تالیف: حیدر حب الله
ترجمه: مجمع علمی طور سینا
پرسش[1]: به عنوان مثال اگر به جسم انسان نگاه کنیم، میبینیم مجموعهای از اعضا آن را ساختهاند، اعضا از مجموعهای از بافتها، بافتها از سلولها، و سلولها از مجموعه ذراتی که با نظمی خاص با هم تعامل دارند، مانند کربن، هیدروژن و … ایجاد شدهاند. علم جدید با ابزارهای خود چیز دیگری غیر از اینها نیافته است. پس اگر فرض کنیم که علم جدید روزی عملا بتواند به ذراتی چون کربن و هیدروژن و … مسلط شود و به گونهای فیزیکی بتواند نظم خاصی را میان آنان استوار سازد (مانند نظمی ذرات اجسام موجودات زنده) و اینگونه بتواند سلولهایی را تولید کند و سپس با سلولها بتواند بافتهایی را ایجاد کند و همینگونه پیش برود در این صورت آیا میتواند موجود زندهای بیافریند؟ منظورم این است که آیا عقلا این امر ممکن است؟ البته معلوم است که در تمام اینها، چیزی از عدم به عرصه وجود نمی آید بلکه ایجاد تغییراتی در موادی است که در دست داریم. و آیا اساسا پاسخ به این پرسش از حیث فلسفی ممکن است یا برای پاسخ به این سوال، باید منتظر تجربه عملی باشیم تا پاسخ خود را بدهد؟
پاسخ: در این فضایی که شما مطرح کردید، هر چیزی ممکن است! ولی فهم این مساله طبق اصول فلسفی، به گونه ای است که در ادامه ذکر می کنم. البته با توجه به اینکه فیلسوفان پیرامون حقیقت روح، اختلاف نظر دارند جوابهایی که می دهند نیز متفاوت خواهد بود:
نخست) اگر بخواهیم روح را از منظر افلاطونی نظاره کنیم – که قرنهای زیادی حتی بر اندیشه اسلامی و نیز دکارتی مسلط بود – نتیجه ای که می گیریم سلبی خواهد بود. در این دیدگاه، همواره انسان در قالب دوگانه روح-ماده مشاهده میشود که اتحادشان یا از طریق اتحاد ماده و صورت است و یا آنطور که دکارت میاندیشید ارادهای برتر، این همراهی و هماهنگی را صورت بخشیده است. در این دیدگاه یا روح کاملا از بدن جدا است یا هنگام کمالیافتگی بدن و آمادگیِ آن، خلق شده است و سپس به درون آن راه یافته یا به تعبیر ابن سینا در قصیده عینیه مشهورش، از محلی بالاتر به سوی این بدن هبوط میکند.
در این صورت اگر هزار جسد از اجساد و موجودات زنده را هم بیافرینیم، به صرف اینکه طبق توضیح شما در تشکیل فیزیکی آن اجساد، قدم به قدم و جزء به جزء پیش برویم نمیتوانیم فرض کنیم که روحها یا نفسهایی هم در ارتباط با این اجساد وجود خواهند داشت؛ چون فرض ما این است که یک موجودِ مجردِ متعالی وجود دارد که وجود و عدمش در چارچوب این فعالیتهای علمی مادی قرار نمیگیرد؛ هم چنین فرض بر این است که ما هیچ اختیاری نسبت به آن نداریم. پس حتی اگر جسدی را برای روح فراهم کردیم نمی توانیم ادعا کنیم آفرنیش این روح نیز برای ما ممکن خواهد بود. مگر اینکه فرض کنیم در اینجا قانونی وجود دارد که طبق آن هرگاه جسدی به صورت دقیق، خلق شد روح نیز ضرورتا در آن جسد هبوط میکند. در این صورت کارهایی که برای صورتبندی این جسد انجام دادیم در واقع، موضوع این قانون را محقق کرده است نه اینکه خودمان روح را آفریده باشیم.
ب) اما اگر نظر صدرایی را بپذیریم که می گوید روح از نظر وجودی، چیزی جدا و مستقل از بدن نبوده و اینگونه نیست که با تکامل جنین در رحم مادر در آن حلول کرده باشد، بلکه صرفا نوعی پیشرفت وجودی است که در خود ماده و بدن رخ میدهد – به گونهای که این پیشرفتِ مبتنی بر حرکت جوهری به تحقق روحِ مجرد از ماده میانجامد – در این صورت حرکت جوهری، شیئی مادی را به شیئی مجرد مبدل میسازد.
در این حالت با تولید یک بدن مادی به شیوه ای دقیق و صحیح، موجبات حرکت جوهری فراهم میشود که در نهایت به تبلور یک روح خواهد انجامید. ولی بایستی بدانیم که تحقق حرکت جوهری، شرایط خاص خود را دارا است؛ به این دلیل که طبق نظریه ملاصدرا شیرازی، روح معلول ماده نیست؛ بلکه نتیجه طبیعی حرکت جوهری در ماده است، و این – حرکت جوهری- یک قانون وجودی عام است که در تمام عالم ماده جریان دارد و در عالم غیبی که موجودات در آن عالم به تجرد تام رسیدهاند خبری از این قانون نیست. بنابراین هرگاه تمام شرایط حرکت جوهری این موضوع را کشف کردیم، یقین پیدا میکنیم که با تحقق موضوع و شرایط مادی آن، روح هم محقق خواهد شد. البته باز به این معنا نیست که خود ما انسانی آفریدهایم بلکه صرفا شرایطی را فراهم کردهایم تا آن قانون وجودیِ جاریِ در ماده به خلق انسانی با روح مجرد بیانجامد.
بنابراین، با توجه به تفاوت نظریات فلسفی، پاسخهای متفاوتی برای پرسش شما وجود دارد. بر اساس یکی از آنها روح مقدم بر بدن است یا یک دوگانگی میان آنها حاکم است و هر کدام از آنها متعلق به عالمی متفاوت است ولی صرفا با هم مرتبط هستند و از نگاه دیگری، آن طور که صدرا به آن باور دارد، روح نتیجه حرکت جوهریِ خود بدن است و مرتبه پیشرفته وجودی خود این ماده به شمار میرود.
و بنابر هر دو تفسیر، اگر تمام شرایط علمی را فراهم کردیم، وجود مجردِ روحانی انسان ممکن خواهد شد؛ البته طبق نظریه اول، ما تنها جزء مادی انسان را فراهم کردهایم ولی طبق نظریه دوم مرتبهای از مراتب وجودی انسان را فراهم کردهایم که طبق قانون حرکت جوهری، پیشرفت خواهد کرد تا آنجا که به رتبهای وجودی بینجامد که ما نام آن را روح گذاشتهایم.
[1] . اضاءات فی الفکر و الدین و الاجتماع، ج 3 ص 29