حیدر حب الله
ترجمه: مجمع علمی طور سینا
پرسش[1]: یکی از عقلگرایان میگفت: « برای تحقق عدالت اجتماعی، بشریت نیازی به معصوم علیه السلام ندارد، مثلا ژاپن بدون وجود معصوم مردم خود را به سعادت رسانده است، و در مقابل با وجود معصوم علیه السلام حقوق مردم پایمال شد، همانطور که میتوانیم این مسئله را در دوران حکومت امام علی ع ببینیم، به این معنی که امنیت اجتماعی در ژاپن برتر از امنیتی بود که امام علی علیه السلام توانست برای جامعه اش فراهم کند» قضاوت شما در مورد اینگونه افکار چیست؟
پاسخ: امثال این انتقادات، میتوانند دو منشأ متفاوت داشته باشند، گاه منشأ آن ضعف و سستی گفتمان عامِ دینی ماست و گاه عدم فهم دقیق هدف دین و هدف بعثت انبیاء. با این توضیح که :
نخست: سستی گفتمان عامِ دینیِ ما ناشی از این است که به شکل مبالغه آمیزی فکر میکنیم که وجود معصوم علیه السلام، تمام مشکلات ما را حل میکند، در حالی که فراموش کرده ایم که رفتار پیامبران هم تابع قوانین حاکم بر عالم و منطق عامِ پدیده ها است و معجزاتی را که در معرض دید عموم قرار داده اند، نه برای تحقق مأموریتهایی است که به ایشان سپرده شده، بلکه یا برای اثبات دعوتشان است و یا برای پیشبرد اهدافی است که به این دعوت مربوط میشود. خداوند سبحان نمیخواهد که خواسته هایش از طریق قوانین مافوق طبیعی به نتیجه برسد. در همین رابطه خداوند تبارک و تعالی میفرماید: «تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ وَ آتَيْنا عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذينَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ وَ لكِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَ مِنْهُمْ مَنْ كَفَرَ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَ لكِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ ما يُريد»[2] ( بقره 253) «وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتابِ وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَكَ مِنَ الْحَقِّ لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لكِنْ لِيَبْلُوَكُمْ في ما آتاكُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَميعاً فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ فيهِ تَخْتَلِفُون»[3] (مائده 48) «وَ إِنْ كانَ كَبُرَ عَلَيْكَ إِعْراضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِيَ نَفَقاً فِي الْأَرْضِ أَوْ سُلَّماً فِي السَّماءِ فَتَأْتِيَهُمْ بِآيَةٍ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدى فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْجاهِلين»[4] (انعام 35) «اتَّبِعْ ما أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكين* وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَكُوا وَ ما جَعَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفيظاً وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكيل»[5] (یونس106-107) «وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَميعاً أَ فَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنين»[6] (یونس 99) و آیات دیگری را هم میتوان یافت که بیان میکنند اگر خداوند اراده می کرد، همه ی مردم ایمان می آوردند، ولی او این چنین اراده ای نکرده است و در عوض پیامبران را به سوی مردم فرستاد. در نتیجه وظیفه ی پیامبران این نیست که به هر وسیله ای دنیا را تغییر دهند تا جایی که اگر نتوانستند بگوییم شکست خوردند؛ بلکه تنها وظیفه ی آنها دعوت به تغییر و تلاش برای ایجاد این تغییر و دگرگونی است. با توجه به این آیات مردم هم برای ایجاد این تغییر وظایفی را به عهده دارند. پس اصلاح زندگی انسانی تکعاملی نیست، بلکه دو طرف باید تلاش کنند، هم دعوت کننده و هم دعوت شونده.
دوم: آیات قرآنی، تعریف روشنی از وظایف انبیاء را ارائه میدهند. طبق آیات قرآنی پیامبران نیامده اند تا تلاششان برای تغییر، اصلاح و سعادت را به زور و یا با معجزه به ثمر برسانند و آنها جز دعوت به این امور و نشان دادن راه، وظیفه ی دیگری ندارند و باقی کارها برعهده ی خود مردم است. خداوند میفرماید: «فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّرٌ*لَّسْتَ عَلَيْهِم بِمُصَيْطِرٍ*إِلَّا مَن تَوَلىَ وَ كَفَرَ*فَيُعَذِّبُهُ اللَّهُ الْعَذَابَ الْأَكْبرَ»[7] (غاشیه 24-21) تنها وظیفه ی پیامبر از آن جهت که پیامبر است تذکر به آنان و دعوت آنان است «نَحْنُ أَعْلَمُ بِما يَقُولُونَ وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِجَبَّارٍ فَذَكِّرْ بِالْقُرْآنِ مَنْ يَخافُ وَعيدِ»[8] (ق: 45) هیچ اجباری در کار پیامبر وجود ندارد تا از این طریق آنها را اصلاح کند، بلکه او به وسیله ی قرآن به آنها تذکر میدهد. خداوند سبحان میفرماید: «ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما تَكْتُمُون»[9] (مائده: 99) «إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللَّهِ الْاسْلَامُ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيَا بَيْنَهُمْ وَ مَن يَكْفُرْ بِايَاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الحْسَابِ*فَإِنْ حَاجُّوكَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِىَ لِلَّهِ وَ مَنِ اتَّبَعَنِ وَ قُل لِّلَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ وَ الْأُمِّيِّنَ ءَ أَسْلَمْتُمْ فَإِنْ أَسْلَمُواْ فَقَدِ اهْتَدَواْ وَّ إِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلَاغُ وَ اللَّهُ بَصِيرُ بِالْعِبَاد»[10] (آل عمران: 21-20) «قُلْ أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَيْهِ ما حُمِّلَ وَ عَلَيْكُمْ ما حُمِّلْتُمْ وَ إِنْ تُطيعُوهُ تَهْتَدُوا وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبين»[11] (نور: 54) «وَ إِنْ تُكَذِّبُوا فَقَدْ كَذَّبَ أُمَمٌ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبينُ»[12] (عنکبوت: 18) «وَ قالَ الَّذينَ أَشْرَكُوا لَوْ شاءَ اللَّهُ ما عَبَدْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْءٍ نَحْنُ وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْءٍ كَذلِكَ فَعَلَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبين»[13] (نحل: 35) «إِنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ الَّذي حَرَّمَها وَ لَهُ كُلُّ شَيْءٍ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمين*وَ أَنْ أَتْلُوَا الْقُرْآنَ فَمَنِ اهْتَدى فَإِنَّما يَهْتَدي لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَقُلْ إِنَّما أَنَا مِنَ الْمُنْذِرين»[14] (نمل: 92-91) طبق محتوای روشن این آیات، هدف پیامبران این است که به مردم تذکر دهند و آنها را به سوی حق هدایت کنند، ولی پیادهکردن این آموزه ها از وظایف خود مردم هست. اما فضای گفتمان دینی ما، به اشتباه، اینطور به مردم القا میکند که حضور معصوم، به خودی خود همه چیز را ناگهان تغییر میدهد و معصوم با ابزاری چون عصای جادویی، همه چیز را بدون توجه به شرایط موجود – نظام اسباب و مسببات جاری در طبیعت- دگرگون میکند.
این به معنای انکار معجزات و یا کرامات پیامبران و امامان نیست، صرفا مقصود ما این است که قرار نیست پیامبران امور انسانی را با معجزه و کرامت اداره کنند، بلکه معجزه حالتی است که گهگاه بر وضع عادی طبیعت عارض میشود آن هم به عنوان ابزاری برای دعوت کردن نه اینکه در هر امری پیامبران آن را به کارگیرند تا بدین وسیله آن جریان طبیعی در حرکت انبیا که در آیات پیشین به آن تصریح شد، از بین برود.
بله، وجود پیامبر، مانع نزول عذاب است، خداوند میفرماید: «وَ إِذْ قالُوا اللَّهُمَّ إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَليم* وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فيهِمْ وَ ما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُون» (انفال: 33-32)[15]. ولی آیا حکومت مهدوی منطق خاص خود را دارد؟ نوع حکومت مهدوی موضوع دیگری است که فعلا نمیخواهیم به بررسی آن بپردازیم.
سوم: سعادت دنیوی مؤلفه های گوناگونی دارد که یکی از آنها مؤلفه ی دینی است؛ دین هیچ مسئولیتی در قبال تکنولوژیها و فناوریهای تسهیل کننده ی زندگی بشر، ندارد؛ دین ناظر به روح انسان است و وظیفه دارد امور انسان ها را در حیاتِ کشاورزی، صنعتی یا هر نوع حیاتِ دیگری نظم ببخشد؛ و این یعنی سعادت مؤلفه های دیگری هم دارد که اساسا به دست پیامبران نیست؛ بلکه بشر، فقط با تلاشهایش آن را به دست می آورد. اگرچه طبق گفتمان دینی رایجِ ما – و گفتمان بعضی از جنبشهای اسلامی- به نظر میرسد که سعادت صرفا در گرو دینداری است، ولی منظور اصلی آنها – اگر بخواهیم ادعای آنها را توجیه کنیم – این است که انسان، بدون دین نمیتواند به بالاترین درجهی سعادت یعنی سعادت روحی و اخروی دست یابد.
چهارم: به نظر میرسد که این نوع سوال – اگر سؤال کننده ی بزرگوار رنجیده نشود- حاصل ذهنیت انسانهایی است که از حیث روحی شکست خورده و نا امید هستند و تصور میکنند تمام مشکلات عالم تنها بر سر آنها آوار شده است. من نمیتوانم این منطق را بپذیرم، این منطق را مبتنی بر نوعی سطحی اندیشی و ساده سازی امور میدانم که به واقعیت جاری میان بشریت بیتوجه است و مقدمات استدلالهایش برخاسته از اموری خیالی و واهی است. تفاوت میان مشکلات کشورهای اسلامی و کشورهای توسعه یافته، در بیماریهایی است که گیربانگیر هر یک از آنها شده. اینجا بیماریهایی را میبینیم که ناشی از تقلید است، در حالی که بیماریهای موجود در آن کشورها نتیجه ی دوران مدرنِ زندگی بشر است که ویژگیهای خاص خود را دارد. گرفتاری های بشر با آمدن دوران مدرن، به پایان نرسیده است. دوران مدرن، فقط گرفتاریِ تقلید را از جوامع مدرن زدوده است. البته عصر مدرن، به وسیله یک نظام زندگیِ متکامل بحران تقلید را کنار زده که در عین حال، همین نظام زندگیِ متکامل، باعث بروز گرفتاری های دیگری شده است که به نوبه خود نیازمند به تلاش های دانشمندان است.
واقعیت زندگی ما در جوامع عربی و اسلامی نیز همینگونه است. جوامع ما هنوز از گرفتاری های کهنه همچون تقلید رنج می برد که با وجود آنها، نمی توان تغییری ایجاد کرد و به علاج آنها نائل شد؛ گرفتاری هایی همچون استبداد و سرکوب آزادیها و دیکتاتوریها و تسلط ایدوئولوژی بر علم، نمونههایی از مشکلاتی است که جوامع ما با آن دست و پنجه نرم میکند. ولی دنیای غرب که تا حدودی این بیماریها را پشت سرگذاشته دچار بیماریهای خاص دیگری شده است. هر دو جامعه – سنتی و مدرن – بیمار هستند ولی بیماری یکی غلیظ است و دیگری ظریف و پیچیده. با این حال برخی خیال میکند که بیماری جوامع مدرن، خفیف است. در اینجا با کمک گروههای مسلح و خشونت تمام، اموال دیگران را غارت میکنند؛ در حالی که در آنجا، شخصی با لباسهای شیک و کروات بسته، در دفتری مجلل نشسته و با سخنانی مؤدبانه، با روشهایی بسیار پیچیده، آن چنان اموال دیگران را چپاول میکند که آن سرقتهای مسلحانه به چشم نمی آیند.
نمیخواهم آنطور که بعضی از جزم اندیشان دینمدار فکر میکنند، بگویم که اوضاع ما از غربیها بهتر است، ولی میخواهم بگویم بیش از آنکه به فکر فرار از بیماریهایمان باشیم، به فکر این باشیم که به کجا میخواهیم برسیم. و آیا اگر دیگران بیماریهای ما را نداشته باشد، به این معناست که سالم هستند یا اینکه مشکل از ماست که به دلیل رنجیدگی خاطر، اوضاع دیگران را سراسر سعادت و خوشبختی میبینیم؟ در بررسی این موضوع باید اندیشه های مخرب – افراطی و تفریطی – را کنار بگذاریم، نه سخنان کسانی را بپذیریم که با اندیشهای جزمی، جوامع اسلامی را آرمان شهر میدانند و نه سخنان کسانی را قبول کنیم که به دلیل سستیهای درونی و شخصیتهای سلبی، همیشه از نواقص و اوضاع نابسامان دم میزنند، هدف من این است که بدون خودباختگی با غرب مواجه شویم و به تعامل با آن بپردازیم.
پنجم: پیشفرض این پرسش آن است که اگر برای تحقق عدالت اجتماعی نیازی به معصوم نداشته باشیم، دیگر هیچ نیازی به او نخواهیم داشت، ولی در این استنتاج مغالطهای رخ داده است و آن هم اینکه حتی اگر ما در تحقق عدالت اجتماعی نیازی به معصوم نداشته باشیم برای رسیدن به ابعاد دیگری از سعادت به او احتیاج داریم. برای مثال برای دستیافتن به سعادت اخروی و روحانی، باید از راهنماییهای او بهره مند شویم.
بر این نکته هم بایستی توجه کافی داشته باشیم که مفهوم نیاز با دو مفهوم مصلحت و حق مترادف نیست. حتی اگر فرض کنیم که هیچ احتیاجی به معصوم نداریم، معنایش این نیست که هرآنچه به ما ارائه کرده است بی معنی است، بلکه ممکن است یاری دهنده و عنصر مفیدی برای به دست آوردن مصلحت نوع انسان باشد. پس نباید از نیازنداشتن به یک شیئ چنین برداشته شود که آن شیئ نادرست و باطل است و یا یکی از نسخه های نافعی است که در دست داریم
[1] حب الله، حیدر؛ اضاءات فی الفکر و الدین و الاجتماع؛ ج 1 ص 63
[2] از آن فرستادگان برخى را بر برخى برترى بخشيديم. از آنان كسى است كه خدا با او سخن گفت، و برخى از آنان را درجات و مراتبى بالا برد. و عيسى بن مريم را دلايل و نشانه هاى روشن داديم، و او را به وسيله روح القدس توانايى بخشيديم. و اگر خدا مىخواست كسانى كه بعد از آنان [در طول قرون و اعصار] آمدند، پس از آنكه دلايل و براهين روشن به آنان رسيد، با هم نمى جنگيدند، ولى [درباره ايمان و كفر با هم] اختلاف كردند، پس برخى از آنان ايمان آوردند و برخى كفر ورزيدند، قطعاً خدا اگر مى خواست نمى جنگيدند، ولى خدا آنچه را مى خواهد [از روى حكمت و مصلحت] انجام مى دهد.
[3] و ما اين كتاب [قرآن] را بهدرستى و راستى به سوى تو نازل كرديم در حالى كه تصديق كننده كتابهاى پيش از خود و نگهبان و گواه بر [حقّانيّت همه] آنان است پس ميان آنان بر طبق آنچه خدا نازل كرده است داورى كن، و [به هنگام داورى] از هواهاى نفسانى آنان با روى گرداندن از حقّى كه به سوى تو آمده پيروى مكن. براى هر يك از شما شريعت و راه روشنى قرار داديم. و اگر خدا مى خواست همه شما را امت واحدى قرار مىداد، ولى مى خواهد شما را در آنچه به شما داده امتحان كند پس به سوى كارهاى نيك بر يكديگر پيشى گيريد. بازگشت همه شما به سوى خداست پس شما را به آنچه همواره درباره آن اختلاف مى كرديد، آگاه مى كند.
[4] و اگر روى گرداندن آنان [از قرآن و نبوّت] بر تو سنگين و دشوار است، اگر بتوانى نقبى در زمين، يا نردبانى براى راه يافتن در آسمان بجويى تا [از عمق زمين و پهنه آسمان] معجزه اى ديگر [غير قرآن] براى آنان بياورى [اين كار را انجام ده] و اگر خدا مى خواست همه آنان را [به جبر و زور] به راه هدايت گرد مى آورد [ولى هدايت اجبارى فاقد ارزش است] پس هرگز [نسبت به روحيات و اوصاف كافران لجوج كه خواستار هدايت نيستند] از بى خبران مباش.
[5] از آنچه از سوى پروردگارت به تو وحى شده پيروى كن، هيچ معبودى جز او نيست، و از مشركان روى بگردان* اگر خدا مى خواست آنان [به طور اجبار] شرك نمى آوردند، [ولى خواست خدا آزادى انسان در انتخاب است] و ما تو را بر آنان نگهبان و كارساز قرار نداديم [تا آنان را به اجبار به پذيرش دين وادار كنى.]
[6] اگر پروردگارت مىخواست يقيناً همه كسانى كه روى زمين اند [اجباراً] ايمان مى آوردند [اى پيامبر! در حالى كه خدا از بندگانش ايمان اجبارى نخواسته] پس آيا تو مردم را وادار مى كنى تا به اجبار مؤمن شوند؟!
[7] پس تذكر ده، كه تو فقط تذكر دهنده اى* تو بر آنان مسلط نيستى [كه به قبول ايمان مجبورشان كنى،]* ولى كسى كه [به دنبال تذكر پى در پى] روى گردانيد و كفر ورزيد.* پس خدا او را به عذاب بزرگتر عذاب خواهد كرد.
[8] ما به آنچه [دشمنان لجوج بر ضد حقايق] مى گويند، داناتريم و تو را بر آنان تسلطى نيست [كه به قبول حقايق وادارشان كنى] پس به وسيله قرآن كسانى را كه از تهديد من مى ترسند، بيم ده.
[9] بر عهده پيامبر جز رساندن [پيام خدا] نيست. و خدا آنچه را آشكار مى كنيد و آنچه را پنهان مى داريد، مى داند.
[10] مسلماً دينِ [واقعى كه همه پيامبرانْ مُبلّغ آن بودند] نزد خدا اسلام است. و اهل كتاب [درباره آن] اختلاف نكردند مگر پس از آنكه آنان را [نسبت به حقّانيّت آن] آگاهى و دانش آمد، اين اختلاف به خاطر حسد و تجاوز ميان خودشان بود و هر كس به آيات خدا كافر شود [بداند كه] خدا حسابرسى سريع است.* پس اگر با تو جدال و گفتگوى خصومت آميز كردند، [فقط در پاسخشان] بگو: من و همه پيروانمْ وجود خود را تسليم خدا كرده ايم. و به اهل كتاب و به بيسوادانِ [مشرك] بگو: آيا شما هم تسليم شده ايد؟ پس اگر تسليم شوند، قطعاً هدايت يافته اند، و اگر روى گرداندند [برتو دشوار و سخت نيايد] كه آنچه بر عهده توست فقط ابلاغ [پيام خدا] است و خدا به بندگان بيناست.
[11] بگو: خدا را [در همه امور] اطاعت كنيد و اين پيامبر را نيز اطاعت كنيد پس اگر روى بگردانيد [زيانى متوجه پيامبر نمى شود، زيرا] بر او فقط آن [مسئوليتى] است كه بر عهده اش نهاده شده و بر شما هم آن [مسئوليتى] است كه بر عهده شما نهاده شده است. و اگر او را اطاعت كنيد هدايت مى يابيد. و بر عهده اين پيامبر جز رساندن آشكار [پيام وحى] نيست
[12] و اگر [مرا] تكذيب كنيد [چيز جديدى نيست] زيرا امتهايى پيش از شما نيز [پيامبران را] تكذيب كردند، و بر عهده پيامبر جز رساندن آشكار [پيام وحى] نيست.
[13] و كسانى كه [به خدا] شرك ورزيدند [از روى جهل، و بىخردى و بدون دليل و برهان] گفتند: اگر خدا مى خواست نه ما و نه پدرانمان هيچ چيزى را جز او نمى پرستيديم، و هيچ چيزى را بدون [حكم و فرمان] او حرام نمى كرديم. كسانى هم پيش از اينان بودند [در برابر حق] چنين كردند، پس آيا بر عهده پيامبران جز رساندن آشكار [پيام وحى، وظيفه اى] هست؟
[14] من فقط فرمان يافته ام كه پروردگار اين شهر را كه آن را بسيار محترم شمرده و همه چيز در سيطره مالكيّت و فرمانروايى اوست بپرستم، و فرمان يافته ام كه از تسليم شدگان [فرمانها و احكام او] باشم* و اينكه قرآن را بخوانم پس هر كه راه يابد فقط به سود خود راه يافته است، و هر كه گمراه شود [آثار شوم گمراهى فقط متوجه خود اوست] پس [به مردم] بگو: من فقط از بيم دهندگانم
[15] و [ياد كن] هنگامى را كه گفتند: خدايا! اگر اين [قرآن] همان حقِّ [نازل شده] از نزد توست، پس بر ما سنگهايى از آسمان ببار يا عذابى دردناك بر ما بياور!!* و اينكه قرآن را بخوانم پس هر كه راه يابد فقط به سود خود راه يافته است، و هر كه گمراه شود [آثار شوم گمراهى فقط متوجه خود اوست] پس [به مردم] بگو: من فقط از بيم دهندگانم.