حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی
سوال[1]: در ابتدا از حضرت عالی تشکر فراوان دارم بابت افکار و نظریاتی که در مقالات یا در کتابها و یا در درسهایتان ارائه میفرمایید. از خداوند متعال میخواهم به شما جزای خیر دهد. در ذهن من سوالی خلجان میکند که امید دارم پاسخ آن را بدهید. گفته میشود فروع دین، مترتب بر اصول دین است و انسان نمیتواند به سراغ فروع دین برود مگر اینکه اعتقاد به اصول دین داشته باشد. ولی ما میبینیم شریعت مقدس اسلام، تربیت کودکان بر فروع دین را مقدم بر شناخت عقاید و اصول دین میدارد. این نکته در بسیاری از نصوص دینی یافت میشود مانند زدن کودکان برای نماز که بنا بر برخی روایات، باید کودکی که به سن ده سالگی رسیده را برای نماز زد. میتوانم بگویم بسیاری از مکلفین در ابتدای سن تکلیفشان – اگر نگوییم همهی آنها – در مسالهی اصول دین، دقت و تحقیقی ندارند. اینجا این سوال مطرح میشود که چگونه میتوان بین مترتب بودن فروع بر اصول و بین اجبار شریعت بر عمل به فروعِ دین قبل از اعتقاد به اصول جمع کرد؟
جواب:
در سوال شما چهار نکته و مفهوم وجود دارد که باید آنها را از هم تفکیک نمود و ارتباط بین آنها را بررسی کرد. این چهار نکته عبارتند از:
- تربیت بر فروع دین قبل از اصول دین
- اجبار بر فروع دین قبل از اصول دین
- شناختن اصول دین و سپس مترتب کردن فروع بر آنها
- شناختن اصول دین با تحقیق و استدلال و سپس مترتب نمودن فروع بر آنها.
آنچه از فرهنگ دینی ما استفاده میشود این است که این فرهنگ، جامعه و افراد را به این سو دعوت میکند که اطفال و نوجوانان را با فروع دین آشنا کنید. همین دعوت، به صورت ضمنی، دعوت به اصول را نیز شامل میشود و در بردارد. وقتی ما اطفال را با روشهای پسندیده به سوی نماز دعوت میکنیم و آنها را بر این کار تمرین میدهیم در واقع به صورت ضمنی، به آنها میفهمانیم خدا و معبود و خالقی وجود دارد که میتواند با نمازی که در برابر او میخوانید به او تقرب جویید. همچنین وقتی به او رفتن به سوی مسجد و یا صلوت فرستادن بر پیامبر صلیاللهعلیهوآله را میآموزیم به صورت ضمنی، پیامبر و نبوت و نیز امامت و امام را به او یاد میدهیم. پس تعلیم و یاددادن اصول دین، به صورت ضمنی در آموزش فروع دین نهفته است. البته میدانیم که شریعت اسلام، ما را تشویق میکند که عقائد دینی را با روشهای متناسب با سن اطفال به آنها آموزش دهیم و آنها را از چیزهایی که باعث فساد اعتقادشان میشود دور کنیم. این یعنی شریعت اسلام ما را دعوت میکند به سوی تمرین دادن اطفال بر فروع دین و نیز در همان وقت از ما میخواهد اصول دین را نیز به آنها بیاموزیم؛ لذا هیچ تنافی بین تشویق به تربیت اطفال بر فروع دین و مقدم بودن اصول دین بر فروع، وجود ندارد.
البته دلیلِ تمرکز بر برخی از فروع دین، گاهی ممکن است بدین خاطر باشد که آموزش آنها از طریق جَوّ اجتماعیای که بر خلاف مسائل اصلی اعتقادی شکل گرفته، ممکن نیست و گاهی هم ممکن است به خاطرِ تمرین بر انجام آن فروع باشد نه فقط آموزش آنها. مثلا شناختن کیفیت نماز، به طور طبیعی، نیاز به آموزش ویژهای دارد بر خلاف آشنایی با اصول اعتقادی؛ چون اصول اعتقادی از طریق فضا و محیطِ پیرامونیِ اطفال و با شنیدن از دوستان و یا دیگر افرادِ اجتماع به طور اتفاقی در زمانها و مکانهای مختلف، جای خود را در اذهان آنها پیدا میکنند. همچنین اینکه از والدین خواسته شده طفل را مجبور به خواندن نماز کنند، بیش از آنکه ناظر به تعلیم نماز باشد ناظر به تمرین دادنِ طفل بر نماز خواندن است. اتفاقا در کلمات اکثر فقهاء آنچه آمده است تعبیر «تمرین» است. ما طفل را بر نماز خواندن تمرین میدهیم تا عادت کند؛ لذا مقصود ما، فقط شناساندن نماز به طفل نیست بلکه عادت دادن وی نیز مد نظر است. عادت دادنِ طفل به نماز، نیازمندِ توجه بیشتری – در مقایسه با تعلیمِ نماز به طفل – است. این دقیقا بر خلاف اعتقادات است که نیاز به تمرین ندارد.
آنچه گفته شد قطع نظر از نصوص دینی متعددی است که در مصادر سنی و شیعی وارد شده دربارهی یاد دادن و آشنا کردن اطفال با محبتِ پیامبر و اهل بیت ایشان علیهم السلام؛ و نیز قطع نظر از روایاتی است که از سوی برخی امامان علیهمالسلام وارد شده مبنی بر اینکه به اطفال، دین شان را یاد بدهیم و مانع از تاثیر مرجئه – از فرقههای کلامی در جامعهی اسلامی – بر اذهانِ آنها شویم؛ به تمامِ اینها، این قاعدهی قرآنی را نیز اضافه کنید که به موضوع مورد بحث ما مرتبط بوده و یک مبنای اساسی برای اغلبِ مسائلِ مرتبط با تربیت اطفال و … میباشد؛ این قاعده همان گفتار خداوند متعال است که میفرماید:«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ».[2] «وقایة» که همان پرهیز دادن و نگهداری کردن است به وسیلهی فراهم کردن هر چیزی که خانواده را از آتش محافظت کند و نیز به وسیلهی یاد دادن مسائل اعتقادی به اطفال، امکان پذیر است؛ همان مسائلی که در صورت بالغ شدنِ آنها، دوری از آتش را برایشان آسان میکند. اگر انسان برای اهل و عیالِ خود، آن جَوّ اعتقادیِ صحیح و آگاهانه را فراهم کند در واقع میتوان گفت آنان را از آتش دور نگه داشته است.
در اینجا دو نکته و مسالهی دیگر باقی میماند:
- استدلال و تحقیق
- اجبار و زور
اما در رابطه با استدلال و تحقیق باید گفت که چیزِ خوبی است. برخی از معتزله، معتقدند وقتی میتوان گفت که فلانی، ایمان دارد که بتواند دلیلی بر ایمان خود بیاورد. ولی به نظر میرسد این حالت برای بسیاری از مردم در مسائل تفصیلی اعتقادی، سخت باشد. بله؛ خوب است که اعتقاد انسان، مبتنی بر دلیل باشد؛ ولی دعوت از والدین به آموزش اصول اعتقادی به اطفالِ خود، باید با ملاحظهی سطح ذهنی آنها و میزان تواناییشان در درک شکلهای استدلال باشد. لذا گاهی روشِ استدلالیِ سادهای که از آن، برای تعلیم اعتقادات به اطفال استفاده میشود برای انسانهای بالغ، خطابه و یا روشی بسیار بسیط است.
به این مقدار، میتوان از والدین خواست که – ضمنِ تعلیم کتاب و سنت به اطفالِ خویش – اصول اعتقادی و استدلال بر آنها را نیز به اطفال آموزش بدهند و در این راستا، از عمومات قرآنی و حدیثی، استفاده نمایند.
اما در رابطه با این سخنِ شما که بسیاری از کسانی که به سن تکلیف میرسند مسائل اعتقادی را برای خود حل نکردهاند نکتهی صحیحی است و به نظر من این وضعیت – حداقل با توجه به فضای شکآلودی که جامعهی اسلامی در حال حاضر، به آن مبتلی است – وضعیتِ خوبی نیست.
اما در رابطه با مسالهی دوم که همان بحث اجبار بر نماز خواندن است به نظر میرسد که این مساله، در تناقض با مترتب بودنِ فروع دین بر اصول دین نباشد؛ زیرا اصول دین، در ضمن همان روش و سیاق پیشین، قرار میگیرد.[3] در رابطه با این ادعا که چنین شیوهای – اجبار بر خواندن نماز – به صورت مطلق، ترجیح دارد و نیز اثبات اینکه شریعت اسلام، به صورت مطلق، والدین را تشویق به استفاده از اجبار و زور برای تعلیم به اطفال میکند باید بگویم به نظر میرسد ادعای چنین اطلاقی، قابل مناقشه و خدشه باشد که فعلا به آن نمیپردازیم.
[1] حب الله, اضاءات فی الفکر و الدین و الاجتماع, ج 1 سوال 209.
[2] . «اى كسانى كه ايمان آورده ايد، خود و كسان خود را از آتشى كه هيزم آن مردم و سنگهاست نگه داريد» تحریم: 6
[3] . به عبارت دیگر، اصول دین در ضمن تعلیم فروع دین، به طفل منتقل میشود.