حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی
سوال[1]: در روایتی تاریخی آمده که عایشه همسر پیامبر (ص) میگفت ما با کمک نور فاطمه خیاطی میکردیم و نخ را در سوزن میگذاشتیم. آیا این حدیث صحیح است و از نظر تاریخی ثابت شده و آیا از کتابهای اهل سنت نقل شده است؟
جواب:
در رابطه با نور وجه حضرت فاطمه سلاماللهعلیها تعدادی روایت وارد شده است. منظور نور ایشان در زمین است نه نور آن حضرت در آسمان و در ابتدای خلقت.
این روایات عبارتند از:
روایت اول: حدیثی است که شیخ صدوق دربارهی علتِ زهراء نامیده شدن دختر پیامبر نقل میکند و میگوید:
پدرم از سعد بن عبدالله از جعفر بن سهل الصیقل از محمد بن اسماعیل الدارمی از شخصی دیگر از محمد بن جعفر الهرمرانی از ابان بن تغلب نقل میکند که میگوید به امام صادق علیه السلام عرض کردمای پسر رسول خدا، چرا زهراء سلام الله علیها، زهراء نامیده شد؟ حضرت فرمود:«براى اينكه نور حضرت فاطمه روزى سه مرتبه براى امير المؤمنين على بن ابى طالب جلوه مىكرد: نور او به هنگام اقامه نماز صبح در حالى كه مردمان در خواب بودند، چنان مىدرخشيد كه سفيدى آن داخل خانههاى مدينه مىگرديد و فضاى خانهها را روشن مىنمود، آنان از اين نور تعجّب مىكردند و به سوى رسول خدا مىشتافتند تا درباره منشأ آن نور سؤال كنند، و رسول خدا آنها را به جانب خانه حضرت فاطمه متوجه مىكرد، و هنگامى كه آنان به سوى خانه ايشان نگاه مىكردند مىديدند كه فاطمه در محراب عبادت قرار گرفته و نورى از محراب ساطع مىشود، و آنگاه در مىيافتند كه نور مذكور همان نورى است كه از فاطمه ساطع مىگردد. هنگامى كه ظهر فرا مىرسيد و فاطمه آماده نماز مىگرديد نور زردى از چهره وى ساطع مىگرديد و داخل خانههاى اهل مدينه مىشد به طورى كه در و ديوار خانهها، و لباس و رنگ ايشان همه به زردى مىگراييد، پس هر گاه از آن نور میپرسیدند، رسول خدا آنها را روانه خانه فاطمه مىكرد و آنان مىديدند كه دختر پيامبر در ميان محراب مشغول عبادت است و اين نور از وى ساطع مىگردد. و هنگامى كه آفتاب غروب مىكرد چهره فاطمه به سرخى مىگراييد و نور قرمزى از او ساطع مىشد و فاطمه از اين امر خوشحال گرديده شكر خدا را به جاى مىآورد، پس آن نور داخل خانههاى مردم مىگرديد و تمام آنها را سرخفام مىنمود، مردم مدينه از اين امر تعجّب مىكردند و در باره آن با يكديگر به گفتگو مىپرداختند و هر كس نظرى مىداد، بنا بر اين نزد رسول خدا مىآمدند و علّت آن را جويا مىشدند و رسول خدا ايشان را به سوى خانه فاطمه مىفرستاد و آنها مىديدند كه فاطمه در محراب به عبادت ايستاده و آن نور از صورت وى ساطع مىگردد و مىفهميدند كه منشأ آن نور از كجاست. پس آن نور در چهره فاطمه باقى بود تا زمانى كه حسين عليه السّلام از وى متولّد گرديد و آن نور به او منتقل شده و به ما رسيده است و همچنان در نزد ما خواهد بود، امامى بعد از امام ديگر، تا قيامت فرا رسد».[2]
دربارهی این روایت، چند ملاحظه وجود دارد:
اولا سند این روایت، ضعیف است؛ زیرا – همانطور که مشاهده میشود – محمد بن اسماعیل الدارمی، این حدیث را از کسی که اسمش را نمیدانیم نقل میکند؛ ما نمیدانیم او کیست و چه بسا، مورد وثوق نباشد. پس این روایت از این جهت، مرسل است. همچنین برخی دیگر از راویان این حدیث، توثیق نشدهاند و دلیلی بر عدالت آنها نداریم مانند محمد بن اسماعیل الدارمی و نیز جعفر بن سهل (سهیل) الصیقل.(البته بنا بر برخی نظریات دربارهی جعفر بن سهل همچون نظریهی آیت الله خویی، که او را ثقه نمیداند).
ثانیا در این حدیث آمده است که مردم سفیدی و یا زردی را بر دیوارهای منازل خود میدیدند و به سوی پیامبر صلیاللهعلیهوآله میرفتند و از ایشان سوال میکردند و ایشان نیز به مردم خبر میداد. قطع نظر از اینکه مردم میتوانستند مستقیما نور را دنبال کنند و منشأ آن را بیابند بدون اینکه از پیامبر سول کنند سوال دیگری به ذهن میرسد و آن اینکه چگونه مردم میتوانستند داخل منزل فاطمه سلاماللهعلیها شده و ایشان را در حال نماز ببینند؟ آیا شایسته است در حالی که ایشان در محراب، مشغول عبادت بودند مردم داخل منزل او شوند؟ ممکن است از تمام اینها چشم پوشی کنیم و بگوییم شاید در این کار، حکمتی نهفته باشد و یا برای بیان کرامتی از حضرت فاطمه سلاماللهعلیها باشد و مثلا بپذیریم که منشأ آن نور مشخص نبود لذا مردم نیاز به راهنمایی پیامبر داشتند. حتی اگر این توجیهات را بپذیریم با یک سوال دیگر مواجه میشویم؛ زیرا با توجه به سیاق حدیث که در آن از فعل مضارع استفاده شده و این نوع از افعال، هم از نظر لغت و هم از نظر عرف، دلالت بر استمرار میکند میتوان فهمید که مردم چندین بار برای سوال از منشأ نور، خدمت پیامبر میرسیدند. سوال این است که وقتی در یک روز، سه بار خدمت پیامبر برای سوال از منشأ نور رسیدند و از علت نور آگاه شدند چرا در روزهای دیگر دوباره برای فهمیدن منشأ نور خدمت پیامبر میرسیدند؟ این حضور مکرر مردم در نزد پیامبر را از صیغهی فعل مضارع که در حدیث از ابتدا تا انتهای آن تکرار شده میفهمیم.
ثالثا این حدیث دلالت دارد بر اینکه درخشیدن نور حضرت زهرا سلام الله علیها، در اوقات خاص و محدودی از روز بود یعنی اوقات نماز. ولی از این روایت استفاده نمیشود که درخشندگی وجه حضرت زهرا سلاماللهعلیها دائمی بود.
روایت دوم: از عایشه حکایت شده که با نور فاطمه سلاماللهعلیها در شب، خیاطی میکردند.
جستجوی زیادی کردم و در هیچ یک از مصادر حدیثی شیعه و سنی این حدیث را نیافتم. حتی در مصادر تاریخی شیعه و سنی نیز این روایت، پیدا نشد. ولی به نقل از آیت الله مرعشی در شرح احقاق الحق – که معروف به جستجوی کامل روایات است – یافتم که میگوید:
نور وجه فاطمه سلام الله علیها:
گروهی – همچون علامهی مورخ شیخ احمد بن یوسف بن احمد دمشقی معروف به قرمانی در کتاب خود یعنی اخبار الدول و آثار الملل[3] – روایت کردند که عایشه میگفت ما در پرتو وجه فاطمه، خیاطی و ریسندگی میکردیم و سوزن را نخ میکردیم … او همچون ماه شب چهارده بود.
و نیز برخی دیگر همچون علامهی مورخ، ابوالقاسم حمزه بن یوسف بن ابراهیم السهمی متوفای 437 هجری قمری میگوید:ابواحمد بن عدی الحافظ به ما خبر داد که بندار بن ابراهیم عیسی ابو محمد الاسترآباذی در جرجان از محمد بن زکریا الغلابی از عباس بن بکار از عبدالله بن المثنی از عمویش ثمامة بن عبدالله بن انس از انس بن مالک نقل میکند که امسلمه از من دربارهی اوصاف فاطمه رضی الله عنها سوال کرد؛ به او گفتم: شبیه ترین مردم به رسول الله صلی الله علیه و سلم بود؛ سفید، درخشان، افروخته همچون ماه شب چهارده و یا خورشیدی که در ابر غروب کرده است؛ مویی داشت که او را در برمی گرفت (کنایه از بلندی مو است) .[4]
همچنین علامه ابو الموید موفق بن احمد در مقتل الحسین میگوید:[5] فخر الائمه ابوالفضل الحفربندی از حسن بن احمد سمرقندی از ابوالقاسم بن احمد و اسماعیل بن ابی نصر و احمد بن حسین از ابوعبدالله حافظ از حسن بن محمد از محمد بن زکریا از عبدالله بن مثنی از ثمامة بن عبدالله بن انس از انس بن مالک نقل میکند که وی از مادرش دربارهی فاطمه دختر رسول الله صلیاللهعلیهوآله سوال کرد و مادرش به او گفت: همچون ماه شب چهارده بود و یا مانند خورشید آن هنگام که از ابر بیرون میآمد سفید مایل به سرخی بود؛ موی سیاه داشت و شبیه ترین مردم به رسول الله صلیاللهعلیهوآله بود. به خدا سوگند همانطور بود که شاعر میگفت: … .[6]
محمد بن سلیمان الحلبی الریحاوی میگوید: از عایشه نقل شده که وی میگفت: در شب تاریک به کمک نور وجه فاطمه، سوزن را نخ میکردم.[7]
خیلی در پی این حدیث جستجو کردم ولی به نقلی که مصدر و منبع آن معتبر و مورد اعتماد باشد برخورد نکردم. اگر در دو متنی که از آیت الله مرعشی و الریحاوی نقل شده تامل کنیم به نتایج زیر میرسیم:
اولا ریحاوی تقریبا نزدیک به دویست سال پیش از دنیا رفته است یعنی در قرن سیزده هجری این قضیه را آنهم با شکل «نقل شده» ذکر میکند. هیچ مصدر و منبع و نیز سندی از نقلِ آن نداریم. چه بسا مصدر و منبع او همان کسی باشد که در احقاق الحق از وی نقل شده است.
ثانیا آنچه در شرح احقاق الحق به آن اشاره شده به دو روایت بر میگردد که در یکی از آنها روی سفید و نور حضرت فاطمه سلاماللهعلیها به صورت مجازی و واضح توصیف شده است. وقتی یک صورت، سفید و شفاف به همراه موهای سیاه توصیف میشود و عوامل دیگر زیبایی و جمال نیز موجود باشد در این حالت، صورت همچون ماه شب چهارده خواهد بود. اینها، تعبیرهایی مجازی هستند که حتی امروز نیز از آنها استفاده میکنیم.
علاوه بر اینکه من وجه گزارش و تکرار کردن توصیف این زن پاک و طاهر را نمیفهمم. ما چه حقی داریم که چنین زن پاکی را این گونه توصیف کنیم؟ آن هم زنی که معصوم و طاهر بوده و دختر پیامبر صلیاللهعلیهوآله میباشد. اینگونه توصیف، احساسات مومنین و دوستداران حضرت فاطمه سلاماللهعلیها را جریحه دار میکند. من برخی از مقاطع شعر را از متن حذف کردم زیرا شایستهی نقل نبود. همچنین میدانیم که روایت اول، غریب و نامانوس است؛ چگونه ممکن است ام سلمه از یک مرد (نامحرم) بخواهد که حضرت زهرا را برایش توصیف کند؟ آیا خود ام سلمه ایشان را ندیده است؟ البته شاید انس بن مالک ایشان را در حال طفولیت ملاقات کرده و یا در حالی که خود انس بن مالک، طفل بوده ایشان را دیده باشد؛ زیرا نقل شده هنگامی که پیامبر صلیاللهعلیهوآله به مدینهی منوره هجرت کرد انس بن مالک ده سال بیشتر نداشت و – چنانکه معروف است – خادم پیامبر بود. ولی باز هم قابل فهم نیست که چرا ام سلمه از انس بن مالک دربارهی فاطمه سلاماللهعلیها میپرسد در حالی که خود ام سلمه ایشان را دیده است؟ ام سلمه از اعضای بیت پیامبر بود. همچنین چگونه انس بن مالک این قصه را نقل میکند؟ اصلا چگونه جرئت میکند از اوصاف یک بانوی پوشیده سوال کند؟ ام سلمه – که توسط پیامبر مدح شده است – یا هر کسی غیر از او چه حقی دارد بانویی پاک و طاهر همچون حضرت زهرا سلاماللهعلیها را برای مردی دیگر، توصیف کند؟
تمام این سوالات ما را به این سمت، سوق میدهد که این احادیث را در زمرهی احادیث غریب، نامفهوم و دور از فرهنگی عربی و اسلامی قرار دهیم. حتی اگر احتمال دهیم که این توصیفات، دربارهی کودکی حضرت زهرا سلاماللهعلیها بوده ولی در هر صورت، در تصویر سازی مجازی و تشبیه به ماه کامل، این سوالات واضح است لذا ارتباطی به بحث ما نخواهد داشت.
ثالثا هیچ سند و منبعی برای روایت اولی که از ابن سنان قرمانی نقل شد نیز وجود ندارد. پس چطور میتوان بر آن اعتماد کرد. این قرمانی در سال 1019 از دنیا رفته است یعنی در قرن یازدهم هجری؛ مصدر و منبع او در نقل این اطلاعاتی که مال هزار سال قبل از خودش است چیست؟
رابعا اگر این نورانی بودن در صورت حضرت زهرا سلاماللهعلیها یک حالت عارضی بود[8] و در چند نوبت محدود این اتفاق میافتاد اشکالی نداشت. ولی ظاهر حدیث این است که نورانیت وجه حضرت زهرا سلاماللهعلیها مستمر بود. لذا این پرسش به ذهن میرسد که اگر واقعا نوری از صورت ایشان – به معنای واقعی کلمه – منتشر میشد به حدی که حتی همسر پیامبر یعنی عایشه میتوانست نخ را داخل سوزن کند و در روشنایی این نور، ریسندگی نماید، و اگر تمام این وقایع آنهم به شکل دائمی اتفاق میافتاد قطعا این واقعه به صورت یک پدیدهی معجزه آمیز و پیوسته و مداوم در زندگی اهالی مدینه تلقی میشد و زنان شهر برای دیدن صورت ایشان و این معجزه خارق العادة، هجوم میآوردند؛ با این اوصاف چرا این واقعهی عجیب فقط از طریق یک روایت ضعیف آنهم در زمانهای بعدی – 1000 سال بعد – برای ما نقل میشود؟ با وجود انگیزههای فراوان برای نقل چنین واقعهی مستمری در طول حیات زندگی حضرت زهرا سلاماللهعلیها چگونه رد و بدل نشدن چنین خبری در حجم وسیع، ممکن خواهد بود؟ حتی در بین شیعیان نیز هیچ اثری از این واقعه وجود ندارد به غیر از جریان نوری که از ایشان هنگام اوقات نماز ساطع میشد و البته این، غیر از نور صورت ایشان در حالات عادی – غیر نماز – است. حتی در میان شیعیان نیز با وجود اهمیت زیاد و حالت اعجازگونهی آن و نیز انگیزههای فراوانی که میان شیعیان برای نقل اینگونه وقایع وجود دارد چنین واقعهای گزارش نشده است.
تمام اینها علامتهای سوالی را جلوی حدیث فوق – که این قصه را از عایشه برای ما نقل میکند – میگذارد. اگر اسناد این حدیث زیاد بود و در مصادر و منابع قدیمی وجود داشت قبول آن ممکن بود اما با این وضعیت – یعنی کمی منابع و مصادر و فقدان سندها و وجود انگیزههای فراوان برای نقل این واقعه و نبودن این گزارش در میان مصادر شیعی – اشکال جدیای در صحت این قضیه وجود خواهد داشت به ویژه اگر توجه کنیم که این قضیه نه به عنوان یک پدیدهی موقت که در زمانهای مشخص و یا نامشخصی رخی میداد بلکه به عنوان یک پدیدهی مستمر و مداوم در طول حیات حضرت زهرا سلاماللهعلیها معرفی میشود.
با این توضیحات میتوان گفت دلیل تاریخی یا حدیثی واضحی که این خصوصیت را برای وجه حضرت زهرا سلاماللهعلیها ثابت کند – تا آنجایی که جستجو کردم و شاید من در این جستجو، کوتاهی کردم – یافت نشد هر چند این بانوی پاک و پاکیزه، شایستهی بیش از این اوصاف است.
[1] حب الله, اضاءات فی الفکر و الدین و الاجتماع, ج 2 سوال 359.
[2] ابن بابویه, علل الشرایع, ج 1 ص 180.
[3] الدمشقی, اخبار الدول و آثار الملل, 87.
[4] سهمی, تاریخ جرجان, 1:170 و 171.
[5] ابو الموید, مقتل الحسین, 70.
[6] شوشتری و مرعشی, إحقاق الحق و إزهاق الباطل, 10:244 الی 246.
[7] الحلبی الریحاوی, نخبة اللآلي لشرح بدأ الأمالي, 85.
[8] . یعنی این حالت مداومت نداشت بلکه برخی اوقات اینگونه میشد و برخی اوقات اینگونه نمیشد.(مترجم)