حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی
سوال[1]: روایتی با این محتوی نقل میشود که کار اصلیِ شیاطین، تشکیک در حقانیت اهل بیت علیهم السلام است. امام سجاد علیه السلام از حضرت زینب سلام الله علیها چنین نقل کردهاند که ایشان فرمود: وقتی ابن ملجم – لعنه الله – پدرم را مضروب ساخت و من آثار مرگ را در چهرهی پدرم دیدم … به من گفت: گويا تو را مىبينم كه به همراه بانوان حرم در شهرهاى اين سرزمين به شكلى ناپسند به اسارت برده مىشويد در حالى كه نگران هستيد كه مردم شما را از روى زمين برچينند؛ تو را توصيه مىكنم كه در آن هنگام صبر پيشه سازی. قسم به خدایی که دانه را شکافت و خلائق را از کتمِ عدم به عرصهی وجود آورد، در آن وقت بر روی تمام زمین، دوستان خدا، فقط شما و شیعیان و دوستان شما هستند و برای خداوند متعال، ولیّ و دوستی به غیر شما و شیعیان شما نخواهد بود؛ هنگامى كه پيامبر اسلام (ص) ما را به این حدیث خبر داد فرمود: ابلیس در آن زمان از خوشحالى پرواز مىكند و با شيطانهاى ديگرش زمين را مىگردند در حالى كه او به آنان مىگويد: اى شيطانها! طلب خود را از ذريۀ آدم گرفتم و مايۀ نابودى آنان را فراهم ساختم و بدبختى را بر آنان هموار كردم. مگر آنان را كه با اين گروه همراه باشند. پس سعى خود را به كار گيريد تا مردم در این خانواده – اهل بیت – شک کنند و آنان را وادار به دشمنی با ایشان کنید و آنها را به گمراهی – نسبت به حقانیتِ اهل بیت و شیعیانِ آنها – راهنمایی کنید تا اینکه گمراهیِ مردم و کفرِ آنها، مستحکم گردد و هیچ کس از آنها نجات نیابد. آرى! شيطان دروغگو، در اين خصوص راست گفته است! اگر كسى شما را دشمن دارد، هيچ كار نيكويى از او پذيرفته نخواهد شد؛ و اگر كسى شما را دوست بدارد، گناهان كوچك (غير كبيره) به او ضررى نمىرسانند.
زائده ادامه میدهد: اما سجاد علیه السلام پس از اینکه این حدیث را فرمود، به من گفت: این حدیث را بگیر و قدرِ آن را بدان که اگر در طلبِ آن یک سال سفر کنید باز هم کم است. (یعنی اگر بیش از اینها هم در طلبِ این حدیث، تلاش کنی باز هم کم است).[2]
این روایت از نظر سندی و متنی تا چه اندازه صحیح است و بر چه چیزی دلالت دارد؟
جواب: در ابتدا لازم است اشاره کنم این حدیث، کامل نیست؛ روایتِ کاملِ آن، بیش از این مقداری است که نقل کردید. همچنین باید به این نکته نیز توجه کنیم که این حدیث – آنطور که برای من مشخص شده – فقط و فقط، یک مصدر و منبع دارد که همان کتابِ کامل الزیارات است و بقیهی کتاب ها، از کتاب کامل الزیارات، این حدیث را نقل میکنند.
ولی نکتهی مهمتر اینکه، حدیثِ فوق، از اصلِ خودِ کتابِ کامل الزیارات – تالیفِ ابن قولویه قمی که شخص ثقه و جلیل القدری است – نمیباشد بلکه به این کتاب اضافه شده است و کسی که این کار را انجام داده به این مساله، تصریح کرده است. این شخص، حسین بن احمد بن المغیره است که خودش میگوید این حدیث را به کتاب کامل الزیارات اضافه کردم؛ زیرا وی این روایت را از خودِ ابن قولویه، میشنود و سپس به ابن قولویه پیشنهاد میکند که این روایت را در کتاب کامل الزیارات هم بیاورد ولی او این کار را انجام نمیدهد و شاید هم عمرش کفاف نداد تا این روایت را به کامل الزیارات اضافه کند. این مطلب در خودِ کتاب کامل الزیارات آمده است. لذا نباید روایت فوق را به کتابِ کامل الزیارات نسبت داد. البته میتوان این روایت را از طریقِ حسین بن احمد بن المغیره از ابن عیاش – همانطور که در ادامه خواهیم گفت – به خودِ ابن قولویه نسبت داد. اینجاست که باید تصمیم گرفت. اگر کسی تمامِ راویانِ مذکور در کتابِ کامل الزیارات را ثقه میداند باید به این نکته توجه کند که ابن قولویه، این روایت را در کتاب کامل الزیارات ذکر نکرده بلکه توسط شخصی دیگر به این کتاب اضافه شده و البته آن شخص، به این مطلب، تصریح میکند و لذا کار او، باعث خدشه دار شدن نسخهی کتاب کامل الزیارات نمیشود.
اما از نظر سندی، این روایت به شدت مشکل دارد. سند این روایت، آکنده از راویانِ مجهول و یا مهمل و یا تضعیف شده است. حسین بن احمد بن مغیره، هر چند ثقه است و در کتابهای رجالی، به عنوان شخصی معرفی شده که مذهبش، مضطرب است ولی احمد بن محمد بن عیاش (401 هـ) توسط نجاشی تضعیف میشود. نجاشی دربارهی او میگوید:«احمد بن محمد بن عبیدالله بن الحسن بن عیاش (عباس) بن ابراهیم بن ایوب الجوهری ابو عبد الله، مادرش، سکینه دختر حسین بن یوسف بن یعقوب بن اسماعیل بن اسحاق، دخترِ برادرِ قاضی ابو عمر محمد بن یوسف است. وی احادیث را استماع میکرد و احادیث زیادی هم شنید. در آخر عمرش، مضطرب شد … کتاب هایی دارد همچون کتاب مقتضب الاثر فی عدد الائمة الاثنی عشر، کتاب الاغسال … كتاب اللؤلؤ و صنعته و أنواعه، کتاب ذکر من روی الحدیث من بنی ناشرة، کتاب اخبار وکلاء الائمة الاربعة. این شیخ را ملاقات کردم. دوست من و پدرم بود. از وی روایاتِ زیادی شنیدم ولی مشایخ ما، او را تضعیف میکردند و لذا از وی حدیثی نقل نکردم و از او دوری گزیدم».[3]
لذا این شخص، ضعیف است و مشایخ حدیثی، وی را تضعیف کردهاند تا آنجا که نجاشی از نقلِ روایاتِ او، اجتناب میکرد.
در سند این روایت، محمد بن سلام الکوفی نیز قرار دارد که در نزد علماء رجال، شخصی مجهول الحال و ناشناخته است. همچنین در این سند، احمد بن محمد الواسطی قرار دارد که به شدت، مهمل و ناشناخته است. نام عیسی بن ابی شیبة القاضی نیز در سند این روایت به چشم میخورد که او نیز مهمل بوده و هیچ کس، او را توثیق نکرده است. همچنین قدامة بن زائد نیز در سند این روایت قرار دارد که او نیز مجهول الحال میباشد. برخی تلاش کردهاند بر اساسِ این ادعا که ابن ابی عمیر از قدامة بن زائد، روایت نقل کرده، وثاقتِ قدامة را ثابت کنند. همچنین خودِ «زائدة» در سندِ این روایت، نیز مجهول الحال است. لذا سندِ این روایت، پُر است از راویانی که مجهول الحال و یا مهمل و یا ضعیف هستند. علاوه بر اینکه روایت مذکور، فقط یک مصدر و منبع دارد و فقط بر اساس همان منبع میتوانیم این روایت را ارزیابی کنیم. با این توضیحات، روایتِ فوق، از نظر سندی به شدت ضعیف است و حتی با توجه به وجودِ ابن عیاش در سندِ این روایت، میتوان گفت سندِ آن، دیگر به کار نمیآید.
حال اگر مضمونِ این روایت، با روایاتِ دیگری (که یا در حد تواتر هستند و یا حداقل، به اندازهی قابل ملاحظهای، متعدد میباشند) تایید و تاکید شود و این روایاتِ دیگر نیز، از اعتبارِ کافی برخوردار باشند (نه اینکه سندِ آنها هم آکنده از راویانِ مجهول و مهمل و ضعیف باشد) در این صورت میتوان مضمونِ روایت فوق را پذیرفت و این روایت را به مثابهی موید و شاهد – و نه بیشتر – قبول نمود؛ در غیر این صورت، نمیتوان به این روایت استناد نمود.
اما دربارهی متن روایت، باید توجه داشته باشیم که منظور آن، این نیست که شیاطین، هیچ کاری ندارند جز اینکه مردم را نسبت به ولایت اهل بیت، به شک اندازند. سخن در این است که بعد از شهادت امام حسین علیه السلام، اولویتِ شیاطین، دور کردنِ مردم از اهل بیت است؛ و گمان نمیکنم منظور از مردم در این روایت، همهی خلائق تا روزِ قیامت باشد. چون اگر چنین باشد بطلانِ این روایت، واضح و آشکار خواهد بود؛ بلکه منظور از آن، مسلمانانی است که به شدت از اهل بیت علیهم السلام، دور شدهاند. البته مواردی در این حدیث، ذکر شده که جای سوال دارد؛ مانند اینکه در متنِ حدیث، این افراد، کافر خواند شدهاند؛ همچنین در حدیثِ فوق، سخن از این است که تمامِ گناهانِ شیعه – غیر از گناهانِ کبیره – آمرزیده خواهد شد. در این حدیث همچنین گفته شده که شیطان، غایت و هدف خود را در همهی افراد، محقق نمود به جز کسانی که به اهل بیت علیهم السلام، تمسک جستهاند. ممکن است کسی دربارهی این موارد، قانع نشود و جلویِ هر کدام از آنها علامت سوال گذارد؛ مگر اینکه کفر را به معنیِ عامِ قرآنی و حدیثی تفسیر کنیم نه به معنیِ فقهی و قانونی.
کسانی هستند که نسبت به یک نوع از روایاتِ شیعی – که به توصیفِ شیعیان میپردازند – احتیاط میکنند؛ احتیاط آنها هم بدین خاطر است که این روایات، حاویِ مقدار زیادی مبالغه در تعامل با امور تاریخی و اعتقادی است؛ زیرا از نظر ایشان، این روایات سعی میکنند فکر ما را بدین سو سوق دهند که گویا مسالهی امامت به معنایِ خاصِ آن، تنها مساله در دین و در اغراض و مقاصد الهی – از ابتدای خلقت تا انتهای آن – میباشد آنهم به عنوانِ یک مسالهی اساسی که محور و مبنای دیگر مسائل و قضایا است. گویا توحید و نبوت و خداوند و آخرت و همهی منظومهی مفاهیمی و تشریعی و اخلاقیِ ادیان و تمامِ آموزههای قرآنی – آنهم به این حجم گسترده – دربارهی این قضایا، نسبت به مسالهی «امامت»، درجه دو محسوب میشوند. این تصویر از امامت را میتوان در سیاقِ زمانیِ معین و مشخصی، قبول کرد؛ یعنی در زمانی که سعی در به حاشیه راندن امامت – که مسالهای به شدت مهم میباشد – داشتند. اما با توجه به سیاقِ الهی و دینیِ عام و دائم و ثابت از ابتدای خلقت تا انتهای آن، نمیتوان چنین تصویری از امامت را درک کرد.
اگر دیدگاه فوق صحیح باشد – به عنوانِ دیدگاهی که مبتنی برتحلیل ومقایسه بین اینگونه روایات وبین مزاج عام قرآنیاست – در این صورت ممکن است برخی روایات (که تعدادشان هم کم است) مورد سوال واقع شوند؛ همچنانکه ممکن است همین روایاتِ اندک را در قالبِ مشخصی از نظر زمانی و مکانی، فهمید و معنی کرد. شاید هم این روایاتِ اندک، بدین صورت تفسیر شوند که محتوایِ آنها، بر بیانِ مبالغه آمیز استوار است نه کشفِ تفصیلی و دقیق و جدی از معنایی که مستقیما حکایت میکنند. این دیدگاه، نیازمند بحث و بررسی است تا ببینیم دیدگاه درستی است یا خیر؟ و اکنون، مجال پرداختنِ به آن نیست. البته به طور کلی (و نه تفصیلی و با تمام جزئیاتش) میتواند دیدگاه درستی باشد.
در هر صورت، روایت فوق، از نظر سندی به شدت مخدوش و ضعیف است و با توجه به اینکه فقط یک مصدر و منبع دارد اثباتِ تاریخیِ آن نیز خیلی سخت خواهد بود؛ مگر اینکه شواهد و قرائنی وجود داشته باشد که مضمونِ آن را تایید نماید. و العلم عند الله.
[1] . اضاءات فی الفکر و الدین و الاجتماع؛ ج 5 سوال 725
[2] قُدَامَةَ بْنِ زَائِدَةَ عَنْ أَبِيهِ قَالَ قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْن … قَالَتْ زَيْنَبُ فَلَمَّا ضَرَبَ ابْنُ مُلْجَمٍ لَعَنَهُ اللَّهُ أَبِي ع وَ رَأَيْتُ أَثَرَ الْمَوْتِ مِنْهُ قُلْتُ لَهُ يَا أَبَهْ حَدَّثَتْنِي أُمُّ أَيْمَنَ بِكَذَا وَ كَذَا وَ قَدْ أَحْبَبْتُ أَنْ أَسْمَعَهُ مِنْكَ فَقَالَ يَا بُنَيَّةِ الْحَدِيثُ كَمَا حَدَّثَتْكَ أُمُّ أَيْمَنَ وَ كَأَنِّي بِكِ وَ بِبَنَاتِ أَهْلِكِ سَبَايَا بِهَذَا الْبَلَدِ أَذِلَّاءَ خَاشِعِينَ تَخافُونَ أَنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ فَصَبْراً فَوَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ مَا لِلَّهِ عَلَى الْأَرْضِ يَوْمَئِذٍ وَلِيٌّ غَيْرُكُمْ وَ غَيْرُ مُحِبِّيكُمْ وَ شِيعَتِكُمْ وَ لَقَدْ قَالَ لَنَا رَسُولُ اللَّهِ ص حِينَ أَخْبَرَنَا بِهَذَا الْخَبَرِ أَنَّ إِبْلِيسَ فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ يَطِيرُ فَرَحاً فَيَجُولُ الْأَرْضَ كُلَّهَا فِي شَيَاطِينِهِ وَ عَفَارِيتِهِ فَيَقُولُ يَا مَعْشَرَ الشَّيَاطِينِ قَدْ أَدْرَكْنَا مِنْ ذُرِّيَّةِ آدَمَ الطَّلِبَةَ وَ بَلَغْنَا فِي هَلَاكِهِمُ الْغَايَةَ وَ أَوْرَثْنَاهُمُ السُّوءَ إِلَّا مَنِ اعْتَصَمَ بِهَذِهِ الْعِصَابَةِ فَاجْعَلُوا شُغُلَكُمْ بِتَشْكِيكِ النَّاسِ فِيهِمْ وَ حَمْلِهِمْ عَلَى عَدَاوَتِهِمْ وَ إِغْرَائِهِمْ بِهِمْ وَ بِأَوْلِيَائِهِمْ حَتَّى تَسْتَحْكِمَ ضَلَالَةُ الْخَلْقِ وَ كُفْرُهُمْ وَ لَايَنْجُوَ مِنْهُمْ نَاجٍ وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ ظَنَّهُ وَ هُوَ كَذُوبٌ إِنَّهُ لَا يَنْفَعُ مَعَ عَدَاوَتِكُمْ عَمَلٌ صَالِحٌ وَ لَا يَضُرُّ مَعَ مَحَبَّتِكُمْ وَ مُوَالاتِكُمْ ذَنْبٌ غَيْرُ الْكَبَائِرِ قَالَ زَائِدَةُ ثُمَّ قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع بَعْدَ أَنْ حَدَّثَنِي بِهَذَا الْحَدِيثِ خُذْهُ إِلَيْكَ أَمَا لَوْ ضَرَبْتَ فِي طَلَبِهِ آبَاطَ الْإِبِلِ حَوْلًا لَكَانَ قَلِيلا؛ مجلسی, بحار الأنوار, ج 28 ص 60 و 61.
[3] أحمد بن محمد بن عبيد الله بن الحسن بن عياش بن إبراهيم بن أيوب الجوهري أبو عبد الله. و أمه سكينة بنت الحسين بن يوسف بن يعقوب بن إسماعيل بن إسحاق بنت أخي القاضي أبي عمر محمد بن يوسف. كان سمع الحديث و أكثر و اضطرب في آخر عمره … له كتب، منها: كتاب مقتضب الأثر في عدد الأئمة الاثني عشر، كتاب الأغسال … كتاب اللؤلؤ و صنعته و أنواعه، كتاب ذكر من روى الحديث من بني ناشرة، كتاب أخبار وكلاء الأئمة الأربعة. رأيت هذا الشيخ، و كان صديقا لي و لوالدي، و سمعت منه شيئا كثيرا، و رأيت شيوخنا يضعفونه، فلم أرو عنه شيئا و تجنبته … ؛ النجاشی, رجال النجاشی, 85 و 86.