حیدر حب الله
ترجمه: مجمع علمی طور سینا
سؤال[1]: برخی نسبت به ترتیب موجود بین امامان شیعه، اشکال میگیرند. آیا چنین ترتیبی در تاریخ سابقه داشته است؟ چگونه میتوانیم عقیدهی ارثی بودن امامت را با شیوهای عقلانی، ارائه کنیم؟
جواب:
اولا این ترتیب مخصوص میان ائمه علیهم السلام، از نظر مذهب امامیه، توسط نص پشتیبانی میشود و به بیان دیگر، این شیوه، منصوص است. اگر دربارهی این ترتیب مناقشهای وجود دارد متوجه ادلهای است که امامیه را به سوی این اعتقاد راهنمایی میکند. این دقیقا شبیه هر اعتقاد دیگری در هر یک از دیگر مذاهب شیعی همچون اسماعیلیه – و بلکه در هر مذهب دیگری حتی اهل سنت – است. ترتیب موجود بین چهار خلیفهی اول و یا ترتیب افضلیت بین آنها، دقیقا از همین منطق تبعیت میکند. دلیل بر افضلیت ابوبکر و سپس عمر و سپس عثمان و سپس علی بن ابیطالب چیست؟ همچنین دلیل بر هر ترتیب دیگری از حیثِ فضل و منزلت بین آنها چیست؟ اتفاقا ترتیب بین چهار خلیفهی اول و یا ترتیب افضلیت بین آنها، مورد اختلاف شدیدی حتی بین اهل سنت است هر چند برخی از اهل سنت تلاش میکنند این اختلاف داخلی را میان خود دفن کنند و این ترتیب را همچون یک قضیهی مسَلَّم معرفی کنند.
ثانیا ارتباط بین نظریهی ائمهی اثنی عشر از یک سو و وجود سابقهی تاریخی برای آن از سوی دیگر را نمیفهمم. شاید منظور شما این است که اگر چنین چیزی در تاریخ اتفاق افتاده باشد همین سابقهی تاریخی میتواند دلیل ترتیب ائمهی ما باشد و یا حداقل زمینهی روحی برای قبول آسان این مساله را فراهم میآورد. ولی ممکن است گفته شود همین اشکالی که بر ترتیب خاص در میان ائمه ع وارد میشود، به آن نمونههای تاریخی که دنبال آن بودید نیز سرایت میکند. همانطور که میدانید قرآن از ارثی بودن نبوت – به معنی تحقق نبوت در برخی مواقع در یک خانواده – نیز سخن گفته است و اینکه انتخاب الهی در برخی مواقع شامل یک خانواده و یا حتی عشیره و قوم میشود و فقط این انتخاب، ناظر به اشخاص نیست. همانطور که نمیدانیم چرا در 1400 سال پیش، محمد بن عبدالله از بین تمام مردم انتخاب شد، همچنین نمیدانیم چرا خانواده و یا برخی از اعضای خانوادهی وی انتخاب شدند. خداوند متعال میفرماید: «وَ قَالُواْ لَوْ لَا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْءَانُ عَلىَ رَجُلٍ مِّنَ الْقَرْيَتَينْ عَظِيمٍ؛ أَ هُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نحَنُ قَسَمْنَا بَيْنهَم مَّعِيشَتهَمْ فىِ الْحَيَوةِ الدُّنْيَا وَ رَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِّيَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضًا سُخْرِيًّا وَ رَحْمَتُ رَبِّكَ خَيرٌ مِّمَّا يجَمَعُون».[2]
همانطور که این انتخاب الهی، مانع از اعتقاد به نبوت محمد بن عبدالله نمیشود همچنین مانع از انتخاب خانوادهاش توسط خداوند نیز نمیشود البته به شرطی که دلیلی بر نبوت ایشان و انتخاب خانوادهاش وجود داشته باشد. خداوند متعال میفرماید:
«إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمينَ؛ ذُرِّيَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَميعٌ عَليمٌ»[3]
همچنین با برخی از انبیاء و خوبان مواجه میشویم که پدرش یا عموی او یا فرزندش یا برادرش مانند او هستند و این، بسیار زیاد اتفاق افتاده است. خداوند میفرماید: «هُنَالِكَ دَعَا زَكَرِيَّا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاءِ ﴿38﴾ فَنَادَتْهُ الْمَلاَئِكَةُ وَ هُوَ قَائِمٌ يُصَلِّي فِي الْمِحْرَابِ أَنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيَى مُصَدِّقاً بِكَلِمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ سَيِّداً وَ حَصُوراً وَ نَبِيّاً مِنَ الصَّالِحِينَ … وَ إِذْ قَالَتِ الْمَلاَئِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ … إِذْ قَالَتِ الْمَلاَئِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ وَجِيهاً فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ ؛ وَ يُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَ كَهْلاً وَ مِنَ الصَّالِحِينَ »[4]
همچنین خداوند در قرآن میفرماید: «أُولٰئِكَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ مِنْ ذُرِّيَّةِ آدَمَ وَ مِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ وَ مِنْ ذُرِّيَّةِ إِبْرَاهِيمَ وَ إِسْرَائِيلَ وَ مِمَّنْ هَدَيْنَا وَ اجْتَبَيْنَا إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُ الرَّحْمٰنِ خَرُّوا سُجَّداً وَ بُكِيّاً »[5]
چرا در این آیات به ذریه و نسل اشاره شده است؟ همچنین یعقوب و پسرش یوسف، پیامبر بودند و نیز ابراهیم و پسرش اسماعیل و اسحاق و یعقوب – با توجه به این اختلاف که یعقوب فرزند اسحاق بود یا ابراهیم – از انبیاء الهی بودند. همچنین محمد بن عبدالله از نسل اسماعیل بود چنانکه معروف است. و نیز موسی و برادرش هارون و پدر زن موسی یعنی شعیب، پیامبر بودند. داوود و پسرش سلیمان نیز پیامبر بودند. خداوند متعال دربارهی یوسف میفرماید: «وَ كَذٰلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَ يُعَلِّمُكَ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ وَ يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ عَلَى آلِ يَعْقُوبَ كَمَا أَتَمَّهَا عَلَى أَبَوَيْكَ مِنْ قَبْلُ إِبْرَاهِيمَ وَ إِسْحَاقَ إِنَّ رَبَّكَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ »[6]
خانوادهها و خویشانی که به نبوت مبعوث شدند در گذشته کم نیستند.
ثالثا معنای عقلانیتی که در سؤال به آن اشاره کردید چیست؟ چون چندین معنی میتواند داشته باشد:
- شاید مقصود شما از عقلانیت یک مساله، معقول بودن آن است در مقابل محال بودن و یا دور از واقع بودن آن به حدی که عقل به آن راضی نشده و منطقاً مقبول واقع نمیگردد. واضح است که عقل، نمیتواند این ترتیب و ارث بردن امامت را نفی کند و محال و یا غریب بشمارد؛ مخصوصا با توجه به نمونه هایی که قبلا ذکر کردیم و البته در نصوص دینیِ غیر مسلمین مانند مسیحیان و یهودیان نیز این موضوع یافت میشود. پس عقلانی بودن به معنای ممکن بودن، حاصل است و وجود دارد و کسی که ادعای محال بودن این قضیه را میکند باید دلیل بیاورد.
- امکان دارد منظور شما از عقلانی بودن، سؤال از چرایی قضیه است؟ یعنی سؤال شما این است که چرا امامت به این طریقه و شیوه است؟ چگونه میتوانیم این شیوه و دلایل و توجیهات و نیز حکمت آن در نزد خداوند متعال را بفهمیم؟ بسیاری از علمای دین و نیز خطیبان، تلاشهای زیادی برای پاسخ به این سؤال کردند. ولی به نظر شخصی من، تمام تلاشهای آنها فراتر از حدس و گمان نیست؛ حدس و گمانی که به تعبیر قرآن، «لایغنی من الحق شیئا». برای ما خیلی سخت است که به این سادگی بتوانیم به کُنهِ دلایل و توجیهات این قضیه برسیم. به همین دلیل به صراحت اعلام میکنم من نمیتوانم جواب تفصیلیای برای این شیوهی خاص و نیز این اسمهای خاص برای امامت ارائه دهم. هر جوابی که ممکن است داده شود برخاسته از یک ذهنیت عقلی است مانند اینکه خداوند حکیم است و مقتضای حکمت او، این است که هر چه انجام میدهد موجه بوده و دلیلی در پس آن نهفته است و باید غایتی نیکو داشته باشد. به همین دلیل من هم یک غایت و هدف نیکو و البته موجه را در این ترتیب امامت فرض میکنم ولی برای من سخت است که تفصیلا این دلیل و غایت نیکو را به سادگی شناسایی کنم. البته اگر دلایل این ترتیب، در روایت و نصی ذکر میشد میتوانستیم به حکمت این ترتیبِ خاص در امامت پی ببریم ولی تا آنجا که من میدانم یک نص و روایت عقلانی – به این معنایی که عرض شد و ممکن است منظور شما باشد – نداریم. شاید دیگران، جوابی داشته باشند که عقل محدود من به آنها نرسیده باشد. خلاصه اینکه این مساله در صورت کلی، عقلانی است ولی به صورت تفصیلی، بیان وجه عقلانی بودن این ترتیب، خیلی دشوار است.
شاید هم منظور شما از عقلانی بودن این است که ترتیب امامت، قبیلهای و عشائری است و لذا عقل، چنین ترتیبی را موجب تشکیک در صحت امامت ائمه علیهم السلام میداند و اینکه شاید این ترتیب، تاریخی و عشائری باشد که لباس قداست بر آن پوشانده و به خداوند متعال نسبت داده شده است. میتوانم بگویم این اشکال، به جا و منطقی است. یعنی وقتی قضیهی امامت را بررسی میکنیم باید این احتمال را در نظر داشته باشیم و برای آن فکری بکنیم. باید هنگام تحلیل ادلهای که تصریح به امامت ائمه علیهمالسلام دارند این اشکال را در نظر آوریم؛ اگر ادلهی امامت ایشان – که نشان دهندهی نصب الهی است – قوی باشد این احتمال که انتخاب ائمه علیهمالسلام منشأ بشری دارد ضعیف خواهد شد. هر مقدار که این ادله، از قوت کمتری برخوردار باشد این احتمال قوی تر میشود. پس در واقع شما برای قضیه امامت یک احتمال که مغایر با تفسیر دینی آن است را فرض کردید و همین فرض، منشأ سؤال شما دربارهی عقلانی بودن مسالهی امامت شده است. این درخواست – مبنی بر ارائهی تبیینی عقلانی از چرایی مسالهی امامت به این شکل – در مراحل ابتداییِ بحث از امامت، خوب است. به همین دلیل، بر محقق لازم است که ادلهی امامت را در حالی تحلیل کند که تعدادی از فرضیهها را – که یکی از آنها همین منشأ بشری داشتن چینشِ ائمه علیهمالسلام است – در ذهن دارد؛ هر وقت ادله، محقق را به سوی فرضیهی معینی راهنمایی کرد دیگر فرضیات شروع به عقب نشینی میکنند؛ این حالت در واقع، منطق تحلیل عقلایی امور است. تا این مقدار، من از شما قبول میکنم که باید فرضیهی بشری بودن چینش ائمه علیه السلام را در ابتدای بحث از مسالهی امامت در نظر گرفت. ولی در انتهای بحث از امامت، محقق حق ندارد این فرضیه را قبول کند مگر در زمانی که ضعف ادلهی نصب الهی در نگاه او، باعث ترجیح این فرضیه شود.
[1] حب الله، حیدر؛ اضاءات فی الفکر و الدین و الاجتماع؛ ج 1 ص 55
[2] . و گفتند: «چرا اين قرآن بر مرد بزرگ (و ثروتمندى) از اين دو شهر (مكه و طائف) ناز ل نشده است؟!»؛آيا آنان رحمت پروردگارت را تقسيم مى كنند؟! ما معيشت آنها را در حيات دنيا در ميانشان تقسيم كرديم و بعضى را بر بعضى برترى داديم تا يكديگر را مسخر كرده (و با هم تعاون نمايند)؛ و رحمت پروردگارت از تمام آنچه جمع آورى مى كنند بهتر است
[3] . خداوند، آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر جهانيان برترى داد؛ آنها فرزندان و (دودمانى) بودند كه (از نظر پاكى و تقوا و فضيلت،) بعضى از بعض ديگر گرفته شده بودند؛ و خداوند، شنوا و داناست (و از كوششهاى آنها در مسير رسالت خود، آگاه مىباشد)
[4] . در آنجا بود كه زكريا، (با مشاهده آن همه شايستگى در مريم،) پروردگار خويش را خواند و عرض كرد: «خداوندا! از طرف خود، فرزند پاكيزه اى (نيز) به من عطا فرما، كه تو دعا را مى شنوى!» … و (به ياد آوريد) هنگامى را كه فرشتگان گفتند: «اى مريم! خدا تو را برگزيده و پاك ساخته؛ و بر تمام زنان جهان، برترى داده است … (به ياد آوريد) هنگامى را كه فرشتگان گفتند: «اى مريم! خداوند تو را به كلمه اى [وجود با عظمتى] از طرف خودش بشارت مى دهد كه نامش «مسيح، عيسى پسر مريم» است؛ در حالى كه در اين جهان و جهان ديگر، صاحب شخصيّت خواهد بود؛ و از مقرّبان (الهى) است. و با مردم، در گاهواره و در حالت كهولت (و ميانسال شدن) سخن خواهد گفت؛ و از شايستگان است.»
[5] . آنها پيامبرانى بودند كه خداوند مشمول نعمتشان قرار داده بود، از فرزندان آدم، و از كسانى كه با نوح بر كشتى سوار كرديم، و از دودمان ابراهيم و يعقوب، و از كسانى كه هدايت كرديم و برگزيديم. آنها كسانى بودند كه وقتى آيات خداوند رحمان بر آنان خوانده مىشد به خاك مى افتادند، در حالى كه سجده مى كردند و گريان بودند.
[6] . و اين گونه پروردگارت تو را برمى گزيند؛ و از تعبير خوابها به تو مى آموزد؛ و نعمتش را بر تو و بر خاندان يعقوب تمام و كامل مى كند، همانگونه كه پيش از اين، بر پدرانت ابراهيم و اسحاق تمام كرد؛ به يقين، پروردگار تو دانا و حكيم است!»