن به اثبات برسانید تا بتوانید ادعا کنید آنچه می گویید برآمده از آیات قرآن است.

سوم: شما معتقدید علم حضرت خضر به آینده­ آن نوجوان، از نوع علم غیب است در حالی که در خود قرآن چنین مطلبی وجود ندارد، بلکه آیات الهی صرفا پرده از نگرانی و ترس حضرت خضر برمی­دارند. او نگران است که یا به دلیل ظلم آن نوجوان، پدر و مادر او عصیان­گر و کافر شوند و یا به دلیل علاقه ­ای که به فرزندشان دارند به کفرِ او متمایل گردند. این دو احتمال در تفسیر آیه وجود دارد. آن نگرانی و ترس، ضرورتا به معنای عالم بودن نیست. رفتار آن نوجوان نشان می­داد که نشانه های انحراف در وی وجود دارد؛ لذا حضرت خضر ترسید که انحراف آن نوجوان، باعث گمراهی پدر و مادرش شود و یا اینکه به والدینش ظلم کند. به همین دلیل خواست که از پدر و مادر آن نوجوان، در برابر کفر و طغیان فرزند، محافظت کند و همین نگرانی، مجوز این شد که آن نوجوان را به قتل برساند. در آیه هیچ اشاره­ای به این مطلب وجود ندارد که او از رخداد­های آینده مطلع بوده است.

شاید بپرسید حضرت خضر چگونه به خود اجازه داده که نه از روی علم بلکه صرفا به خاطر نگرانی، جان کسی را بگیرد؟

در پاسخ می­توان گفت اگر در شریعتی که از جانب پروردگار بر حضرت خضر نازل شده قتل این نوجوان چه در حالت علم و چه در حالت نگرانی، جایز بود، باز هم این سؤال به قوت خود باقی می­ماند که چگونه قتل این نوجوان جایز است آنهم به این دلیل که در آینده به پدر و مادر خود ضرری می‌رساند؟ به بیان دیگر، آن جوان به دلیل جرمی که هنوز مرتکب آن نشده به قتل رسید؛ و این یعنی سوال فوق در هر صورت قابل طرح است: هم در فرضی که حضرت خضر آن نوجوان را به خاطر نگرانی از آینده به قتل می رساند و هم در فرضی که حضرت خضر، علم به آینده این نوجوان دارد. وقتی این احتمال وجود دارد که در شریعت حضرت خضر، کشتنِ آن نوجوان به خاطر علم به آینده‌ی تباه وی و علم به اینکه بعدا به والدینش ضرری می‌رساند جایز است می توان ادعا کرد که در شریعت ایشان، قتل آن نوجوان به خاطر احتمالِ این آینده تباه – البته احتمالی با درجه بالا که موجب نگرانی شود – نیز جایز خواهد بود. چه چیزی مانع این احتمال است؟

چهارم: فرض کنیم پذیرفتیم که حضرت خضر از آیند­ه­ ی آن جوان مطلع بوده است، نتیجه ­ی این مطلب آن نیست که علم غیب او بی­نهایت است و هر چیزی را دربر می­گیرد، بلکه صرفا نشان می­دهد او نسبت به بعضی از چیزها مطلع بوده است؛ مانند خبر داشتن از ضمایر افراد و آینده­ ی آن­ها. البته این آیه تا این حد هم دلالتی ندارد، بلکه به احتمال زیاد تنها بر این مطلب دلالت دارد که از آینده­ و ضمیر اشخاصی مطلع است که با او ملاقات کرده باشند. اما آیا ممکن است بگوییم که این آیه می­خواهد بگوید او از تمامی عوالم با خبر بوده و نسبت به موجودات دیگر ولایت تکوینی داشته است؟ چنین برداشتی از آیات مورد نظر، همچون پریدن از یک مطلب جزئی به یک معنای کلی و یا از یک محدوده کوچک به محدوده ای وسیع است که نیازمند دلیل می باشد. هیچ بحثی در این نیست که به طور کلی انبیاء و اهل بیت (و حتی برخی از اولیاء) دارای علم غیب بوده­اند؛ موضوع مورد نزاع این است: آیا اصل این است که آن­ها همه ­چیز را می­دانند به جز مواردی که با دلیل و مدرک، استثناء شده و یا این اصل بر این است که آنها چیزی را نمی دانند به جز مواردی که دلیل و مدرک، علم غیبِ ایشان به آن موارد را ثابت می‌کند؟ این مساله، چه ارتباطی دارد به قصه حضرت خضر؟ حتی اگر بخواهیم از این آیه هم استفاده کنیم، نهایت چیزی را که ثابت می­کند این است که امام علی –علیه السلام- از ضمیر و آینده­ی کسی که با او ملاقات می­کند با خبر است؛ ولی بایستی توجه داشت که از حیث گستره، این مقدار از علم غیب با علم غیب مطلقی که علمای کلام از آن بحث می­کنند قابل مقایسه نیست!

پنجم: منظور از بُعد الهیِ شخصیت حضرت خضر چیست که از وجود این بُعد با توجه به پیامبر نبودنِ ایشان سخن می گویید؟ اگر منظور این است که او با خداوند تبارک و تعالی ارتباط داشته است تا آنجا که الهاماتی را از جانب پرودگار دریافت کرده یا حتی به او وحی شده است، مانند همان اتفاقاتی که برای حضرت مریم افتاده، در این صورت اگر بر وجودِ چنین چیزی دلیل داریم دیگر قابل بحث و مناقشه نیست! حتی می­توانیم برای اثبات این مطلب، مستقیما سراغ ماجرای حضرت مریم برویم و یا به داستان مادر حضرت موسی مراجعه کنیم. اما اگر منظور از «بُعد الهی»، داشتنِ علم غیب به معنای وسیعش و ولایت تکوینی و تشریعی و واسطه در فیض بودن است چگونه می توان چنین مقاماتی را با داستان حضرت خضر، ثابت کرد؟ پرسشی اینجا مطرح است و آن هم اینکه آیا اساسا کسی هست که بُعدِ الهی انبیا و ائمه علیهم السلام را نفی کرده باشد؟ کسی که عصمت ایشان را پذیرفته، در واقع قبول کرده که اشخاصی غیر عادی هستند؛ چگونه ممکن است شخصی معصوم از گناه باشد (و یا حتی بپذیریم که فلان شخص در طول زندگی‌اش فقط یک یا دو مرتبه مرتکب گناه می شود) و در عین حال او را همچون یک انسان عادی تلقی کنیم؟ آیا ممکن است خداوند در تکوین چنین شخصی، عنایت ویژه ای نداشته باشد؟ آیا ممکن است چنین مرتبه و مقامی، تصادفی باشد؟ با این وصف، واقعا چه کسی بُعد الهیِ شخصیت انبیاء و ائمه علیهم السلام را می تواند انکار کند؟ بله، اگر ما گستره ­ی الهی بودن شخصیت را امتداد دهیم، و آن را به نهایی ترین درجات ممکن برسانیم در این صورت کسانی هستند که وجود این ویژگی­ها در این محدوده وسیع را انکار می کنند. اما کسی که اصلِ الهی بودن شخصیت ایشان را انکار کند وجود ندارد. به همین دلیل باید در توضیح شخصیت الهی، دقت لازم را داشته باشیم.

ششم: در این پرسش چنین فرض شده که اگر هر شخصی، هر گونه فضیلت و ویژگی متکاملی داشته باشد، قطعا حضرت علی علیه السلام هم بایستی از آن بهره­ مند باشد. چنین فرضی را نمی­توان با این درجه از قطعیت و بداهت پذیرفت. نخست به این دلیل که «برتری اهل بیت نسبت به انبیاء» مسئله­ ای نیست که حتی علمای شیعه بر آن اتفاق نظر داشته باشند. برای مثال شیخ مفید (413 هـ) این اختلاف نظر را اینگونه مطرح می­کند:« گروهی از طرفداران امامت، برتری اهل بیت نسب به تمام پیامبران به استثنای پیامبر اسلام را یقینی می­دانند، عده­ای دیگر ائمه را صرفا برتر از پیامبرانی می­دانند که اولو ­العزم نیستند، و دسته­ ی سوم هیچ یک از این دو نظر را نپذیرفته اند و قاطعانه بیان می­کنند که تمامی انبیاء برتر از اهل بیت علیهم السلام هستند. در این مسئله علاوه بر اینکه عقل به تنهایی نمی­تواند داوری کند، نسبت به هیچ کدام از این آراء و انظار، اجماع و اتفاقی وجود ندارد. البته روایاتی از پیامبر اسلام درباره امیرالمومنین و اهل‌بیت علیهم‌السلام به ما رسیده است و نیز روایاتی از خود اهل بیت علیهم السلام در دست داریم و آیاتی از قرآن کریم هم وجود دارند که به نظر می­رسد شواهدی برای تقویت نظر اول باشند، و من هم به همین نظر میل بیشتری دارم. از جهل و گمراهی به خداوند متعال پناه می­برم»[4] حتی از جمله­ی « من هم به همین نظر میل بیشتری دارم» چنین برداشت می­شود که در این مسئله حتی خود شیخ مفید هم به یقین نرسیده و در نتیجه برای او این مسئله کاملا روشن نشده است.

قطع نظر از مطالب فوق، باید توجه کرد که برتری اهل بیت نسبت به پیامبران به این معنی نیست که هر مقامی که برای انبیاء ثابت شود باید از آنِ امامان هم باشد؛ بلکه نهایتا تفضیل و برتری را می توان اینگونه تفسیر کرد که اهل بیت علیهم السلام نزد خداوند از منزلت بیشتری برخوردارند و در عین حال برخی از امور به آن­ها واگذار نشده چون ضرورتی نداشت. دقیقا مانند این گفته­ ی عارفان که دیدن فرشتگان و عالم مثال نه تنها برای عارف ارزشی ندارد بلکه این دیدن ها موانعی هستند که نمی­گذارند اموری مهم­تر و برتر برای او آشکار شود. برای دریافت بهتر این مطلب می­توانیم ماجرای حضرت سلیمان را دوباره مطالعه کنیم. او از خداوند متعال خواسته بود که حکومتی را در اختیار داشته باشد که هیچ کس پس از او به این جایگاه نرسد، و خداوند درخواستش را می­پذیرد و معنای این پذیرش- به حسب سیاق آیات – این است که پس از او هیچ کس چنین حکومتی را نخواهد داشت. از این گذشته اگر قرار بود این برتری به آن­جا بینجامد که هر آنچه که به پیامبران گذشته بخشیده شده، به اهل بیت پیامبر هم داده شود، خداوند بایستی آن­ها را به عنوان پیامبر مبعوث می­کرد، چرا که به هر حال منصب پیامبری هم یکی از خصوصیات پیامبران سابق است اما به ائمه علیهم السلام اعطا نشده است. پس معنای برتری ایشان نسبت به انبیاء این است که آن­ها نزد خداوند درجه­ ی بالاتری دارند و نسبت به دیگران، به حضرت حق نزدیک­تر هستند، روحشان زلالتر و ضمیرشان پاک­تر است و به آن­ها مأموریت عظیم ­تری واگذار شده است و آن مأموریت چیزی نیست مگر وصایت آخرین پیامبر صلی الله علیه و آله. پس نتیجه­ی این برتری این نیست که هرآنچه نزد سایر پیامبران بود – مانند تمام اموال و ثروت حضرت سلیمان- بایستی در اختیار علی -علیه السلام- هم باشد و اگر اینگونه نبود بایستی نتیجه بگیریم که سلیمان از حضرت امیرالمومنین علیه‌السلام برتر است!

بله، ممکن است بگوییم که اگر آن­ها می­خواستند، تمام آن اموال و دارایی­ها را داشتند ولی آن­ها چنین خواسته­ای نداشتند. با وجود این چه آسیبی به شخصیت علی – علیه السلام- می­رسد اگر تعمیر خرابی ماشین­ها را نداند؟ یا چه ضرری دارد که فقیر بوده و حکومتی نداشته باشد که بر جن و انس فرمانروایی کند؟ آیا این چنین چیزی در جایگاه او نزد خداوند تأثیر می­گذارد؟ شاید به همین دلیل است که او این­گونه امور را از خداوند نخواسته و اصلا برای ایشان مهم نبوده است و البته اگر از خداوند می­خواست این امور برایش فراهم می­شد.

علاوه بر این باید توجه داشت که ویژگی­ها و فرصت­هایی که برای معصومین فراهم شده لزما ناشی از هویت و شخصیت آنان نیست؛ بلکه بعضی از آن­ها ناشی از شرایطی است که باعث شده یکی از ایشان، غنی باشد و دیگری، عالِم به اندرون انسان ها باشد و یا معصوم دیگر، نیرومند و شجاع باشد و یا زعیم و رهبرِ قوم خود باشد. اگر هم این ویژگی ها برعکس بود باز هم موجب این نمی شد که آن اولویت از بین برود.

البته اگر نص معتبری وجود داشت که بر علم بی­انتهای ایشان دلالت می­کرد، چاره­ای جز پذیرش آن نداشتیم، اما خود قرآن تصریح می­کند که علم غیب پیامبران نامتناهی و بی­کران نبوده است و آن­ها صرفا به بخشی از عالم غیب احاطه داشتند. همین دلالت مبهم قرآنی هم باعث می­شود برای اینکه بفهمیم آن­ها دقیقا از چه چیزی آگاه بوده اند دنبال شواهد و دلایل دیگری باشیم. بایستی توجه کنیم، برای اینکه بگوییم علم آن­ها نسبت به حقایق عالم، بی­کران بوده است باید دلیلی وجود داشته باشد تا بتواند این مدلولِ قرآنی را نیز متناسب با خود تفسیر کند.

[1] حب الله، حیدر؛ اضاءات فی الفکر و الدین و الاجتماع؛ ج 1 ص 35

[2] دانشیان علم اصول، چنین عللی را ، ملاک حکم واقعی می­نامند.

[3] «و من اين را از پيش خود انجام ندادم»

[4] محمد بن محمد مفید, اوائل المقالات (قم: المؤتمر العالمي لألفية الشيخ المفيد, بدون تاریخ), 70.

حیدر حب الله

ترجمه: مجمع علمی طور سینا

comments are closed

جديد الأسئلة والأجوبة
  • تأليف الكتب وإلقاء المحاضرات بين الكمّ والنوعيّة والجودة
  • مع حوادث قتل المحارم اليوم كيف نفسّر النصوص المفتخرة بقتل المسلمين الأوائل لأقربائهم؟!
  • استفهامات في مسألة عدم كون تقليد الأعلم مسألة تقليديّة
  • كيف يمكن أداء المتابعة في الصلوات الجهرية حفاظاً على حرمة الجماعات؟
  • هل يمكن للفتاة العقد على خطيبها دون إذن أهلها خوفاً من الحرام؟
  • كيف يتعامل من ينكر حجيّة الظنّ في الدين مع ظهورات الكتاب والسنّة؟!
  • هل دعاء رفع المصاحف على الرؤوس في ليلة القدر صحيحٌ وثابت أو لا؟
الأرشيف
أرسل السؤال
الاشتراك في الموقع

كافة الحقوق محفوظة لصاحب الموقع ولا يجوز الاستفادة من المحتويات إلا مع ذكر المصدر
جميع عدد الزيارات : 36836359       عدد زيارات اليوم : 16649